از : سیاوش چشم آبی
عنوان : اگر چند روز زودتر
ثمر برای تو متاسفم اگر شانس با تو همراه بود وچند روز زودتر وارد این خط متر می شدی شاید همان پسر ک سیاه چرده با موهای وز وزی را می دیدی من بارها اورا در حالی که با صدای خش دارش تلاش می کرد لواشک هایش را به مسافرین متر بفروشد دیده بودم یکی دوباری هم ازاو لوشک خریده بودم چون ناچار به استفاده روزانه ازاین خط می باشم وپاتق پسرک هم همان خط بود یکبار که ازاو لواشک خریدم توجه ام به دستهای چرک الودو پینه بسته اش جلب شد خواستم بعنوان راهنمایی توصیه ای بنمایم ولی دهانم که باز شد انگار فکر مرا خوانده باشد گفت ای آقا شما که نمی دانید من چه می کشم خواهش می کنم لواشکت را بخر ودست از سرمن بردار حرف توی دهانم یخ زد همانطور هاج واج اورا نگاه کردم واو به کارخود مشغول شد ازآنروز ببعد پیوسته چشمم دنبال او بود هروقت که اورا می دیدم یک لحظه چشم ازاو برنمی داشتم برحسب اتفاق یکبار گذرم به دستشویی مترو افتاد از قضا پسرک را با برادر بزرگترش داخل توالت دیدم برادر بزرگتر اورا زیر مشت و لگد گرفته بودو می کوبید البته زمانی متوجه شدم کسی که اورا میزند برادر بزرگترش میباشد احساس نزدیکی نسبت به پسرک باعث شد تا پادرمیانی بکنم وبخواهم پسرک رااز رگبار مشت ولگد نجات بدهم اما پسرک درحالی که خون از دماغش جاری بود دست مرا کنار زدوگفت آقا بیخود دخالت نکن اینی که داره منو میزنه برادر بزرگ منه شاید حق داشته باشه پسرک برای مرتبه دوم بود که مرا سنگ روی یخ می کرد درست مانند مسخ شدها از دست شویی خارج شدم وچندروزبعد شنیدم که ..........
۶۵۷۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱٣۹٣
|