دو سروده


مجید نفیسی


• بیست سال پیش کتابت را برایم فرستادی:
دیوانی به شیوه ی غزلهای خمینی،
و اکنون با گروگانگیری در سیدنی
دوباره پا در جاپای او گذاشته ای.
از: "به گروگانگیر سیدنی" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۹ آذر ۱٣۹٣ -  ۲۰ دسامبر ۲۰۱۴


 به گروگانگیرِ سیدنی


بیست سال پیش کتابت را برایم فرستادی:
دیوانی به شیوه ی غزلهای خمینی،
و اکنون با گروگانگیری در سیدنی
دوباره پا در جاپای او گذاشته ای.

آیا میان ملا و توهم، پیوندی هست؟
آیا آن کس که خود را صدای خدا می خواند
همانندِ مردِ روانپریشی نیست
که صداهای موهوم می شنود؟

انقلاب ایران بسیاری از ملاها را متوهم کرد.
آنها همه جا فاجعه آفریدند:
مصائبی آمیخته به مضحکه.

سه کشته، چهار زخمی
و بالا بردنِ پرچم "خلافت اسلامی"
از پشت پنجره ی "کافه لنت چاکولت".
آیا این آمیزه ای از فاجعه با مضحکه نیست؟
آیا این نشانه ای از نابهنگامیِ تاریخی نیست؟
بگریم یا خنده کنم؟
بخندم یا گریه کنم؟

دیری نخواهد گذشت که دین و دولت در ایران
از هم جدا شوند
و آنها که خود را صدای خدا می خوانند
پیشِ روانپزشک فرستاده شوند
زیرا آنها که براستی نیازمندِ "ولی" اند
نه هشتاد میلیون ایرانی
که گروهی ملایِ وهم زده اند.

۱۶ دسامبر ۲۰۱۴




صبحِ کریسمس در ساحل


در کنار دریا
مردی تنها ترومپت می زند
و من نوای او را
از گذرگاه ساحلی می شنوم:

"ترومپتزن!
بس کن دمیدن
در نایِ برنجینَت.
بگذار امواج
بجای تو سخن بگویند."

صبحِ کریسمس است.
آفتاب دارد می دمد
و مِه دارد فرو می ریزد.
در خانه ها کودکان هنوز در خوابند
و هدیه هاشان زیر درختهای کریسمس
دست نخورده باقی مانده اند."

اما سانتای بی خانه*
بی اعتنا به من و موجها
همچنان در نای خود می دمد.

۲۵ دسامبر ۲۰۱٣

*- بابا نوئل.