فریاد


ویدا فرهودی


• صدایی دور می آید از اعماق پریشاتی
قلم فریاد می سازد و پرسد از چه گریانی

سرافرازانه سر تنها،خمانـَد بر سپیدی ها
سیاهی های دوران را دهد تا رنگ عریانی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۶ آبان ۱٣۹٣ -  ۷ نوامبر ۲۰۱۴


 صدایی دور می آید از اعماق پریشاتی
قلم فریاد می سازد و پرسد از چه گریانی

سرافرازانه سر تنها،خمانـَد بر سپیدی ها
سیاهی های دوران را دهد تا رنگ عریانی

تو را گوید که بالیدن،شکست خدعه ی دشمن
به دست خامه ی سرخ است،گــَرَش با عشق برخوانی

بخوان در گوش بیدارش!صدایت ازچه می لرزد؟
به عصیانش جنونی را کند بی ترس ارزانی

بگو تا عشق برخیزد،شهامت را برانگیزد
که لبریز است از گفتن سکوت تلخ زندانی

هراس اهرمن بنگر چوکبکی کرده پنهان سر
درون بهمن خدعه و اوهامی زمستانی

چه می ترسی از این سرما که می تازد کنون بر ما
نه خاموشی است آتش را به صد بوران شیطانی

از این خـُلواره می دانم زبانه می کشد روزی
هزاران شعله ی شادی، چو هُرمش را بیفشانی

قلم با نام آزادی کشد بی وقفه فریادی
سرودش را بخوان اکنون،زبانش را که می دانی

ویدا فرهودی
پاییز ۱۳۹۳