پیروزی دیپلماسی صلح بر سیاست جنگی


اردشیر زارعی قنواتی


• این ورق خوردن برگی از تاریخ، دقیقا ناشی از یک الزام تاریخی بوده است که امروز رهبران دو کشور آمریکا و کوربا را متقاعد به پذیرش مصالحه کرده است. در این بین می توان بسیاری از دلایل و اهداف ذهنی و عینی را برشمرد اما در تحلیل کلان موضوع همین ضرورت پذیرش الزامات تاریخی کانون اصلی پیروزی تفکر دیپلماسی بر دیدگاه جنگ در روابط بین دو کشور بوده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۴ دی ۱٣۹٣ -  ۲۵ دسامبر ۲۰۱۴


برگ جدیدی از تاریخ ورق خورد و پس از ۵۲ سال قطع روابط بین آمریکا و کوبا روز چهارشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۱۴ با بیانیه های تلویزیونی و جداگانه یی که توسط "باراک اوباما" رئیس جمهوری آمریکا و "رائول کاسترو" همتای کوبایی وی اعلان گردید، واشینگتن و هاوانا روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند. سخنان تاریخی دو رهبر مبنی بر عبور از گذشته و روابط خصمانه یی که بعد از نیم قرن جواب نداده است، به خوبی نشان می دهد که هیچ کدام از دو کشور در تمام طول این مدت نسبت به تداوم روابط به شدت تنش آلود خود، بهره لازم را در مقایسه با پرداخت هزینه های فراوان، نبرده اند. به عکس تصور عمومی بعد از انقلاب ۱۹۵۹ در کوبا به رهبری "فیدل کاسترو" و شروع تحریم های همه جانبه از سوی واشینگتن در بین سال های ۱۹۶۱ و ۱۹۶۲ که منجر به قطع رابطه کامل بین دو کشور گردید، چنین تحریم های کمرشکن و قطع رابطه هرگز در دستور کار طرف کوبایی نبوده و آنان همواره تمام تلاش خود را برای تنش زدایی در مناسبات خود با همسایه شمالی به عمل آورده اند. دولت سوسیالیستی کوبا در این برهه زمانی به واسطه این سیاست تنبیهی از سوی واشینگتن هزینه بسیار سنگینی را پرداخت کرده است و به خصوص پس از فروپاشی شوروی به عنوان متحد نزدیک خود چنین فشارهایی را به سختی تحمل کرده است. از طرف دیگر به دلیل موج جنبش های آزادیبخش در آمریکای لاتین و به خصوص بعد از پیروزی نیروهای چپگرای رادیکال و ظهور جنبش "بولیواری" در منطقه یک سیکل معکوس هم انجام گرفت که این بار واشینگتن را در بین کشورهای آمریکای لاتین به انزوا برده و بزرگترین هژمون بین المللی در حوزه نفوذ سنتی خود، دست خویش را از نقش آفرینی در منطقه کوتاه می دید. به همین دلیل شطرنج سیاسی بین واشینگتن – هاوانا بعد از نیم قرن بازی در موقعیت "پات" قرار گرفته و هر دو بازیگر بر اساس پذیرش منطق سیاسی و الزامات کسب منافع ملی به این نتیجه رسیدند که باید نقطه پایانی بر این روابط خصمانه بگذارند.
این ورق خوردن برگی از تاریخ، دقیقا ناشی از یک الزام تاریخی بوده است که امروز رهبران دو کشور را متقاعد به پذیرش مصالحه کرده است. در این بین می توان بسیاری از دلایل و اهداف ذهنی و عینی را برشمرد اما در تحلیل کلان موضوع همین ضرورت پذیرش الزامات تاریخی کانون اصلی پیروزی تفکر دیپلماسی بر دیدگاه جنگ در روابط بین دو کشور بوده است. به یک مفهوم با توجه به فشار و ایزولاسیونی که حول کوبا به لحاظ روابط تنش آلود و اعمال تحریم های کمرشکن واشینگتن بر این کشور تحمیل می شد، راه رشد و توسعه متوازن را برای هاوانا مشکل و سخت کرده بود که رهبری سیاسی جامعه باید از این فضای "سلبی" خارج می شد. از طرف دیگر واشینگتن بعد از آزمودن تمام راه های فشار بر کوبا در تمام دوران صدارت یازده رئیس جمهور از دمکرات تا جمهوریخواه در بیش از نیم قرن تجربه شکست خورده گذشته به این نتیجه رسیده است که دروازه ورود دوباره به آمریکای لاتین تنها از راه هاوانا خواهد گذشت و تصویر ناخوشایند آمریکا در حمایت از کودتاهای نظامی و دیکتاتوری های تاریخ مصرف گذشته هنوز در اذعان توده ها و رهبران آمریکای لاتین در چارچوب روابط واشینگتن – هاوانا زنده است و برای گذر از این فضا می بایست با همسایه کارائیبی کنار آمد. در چنین شرایطی منطق سیاسی و دیپلماسی مصالحه به خوبی نشان داد در وضعیتی که در یک جنگ و تنش مزمن هیچ پیروزی حاصل نمی شود، تنها راه عبور از این فضای سلبی پذیرش و تمکین به دیپلماسی مصالحه است که منافع حداقلی هر دو طرف بحران را تا حدودی تامین می کند.
بدون شک کوبا در طی تمام این پنج دهه در چارچوب آرمان های سوسیالیستی و انقلابی خود توانسته است دستاوردهای زیادی را در زمینه اعتبار سیاسی – اجتماعی هم در حوزه داخلی و هم در عرصه بین المللی کسب کند. اهمیت آنچه کوبا در این سال ها و در زیر شدیدترین تحرم های ظالمانه امپریالیستی آمریکا در زمینه ایجاد و تداوم یک ساختار سوسیالیسم مردمی، معتبرترین نظام آموزشی و سیستم بهداشت همگانی کسب کرده است دیگر بر کسی و حتی دشمنان قسم خورده "رفیق فیدل" نیز پوشیده نیست. در این بین برای بسیاری از تحلیلگران انتزاعی محور و چپ ستیز بین المللی و نئولیبرال ایرانی تنها چیزی که مهم جلوه می کند ظاهرا ایزولاسیون و تنگناهای اقتصادی این کشور در زیر فشارهای انجام شده توسط واشینگتن است که به زعم آنان امروز توسعه اقتصادی این کشور را بسیار کند کرده است. آنان فراموش می کنند که این کوبا نبوده است که به استقبال قطع رابطه و تحریم های کمرشکن اقتصادی رفته است و رقیبی که ادعای برتری ساختار سیاسی لیبرال دمکراسی را بر ساختار سوسیالیستی کوبا داشته، تنها راه برای مهار و شکست رقیب را در ترک میدان بازی دمکراتیک و انتخاب یک میدان تنش و جنگ سرد دنبال کرده است. در بطن سخنان اوباما در آنجا که اشاره به شکست سیاست تحریم ۵۰ ساله واشینگتن علیه کوبا می کند به خوبی نشاندهنده این واقعیت است که شروع کننده این بازی امروز متقاعد به پایان آن شده است. البته این واقعیت را نیز نباید نادیده گرفت که همین سیاست قطع رابطه و تحریم آمریکا علیه کوبا توانسته است ساختار مردمی این کشور انقلابی را در زیر فشار از بسیاری آرمان ها و اهداف بنیادین خود برای توسعه و رشد اقتصادی – اجتماعی محروم کند. بهترین محک برای مقایسه اعتبار کوبا – آمریکا می تواند جایگاه اخلاقی و تاثیرگذاری این دو کشور در بین کشورهای منطقه ی آمریکای لاتین باشد که هم اکنون این منطقه را همگی به عنوان دوستان هاوانا و بی اعتنا به واشینگتن به صف کرده است. به حتم پذیرش همین واقعیت بوده است که پرزیدنت اوباما را به تجدیدنظر در دکترین سنتی و جنگ طلبانه واشینگتن علیه هاوانا ترغیب کرده و امروز سخن از عبور از گذشته و آزمودن راه جدید می گوید.
از سر گیری روابط دیپلماتیک بین کوبا و آمریکا و عبور از پنج دهه تنش دشوار برای هر دو کشور به نوعی یک پیروزی بزرگ خواهد بود و تصور اینکه یک استحاله اساسی در ذات و ماهیت هر کدام از دو دولت انجام خواهد گرفت دور از واقع بینی سیاسی خواهد بود. روابط دیپلماتیک جدید بین هاوانا و واشینگتن در چارچوب یک "پروسه دوران گذار" قابل فهم است که هر کدام از طرفین در قبال امتیازهایی که به طرف مقابل می دهند قادر خواهند بود در چارچوب منافع ملی خود امتیازهای مطلوب خویش را نیز کسب کنند. در بطن این واقعیت نه آمریکا یک شبه تغییر می کند و نه کوبا ساختار سوسیالیستی خود را در بزنگاه صلح قربانی خواهد کرد. این تغییر در روابط بین دو کشور همان الزام تاریخی است که تا به امروز متاسفانه نادیده گرفته شده بود و در این مقطع تاریخی از سوی رهبران دو کشور نقطه پایانی بر آن گذاشته شد. حمایت جامعه بین الملل و به خصوص کشورهای ذی نفع آمریکای لاتین که حتی پرشورترین جانبداری و حمایت ها از سوی جنبش موسوم به بولیواری که متحدین نزدیک هاوانا می باشند از این پروسه دیپلماسی صلح ابراز شد، به خوبی گویای این امر است که از این پس کوبای سوسیالیستی در کنار آمریکای امپریالیست می توانند در چارچوب موازین و حقوق بین الملل در یک فضای مصالحه جویانه روابط مبتنی بر رقابت – همکاری خود را فارغ از روابط به شدت خصمانه و فضای سلبی دنبال کنند بدون اینکه هیچ کدام اجباری برای تغییرات اساسی و موقعیت سلبی در درون ساختار خودی و دیگری را هدف گرفته باشند. اینکه اوباما در سخنان خود می گوید "انتظار ندارد که آقای کاسترو فورا دولت خود را تغییر دهد، اما تغییرات نسلی در کوبا احتمالا باعث روابط دوستانه تر در آینده خواهد شد" و ادامه می دهد "آنچه من سخت باور دارم این است که شما کاری مشابه را برای ۵۰ سال انجام داده اید و چیزی تغییر نکرده، شما باید چیزی متفاوت را امتحان کنید اگر می خواهید که به نتیجه ای متفاوت دست یابید" نشاندهنده همان واقع نگری است که امروز پی گرفته می شود. روی دیگر همین سکه را باید در سخنان "نیکلاس مادورو" رئیس جمهوری ونزولا به عنوان نزدکترین متحد کوبا جست وقتی می گوید "ما بسیار خوشحالیم. نباید اقدام رییس جمهور باراک اوباما را نادیده گرفت. اقدامی شجاعانه که از نظر تاریخی الزامی بود و شاید مهمترین اقدام دوران ریاست جمهوری وی باشد". شاید حسن ختام این تجدید روابط آنجا نمود بیشتری پیدا کند که رائول کاسترو می گوید "من از دولت ایالات متحده آمریکا می خواهم تمام موانع موجود بر سر روابط مشترک، بویژه در مورد سفر شهروندان و روابط مخابراتی را مرتفع سازد. ما باید هنر همزیستی را بیاموزیم". از طرف دیگر اعتراض و انتقادات هیستریک نسل اول تبعیدیان کوبایی به همراه جناح محافظه کاران تندورو در ساختار سیاسی آمریکا نسبت به تحولات جدید و تصمیم اوباما برای از سر گیری روابط با کوبا به خوبی نشان می دهد که برنده واقعی این چرخش و تجدیدنظر در سیاست خارجی واشینگتن بدون شک دولت هاوانا بوده است. انسجام سیاسی – اجتماعی در کوبا در کنار زیرساخت های نیرومند سوسیالیستی در زمینه اقتصادی از جمله آموزش و بهداشت تا به آن میزان قابل اتکا خواهد بود که به یقین نقش بازدارنده در مورد هرگونه اخلال در سیستم را خواهد داشت. استقبال دولت هاوانا و متحدین سوسیالیست این کشور در سطح جهان و به خصوص منطقه آمریکای لاتین از این روند دیپلماسی مطالحه و تجدید روابط کوبا - آمریکا بهترین دلیل برای اطمینان از آینده ساخت سوسیالیستی کوبا در چنین فرایند تازه یی خواهد بود. خیالبافی بعضی از تحلیلگران راست نسبت به استحاله سوسیالیسم کوبایی در جریان تجدید روابط با آمریکا یک توهم ذهنی و ناشی از کج فهمی است که هرگز تعبیر نخواهد شد.
فصل جدیدی که در روابط بین واشینگتن – هاوانا آغاز شده است بدون شک آموختن از تاریخ و عبور از جاده های ناهمواری است که هیچ راهنوردی را به مقصد نمی رساند چرا که در جاده سنگلاخی تنش و جنگ، هیچ کس هنر همزیستی را نیاموخته است. تجدید روابط بین دو کشور تازه آغاز گام نهادن در راه دیگری است که به تجربه اثبات شده است دیپلماسی هر چند که در بعضی مقاطع سخت است اما دقیقا همان راه همواری است که رهروان را امیدی برای رسیدن به مقصد خواهد بود. این تغییر در روابط دو کشور بیشترین بهره را اتفاقا برای طرف کوبایی به همراه خواهد داشت چرا که در جنگ و تنش مزمن همیشه طرف ضعیف تر هزینه بیشتری را پرداخت خواهد کرد و عبور از این قاعده وزن موفقیت را برای آنان در مقایسه با رقیب سنگین تر می کند. اینکه در آینده فرجام نهایی هر کدام از این دو ساختار سیاسی و نوع روابط بین دو کشور چگونه رقم خواهد خورد بستگی به توازن قدرت، مطالبات توده های مردم و سیر دیالکتیکی تاریخ دارد.