سالی که گذشت


مرضیه شاه بزاز


• به تماشای رودخانه می روم
بر ساحلی که دست در دست
آوازمرغابیان هرغروب
ما را باز شگفتزده می کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٣ دی ۱٣۹٣ -  ٣ ژانويه ۲۰۱۵


 به تماشای رودخانه می روم
بر ساحلی که دست در دست
آوازمرغابیان هرغروب
ما را باز شگفتزده می کرد
بر ساحلی که ماهیان سر از آب بدر می آوردند
تا عطر دلدادگی در ریه فرو برند
و ره توشه ی سفر کنند
آنجا که نگاهمان هر غروب،
سرکش،
همراهِ رفیقِ پریشان مویش، باد                                          
به هر گیسویی می پیچید
و به هر روزنی سر می کشید         
و به نیمه شب، خیره بر کوهپایه ی روبرو
از پای می افتاد
و قایقرانِ تنها
اندکی نزدیکتر ازغروبِ پیش
از دور برایمان دست تکان می داد
بر ساحلی که باد همواره موافقِ بادبانهایش!
و اندک اندک ریزموج ها رنگ می باختند
و پرتگاهِ صخره ی زیر پایمان
تیزتر می شد
به تماشای رودخانه می روم
مشتم را باز می کنم
می گویم
این سنگِ سنگین نیز بر آب خواهد رفت            
پنج گام دونده اینبار بر آب خواهد زد               
شرط می بندی؟
سرم را می چرخانم تا خنده ات را ببینم
و
نگاهم بر خالیِ خاکستری غروب می کند.

۱/۱/۱۵، آتلانتا
divanpress.com