نگاهی به نامه ی زنده یاد سیاوش کسرایی- اول آبان ماه سال ۱۳۶۷
اهمیت انتشار اطلاعات تاریخی برای بررسی عوامل درونی فروپاشی در حزب توده ایران


امیرهوشنگ اطیابی


• زنده یاد سیاوش کسرایی، شاعر مردمی و سراینده ی منظومه های «آرش» و «مهره ی سرخ» هنگام نوشتن این نامه در اعتراض به عملکرد هیئت سیاسی، از آن استعفا داده بود ولی هنوز عضو کمیته ی مرکزی حزب بود٫ جالب اینجاست که هرآنچه در این نامه به آن اشاره کرده است در سال های بعد ادامه یافته و تکرار شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۰ آذر ۱٣۹٣ -  ۱ دسامبر ۲۰۱۴



* اهمیت انتشار اطلاعات تاریخی برای بررسی عوامل درونی فروپاشی [۱] در حزب توده ایران

«غافل،
کاندر میان آدمی و آرزو رهی ست
هر چند پُرکِشش
اما بسا، بساست خطاخیز و مرگزا» [۲]

نامه ی سیاوش کسرایی به هیئت سیاسی حزب توده ی ایران با فرمت پی دی اف، برای اولین بار توسط تارنگاشت مهر [٣] در مرداد ماه ۱۳۹۳ منتشر شد٫ تارنگاشت مهر ناگهان پس از شش هفته، بدون هیچ توضیحی نامه ی کسرایی را به همراه پیش نویس این مقاله -که به صورت نظر منتشر شده بود- حذف کرد٫ هنوز هم برخلاف اصول روزنامه نگاری و پایبندی به حقایق تاریخی، توضیحی در این زمینه به خوانندگان داده نشده است٫ متاسفانه این اقدام تارنگاشت مهر در جهت تداوم همان مناسبات ناسالم و مخرب حزبی است که شاعر مردمی ایران در اعتراض به آن ها نامه هایی نوشت و سرانجام پس از سال ها تلاش، مانند بسیاری دیگر، به ناچار از حزب کناره گرفت٫ اهمیت بررسی اینگونه مناسبات ناسالم و مخرب در اینست که سبب ساز بزرگ ترین فاجعه ی تاریخی برای آرمان های سوسیالیستی شدند (فروپاشی سیستم جهانی سوسیالیستی یا مهم ترین مانع یکه تازی امپراتوری سرمایه داران) و همچنان در بسیاری از نیروهای چپ ریشه دارند٫ اینگونه مناسبات مخرب همانند جامعه ی سرمایه داری، منافع شخصی و گروهی را بر منافع اکثریت جامعه مقدم می دارد٫
ظاهرا هنوز بسیاری در پنهان کردن مشکلات و مسائل مهم درون گروهی و حزبی و بی اطلاع نگاهداشتن اعضا، هواداران، مردم و نسل جوان اصرار دارند؛ ضمن آنکه پراکندگی، بی اعتمادی و تشتت فکری در میان نسل قبلی به دلیل همان مسائل همچنان ادامه دارد٫ تلاش می شود مشکلات بنیادی کماکان با پچپچه پشت درهای بسته، سانسور و غربال کردن اسناد- حتی اگر مربوط به سی سال پیش باشد-، حل شود آن هم به طوری که عملکردهای اشتباه و فاجعه بار پنهان یا بَزک شود٫ این یعنی حل مشکلِ توفان در اقیانوس بوسیله ی یک قطره چکان٫ برای این روش ها نه تنها دیگر هیچ اعتباری باقی نمانده است بلکه از آن مهمتر اعتماد هیچکس از جمله دست اندرکارانش را هم جلب نخواهد کرد٫ نیروهای چپ برخلاف سرمایه داران حاکم بیش از همه به حقایق تاریخی و بخصوص درس گیری از خطاهای خود برای ساختن آینده ای انسانیِ برای بشریت نیاز دارند زیرا که تنها می توانند به مردم و اعتمادشان متکی و نیازمند باشند نه به این روش ها یا قدرت های خارجی٫
متن کامل این نامه برای طرفداران آرمان های عدالت طلبانه، انسانی و سوسیالیستی که مخالفِ وحشی گری، یکه تازی، جنگ افروزی، استثمارگری، فقر و بیسوادی ناشی از سرمایه داری اند و همچنین برای علاقمندان سیاوش کسرایی به همراه این مقاله منتشر می شود٫ مطمئنن همه ی این انسان های شریف می توانند روزی متناسب با آرمان های جامعه گرایانه، عدالت طلبانه و آزادیخواهانه ی خود بنیاد نوینی بسازند تا به حاکمیت دیکتاتوری یک درصدی ثروتمندان بر نودونه درصد مردم خاتمه دهند٫ بنیادی که ضمن حفظ همه ی دستاوردهای جامعه ی سرمایه داری (آزادی، دمکراسی، حقوق بشر، پیشرفت های علمی و فنی، تولید انبوه و متنوع نیازهای انسانی٫٫٫)، ماهیت طبقاتی این دستاوردها و اختصاصشان به ثروتمندان را محو کرده و به مواهب جامعه ی سوسیالیستی دست یابد: نابودی فقر، بیسوادی، بیکاری، بیخانمانی، نژادپرستی، تبعیض جنسی و نژادی، بردگی پنهان، ٫٫٫ و تامین فرصت برابر، بهداشت و تحصیل رایگان، محیط زیست سالم٫٫٫ برای همه و بهره مندی از زندگی بهتر متناسب با ارزش کار٫  
امید است که با طرحِ شفاف، بی کم و کاست، بدون غوغاگری و خودسانسوری، و با اجتناب از تخریب شخصیت و توهین به بازگو کنندگان وقایع تاریخی، زمینه های ایجاد فاجعه ی تلاشی و پراکندگی حزب توده ایران و همچنین سیستم جهانی سوسیالیستی بررسی شود٫ این بررسی ها سرانجام به این هدف کمک می کند که حزبی متحد و استوار، حامی توده های زحمتکش، استثمار شده و محروم از ابتدایی ترین حقوق انسانی و همچنین حزبی مدافع منافع ملی، رزمنده و هم جهت با تحولات ملی- دمکراتیک  در ایران ایجاد شود٫ حزبی که جایش در جامعه ایران حداقل برای مهار زیاده روی های طبقات حاکم به شدت خالی است٫ این در حالی است که مجموعه ی چپ ایران از تفرقه، پراکندگی، تلاشی، انشعاب های متناوب و آشفتگی فکری و سازمانی مزمن رنج می برد٫ شکی نیست که سرکوب های جنایتکارانه، فروپاشی سیستم سوسیالیستی و در پیامدش تهاجم وحشیانه ی سرمایه داری عوامل مهمی در این وضعیت بوده اند٫ اما این عوامل بیرونی نمی تواند و نباید از پویایی چپ برای درس گیری از خطاهای فاجعه بار خود بکاهد و یا موجب شود تا چپ یکسره از نقش خود سلب مسئولیت کند٫
این فاجعه ی تاریخی در حزب، قبل از همه، به دلیل مشکلات بنیادی در زمینه های آگاهی، وظایف، حقوق و نقش همه ی اعضا و شرکتشان در تصمیم گیری های حزبی، به قدرت بلامنازع و فردی در راس حزب بویژه پس از ضربه های جنایتکارانه ی جمهوری اسلامی منجر شد٫ نقش اینگونه افراد، اشتباهات و مناسبات نادرست در رهبری، در ضربه به حزب و متلاشی کردنش ، کمتر از رژیم و حامیان غربی اش، نبود٫ انسان در شگفت می ماند از دشمنی عده ای انگشت شمار در دشمنی با رهبری شهید و اکثریت اعضا و کادرهای تبعید شده ی آن٫
ناتوانی و استیصال مجموعه ی معترضین در برابر فاجعه آفرینی این افراد ومناسبات ناسالم، به دلیل همان مشکلات بنیادین مزید برعلت بود: انتظار همه جانبه ی آنان از «بالا» و همچنین کمک و پشتیبانی  احزاب کشورهای محل سکونت؛ اعتماد پدرسالارانه، کدخدامنشانه، ریش سفیدانه و دنباله روانه به یک فرد یا انتظار پدیدار شدن «مهدی موعود»؛ تشتت فکری و سازمانی در میان خود به جای کار و عمل متحد و آگاهانه ی جمعی برای نجات حزب از بحران فروپاشی٫ برای کشف این که چرا معترضین نیز ناتوان بودند بهتر است به نامه ی کسرایی که صادقانه و از عمق دل و احساس شاعر برآمده رجوع کنیم تا آن را در تک تک معترضین ببینیم:
«من در این مهاجرت به سبب اعتماد و اعتقاد به پاره ای رفقای حزبی، که در نتیجه ی دریافت و تربیتی بود که از حزب و رفیق حزبی در مقیاس ایران به دست آورده بودم، سخت زیان دیده ام٫ اما این نکته بیشتر در آنجا خطیر و حتی مهلک برای یک حزب است که هیئت سیاسی و به ویژه دبیران آن شکننده ی اعتمادها و اعتقاد های افراد باشند٫» ازنامه ی کسرایی
آیا در چنین حالتی، انتقاد به آن ها- که «اعتقاد و اعتماد»شان شکسته شد-، بایکوت شان و بی اعتنایی به آسیب هایی که متحمل شدند کمکی به حل مشکل می توانست یا می تواند بکند؟ در حالی که همان هیئت سیاسی، که در این بی اعتمادی و بی اعتقادی نقش مهمی داشت، پابرجا ماند؟ همین بایکوت ها، آسیب دیدگی ها، بی اعتمادی ها و بی اعتقادی های ایجاد شده به از هم پاشیدن شیرازه ی جمع معترضین و پراکندگی آنان نیز انجامید و آن ها هم نتوانستند حزب را نجات دهند٫ (منظور در اینجا آن بخشی از اعضای حزب که به جبهه ی سرمایه داری پیوستند نیست و نمی تواند باشد؛ چون در آن جبهه، نفع شخصی، حفظ کلاه خویش و به راه خود رفتن بدیهی و بنیادی است٫) نتیجه ی این شرایط، فساد و انحراف فرد یا افرادی است که بدون کنترل بدنه ی حزب و مردم، چنین مقام و موقعیت هایی داشتند٫ این نمونه ای ملموس از مجموعه عواملی است که همچنین منجر به فروپاشی کل سیستم جهانی سوسیالیستی شد٫ به همین جهت، آگاهی اعضای یک حزب سیاسی از فجایع و کاستی های درون حزب همیشه بهتر از اعتماد و دنباله روی ناآگاهانه و ایجاد قدرت و اتوریته ی کاذب است٫
از آن زمان تاکنون، این فاجعه در درون حزب توده ایران، به دلیل دیرپایی، به سنتی مخرب و چرخه ای باطل تبدیل شده و کماکان ادامه دارد٫ درمان به طور عمده در تغییر شیوه ها، مناسبات و فرهنگ درون حزبی ای است که این فاجعه را ایجاد می کند٫ نه صرفن پرداختن به اشخاصی که شکی در نقشِ جدی شان در فاجعه آفرینی یا خیانتشان نبوده است٫ با تغییربنیادی این مناسبات، این گونه شخصیت ها نیز یا به وجود نخواهند آمد و یا فرصت عملکرد مخرب نخواهند یافت٫
زنده یاد سیاوش کسرایی، شاعر مردمی و سراینده ی منظومه های «آرش» و «مهره ی سرخ» [۴] هنگام نوشتن این نامه در اعتراض به عملکرد هیئت سیاسی، از آن استعفا داده بود ولی هنوز عضو کمیته ی مرکزی حزب بود٫ جالب اینجاست که هر آنچه در این نامه به آن اشاره کرده است در سال های بعد ادامه یافته و تکرار شده است٫ تازه این تنها یکی از نامه های وی و نرم تر و معتدل تر از نامه های بعدی است٫ علیرغم  آنکه اکثریت قریب به اتفاق اعضا و کادرهای حزب قلع و قمع و پراکنده شدند و سرانجام عده ای انگشت شمار رسما در حزب ماندند، گردانندگان به خود اجازه دادند که از آن پس گردهمایی های وسیع تر را کنگره بنامند و «کنگره» های سوم، چهارم، پنجم و ششم را اعلام کنند؛ البته این به اتکای دنباله روان (به قول کسرایی «چاکران»)، با مخفی کاری شدید آن هم در محیط امن و آزاد خارج از کشور و پراکندگی اعضای بازمانده ی حزب در اقصی نقاط جهان میسر شد تا خطاها و فجایع رخ داده به اعتبارِ نام «کنگره» پنهان شده و مشروعیت داده شود٫ در حالی که این جلسات در بهترین حالت تنها می توانست پلنوم (وسیع) کمیته ی مرکزی نامیده شود٫ طبیعتن هرجلسه نیز خزان دیگری را در پی داشته است: اخراجی ها، مستعفی ها و کناره گیران متعدد و پی درپی، چه بسا از میان برگزیدگان، منتصبین، معتمدین و محارم جدید و قدیم٫ البته بی سرو صداتر و کنترل شده تر براساس پیشینه های قبلی تا رسوایی ها، خطاهای جمعی و فردی با توافق ها، تهدیدها و انتصابات جدید فاش نشوند٫ 
روش دیگر، مخفی شدن گردانندگان در خارج از کشور است تا بتوانند به همه ی آنچه رخ داده یا انجام شده است مشروعیت قانونی و حقوقی داده شود ضمن آنکه بی عملی، خانه نشینی، انزوای اعضای حزب درخارج از کشور و محدود کردن روزافزون سازمان ها و فعالیت حزبی توجیه شود و پاسخگویی به حداقل ممکن کاهش داده شود٫ آیا چنین فضایی بهترین شرایط را برای فعالیت جاسوسان رژیم ولایت مطلقه و سایر سازمان های اطلاعاتی در هر سازمان سیاسی فراهم نمی کند؟ اگر بنا بر مخفی شدن است چه لزومی به خارج شدن از کشور و اقامت در کشورهای دیگر بخصوص در جوامع توسعه یافته ی سرمایه داری است؟ و چرا در این کشورها به دلیل عضویت در حزب توده ایران پناهندگی گرفته شده است؟ آیا این شیوه ها اعتماد می آفریند؟
براساس نامه ی کسرایی ببینیم اینگونه مخفی کاری چگونه اعضای حزب را در خارج از کشور، حتی بدتر از زندانیان سیاسی در ایران منزوی می کند و در واقع به انفرادی بدون ملاقات می اندازد:
«دبیران در محدود و محبوس نگه داشتن بیهوده ی من، به بهانه ی اختفا اما به شیوه ی مخفی بازی، به مدت نزدیک به چهارسال از آغاز مهاجرت به بهانه ی کار حزبی، مرا از تمامی اخبار و اطلاعات ضروری و حتی منابع فرهنگی و ادبی و پیوند خانوادگی و ارتباط با رفقا و دوستانم محروم کردند٫ نامه های ارسالی برای من پس از آنکه با دست های عدیده ای کنترل می شد بعد از ماه ها و حتی پس از یک سال می رسید٫٫ ٫و حتی هستند کسانی که شهادت می دهند که بارها و بارها به نشانی حزبی برای من نامه فرستاده اند و به دست من نرسیده  است٫»- از نامه ی کسرایی
برای آنکه آنچه نوشته شده گزافه گویی نباشد بهتر است به فرازهایی از نامه ی کسرایی (در پایان این مقاله رجوع شود) که بارها در سی ساله ی گذشته تجربه شده است٫
«سهراب! ای زخم جهل خورده به تاریکی، دارو به گنج خانه ی کاووس شاه هست، اما نه از برای تو و زخم های توست! آری تو را عطش نه به آب است از آنکه آب در زیر پای توست! از من شنو که روشنی جان دوای توست، در سنگلاخ چشمه ی دانایی، سهراب جای توست! بگذار، یک راز سر به مهر بگویمت آشکار: این مهره ی شگرف، معجونِ مرگ دارو و جان داروست٫ میرایی و شکفتگی جاودان در اوست٫  زهر است، زهر، باده ی لعلش٫ جز عاشقان پیاله نگیرند از این شراب٫ بی گاه می کُشد تا هر پگاه بَرکِشدت همچو آفتاب!» [۵]
 
امیرهوشنگ اطیابی
۹ آذر ۱۳۹۳ برابر با ٣٠ نوامبر ٢٠١۴
 
فرازهایی از نامه ی سیاوش کسرایی
·        باور نداشتم سقوط اخلاقی به طور رسمی نیز اوجی تا حد هیئت سیاسی یافته باشد و جایی در منشأت آن باز کند٫
·        جزوه ی منتشره [۶] از طرف شما٫٫٫دشنام داده است، انگ و تهمت زده است و به طور پنهان و آشکار کسانی را تهدید کرده است و حتی برای دشنام ها و تهمت های بعدی ٫٫٫مقدمه چینی به عمل آورده، جا باز کرده است و به این ترتیب مسائلی به مسائل درون حزبی افزوده است٫ شما ٫٫٫ به حیثیت مخالفان خود در درون حزب می تازید٫٫٫و قبیح تر از همه اینکه با تهدید به انتشار پاره ای «اتهامات سیاسی-ناموسی» ٫٫٫ دیگران را می ترسانید٫ که چه بشود؟ ترسوها بگریزند یا خاموش بشوند یا شما آنان را تعلیق و اخراج کنید و آسوده بشوید و تمام؟ واقعا که نه مسائل حزبی که «توضیح المسائل حزبی» چاپ کرده اید٫ جای خمینی خالی٫
·        هرکس از هرکجا و هروقت که به شما نه بگوید، از ابتدای تولدش عامل ارتجاع و از ایادی امپریالیسم و جاسوس و خائن و خبرچین جمهوری اسلامی بوده است٫ و طرفه آنکه اسناد مبنی بر اعمال خرابکارانه و ضدحزبی او هم مانند سایرین، همین اواخر و بسیار دیر به دست شما رسیده است؛ و لذا این افشاگری ها عاجلانه ترین وظیفه ی حزبی هیئت سیاسی است و نه مثلا انتشار جزوه ای درباره ی بیوگرافی و شخصیت آن ها که در سلول های مرگ به سرمی برند تا جهانیان را به پشتیبانی شان فرا بخوانید٫
·        از این پس هر عضو حزب ٫٫٫ می تواند دست به انتشار نامه ها و گزارش هایی که درباره این و آن ٫٫٫ دارد و یا شنیده است بزند و آنچه را که هیئت سیاسی قبحش را به طور رسمی از میان برده است٫٫٫ به یک شیوه ی معمول و متداول مبارزه تبدیل کند٫
·        آیا کسانی که دربرابر کوچک ترین فشارِ اعتراضی توده های حزبی و یا به بهانه ی آن به سادگی این گونه دهان باز می کنند و ممکن است «ناچار شوند» که آرشیو «اتهامات سیاسی-ناموسی» رفقایشان را به اصطلاح لو بدهند، چگونه در فرداهای محتمل در درون شکنجه گاه ها- که درد «ناچاری» را به راستی در اوج خود لمس خواهند کرد- لب بر اسرار حزبی فرو می بندند!؟
·        با توجه به مجموعه ی وقایع اخیر و حزب بی در و دروازه ای که فراهم آورده اید، مطمئن باشید که جزوه ی شما ماه ها زودتر از آن که به دست امثال من برسد، به دست دشمنان و مخالفان حزب رسیده است٫
·        کارنامه (یا در حقیقت بیکارنامه) ی دو ساله ی حضور من در هیئت سیاسی و آنچه به چشم و به گوش دیده و شنیده ام می ماند برای فرصتی مناسب و آن هم برای در میان نهادن با توده های حزبی٫
·        من به جرم تن زدن از هماهنگی با شما در ایجاد جو خفقان و سرکوب و پشتیبانی از به ستوه آمدگان حزب می باید که ابتدا ترسانیده شوم و در صورتِ ادامه ی گستاخی تنبیه و مجازات گردم٫ اما ضمنا هیئت سیاسی خود به خوبی این را هم می داند که «کفرِ چو منی گزافِ آسان نبود»٫
·        شخصیت مرا به نمایشِ عام در می آورید و درمعرض داوری کسانی می گذارید که در همه جا من از برآمدنشان در برابر خودکامگی، تبعیض، جاسوس پروری، باند بازی، تلاشی حزب و سرانجام نخواستنِ شیوه ی شما و خواستن خرد جمعی به جانشینی شما پشتیبانی کرده ام٫
·        من، سیاوش کسرایی، در طولِ مدتِ بلندِ عضویتم با حزبم نیز روراست و یگانه و به حزبم وفادار و خدمتگزار بوده ام و به خاطر آن زندگی ام را کف دست گذاشته ام؛ ٫٫٫ و نکته ی دیگر آن که از این پس نیز خاکستر را از سوزاندن نترسانید که در این عشق ما سال هاست که برباد رفته ایم٫
·        دبیران به پیشنهادات مکررم درباره ی به راه انداختن کارزاری با تجهیز خانواده های زندانیان سیاسی که جانشان در خطر بوده و هست تا امروز اهمیتی نداده اند٫
·        دبیران همچنین از به راه انداختن هرگونه کارزاری علیه جنگ و به سود صلح نیز خود داری ورزیدند؛ ٫٫٫٫
·        دبیران به امکاناتم برای تماس گیری با شخصیت های سرشناسِ گوناگون سیاسی ایران در خارج، جهت برقراری جبهه های مورد نظر حزب و دیگر بهره برداری های ضروری در این زمینه اعتنایی نکردند٫
·        جلسه ی عمومی پلنوم –که گویا گوش نامحرم در آن بود- از شنیدن ناروایی ها، سوءاستفاده های مقامی در درون حزب و سوء استفاده های مالی و تبعیض ها و مفتش بازی ها در واحدهای گوناگون حزب و به ویژه در باکو محروم گردید؛ و تنها زحمت خلاصه برداری ها از شکایت ها و نامه ها بر دست ما ماند٫
·        در چنین جوی و با وجود مشاهده ی شیوه های غیراخلاقی و غیرانسانی شما در خاموش کردن مخالفان (که باید در جای خود از آن سخن گفت)، بر روال همان اعتماد پیشین، به گفتن سخنان سربسته ای در جلسه ی عمومی بسنده کردم٫
·        این است مرزی که مرا از شما جدا می کند:هرکسی به راه خویش می رود، من به راه توده می روم٫در خاتمه از رفقای هیئت سیاسی خواستارم که نامه ی مرا نیز برحسب موازین حقوقیِ دفاع مشروع و به جهت داوری در اختیار توده های حزبی بگذارند و چنانچه این کار در ظرف مدت یک ماه از این تاریخ انجام نگیرد خود را در تکثیر و توزیع آن آزاد می دانم٫



[۱] در اینجا منظور از فروپاشی نابودی حزب توده ی ایران نیست زیرا که تشکیلات رسمی حزب کماکان پابرجاست٫ فروپاشی به مفهوم تجزیه ، تلاشی، تشتت فکری وسازمانی، حضور نامحسوس و ناچیز سازمانی و سیاسی در در داخل و خارج کشور است نسبت به آنچه از حزب پس از ضربه ها مانده بود٫ تجزیه، تلاشی، بحران، اخراج ها و استعفا های دستجمعی و غیرو باعث شد که اکثریت قریب به اتفاق اعضا، کادرها و اعضای رهبری از حزب خارج شوند٫ این به طور عمده وقایع پس از ضربه ها به حزب را در برمی گیرد؛ ولی نمی توان آنچه در حزب قبل از ضربه ها می گذشت و تاثیرات بعدی اش را نادیده انگاشت٫ به عنوان مثال نقش شخصیت هایی نظیر محمد مهدی پرتوی (که پس از دستگیری تاکنون به همکاری کامل با رژیم ادامه داده است) در راس سازمان مخفی حزب، علیرغم هشدارهای متعدد به نورالدین کیانوری در مورد وی؛ و همچنین نقش قدرت و شخصیت کیانوری در حزب که کوچکترین اشتباه وی را برای حزب مهلک می کرد را نباید فراموش کرد٫متلاشی شدن سازمان های حزبی خارج از کشور پس ضربه ها به حزب و مهاجرت بسیاری از اعضا در سه دوره ی متوالی رخ داده است: سال‌های ۶۵-۱۳۶۲؛ از سال ۱۳۶۵ تا اواخر ۱۳۷۰، و از بهمن ۱۳۷۰ تاکنون٫ فروپاشی همچنین اشاره ای است به نقش فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و سیستم جهانی متحد با آن در حزب٫
ضمنا فروپاشی حزب موجب شد برخی جداشدگان به فعالیت های پراکنده و موازی به نام حزب یا هوادار حزب در خارج از کشور دست بزنند و گاه سیاست هایی کاملا متضاد با حزب در پیش گیرند٫ در این زمینه می توان از نشریات «راه توده»، «تارنگاشت مهر» و «تارنگاشت عدالت» نام برد که هنوز در سه ساله ی پس از انقلاب و تحلیل های آن زمان مانده اند در حالیکه رژیم کنونی به طور بنیادی با رژیم پس از انقلاب از لحاظ طبقاتی متفاوت و نقشی ضد انقلابی نسبت به انقلاب بهمن ایفا کرده و می کند٫ این نشریات هنوز از انقلاب بهمن دم می زنند که مدت هاست در کشتار ها و قتل عام های دهه ی شصت، تداوم جنگ ایران و عراق، سرکوب اقلیت های ملی و مذهبی، ترورها و قتل های زنجیره ای در داخل وخارج کشور، سرکوب جنبش های اصلاحات و سبز، حاکمیت روحانیت مرتجع و خلیفه گری شیعی برکشور، منابع غارت شده ی کشور توسط مقامات در بانک های خارجی و سرانجام در برنامه ی اتمی و تحریم ها دفن شده است٫    

[۲] از منظومه ی مهره ی سرخ سروده ی سیاوش کسرایی٫ مهره ی سرخ در واقع بازگویی آنچه بر شاعر و دیگران در مهاجرت گذشت در قالب داستان رستم و سهراب است٫ مهره ی سرخ در هربازخوانی کشفی دیگر است از آن چه شاعر می خواسته به رهروان راه سوسیالیسم و نسل جوان بگوید٫ در مهره ی سرخ آشکار است که شاعر عمیقا به آرمان های سوسیالیستی وفادار است ضمن آنکه از خنجر رستم در پهلوی خویش آزرده است یادآوری می کند که زمانی که مهره ی سرخ آرمان های سوسیالیستی را بر بازو می بندی و به جنگ ناراستی ها می روی، همه ی رنج ها از جمله مرگ ناگهانی را هم باید انتظار داشته باشی:
- « آن دم که خود پذیره شدی مهره ی پدر یاقوت دانه، شهره ی گیتی را بستی به بازوان دَر از بلا به خویش گشودی و در نخست باید که راز فاجعه در سنگ سرخ جست! سهراب، آنچه زیور بازوی و دست توست آن مهره، آی! مهر جهان پهلوانی است٫ مردی بدان بر آمده را، ناچار - حتی در مرز و بوم خویش - نقشی جهانی است!   نا پیش بین و غافل و سهل آزما، کسان                             که به نوخاسته جوان، یاهر ز راه تازه رسی، ناگشوده چشم، بیگانه بسپرند چنین مهره ی گران! آری! آن مهره، آن نگین، آن لعل در نشسته به بازو بند، چون دانه های دلکش جادویان، - کآن رادرون شعله ی آتش می افکنند - ناگه تو را ز خانه و کاشانه می کند، آواره می کند٫ آری تو را به گردش چشمی، با شهر و با دیار و چه بسیار مردمان، با مهر و کینه های بسا نا شناخته، پیوند می زند٫ اما به گشت روزو شب و ماه و سالیان: دندانه ی زمان، زربفت عمر و وقت خوشت را، خاموش وار می جود و                             پاره می کند! آن مهره، هر پلیدی و هر پستی، ناداری و ندانی و بیداد و بیم را، پیش تو،          همچو نقش                    پدیدار می کند٫ وین گونه،          چشم های تو                    بر درد روزگار، بیدار می کند! آن می کند به کار که برخیزی، با اردوی ستم تا پای جان بمانی و بستیزی!   هر چند دل به خدمت کاشانه می نهی، اما جهان به پیش تو لشکر کند به صف، بر تیر هر بلا آنک تویی هدف! شمشیر می خوری، شمشیر می زنی٫ دردی تو را دهد، زخمی تو را زند، جانکاه تر ز مرگ٫ خواهد زمانه گوهر یکتات بشکند یا در ستوه آوردت                    تا نهی ز کف!  و آنگاه: کار سترگ را باور به خویش و پاکی پندار نیست بس٫ شادان کسی که در دل ظلمت سرای جهل در سوز خود به نور خرد یافت دسترس! 

[٣] #_ednref3 ٫ به اینجا مراجعه کنید:
   10mehr.org
تارنگاشت مهر توسط بخشی از جدا شدگان از حزب ایجاد شده است٫ «بخشی از دست‌اندرکاران٫٫٫تا سال ۱۳۷۶» و تا «کنگره» چهارم، همان دوران قلع وقمع های درون حزبی، «برای تصحیح عملکرد رهبری» در حزب ماندند زمانیکه خود هدف قرارگرفتند٫ حذف نامه ی کسرایی و توقف وتاخیر در انتشار اسناد تاریخی حزب، عملن نقض یکی از اهداف اعلام شده آن بوده است که می گوید: «ما آگاهی از آنچه از آغاز روند فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم تاکنون بر حزب ما رفته است را حق همهٔ توده‌ای‌ها می‌دانیم٫ ما خواهیم کوشید تا این تاریخ را صادقانه بازگو کنیم و آمادهٔ هرگونه پاسخ، نفی و اعتراض باشیم، و در حد توان خود، باز هم صادقانه، پاسخگو شویم٫»
   10mehr.org
[۴] همان زیرنویس ۲
[۵] همان زیرنویس ۲
[۶] در خردادماه ۱۳٦٧ «بیانیه ی هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی حزب توده ایران درباره ی برخی مسائل حزبی» منتشر شد٫ این بیانیه پاسخی بود به اعتراضات بسیار وسیعی که سراسر سازمان های حزبی در افغانستان، باکو، مینسک، مسکو و اروپای غربی و خود کمیته ی مرکزی را فراگرفته بود٫ مصوبه ی پلنوم دی ماه ۱۳٦٦ که برخلاف اساسنامه ی حزب اختیارات ویژه ای به هیئت سیاسی داده بود مانند جرقه ای در انبار باروت بود که سرانجام در سلسله وقایع بعدی سازمان های حزبی را متلاشی کرد و اکثریت اعضا و کادرهای حزبی و ازجمله اعضای کمیته ی مرکزی را از حزب بیرون راند٫ «جزوه ی مسائل حزبی» اشاره به همین بیانیه است٫ این بیانیه و سایر اسناد مربوطه را می توانید در اینجا مشاهده کنید:

   10mehr.org

نمونه هایی از اسناد مربوط به اعتراضات درون حزبی به پیوندهای زیر مراجعه کنید:
نامه ی اعضای سازمان حزبی در کابل:
   10mehr.org

قطعنامه ی تشکیلات حزب در باکو:
   10mehr.org

اکثریت اعضای حزب در سازمان‌های باکو، مینسک، برلین غربی، آلمان غربی، انگلستان و فرانسه و همچنین رفقایی از سوئد، دانمارک و هلند، «جنبش نوسازی حزب تودهٔ ایران» را ایجاد کردند و اولین شمارهٔ «بولتن تدارک کنگرهٔ سوم» را در اردیبهشت ۱۳۶۸ منتشر ساختند٫ در مجموع ۶ شماره از این بولتن انتشار یافت٫ پیشگفتار شماره ی اول:
   10mehr.org

نامه‌های اردشیر آوانسیان، حبیب‌الله فروغیان و محمدتقی برومند، و نامهٔ آقای حشمت‌الله رئیسی خطاب به امضاکنندگان «قطع‌نامهٔ باکو»، و همچنین «بیان‌نامهٔ چهار تن از اعضای کمیتهٔ مرکزی و گروهی از کادرها و اعضای حزب تودهٔ ایران خطاب به رفقای مبارز جنبش اعتراضی»:
   10mehr.org

و آنچه که این سلسله از اعتراضات را شعله ور ساخت:
آیین نامه اجرائی مصوب پلنوم دی‌ماه ۱۳۶۶ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران پیرامون تغییرات در اساسنامهٔ حزب تودهٔ ایران در انطباق با ماده ۳۷ مربوط به شرایط کار مخفی:
   10mehr.org

متن کامل نامه ی سیاوش کسرایی


به رفقای هیئت سیاسی حزب توده ایران

جزوه ای تحت عنوان «مسائل حزبی»[1] و برای «مصرف داخلی!» در تیرماه ١٣٦٧ منتشر کرده اید که در پایان مهرماه جاری یک نسخه ی آن به دست من رسیده است.

قبلا، جسته گریخته، پاره ای مطالب آن به گوشم خورده بود اما نقل قول ها را نوعی اغراق مغرضانه تلقی می کردم؛ چرا که باور نداشتم سقوط اخلاقی به طور رسمی نیز اوجی تا حد هیئت سیاسی یافته باشد و جایی در منشأت آن باز کند.

وقتی جزوه ای با نام «مسائل حزبی» انتشار می یابد، هر عضو حزب متوقع است با خواندن متن آن، دست کم، یک و یا چند تا از مسائل حزب خود را در آن حل شده بیابد؛ جزوه ای که به هرصورت نشان می دهد که تهیه و تدوین کنندگانش با صرف فکر و وقت و بدون شک هزینه ی مادی، که از جای دیگر زده شده تا بدین کار مصرف گردد، آن را آماده کرده در دسترس اعضا قرار داده اند.

آیا این جزوه ی «مسائل حزبی» به انجام چنین کاری پرداخته است؟

خیر، جزوه ی منتشره از طرف شما، گذشته از حرف های تکراری، دشنام داده است، انگ و تهمت زده است و به طور پنهان و آشکار کسانی را تهدید کرده است و حتی برای دشنام ها و تهمت های بعدی (جزوه ی دوم مسائل حزبی) مقدمه چینی به عمل آورده، جا باز کرده است و به این ترتیب مسائلی به مسائل درون حزبی افزوده است. شما به جای طرح و ارائه ی مسائل و راه حل های مناسب آن ها به نحو آموزنده و مبتنی بر موازین برنامه و اساسنامه ی حزب و آن هم از موضعی متین و منطقی، به حیثیت مخالفان خود در درون حزب می تازید. به تبدیل صنار-سه-شاهی های خیالی یکی می پردازید، دیگری را از روی گزارشِ صادقانه ی ماموریتش، سومی را با نامه ی دلسوزانه اش به حزب محکوم می دارید؛ و قبیح تر از همه اینکه با تهدید به انتشار پاره ای «اتهامات سیاسی-ناموسی» که یک نفر دیگر در گذشته «به برخی از رفقا و همسران آن ها» زده است حالا او و دیگری و دیگران را می ترسانید. که چه بشود؟ ترسوها بگریزند یا خاموش بشوند یا شما آنان را تعلیق و اخراج کنید و آسوده بشوید و تمام؟ واقعا که نه مسائل حزبی که «توضیح المسائل حزبی» چاپ کرده اید. جای خمینی خالی.

جدا افتادگی از فضیلت ها و صفات عالیِ زاد و بومی ایرانی، که قرن هاست بر اخلاق ما حاکم بوده است و می باید با آن پرورده شده باشیم، به کنار، کجای اخلاق کمونیستی، که فرهنگ آن را به دست دارید و مدام یاساهای خود را با آن جلوه می بخشید، اجازه می دهد که شما در مسند هیئت سیاسی و سرمشق دهنده به یک حزب طراز نوین چنین مطالب ضداخلاقی را به حساب زحمتکشان چاپ و منتشر کنید؟

بله، و این ها همه جدا از آن مقدمه ی طویلی است که در پایان آن، مثل همیشه، این نتیجه ی مطلوب را می خواهید که هرکس از هرکجا و هروقت که به شما نه بگوید، از ابتدای تولدش عامل ارتجاع و از ایادی امپریالیسم و جاسوس و خائن و خبرچین جمهوری اسلامی بوده است. و طرفه آنکه اسناد مبنی بر اعمال خرابکارانه و ضدحزبی او هم مانند سایرین، همین اواخر و بسیار دیر به دست شما رسیده است؛ و لذا این افشاگری ها عاجلانه ترین وظیفه ی حزبی هیئت سیاسی است و نه مثلا انتشار جزوه ای درباره ی بیوگرافی و شخصیت آن ها که در سلول های مرگ به سرمی برند تا جهانیان را به پشتیبانی شان فرا بخوانید. انتشار این جزوه حاوی یک نوع بدآموزی فراگیر و برانگیزاننده ی یک هشدار نیز هست:

·       بد آموزیِ این که از این پس هر عضو حزب به بهانه ی «ناچاری»، آن طور که شما نوشته اید، می تواند دست به انتشار نامه ها و گزارش هایی که درباره این و آن (از خرد و کلان) دارد و یا شنیده است بزند و آنچه را که هیئت سیاسی قبحش را به طور رسمی از میان برده است... به یک شیوه ی معمول و متداول مبارزه تبدیل کند.

·       و هشدارِ آن که آیا کسانی که دربرابر کوچک ترین فشارِ اعتراضی توده های حزبی و یا به بهانه ی آن به سادگی این گونه دهان باز می کنند و ممکن است «ناچار شوند» که آرشیو «اتهامات سیاسی-ناموسی» رفقایشان را به اصطلاح لو بدهند، چگونه در فرداهای محتمل در درون شکنجه گاه ها- که درد «ناچاری» را به راستی در اوج خود لمس خواهند کرد- لب بر اسرار حزبی فرو می بندند!؟

نکته ی دیگر آن که شما در روی جزوه ی مسائل حزبی نوشته اید: «برای مصرف داخلی»، که بدون شک مقصود استفاده ی درون حزبی آن است (و امیدوارم که «مصرف داخلی!» پیدا نکند). بسیار خوب اما همین عنوان این پرسش را پیش می آورد که آیا به راستی این جزوه به دست غیرحزبی ها و از جمله کیهان لندن و کیهان هوایی و عمرو زید نخواهد افتاد؟

از دو حال خارج نیست:

·       یا این جمله را به خاطر دل خوش کنک و رفع مسئولیت از خودتان نوشته اید که با توجه به مجموعه ی وقایع اخیر و حزب بی در و دروازه ای که فراهم آورده اید، مطمئن باشید که جزوه ی شما ماه ها زودتر از آن که به دست امثال من برسد، به دست دشمنان و مخالفان حزب رسیده است و لذا نوشتن این جمله در روی جلد آن رافع مسئولیت شما نیست؛

·       و یا آن که با علم به این که جزوه ی «مسائل حزبی» به دست دشمنان و مخالفان و رقبای حزب می افتد نوشته اید که در این صورت، گذشته از پربارکردن انبانه ی آنان از فرومایگیِ مسائل حزبی و سخیف بودن موارد اتهام به مبارزان درون حزبی، این پرسش مطرح می شود که کجای این کارها با مجموعه ی باید-نبایدهای آیین نامه ی جدیدالتحریر مصوبِ پلنوم دی ماه -که شمشیر تیزش برای بریدن زبان آنان که درونیات حزب و به ویژه مطالب پلنوم را به بیرون منتقل کنند آماده است- مطابقت دارد؟ جز آن که بگوییم چون هیئت سیاسی بدین کار مبادرت ورزیده است جای اعتراض نیست و به قول معروف «ظرفی که بانو بشکند آخ ندارد.»

از این موارد قابل تامل که بگذریم، می ماند شگردِ فوق العاده زیرکانه ای که شما هیئت سیاسی در این جزوه به کار من کرده اید که تنها از پسِ موجودات با هوشی معادل کلیله و دمنه بر می آید. آفرین موفق شدید و مدتی خوابم را ازمن گرفتید گرچه پیش از این نیز چیزهای مهم تری را از من گرفته بودید.

البته کارنامه (یا در حقیقت بیکارنامه) ی دو ساله ی حضور من در هیئت سیاسی و آنچه به چشم و به گوش دیده و شنیده ام می ماند برای فرصتی مناسب و آن هم برای در میان نهادن با توده های حزبی. اما آنچه به اکنون و به این جزوه مربوط است این که من به جرم تن زدن از هماهنگی با شما در ایجاد جو خفقان و سرکوب و پشتیبانی از به ستوه آمدگان حزب می باید که ابتدا ترسانیده شوم و در صورتِ ادامه ی گستاخی تنبیه و مجازات گردم. اما ضمنا هیئت سیاسی خود به خوبی این را هم می داند که «کفرِ چو منی گزافِ آسان نبود»: من در میان مردم ایران، جنبش چپ و به ویژه در حزب و همچنین در بیرونِ مرزهای وطن و کشورِ میزبان و غیره جایی دارم که به رنجِ سالیان به دست آمده است و از این جاست که «جنگ روانی-تبلیغاتی» و «یورش خزنده»ی شما علیه سیاوش کسرایی در «جزوه ی مسائل حزبی» و در جوار آن آغاز می شود:

ابتدا پاره ای از گزارش های یک رفیق حزبی را علیه من با تاکید بر آن که بدان باور ندارید به من نشان می دهید و یا به اشاره برگزار می کنید و می گذرید و آنگاه در جای جای جزوه و ظاهرا در تهدید به دیگری در انتشار بعضی نامه هایش با یک تیر دو نشان می زنید و از من زهر چشم می گیرید و سپس در پایان صفِ به اصطلاح متهمان و در اوج هجوم به آنان جایگاه مرا قرار می دهید به طوری که صندلی من با صندلی آنان پهلو می زند (سخن من در اینجا به هیچ وجه در اعتراض به این پهلوی هم نشاندن نیست بلکه حرف در افشای میزانسن شیطنت آمیز شماست)؛ و آنگاه با درج فقط قسمتی از سخنان من در پلنوم که به سود خود دانسته اید، شخصیت مرا به نمایشِ عام در می آورید و درمعرض داوری کسانی می گذارید که در همه جا من از برآمدنشان در برابر خودکامگی، تبعیض، جاسوس پروری، باند بازی، تلاشی حزب و سرانجام نخواستنِ شیوه ی شما و خواستن خرد جمعی به جانشینی شما پشتیبانی کرده ام تا به اصطلاح دوگانگی سخن من و یا دل به دوجایی مرا آشکار کرده باشید. اینست شگرد نازکانه ی شما، فعلا در لق کردن موقعیت من تا بر حسب چگونگی عکس العملم، من نیز یکی از قهرمانان جزوه ی «مسائل حزبی» بعدی باشم و یا به گروه چاکران بپیوندم و سرم به آخور خودم بند باشد.

به جاست که این جمله ی معترضه را بلافاصله برای جمع آوری کنندگان گزارش علیه خودم بیافزایم که:

من، سیاوش کسرایی، در طولِ مدتِ بلندِ عضویتم با حزبم نیز روراست و یگانه و به حزبم وفادار و خدمتگزار بوده ام و به خاطر آن زندگی ام را کف دست گذاشته ام؛ و لذا به موجب این سند، نه تنها شما که هر رفیق حزبی آزاد است- و چون طبق تقاضای من است، قبحی ندارد- که هر خبر و اطلاع و مدرکی که خلاف موارد یاد شده باشد و یا به نحوی از انحا رساننده ی این معنا گردد که از طرف من و یا خانواده ام موجباتی برای سرشکستگی حزب فراهم آمده است، به اطلاع همگان برساند؛ و صد البته، هرگونه سکوتی در این زمینه به معنای فروخوردن مجموعه ی شِکرهایی است که تا کنون افشانده شده است؛ و نکته ی دیگر آن که از این پس نیز خاکستر را از سوزاندن نترسانید که در این عشق ما سال هاست که برباد رفته ایم.

اینک به ادامه ی سخن بپردازیم:

من در این مهاجرت به سبب اعتماد و اعتقاد به پاره ای رفقای حزبی، که در نتیجه ی دریافت و تربیتی بود که از حزب و رفیق حزبی در مقیاس ایران به دست آورده بودم، سخت زیان دیده ام. اما این نکته بیشتر در آنجا خطیر و حتی مهلک برای یک حزب است که هیئت سیاسی و به ویژه دبیران آن شکننده ی اعتمادها و اعتقاد های افراد باشند. لذا من در ادامه ی نامه بیشترین تاکیدم را بر مناسباتم با دبیران دارم گرچه هیئت سیاسی نیز به نوبه ی خود هیچگاه از مسئولیت های مشترکشان مبرا نبوده و نیستند.

·       پس از یورش به حزب، باوجود دارا بودن همه گونه امکان و آشنایی با کلیه ی بازماندگانِ رهبری سابق حزب، با اعتماد به گذشته ی رفیق خاوری، او را یافتم و آمادگی ام را برای خدمت به حزب مداوما در سمت و سوی او گذاشتم اما

·       رفیق خاوری به نامه ای که در آستانه ی پلنوم هیجدهم برای او ارسال داشتم و به پیشنهادات درون آن (که بعدها معلوم شد رعایت آن ها تا چه حد می توانست مفیدِ فایده باشد تا بسیاری از مشکلات امروزی حزب را نداشته باشیم) جواب نداد -این نامه موجود است.

·       دبیران در محدود و محبوس نگه داشتن بیهوده ی من، به بهانه ی اختفا اما به شیوه ی مخفی بازی، به مدت نزدیک به چهارسال از آغاز مهاجرت به بهانه ی کار حزبی، مرا از تمامی اخبار و اطلاعات ضروری و حتی منابع فرهنگی و ادبی و پیوند خانوادگی و ارتباط با رفقا و دوستانم محروم کردند. نامه های ارسالی برای من پس از آنکه با دست های عدیده ای کنترل می شد بعد از ماه ها و حتی پس از یک سال می رسید- نامه های کنترل شده موجود و نحوه ی کنترل مشهود است- و حتی هستند کسانی که شهادت می دهند که بارها و بارها به نشانی حزبی برای من نامه فرستاده اند و به دست من نرسیده است.

·       دبیران مرا با تایید هیئت سیاسی به مسکو فرستادند تا به امور حزبی-معیشتی و دیگر مناسبات ضروری رفقای مهاجر در سراسر شوروی (البته با تقسیم منطقه ای) بپردازم و این بزرگ ترین دروغی بود که به من گفته شد. در مسکو معلوم گردید که سررشته ی همه ی کارها به طور پنهان و آشکار به دست خودشان و ایادی شان است و لذا به هیچ یک از گزارش های من درباره ی کار در شوروی توجهی نشد. پس از رو شدن همه ی مسائل، اینک نیز از من خواسته شده تا به عنوان گذراندن دوره ی «نقاهت» به کار خودم بپردازم.

·       دبیر اول به هیچ یک از سخنانم درباره ی رفع نواقص از پلنومِ درحال تشکیل (پلنوم دی ماه) وقعی نگذاشت.

·       دبیران در تمام مدت این مهاجرت به پیشنهادات پیاپی من در باره ی گردهمآیی شاعران، نویسندگان، نقاشان، مترجمان، نمایشنامه نویسان، موسیقی دانان، هنرپیشگان، کارگردانان تئاتر و سینمای ما -که در خارج از ایران به سرمی برند- برای بازسازی شورای نویسندگان و هنرمندان ایران و گسترش و تقویت آن -که در این هنگامه ها می توانست نقش مفید و موثری در حفظ و نگهداری روحیه ها و مخصوصا کارساز در تشکیل جبهه های وسیعِ مورد نظرِ حزب باشد- اعتنایی نکردند. به طوری که اکثریت نزدیک به تمامی آنان با سرخوردگی پراکنده شده اند.

·       دبیران به پیشنهادات مکررم درباره ی به راه انداختن کارزاری با تجهیز خانواده های زندانیان سیاسی که جانشان در خطر بوده و هست تا امروز اهمیتی نداده اند.

·       دبیران همچنین از به راه انداختن هرگونه کارزاری علیه جنگ و به سود صلح نیز خود داری ورزیدند؛ حال آنکه با وجود رفیق شادروان نامور، دست کم چهارتن از دبیران «جمعیت ایرانی هواداران صلح» در مهاجرت به سرمی بردند.

·       دبیران به امکاناتم برای تماس گیری با شخصیت های سرشناسِ گوناگون سیاسی ایران در خارج، جهت برقراری جبهه های مورد نظر حزب و دیگر بهره برداری های ضروری در این زمینه اعتنایی نکردند.

·       دبیران با وجود اصرار و پافشاری ام مانع ملاقات من با رفیق نوروزی شدند گرچه این امر به دلایل متعدد مورد تایید هیئت سیاسی قرار گرفته بود.

و اما در پلنوم دی ماه

·       عدم حضور و غیبت غیرمترقبه ی بعضی از رفقا در پلنوم.

·       جدایی رفقایی، که معلوم شد در اپوزیسیون هستند، از یکدیگر و همچنین اوج و فروکش پاره ای از آن ها در عملکردها، جو فوق العاده بغرنج و متشنج و ضمنا توهم انگیزی را در جلسات هیئت سیاسی پیش آورد.

·       ذکر حضور عناصر نامطلوب در میان اعضای کمیته ی مرکزی که در گزارش هیئت دبیران آمده بود و القائات شفاهی دبیران در این که دشمنان و مخالفان حزب توطئه ی انفجار حزب از درون را پی ریزی کرده اند، بازهم بر مشکلات سمت گیری صحیح می افزود؛ چه خود دهان بندی بود که گفتنی ها را درهمان تنها جایی هم که می بایست سخنی گفت مانع می شد.

با همه ی این احوال، می بایست که راهی جست و آن چنان که می دانید، من اعتراضاتم را به تمامی در جلسات هیئت سیاسی گفتم و در جلسه ی عمومی پلنوم تکرار کردم که به دلیل حضور عناصر نامطلوب در این اجلاس، من سخنانم را در هیئت سیاسی گفته ام –آنچه که در جزوه ی مسائل حزبی حذف شده است. همچنین در جلسه ی عمومی پلنوم گفتم که از این پس نیز، مانند پیش از این، من فریادم را برسر رفقا خاوری و صفری می کشم که اینک دیگر هیچ بهانه ای برای پیشبرد امر حزب در پیش رو ندارند (که باز در جزوه ی مسائل حزبی منعکس نیست). من در کمیسیون نامه ها (که به سبب عضویتم در هیئت سیاسی ریاست آن را داشتم و با تمهید هیئت دبیران در انتخاب دو عضو دیگرِ کمیسیون در اقلیت قرار گرفتم) تمام تلاشم را به کار بردم که نامه های رسیده را مطرح کنم؛ اما از سویی دو عضو دیگر کمیسیون و از طرف دیگر هیئت دبیران، که از مضمون نامه ها مطلع می شدند، مانع مطرح شدن مفاد نامه ها گردیدند؛ تا جایی که به سبب پیشگری از مطرح شدن مسئله ی رفیق شادروان محمد علی جعفری پیش از استعفا، در جلسه ی عمومی از هیئت سیاسی استعفا کردم؛ و به این ترتیب جلسه ی عمومی پلنوم –که گویا گوش نامحرم در آن بود- از شنیدن ناروایی ها، سوءاستفاده های مقامی در درون حزب و سوء استفاده های مالی و تبعیض ها و مفتش بازی ها در واحدهای گوناگون حزب و به ویژه در باکو محروم گردید؛ و تنها زحمت خلاصه برداری ها از شکایت ها و نامه ها بر دست ما ماند.

رفقا!

در چنین جوی و با وجود مشاهده ی شیوه های غیراخلاقی و غیرانسانی شما در خاموش کردن مخالفان (که باید در جای خود از آن سخن گفت)، بر روال همان اعتماد پیشین، به گفتن سخنان سربسته ای در جلسه ی عمومی بسنده کردم (که حتی تمامی آن را باز در جزوه نگذاشته اید) و همچنان جانب خطی را گرفتم که از آغازِ یورش بدان دل سپرده بودم.

اما امروز به جای انعکاس سخنان افشاگرانه ام در جلسات هیئت سیاسیِ منضم به پلنوم دی ماه و مذاکراتِ بیرون از جلساتِ پلنوم، نویسنده یا نویسندگان جوانمردِ جزوه ی «مسائل حزبی»، که جرئت نمی کنند یک نکته از ده ها نکته ی آن را بازگو کنند، تنها به ذکر جملاتی می پردازند که سود خودشان را در آن ها ملحوظ می بینند تا مرا که پشتیبانِ به ستوه آمدگان و معلق شدگان و اخراجی های حزب هستم در چشم آنان بشکنند. چرا باید گوشه ای از واقعیت را برای پوشاندن همه ی حقیقت به زبان آورد؟ این است نمونه ی رویاروییِ دو نوع شرافت حزبی و اخلاق حزبی؟ و این است مرزی که مرا از شما جدا می کند:

هرکسی به راه خویش می رود

من به راه توده می روم

در خاتمه از رفقای هیئت سیاسی خواستارم که نامه ی مرا نیز برحسب موازین حقوقیِ دفاع مشروع و به جهت داوری در اختیار توده های حزبی بگذارند و چنانچه این کار در ظرف مدت یک ماه از این تاریخ انجام نگیرد خود را در تکثیر و توزیع آن آزاد می دانم.

سیاوش کسرایی

اول آبان ١٣٦٧ (برابر با ٢٣ اکتبر ١٩٨٨)
ویرایش و تاکیدات از امیر هوشنگ اطیابی

[1] . در خردادماه ۱۳٦٧ «بیانیه‍ی هیئت سیاسی کمیته‍ی مرکزی حزب توده ایران درباره ی برخی مسائل حزبی» منتشر شد. این بیانیه پاسخی بود به اعتراضات بسیار وسیعی که سراسر سازمان های حزبی در افغانستان، باکو، مینسک، مسکو و اروپای غربی و خود کمیته ی مرکزی را فراگرفته بود. مصوبه ی پلنومِ دی ماه ۱۳٦٦ که برخلاف اساسنامه ی حزب اختیارات ویژه ای به هیئت سیاسی داده بود مانند جرقه ای در انبار باروت بود که سرانجام، در سلسله وقایع بعدی، سازمان های حزبی را متلاشی کرد و اکثریت اعضا و کادرهای حزبی و ازجمله اعضای کمیته ی مرکزی را از حزب بیرون راند. لازم به ذکر است که جنبش شفاف سازی و نوسازی در اتحاد شوروی آن زمان در تشدید این بحران موثر بود. «جزوه ی مسائل حزبی» اشاره به همین بیانیه است. این بیانیه و سایر اسناد مربوطه را می توانید در اینجا مشاهده کنید:

10mehr.org