دیشب باران بارید
خسرو باقرپور
•
دیشب اندوهِ تو را سیاه نوشیدم
میانِ همهمه ی باران خوابم بُرد؛
واژه ها به نامِ تو بر دفترم باریدند
و مرغکی غریب حروفِ نامِ تو را
دانه دانه از دفترم برمی چید.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۰ آذر ۱٣۹٣ -
۱ دسامبر ۲۰۱۴
دیشب اندوهِ تو را سیاه نوشیدم
میانِ همهمه ی باران خوابم بُرد؛
واژه ها به نامِ تو بر دفترم باریدند
و مرغکی غریب حروفِ نامِ تو را
دانه دانه از دفترم برمی چید.
نیمه شب در هیاهویِ گیسوانِ پریشانت مُردم
در مرگ هم خوابِ تو را دیدم:
چکاوکِ زخمی ی موهومی بودم؛
که مِه میانِ حنجره اش ماسیده بود.
صبح است اینک!
من در شُعاعِ روشن چشمانت زنده ام
پرنده ای خسته و خیس:
با چینه دانی از شعر عاشقانه؛
در دستانِ گرمِ تو.
آبان ۱٣۹٣
|