پایانی سر فرازانه
بمناسبت درگذشت مادر زنده یاد رفیق حمید موئسس غفاری جمعی از دوستان و یاران
•
ما دوستان و همراهان حمید، از دست دادن این مادر دلسوخته و فداکار را به بازماندگان و وابستگان ایشان تسلیت می گوئیم و یاد این مادر و فرزند گرانقدر را گرامی میداریم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲ دی ۱٣۹٣ -
۲٣ دسامبر ۲۰۱۴
در آذر ماه امسال قلب زنده یاد عزیزه فدا ری از تپش باز ایستاد و زخم التیام ناپذیرقتل فجیع فرزند گرانمایه اش حمید موسس غفاری را برای همیشه با خود به خاک برد.
قریب ٣۰ سال پیش قاتلان فرزندش با سبعیت تمام ،جنازه ی شکنجه شده ی حمیدش رادزدانه در خاک از او پنهان کردند و کتمان این ددمنشی را از جانب خانواده ، شرط افشای محل آن جنایت قرار دادند .آنها بیشرمانه می خواستند دست های خون آلود خود را در پشت یک پرونده ی جعلی خودکشی پنهان سازند .و با تهدید و ارعاب می کوشیدند این مادر داغدیده رابه سکوت در برابر مثله کردن جگر -گوشه اش وادار نمایند.
اما دیری نپائید که طشت این جلادی از بام شهر افتاد و همگان فهمیدند که قاتلان حمید ، او را زیر شکنجه های وحشیانه خفه کرده اند. وقوع این جنایت را از همان ابتدا، نه تنها مادر که هر آنکس با حمید اندک مراوده ای داشت، می دانست.
زیرا حمید نه سرشتی برای خودکشی داشت و نه سری برای تسلیم . گدازه های چنین جان و جوهر والائی از همان اوان کودکی در او می درخشید. جنانکه هنگامیکه هنوز خردسالی بیش نبود، به پدرش خبر بردند که سگی ولگر دبه حمید حمله ور شده و او را زخمی کرده است. پدر با خنده می گوید: من پسرم را می شناسم، بروید به آن سگ برسید حتما زخمی تر است.
سالها بعد دستپاچگی قاتلان حمید در اختفای جنازه ی او، برای مادر، و خرد و کلان شهر، یادآور آن شتاخت و
توصیه ی پرمعنای پدر شد. بیم وهراس دژخیمان حمید، از او بیهوده نبود. صداقت استوار و پایبندی گسست ناپذیر او به آرمان های انقلاب و سعادت توده های میلیونی سرزمین اش، برای خائنین به انقلاب و مردم، یک تهدید واقعی و نابخشودنی بود. او سرشت پاک، عدالت خواه و سختکوش و پوینده ی خود را، در برآمد امواج انقلاب، بر یک سکان محکم آگاهی نهاد. بدین ترتیب، ترکیب آن ضمیر والا با یک اندیشه ی پویای اجتماعی، از اوانسانی نوین ساخت.
تصمیم حمید برای پیوستن به صفوف حزب توده ی ایران، بویژه در گوشه ای از سرزمین ما، که به شدت در تب ستم ملی می سوخت، و زبانه های شور ناسیونالیستی با دمیدن انقلاب در آن، اوج و آهنگی پر شتاب گرفته بود، نشانی از وفاداری اش به آرمان های اساسی انقلاب و وجدان مسئول او نسبت به سرنوشت خلق کرد بود. دریغا که اکنون به جای زبان خونین و خاموش حمید،کسانی درمیدان وفاداری به انقلاب و دلسوزی برای خلق کرد قلم می زنند که انگشتانشان به خون انقلاب و خلق کرد آلوده است.
حمید، جان خود را در راه انقلاب و خلقی نهاد که امثال همین قلم بدستان آگاه و نا آگاه، جان هزاران نفر از همین خلق و دیگر جوانان این سرزمین را به یاری هم اندیشان جنگ افروز خود در حاکمیت، به کام جنگی مهیب کشاندند.
هنگامی که حمید، صبورانه و پرشور، برای استحکام و تعمیق پایه های انقلاب، در میان کارگران و دیگر اقشار
زحمتکش، با موفقیتی چشمگیر، به ایجاد اتحادیه ها و تشکل های لازم مردمی مشغول بود، منادیان جنگ در ورای مرزها از هر طرف، در پی معامله ی فشنگ و گلوله با محافل آبرو باخته ی جهانی بودند. تا با سرب و آتش ریشه ی هر گونه حرکت استوار ومدنی مردم را در خون خفه کنند.
حمید به خوبی می دانست که ایجاد تشکل های کارگری، بسیج و سازماندهی توده ها در تشکیلات مستحکم صنفی، ترویج آگاهی و تلاش برای برون رفت از فضای کهنه و مسموم استبداد شاهی، و تنفس در فضای قانون، از شروط گریز ناپذیر تعمیق و پیروزی واقعی انقلاب و جلو گیری از رشد و گسترش استبدادی دیگر است .اما از سوئی قشریون و باندiای مرتجع خزیده در حاکمیت، و از سوی دیگر ماجراجویان و محافل برآشفته از قیام مردم، با تمام قدرت در پی کندن چاه جنگ در پیش پای انقلاب بودند. در این میان، زخم کهنه و دهان باز کرده ی ملی، یکی ازمناسب ترین فرصت ها را برای رخنه ی چرک جنگ در تن انقلاب فراهم ساخت.
حمید که این خطر را تشخیص داده بود، از حل مسالمت آمیز مساله ی کردستان و پرهیز از هر حرکت خشونت آمیز، حمایت می کرد. بدیهی بود که چنین راه حلی از دو سو آماج تیر و تنفر می شد.زیرا هم مانعی برای تصاحب کامل قدرت از جانب خشک سران جنگ طلب نشسته در حاکمیت می شد و هم پنبه ی تئوری های راه حل نظامی را نزد برخی شیدا سران بر باد می داد.
اکنون سال هاست که از قتل حمید می گذرد. در طول این زمان، انقلاب در دام جنگ از نفس افتاد. دسته دسته از نیروهای مردمی به بهانه ی شرایط جنگی از طناب ها آویزان شدند. پیکرهزاران نفر در میدان جنگ متلاشی گردید و فوج فوج در سیاهچال ها به پیری رسیدند. دزدان و جلادان، سنگر های حاکمیت را یکی پس از دیگری فتح کردند، بر خاکستر جنگ و ترور، علاوه بر پشته هایی از کشته و معلول، علاوه صفوف داغداران و وخانواده های از هم پاشیده ، علاوه بر پایمال شدگان خشونت نظامی، موجی از اعتیاد و سرخوردگی که پیامدهای روشن لهیب جنگ و ویرانی است، دامن مردم ایران و بویژه خلق کرد را گرفته است. راه حل نظامی که از در و دیوار شهر، با شعر و سرود، برای مردم ایران و خلق کرد، آزادی و شکو فایی و امنیت را بشارت می داد، توسل به جنگ که از سویی عدل اسلامی و از سویی رهایی زحمتکشان و خلق کرد را وعده میکرد، امتناع از گفتگو و کارشکنی در حل مسالمت آمیز مساله، که سازش و خیانت و بی عملی نامیده میشد، اکنون به این جهنم نکبت بار و فاجعه آمیز منتهی شده است که برای خروج از آن به تلاش دردناک بیش از یک نسل دیگر نیاز است. آفرینندگان این فاجعه که دستکم زندگی دو نسل را به نابودی و فلاکت کشاندند، همان منادیان جنگی هستند که از دو سو یا به نام اسلام ویا به نام خلق، برای رسیدن به این منجلاب، خاک به چشم مردم پاشیدند.
اکنون حمید در میان ما نیست که ارزش جانی را که برای جلوگیری از این فاجعه ی تاریخی داد، به چشم خود ببیند، اما ما می بینیم که جوانه های اندیشه ی حمید از هر سو به رنگ های گوناگون سر برآورده است. اندیشه هایی بیزار از جنگ و بیدار و دلسوز در عرصه ی سیاست.
دریغا او نیست تا ببیند که اکنون جوانانی پای در عرصه ی نبرد گذاشته اند که چون خود او رنج زندان ها را به جان می خرند، اما آرزوی جنگ و انسان کشی را در کام حاکمان جنگ افروز حقنه می کنند. اگر زنده یاد عزیزه فداری تا دم مرگ داغ حمید را بر دل داشت ، اما سر بلند از فرزندی بود که در راه سعادت و بهروزی انسان ها، نه از جان دیگران که از جان پربهای خویش مایه نهاد.
ما دوستان و همراهان حمید، از دست دادن این مادر دلسوخته و فداکار را به بازماندگان و وابستگان ایشان تسلیت می گوئیم و یاد این مادر و فرزند گرانقدر را گرامی میداریم.
جمعی از دوستان و یاران حمید
|