از هیچ برآمدن و در هیچ گُم شدن


خسرو باقرپور


• هان!
ای سایه های گُنگِ دود آلود!
ای یادوارِ کهنه و پیرِ طَمَعتان دور؛
ای نان هاتان کور!
ای دست هاتان لال! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۰ آذر ۱٣۹٣ -  ۱۱ دسامبر ۲۰۱۴



 هان!
ای سایه های گُنگِ دود آلود!
ای یادوارِ کهنه و پیرِ طَمَعتان دور؛
ای نان هاتان کور!
ای دست هاتان لال!
ای کینه هاتان کَر!
ای تارِتان از هیچ
ای پودِتان از پوچ:
چرا هر بامداد؛
این گونه با روح و روانی پیر؛
بر برکه های آبی ی نابِ جوان رفتار؛
با نفرتی بی شرم و بربروار؛
می تازید؟
از بی رنگی ی شفّاف و رویاوارِ هر چشمه؛
با دست هایِ چرک و خون آلود؛
با پنجه های آز؛
می نوشید؛
رویایِ آرام و نوازش هایِ نابِ آب را؛
در انتهایِ بُزدلانه ی شامِ رفتَنتان؛
می دزدید؟
هنگامِ شادی آفرینِ گُم شدن تان نیز؛
در چشمه می شاشید؟
هان؟

شهریور ۱٣۹٣