بیاد مادر حکیمی


احد واحدی


• این زن قهرمان با وجود اینکه سالها بود که غربت نشین شده بود ولی هوای وطن را همیشه در سینه داشت. وقتی احساسات او برانگیخته می شد رو می آورد به خواندن ترانه های قدیمی و اصیل آذربایجانی و شعرهای زیبای ترکی و فارسی که از دوران جوانی بیاد داشت. بودن با خانم حکیمی برای دوستان جوان ترش بسیار خوشایند و دلچسب بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱ آذر ۱٣۹٣ -  ۲۲ نوامبر ۲۰۱۴



مادر نرگس حکیمی در سپیده دم روز سه شنبه ۱۳ آبان ١٣٩٣ در شهر کلن آلمان در گذشت. او متولد ۱۳۰۴ در شهر باکو بود و هنگام مرگ ٨٩ سال داشت. سال١٣١٠ وقتی بهمراه پدرش صمد حکیمی به ایران بازگشت، بیش از ٦ سال نداشت و آن مصادف با زمانی بود که دیکتاتوری رضا شاه جامعه را از تک و تا انداخته بود. نیروهای آگاه و روشنفکر جامعه در تقلای شکستن سکوت مرگزای موجود بودند. صمد حکیمی که خود متولد براغوش سراب بود و به همراه برادرش به آنسوی ارس رفته بود، بعد از چند سال دوری از وطن با کوله باری از تجربه سیاسی به کشور برگشته و وارد مبارزه عدالتخواهانه و دموکراتیک شد. دیری نگذشت که خود را در صف یاران "دکتر تقی ارانی" یافت و به پی آمد آن جزء ٥٣ نفر زندانی شد. نرگس حکیمی دوران کودکی و نوجوانی خود این چنین در کوران مبارزه گذراند. آزاداندیشی و عدالتخواهی را در مکتب پدرش فراگرفت وبه خاطر شرایط خاص پدر، در تبعید اجباری در شهر های مختلف بسر برد و به تدریج تحت شرایط موجود به مبارزه کشیده شد. پدرش که عضو شورای متحده کارگری و از اعضای کمیته مرکزی حزب توده ایران بود، یا در زندان بود و یا تحت تعقیب نیروهای امنیتی دولت شاهنشاهی. زندگی و افکار او تاثیر مستقیمی در شکل گیری شخصیت خانم نرگس حکیمی و زندگی آینده وی داشت. او بیش از هر چیز، شجاعت و بی باکی را از پدرش کسب کرده بود. علاقه به مطالعه کتاب که مادر تا اواخر عمر با خود داشت یادگار همان دوران بود. کتابخانه مادر در سالهائی که در ایران اقامت داشت کم چیزی نبود که تا همین اواخر پابرجا بود.

هنوز سالهای سختی در پیش بود؛ ٢٨ مرداد و کودتای ننگین شاهی - آمریکائی از راه رسید و جامعه ای را که می خواست بعد از عمری دیکتاتوری، نفس تازه کند، به حضیض خفقان و فلاکت کشاند. دورانی که مردم در شرایط آزادی نسبی قرار داشتند دیگر سپری شده بود؛ یکی از مشغولیتهای روشنفکران آن زمان کوهنوردی بود. خانم حکیمی تمام این سالها کوهنوردی می کرد. عشق خانم حکیمی به طبیعت و کوه با اینکه در سالهای یاد شده بوجود آمده بود، بعداز کودتای ٢٨ مرداد، و در خلائی که نتیجه مستقیم آن حادثه منفور بود، شعله ور شد، شعله ای که در تمام عمر ٨٩ ساله اش هرگز او را ترک نکرد. کوه به او جان سختی در زندگی را یاد داد. کوهنوردی را چنان پی گرفت که در سال ۱۳۳۶موفق به اخذ مدرک مربی گری نخستین زن کوهنورد ایران گشته و بعنوان اولین مربی زن کوهنوردی مشغول شد. خانم حکیمی سالهای زیادی بصورت حرفه ای در این عرصه کار کرد. در سال ۱۳۳۶ - ۱۳۳۷ بین تمامی کوهنوردان ایران، اعم از زن و مرد، امتیاز نفر دوم را کسب کرد. خانم حکیمی در سال ۱۳۴۲ سرپرستی تیم مشترک کوهنوردی بانوان ایرانی و انگلیسی در صعود به قله دماوند را به عهده داشت و در سال ١٣٥٢در کنگره کوهنوردی زنان در اتریش شرکت کرد. ضمناً در همان سال در چهارچوب کنگره ورزشی بانوان، "دمونستراسیونی" ترتیب یافت که توسط خانم ها کارهای خارق العاده ای مانند: صخره نوردی، تیرول، فرود از صخره بالای ١٢٠ متری و... انجام گرفت. تمام این عملیات محیرالعقول زیر سرپرستی و ابتکار خانم حکیمی و بعضاً با شرکت خود وی و سایر اعضای خانواده انجام می گرفت. خانم حکیمی همچنین عضو موثر بنیاد هیمالیا بود که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۳ تشکیل شده بود.

این زن قهرمان با وجود اینکه سالها بود که غربت نشین شده بود ولی هوای وطن را همیشه در سینه داشت. وقتی احساسات او برانگیخته می شد رو می آورد به خواندن ترانه های قدیمی و اصیل آذربایجانی و شعرهای زیبای ترکی و فارسی که از دوران جوانی بیاد داشت. بودن با خانم حکیمی برای دوستان جوان ترش بسیار خوشایند و دلچسب بود؛ او خود اینگونه رابطه ها را بسیار دوست داشت. تا زمانی که فراموشی به سراغ خانم حکیمی نیامده بود، یادآوری گذشته و مرور خاطرات غرورانگیز بخش بزرگی از این نشست ها را تشکیل می داد. خانم حکیمی در چند سال اخیر مجموعاً مریض بود تا اینکه در سحرگاه روز سه شنبه ١٣ آبان ماه در حالیکه در آغوش دختران زحمتکش و مهربان خود قرار داشت، آ رام گرفت. بدین طریق جامعه ورزشی ایران یکی از قهرمانان بی نظیر خود را از دست داد و دوستداران و خانواده مادر، از محبتهای خالصانه و از گرمای پرحرارت آغوشی مهربان محروم شد.
یاد و خاطره نیک مادر حکیمی همواره با ما خواهد بود!

٢٠ اکتبر ١٤ - کلن