ناراضی پیشین چک، اکنون علیه غرب
آزاد ترین تحت حاکمیت کمونیسم چک!
آندره ولچک – برگردان : هاتف رحمانی


• نو جوان ها به شدت مغز شویی می شوند ، که تقریبا غیر قابل باور است! تبلیغات برخی دگم های اورولی ایجاد کرده است ، که در روز های حاکمیت کمونیستی تمام مردم لباس خاکستری می پوشیدند و مانند ارواح به آرامی در خیابان ها قدم می زدند ... کاملا بی معنی ! اصلا چنین چیزی وجود نداشت ! چون عرصه های بسیاری از زندگی تحت حاکمیت کمونیسم بسیار آزاد تر از اکنون بودند . ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ آبان ۱٣۹٣ -  ٨ نوامبر ۲۰۱۴


میلان کوهوت متفکر، مجری و استاد دانشگاه است. او در چکسلواکی متولد شد وتا قبل از امضا "منشور ۷۷" در آنجا زندگی می کرد و سپس به ایالات متحده مهاجرت، و شهروندی امریکا را کسب کرد. آقای کوهوت از سرمایه داری، و رژیم غربی ناامید است.
او سال ها و دهه ها در سراسر جهان در حال نمایش مقابله با امپریالیسم، نژاد پرستی، سرمایه داری و تمام مذهب های جهان به ویژه مسیحیت بوده است.
گفتگو در ۱۲ اکتبر ۲۰۱۴ در کلیکارو (Klikarov)، دهکده ای کوچک در غرب بوهمیا انجام شد. ولچک برای ایراد سخنرانی سیاسی در دانشکده فلسفه وهنر شهر پیلسن (Pilsen)، جایی که کوهوت در آن جا تدریس می کند، به جمهوری چک آمده بود. هر دو به دهکده کوچک و دورافتاده کیلکارو، در غرب بوهمیا رفتند و در آنجا در کنار حوض پرورش ماهی به گفتگو در باره مسمومیت امپریایسم غربی، سرمایه داری و تبلیغات اروپایی/ امریکایی پرداختند.


آندره ولچک: شما از معدود هنرمندها در غرب هستید که علیه امپریالیسم غربی، علیه سرمایه داری افسار گسیخته، و علیه مذهب ها مستقیم عمل می کنند. چگونه و کی این شکل خاص هنر را انتخاب کردید؟

میلان کوهوت: آن انتخاب دقیقا از روزهایی شروع شد که من بخشی از به اصطلاح "فرهنگ دوم"، تاتر زیرزمینی چک بودم، دوره ای که از سوی غرب "سامانه توتالیتر" خوانده می شد یا سامانه سوسیالیستی چکسلواکی. "فرهنگ دوم" جنبشی بود که خلاقیت و نیز معنی هنر خود را شکل داد. در آن روز ها ما از فرهنگ رسمی، یا "فرهنگ نخست" تبعید شده بودیم. خوب ما شورش کردیم. آن جنبشی عمیقا آشکارا سیاسی بود و هنر سیاسی خود را تولید کرد.   

آ.و: شما اغلب به درستی می گویید که آن هایی از بین شما که "منشور ۷۷" را امضا کردند و آن هایی که در طی جنگ سرد درگیر جنبش زیر زمینی / مخالف بودند، عملا سوسیالیست بودند، برخی حتی مارکسیست بودند. آن شامل شما هم می شود. شما بعنوان یک روشنفکر قطعا یک روشنفکر چپگرا هستید. این یک پارادوکس آشکار است: غرب شما را بعنوان گروهی کمونیست ستیز "می فروخت"، و ترویج می کرد. آیا می توانید در باره این پارادوکس صحبت کنید؟

کوهوت: البته چنین پارادوکسی وجود داشته است، پارادوکسی عظیم، چون بسیاری از افراد جنبش زیر زمینی، از "فرهنگ دوم" عملا به طور عمیقی حامی ارزش های چپ بودند. مانند تقسیم کردن همه چیز، به جای جمع کردن چیز ها. ما به مالکیت خصوصی دارایی و ابزار تولید اعتقاد داشتیم. اما هرگز از زاویه نظری به آن فکر نمی کردیم – ما نمی دانستیم که ارزش ها عملا، از نظر فلسفی چپگرایانه بودند. از این رو در عین حالی که علیه به اصطلاح دولت کمونیست می جنگیدیم، عملا کمونیست های حقیقی بودیم!
اما وقتی که من این را به رفقای "منشور ۷۷" خود که هرگز این کشور را ترک نکردند می گویم، آن ها اغلب شاش بند می شوند – نمی خواهند آن را بپذیرند.

آ. و: شما عملا گفتید که واسلاو هاول، که در برخی نکته ها کاملا فریب خورد و حمایت از امپریالیسم غربی را آغاز کرد – به واشنگتن رفت و در ازای ستایش نماینده های رژیم (امریکا) سخنرانی چاپلوسانه ای ایراد کرد – که حتی هاول، زمانی که عضو جنبش شما بود، عملا همین ایده آل های چپ گرایانه را مطرح می کرد.

کوهوت: ابله البته! برخی از این دید گاه های فلسفی عملا مارکسیستی بودند!

آ.و: پس چه اتفاقی افتاد؟ چگونه افرادی مانند او عملا تغییر کردند؟

کوهوت: پس از انقلاب من خیلی به واسلاو هاول افتخار می کردم، چون او آشکارا اعلام کرد که تصمیم ندارد برای زندگی به قصر ریاست جمهوری برود. او در یک آپارتمان متوسط زندگی کرد، ماشین شخصی خود را هر روز به اداره برد ... من احساس می کردم که او به یک نمونه جالبی تبدیل می شود ...

آ.و: او حتی دوچرخه شخصی خود را در قصر ریاست جمهوری راند ...

کوهوت: بله... او به نوعی به "قهرمان ملت"، یا "رئیس جمهور مردم" تبدیل شد. سپس چیزهایی فکر او را تغییر دادند... شاید بخشی به خاطر آن بود که او از نظر تاریخی از خانواده ای بورژوا بود.

آ.و: یکی از ثروتمندترین ها در پراگ...

کوهوت: بله، از یک خانواده بورژوای بسیار بسیار ثروتمند... و او البته عادت داشت بگوید که من نمی خواهم دارایی و موقعیت اجتماعی خانواده سابق خود را پس بگیرم، اما بعضی چیزها باید تغییر کنند. من فکر می کنم که مشاورها، پس از آن که رئیس جمهور شد، وارد کردن فشار ایده هایی را آغاز کردند که اگر او به این نوع "سبک زندگی چپ گرایانه" ادامه دهد، ممکن است برای جهت سرمایه داری که کشور در آن جهت حرکت می کند مزاحمت ایجاد نماید. آن ها احتمالا به او می گفتند که او ممکن است بعنوان خراب کننده "آزادی" و "رشد اقتصادی"... و نیز احتمالا، بزرگترین مخالف سیاسی فاسدها به نظر برسد... و او این گونه تغییر را آغاز کرد، به آهستگی اما دائمی. او عملا دارایی های سابق خانواده خود را در به اصطلاح "استردادها" جمع آوری کرد. او حمایت از سیاست خارجی امپریالیستی امریکا را آغاز نمود، واقعیتی که من به شدت از آن شرمسار شدم... و بعد از آن حتی چیزهای شگفت آورتری رخ داد: او ارتباط با زندگی واقعی را از دست داد: او زندگی در گلخانه افراد برگزیده، یا چیزی مانند آن را آغاز نمود.
   
آ.و: آن چه مرا به این موضوع کشاند آن بود که ما قبلا گفتگو کرده بودیم: صرف نظر از آن مشکل هایی که چکسلواکی در دوران شوروی با آن مواجه بود، کشور به صورت قطعی در سمت مردم ستم دیده، در سراسر جهان بود. مهندس ها، دکترها، آموزگارهای چک واسلواکی – برای انسانیت، برای مردم در افریقا، آسیا... کارهای افسانه ای انجام دادند.

کوهوت: آن چنان که کوبایی ها انجام داده بودند...

آ. و: بله. اما اکنون، با نگاهی به پشت سر، به نظر می رسد که درصد عظیمی از افرادی که در دوران کمونیسم بودند، عملا رویای پیوستن مستقیم یا غیرمستقیم به غرب، تبدیل شدن به بخشی از ماشین سرکوب جهانی را می دیدند. اکنون وقتی که بسیاری از مخالف های ترقی خواه پیشین روی بر می گردانند، کاری که هاول کرد، اکنون زمانی که کشور تقسیم شد و هر دو بخش قاطعانه به ساختار امپریالیستی و اقتصادی غرب پیوسته اند، آشکار است که جمهوری های چک و اسلواک به طور قطعی دیگر کار مثبتی برای بقیه جهان انجام نمی دهند.
آیا مردم خوشحالند؟ این همان چیزی است که واقعا می خواستند؟

کوهوت: حتی در اینجا، مردم از سوی "سرمایه گذاری خارجی" استثمار می شوند.
من واقعا سر در نمی آورم در فکر مردم اینجا، در جمهوری چک چه می گذرد.
البته، پاره ای "بخش های برگزیده جامعه"، آن هایی که چیزی دارند، آن هایی که به اصطلاح در تجارت موفقند، آن هایی که خیلی ثروتمند شده اند، آن ها به طور طبیعی از مسیر خیلی خوشحالند. و افرادی که مالکیت رسانه ها را دارند و ان هایی که این سامانه دست راستی را ترویج می کنند خوشحالند. اما من فکر می کنم افراد فقیر بیداری از رویای خود را آغاز کرده اند، که "اگر بتوانند خود را از سامانه حکومت استبدادی رها کنند" می توانند "زندگی آزاد"، " تجربه ای لذت بخش" را آغاز کنند.
هیچ یک از رویاها واقعا تحقق نیافته اند. برای اکثر مردم، زندگی اکنون بسیار ترسناک تر از زمان سوسیالیسم است.

آ. و: وقتی شما می گویید ترسناک، ما باید به یاد بیاوریم که جمهوری چک هنوز کشور بسیار ثروتمندی است. و حداقل برای شهروندهای خود، نوعی از بستر سوسیال دموکراتیک عرضه می کند، یک بالشت ... مراقبت های پزشکی رایگان با کیفیت نسبتا بالا، آموزش و پرورش مجانی، فرهنگ با سوبسید و حمل ونقل عمومی عالی و ارزان در سراسر کشور وجود دارد. چه چیزی به بدتر تغییر کرد؟

کوهوت: پیش از به اصطلاح "انقلاب مخملی"، مردم از عدم دسترسی به نوع معینی از اطلاعات، یا تولیدات فرهنگی معینی، از جمله فیلم های معینی شکایت داشتند. آن ها اجازه سفر به خارج، هر جایی که می خواستند والی آخر را نداشتند. اما درک نمی کردند که جایگاه زندگی آن ها بسیار بالاتر بود، بسیار بهتر، بهتر از آن چه امروزه دارند. آن ها درک نمی کردند که وقتی سرمایه داری وارد می شود، ممکن است احساس شوق، شوقی عمیقا قلبی را آغاز کنند... اما وحشت نمی کردند که ممکن است شغل هایشان را از دست بدهند.
آن ها امروز مجبورند شرف انسانی خود را برای حفظ شغل هایشان معامله کنند.
اکنون آن ها مجبورند کون رئیس هایشان را بسیار بیشتر از آن چه شاید در حاکمیت کمونیسم می بوسیدند ببوسند.
بسیار جالب است، چون مردم به بر خورداری از مزایای معینی، که البته از سوی جنبش های سوسیالیست در طی تاریخ ایجاد و بنا شده اند عادت کردند. و به نوعی بر خورداری از ارزش ها ومزایایی را فراموش کردند که....

آ.و: چیزها را قطعی تلقی کردند؟

کوهوت: چیزها را قطعی تلقی کردند. حتی درک نکردند که چیزهای بزرگی بودند که زندگی های بزرگی داشتند. ناگهان، وقتی که از دست دادن آن ها را آغاز کردند، دریافتند که چیزهایی به صورت وحشتناکی نادرست اتفاق می افتد. برخی از مردم اکنون بسیار ناامید شده اند .
من یک سال همراه همسرم در موراویا بودم. موراویا بالاترین نرخ بیکاری را در کشور دارد، و می توانید شکایت های بزرگ را آنجا بشنوید.
خیلی جالب است: این تغییر از یک سامانه سوسیالیستی به یک سامانه سرمایه داری. در حاکمیت سوسیالیسم، چکسلواکی همه چیز تولید می کرد، به اصطلاح از سوزن تا لوکوموتیو.

آ. و: راکتور های هسته ای، هواپیما، قایق های بزرگ رودخانه ای...

کوهوت: بله! همه چیز... از راکتورهای هسته ای تا پارچه: همه چیز اینجا تولید می شد. غذا اینجا تولید می شد. کشوری متکی به خود بود.
اکنون همه چیز تغییر کرده است! تمام صنعت های ملی نابود شده است. از سوی آن ها فروخته یا دزدیده شده...

آ.و: ... یا تنزل یافته. صنعت هواپیماسازی نابود است، کارخانه هایی که به صادرات لوکوموتیو به سراسر جهان عادت داشتند توسط چند ملیتی های غربی خریداری شدند و اکنون واگن قطار تولید می کنند ...

کوهوت: آری ... همه چیز نوعی از دست رفته است، و به محض خصوصی شدن، تولید به شرق رفت و به اصطلاح " سرمایه گذاری" غربی به داخل کشور نقل مکان کرد، سالن های عظیم تولید خود را با "برده – کارگر" آن ها بنا کرد، که افراد مانند فیلم های چارلی چاپلین، مانند فیلم "عصر جدید" در آن جا کار می کنند.   
واقعا جای تاسف است که مردم به طور کلی کلمه "آزادی" را درک نمی کنند.

آ.و: ایا شما اظهار می کنید که تقریبا ٣۰ سال پیش تر آزادی بیشتری نسبت به اکنون در اینجا وجود داشت؟

کوهوت: بستگی دارد برای کی. اما من عادت داشتم به دانشجویانم در دانشگاه تفتز بوستون زمانی که از من می پرسند "کی احساس آزادی بیشتری می کردم" بگویم... من همیشه به آن ها می گفتم: "در دوران سامانه دیکتاتوری؛ در چسکلواکی!"

آ.و: یا صریح تر، در دوران به اصطلاح سامانه دیکتاتوری ...
ما درست هم اکنون شاهد همان چیز در چین هستیم. شما در چین نمایش دادید، و کارهای من هم اغلب در آنجا نمایش داده می شود .
به شیوه های بسیاری، هنرمند ها در آنجا آزادتر از غرب هستند. در پکن، هنرمندها از موضوع های بسیار مهم تری صحبت می کنند، و نسبت به آنهایی که در لندن یا در نیویورک کار می کنند تاثیر عظیم تری بر جامعه می گذارند.

کوهوت: بله، من آن را از تجربه خودم می دانم. من حدود ۴سال پیش فستیوال بزرگی از هنرهای نمایشی خود را در پکن برپا کردم. من از مشاهده برخی از کارهای عمیقا انتقادی آن ها در آنجا شگفت زده شدم. در حالی که در تبلیغات رسانه های غربی می خواندم که چین کمونیست سانسور می کند، افراد را به دلیل صدای انتقادی آن ها به زندان می فرستد و غیره. آن تبلیغات کاملا با انچه من شاهد آن بودم تفاوت داشت.

آ.و: و نیز، از تجربه خود ما در چکسلواکی... من سعی می کنم این نقطه ها را به هم وصل کنم... در چکسلواکی، همانطور که پیش از این خاطر نشان کردید، مردم شکایت داشتند که نوعی از اطلاعات به راحتی در دسترس نبود. اما، در آن زمان نیز، اطلاعات در چکسلواکی کمونیست، مسئله بود. امروزه، در جمهوری چک هوادار غرب و سرمایه داری، اطلاعات معنی اندکی دارد، و افراد عملا می توانند خیلی اندک تغییر کنند، حتی اگر به اطلاعات دسترسی داشته باشند.

کوهوت: تحت حاکمیت سوسیالیسم، آن چه که غرب آن را "سامانه دیکتاتوری" می نامید، افراد شکایت داشتند... ما شاکی بودیم... اما همیشه راهی برای دست یابی به اطلاعاتی که به دنبال آن بودیم پیدا می کردیم.

ا.و: بعضی وقت ها حتی در محل کار، چون به نظر می رسید که هیچ کس واقعا خیلی سخت کار نمی کرد.
(خنده هر دو)

کوهوت: خوب، معنی زندگی نوعی از کار برده نیست. هست؟ در نظریه، آن عملا بخشی از آن سامانه سوسیالیستی یا کمونیستی بود- افزایش کیفیت زندگی. بنا بر این، سوسیالیسم همه در باره کیفیتی از زندگی، اما نه ضرورتا کمیت چیزهای مصرفی بود.
به عبارت دیگر، سامانه اقتصادی سرمایه داری بر "بازارها" بنا شده است. نظریه پردازهای آن می گویند که چنین سامانه ای کالاهای بسیار بیشتری تولید می کند. "کالا" می دانید ... بله، اما به قیمتی که کیفیت زندگی به شکل فاجعه آمیزی کاهش می یابد.

آ.و: شما آن زمان سه اتوموبیل، ۵ تلفن دارید، اما واقعا به ان ها نیاز ندارید.

کوهوت: به آن ها نیاز ندارید، وزمانی برای زندگی ندارید. شما همیشه در وحشت از دست دادن شغل خود، یا خیلی چیزهای دیگر هستید.

آ.و: پس شما با همه این می جنگید، و از هنر خود، نمایش های خود برای حمله به حماقت زندگی تحت حاکمیت سرمایه داری استفاده می کنید. شما به دگم های مذهبی هم حمله می کنید، که رابطه بسیار نزدیکی با همه این دارد – با قدرت، بهره کشی، سرکوب ...و شما به امپریالیسم حمله می کنید. چه واکنشی از سراسر جهان گرفته اید، چون شما نه فقط در این جا بلکه در امریکا، سراسر اروپا، در چین، اسرائیل و در بسیاری جاهای دیگر نمایش اجرا می کنید. آیاشما شکاف را پرمی کنید؟ آیا احساس می کنید که مردم به چنین هنری، چنین نمایش سیاسی و متعهد علاقه ای دارند؟
   
کوهوت: من این طور فکر می کنم. من واکنش های بسیار مثبتی دریافت کرده ام، واقعیتی که عملا مرا وادار به ادامه کار می کند. گاهی اوقات مردم در خیابان به من رو می کنند ومی گویند: "هنر شما عالی است. آگاهی ما را در باره این وآن حماقت افزایش می دهد!" من حتی نمی دانم چه تعدادی تحت تاثیر نمایش های من قرار گرفته اند ...
نمایش های من، هنر من نیز ناشی از به اصطلاح "فرهنگ دوم" است. آن یک شکل هنری است، که مستلزم سرمایه گذاری زیادی نیست. مستلزم فضاهای دائمی، مانند تاتر نیست که بتواند به نمایش در آید. یک شکل هنری است، که اساسا از بدن خود شما استفاده می کند، و شما همیشه بدن خود را در دسترس دارید. در متن خود زندگی به نمایش در می آید: در خیابان ها، یا ایستگاه های راه آهن. بنا بر این شما بخشی از این زندگی هستید، و می توانید موقعیت ها را خلق کنید، آگاهی ها در باره برخی چیزها را بالا ببرید، بعضی چیزها را مورد انتقاد قرار دهید ... و بعد افراد واقعی واکنش را آغاز می کنند ... افراد دور وبر شما به همکار تبدیل می شوند ... از (جایگاه) شنونده ها، می توانند به همکار ها تبدیل شوند... در حالی که در تاتر واقعی، هنرپیشه وجود دارد، و شننونده ها وجود دارند، و آن چنان که آن را می نامند در آن جا "دیوار پنجم" وجود دارد. در طی نمایش های من ، هیچ دیواری وجود ندارد. هنری مستقیم است .مانند هم جوشی هنر وزندگی است.
من همیشه می گویم در تاتر، هنرپیشه وانمود می کند که درد می کشد، در حالی که نمایشی مانند نمایش من عملا به صورت واقعی درد را تجربه می کند.
هنر نمایشی واقعا شگفت انگیز است. از زمان آغاز نژاد انسان در اینجا وجود داشته است.

آ.و: میلان، شما در بخش های زیادی از جهان نقش مستقیم ایفا می کنید. شما به اسرائیل به خاطر رفتار آن با فلسطینی ها حمله می کنید. شما به چک ها به خاطر آن که چگونه افراد روما (کولی ها) را تهدید می کنند حمله کرده بودید. شما تقریبا به تنهایی به از میان برداشتن دیوار شرمی که در اوستی ناد لابم، در راستای جدا کردن چک های سفید و کولی ها / روما بر پا شده بود کمک کردید ... شما به کشیش های کلیساها، برای برجسته کردن جنایت های انجام گرفته از سوی مسیحیت علیه بشریت گوشت خام پرتاب می کنید. شما مراکز خرید و بازارها را با دعای مسخره برای خدای ثروت مورد حمله قرار می دهید. کارهای زیادی انجام می دهید که افراد دیگر هرگز جرات انجام آن را ندارند. آیا هرگز دستگیر، مرعوب یا حتی مورد حمله قرار گرفته اید؟

کوهوت: آه بله، بارها! من بارها دستگیر شده ام. زمانی که من آن نمایش معروف را در بوستون، در آغاز رسوایی وام مسکن اجرا کردم با داد گاه مواجه شدم. زمانی که بانک ها وام های خود را به افراد فقیر می فروختند وآن افراد نمی توانستند وام های مسکن را پرداخت نمایند و پس از آن با خود کشی به زدگی خود پایان می دادند، از این رو من تصمیم گرفتم در جلو دفتر مرکزی بانک امریکا نمایشی اجرا کنم، که یکی از ترسناک ترین نمایش های منزجرکننده سازمان ها در آن زمان بود، کلاهبرداری از مردم ... از این رو من رشته ای از طناب های دار را در جلو بانک به نمایش گذاشتم، و روی تخته اعلامی نوشتم که "حراج طناب دار". پیام من این بود: اگر برای ثبت نام وامی به اینجا می آیید، یک طناب دار هم بخرید.

آ.و: محض احتیاط

کوهوت: محض احتیاط! اما پلیس آمد، مرا دستگیر کردند، نمایش را به صورت مرگباری جدی تلقی کردند. شهر با اتهام جنایی علیه من پرشد، و من ماه ها در انتظار شنیدن رای دادگاه بودم. موضوع: "شهر بوستون علیه میلان کوهوت" بود. و آن ها سر انجام به قانونی حدودا ۱۵۰ ساله استناد کردند که اظهار می داشت کسی نمی توانید در مقابل دفتر بانک کالا بفروشد. آن قانون ظاهرا در طی ۱۵۰سال تنها یک بار مورد استناد قرار گرفت. اما روشن بود که آن ها سعی داشتند چیزی علیه من پیدا کنند ... در پایان من تبرئه شدم. مورد من توجه عظیم رسانه ها از جمله رادیو ملی را جلب کرد.

آ.و: میلان، هر دو ما پیوسته به همه جای جهان سفر می کنیم. شما خطری را که از سوی امپریالیسم غربی می آید آشکارا می بینید. آیا تو تهدید را جدی می بینی؟ آیا موافقی که امپریالیسم غربی به صورت فزاینده ای کره زمین را کنترل می کند، واقعیتی که می تواند منجر به نتایچ فاجعه بار شدیدی گردد؟

کوهوت: قطعا! من ۲۶ سال در امریکا زندگی کرده ام، از این رو شاهد دورانی که امریکا به قدرتی بسیار سلطه جو تبدیل شد بودم. و دریافتم که (آن سلطه جویی) خیلی منطقی است و به تجزیه بلوک شرق ربط دارد. پس از فروپاشی بلوک کمونیستی، غرب به صورت غیر منتظره ای بی مخالف بود. خلا غیرمنتظره ی بی هیچ مخالفی وجود داشت، و آن ها آن (خلا) را به سرعت با منافع تجاری سلطه جوی خود پر کردند، برای این که آشکار است که در راس "مخروط" یک دیکتاتوری اقتصادی قرار دارد. یک فرصت عظیم ناگهانی برای برده کردن صدها وصدها میلیون نفر وجود داشت. وآن ها چنان کردند.

آ.و: و این کشور – جمهوری چک – جایی که ما هم اکنون در حال مورد بحث قرار دادن جهان هستیم، به صورت غیر منتظره ای بخشی از رژیم غرب ... دو باره در حال هم دستی با غرب است.

کوهوت: قطعا ...

آ.و: چک، آن طور که در گذشته می خواست به نظر برسد به هیچ وجه قربانی نیست... بخشی از باشگاه سرکوب است، آیا مردم این را درک می کنند؟ آیا هیچ بحثی، هیچ گفتگویی در این باره وجود دارد؟

کوهوت: من خوشحالم بگویم که برخی افراد، از جمله آکادمیسین ها، درک آن را آغاز کرده اند. اما این امر رخ داد بسیار نو ظهوری است. در ضمن، این رژیم متجاوز سرمایه داری تقریبا تمام ابزار تولید، و نیز رسانه های جمعی را قبضه می کند. و بزرگ سال ها، و نیزنوجوان ها را شستشوی مغزی می دهد. به طور پیوسته ای آن ها را با دروغ های در هم پیچیده ای در باره دوران کمونیست ها می ترسانند، و البته مغز های جوان آن چه را به آن ها گفته می شود باور می کنند، چون اطلاعاتی است که به آن ها داده می شود. و آن نو جوان ها به شدت مغزشویی می شوند، که تقریبا غیرقابل باور است! تبلیغات برخی دگم های اورولی ایجاد کرده است، که در روزهای حاکمیت کمونیستی تمام مردم لباس خاکستری می پوشیدند و مانند ارواح به آرامی در خیابان ها قدم می زدند ... کاملا بی معنی! اصلا چنین چیزی وجود نداشت! چون عرصه های بسیاری از زندگی تحت حاکمیت کمونیسم بسیار آزادتر از اکنون بودند.

آ.و: و بسیار با صفاتر ...

کوهوت: بسیار با صفاتر! کیفیت زندگی، همان طور که گفتیم، به ویژه در مقایسه با این بردگی سرمایه داری بسیار بالاتر بود!

آ.و: اما اکنون یک مخالفت جهانی وجود دارد، ائتلافی از کشور هایی که در مقابل تحکم (دیکتات) غرب مقاومت می کنند: امریکای لاتین، روسیه، چین، افریقای جنوبی، ایران، حتی کشورهای کوچکی مانند اریتره وجود دارند. و این مخالفت در حال تبدیل شدن به قدرتی بسیار بزرگ است، چون (غرب) با مغزهای بزرگ، و با رسانه عمومی به صورت فزاینده ای قدرتمند مخالف است. هر دو ما به آن مقاومت تعلق داریم. آیا در اینجا، جمهوری چک، و همچنین در لهستان که شما اغلب در آن جا تدریس می کنید، مردم درک می کنند که با پیوستن به غرب به سمت غلط تاریخ تبدیل شده اند؟

کوهوت: برخی از مردم شاید پیش از این مخالفت می کردند، اما هنوز اکثریت نه.
اما بر گردیم به هنرها: وظیفه بزرگ هنر عمل هنرمندها برای ایجاد چنین آگاهی هایی است. هنرمندها باید به مردم آموزش دهند. بشاش به تمام آن نمودارهای هنری زیبایی، شناختی و مفهومی! وبازگرد به تعهد، هنر سیاسی، چون امروزه نیازی باورنکردنی به آن وجود دارد. هنوز این امید وجود دارد که مصیبتی که در طی ٣۰ ساله گذشته حاکم شده است واژگون شود. جنگیدن برای ما اکنون جنگیدن برای بقای بیشتر روی این زمین است!

سرچشمه: www.counterpunch.org