سهم و وظیفه ما در سپهر سیاسی کشور، تنها این نیست که بگوییم لنگش کن
بهرام خراسانی
•
آیا نمیتوان در کنار انواع دشنامها به دولت روحانی، "دولت" را که یک نهاد گیتیایی است در برابر نهادهای ولایت مدار یاری کرد؟ آیا اساساً میتوان از دشنامگوییها و تندخوییهای سیاسی عامیانه دست کشید و به سیاستورزی خردمندانه روی آورد؟ این چیزی است که هر روشنفکر سیاسی یا مدعی مبارزه اجتماعی به سود مردم، باید درپی یافتن پاسخ آن برای خویشتن باشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۵ دی ۱٣۹٣ -
۵ ژانويه ۲۰۱۵
1) من در روز دوشنبه ۲۰ خرداد ۱٣۹۲ یعنی سه روز مانده به روز انتخابات 24 خرداد 1392، شرکت در آن انتخابات و رای دادن به حسن روحانی را برای ایرانیان، "تنها کار معناداری که همین امروز میتوان کرد" (1) نامیدم. از 7 کامنتی که بر آن نوشتار نوشته بودند بود، تنها یک نفر با من همسو بود و 6 نفر نا همسو و خشمگین از اینکه چرا سایت اخبار روز که متعلق به اپوزیسیون چپ است، نوشته کسی چون مرا چاپ کرده است. البته میتوان حدس زد که سایت اخبار روز، شماری کامنت تند و تیز برخی بنیادگرایان در مخالفت با آن نوشته را نیز چاپ نکرده است. اما همانگونه که یکی از کامنت گذاران نوشته بود، من دیدگاه خود را بسیار روشن پیش کشیده بودم. این گرایش یعنی همسویی با جنبش بسیار گسترده طبقه میانه نوین ایران که نیروی اصلی هر دگرگونی سیاسی و اقتصادی سازنده در ایران کنونی است. جنبشی که از سر ناچاری، نام "سبز" را برخود نهاده است. این جنبش، رنگین کمان بسیار گسترده ای است از نخست وزیر سالهای آغازین انقلاب تا شماری مارکسیستهای عملگرا و باتجربه ایرانی. فزون بر آن، بیشینه تکنوکراتها، لایههای بالایی و آگاه طبقه کارگر در صنایع بزرگ و متوسط ایران نیز بخشی از این جنبش هستند. جنبشی که هنوز هم زنده است و خار چشم نیروهای رانت خوار و واپس گرایی چون پشتیبانان احمدی نژاد و برادران لاریجانی. این جنبش را امروز میتوان ادامهی پیوستار 150 ساله جنبش "مشروطیت" در برابر واپسگرایان مشروطیت ستیز و "مشروعه خواه" شیخ فضلالله نوری به شمار آورد. این مشروعه خواهی جدید از همان آغاز پیروزی انقلاب 57، خود را درستیز میان نهاد "دولت" اسلامی که همچون "دولت"، در ناسازگاری سرشتین با نهادهای "سنتی و شریعتمدار" است نشان داده است. این مشروعه خواهی همچنین از همان آغاز، شاخکهای خود را در همه تار و پود دولت و جامعه فرو کرد و لحاف گرمی شد برای رشد انبوه سودجویان و پوساندن بوروکراسی دولتی و ابسته به دولت آنچنان که امروز میبینم. کمیتههای محل، ستاد گداپرور بسیج اقتصادی، کمیتههای انقلاب و بخشی از سرداران از جنگ برگشته، نطفههای آغازین موریانهای بودند که با پیش کشیدن نام دین، درپی سود خویش بودند و جامعه را به فساد کشاندند.
با پایان یافتن دو دوره چهارساله دولت اصلاح طلب و مدنی خاتمی و آغاز دوره چهارساله نخست دولت عوامفریب احمدی نژاد، عصر طلایی این موریانهها نیز آغاز و فضای رشد آنها بسی گسترده شد. در این دوران که همهنگام بود با افزایش قیمت جهانی نفت و درآمد ارزی دولت، بسیاری از صتایع کشور به دلیل رویکردهای سران دولت و سپاه و ناتوانی در رویارویی با سیل وارادات رو به نابودی گذاشتند، و همهنگام راه برای واردات قانونی و غیرقانونی هر چیزی به ایران بازتر شد. قشر تازه ای از میان لحاف مشروعه خواهان سر برآورد که فزون بر اختلاسهای میلیاردی، با پول نفت مردم از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را به ایران وارد میکرد. از ویسکی بگیر تا خودروهایی که این روزها با قیمتهای یک تا دو میلیارد تومان، بازیچه فرزندان آن تاجران مافیایی متظاهر به دین و تهی از هرگونه اخلاق انسانی شده است. تولید خودرو سازان ایرانی که مشروعه خواهی و تظاهر به دینداری همراه با قوانین ضد توسعه صنعت مدیریت آنها را ناتوان ساخته و کارخانهها را با فشار نقدینگی رو به رو ساخته بود، دچار بحران شدند. بسیاری از قطعه سازان و صنایع وابسته به خودرو نیز دچار بحران شدند. بندهای اسارت اقتصاد در تارهای نادیدنی و دیدنی سیاست، هر روز تنیده تر میشد.
2) رشد چشمگیر قشر نوظهور و بیسواد تجارت پیشگان غیر صنعتی که ریشه در دولت و نهادهای شریعتمدار داشتند، پوسیدگی و فساد روزافزون در دستگاههای فرمانروایی، و سرخوردگی چشمگیر جوانان نوگرا و بخش کمابیش سالم و ملی گرای دولت و جامعه را از وضع موجود درپی داشت. شعارهای اصلاح طلبانه یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری یعنی میرحسین موسوی که گرچه بخشی از نظام جمهوری اسلامی بود اما بدنام و آلوده به فساد مالی نبود، با پشتیبانی بخش گسترده ای از کارکنان نهاد دولت، مدیران صنعت، لایههای بالایی و آگاه کارگران و کارمندان و جوانان شهری رو به رو شد. تظاهرات میلیونی مردم در تهران و دیگر شهرهای بزرگ در پشتیبانی از موسوی و رأی به سود او، بر هیچیک از مردم ایران امروز، پوشیده نیست. اما بیشینه وابستگان به نهادهای غیرمنتخب شریعتمدار و سپاهی، احمدی نژاد را بر موسوی یا کروبی ترجیح دادند و او به گونهای بسیار پرسش برانگیز، در انتخابات 22 خرداد 88 دوباره رئیس جمهور شد. رویدادهای پس از این انتخابات برهمگان آشکار است و در اینجا هیچ نیازی به یادآوری آنها نیست. اما دوران دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد به راستی بهشت تبهکاران اقتصادی و اوج فساد و پوسیدگی در نهادهای سیاسی، اقتصادی و مالی حکومتی و دولتی بود. در همین حال یورش خارجی، ورشکستگی آشکار اقتصادی بر روی تلی از دلارهای نفتی بادآورده دردست دولتمردان احمدی نژادی و سران سپاه، و بروز جنگ داخلی، رخدادی دور از انتظار برای ایرانیان نبود. این شرایط، شاید جز بر نهیلیستهای سیاسی سوپر انقلابی و بنیادگرایان بسیار تاریک اندیش یا سودجوی حکومتی، بر هیچکس دیگری پوشیده نبود. نه بر بیت رهبری مشروعه خواه، نه بر بوروکراسی مدرن دولتی و شورای امنیت ملی، نه بر برادران متهم به زمینخواری و پرمدعای لاریجانی. از این رو، گرچه نهاد شریعتمدار و مشروعه خواه شورای نگهبان از کاندیدا شدن رفسنجانی برای ریاست جمهوری پیشگیری کرد، اما راه ورود روحانی و عارف را به این میدان، نبست. با این کار آنها امکان رئیس جمهور شدن روحانی را از میان نبردند، اما این نگارنده برآن است که روی پیروزی آنها هم حسابی باز نکرده بودند. هرچه بود، در خرداد سال 92، روحانی پیروز میدان بود و جنبش سبز، نقشی بسیار پر رنگ در این نتیجه داشت.
3) آن روز که من رای به حسن روحانی را "تنها کار معناداری که همین امروز میتوان کرد" به شمار آوردم و پیش از آن با عنوان "اکبر آمد و خوش آمد" به رفسنجانی خوشامد گفته بودم، مانند بیشینه مردم و روشنفکران و نیز مشروعه خواهان، من هم امید چندانی به پیروزی رفسنجانی یا روحانی نداشتم. هیچیک از آنها را نیز بهترین گزینه برای زمامداری "دولت ایران" نمیدانستم و هنوز هم نمیدانم. اما آنها را تنها کورسو و گزینه عملی در برابر سیاه اندیشانی چون سعید جلیلی و پشتیبانان او در نهاد نظامی سپاه پاسداران و بیت رهبری میدانستم. همچنین، به این رویدادها نه همچون توطئه سران حکومتی، که روند ناگزیر دگرگونیهای اجتماعی جامعه ایران نگاه میکردم. بد یا خوب، این دوتن یعنی رفسنجانی و روحانی، تنها کسانی بودند که مردم میتوانسند آنها را همچون نماد کمرنگی از پیوستار مشروطه خواهی سید محمد طباطبایی در برابر مشروعه خواهی شیخ فضل الله نوری در سال 1392 خورشیدی، برسر کار بیاورند. و دیدیم که مشروعه خواهان کف بر لب شورای نگهبان، حتی رفسنجانی همه کاره جمهوری اسلامی از آغاز انقلاب تا سالهای پیش از 1384 و آستینی که مار نهادهای اقتصادی سپاه را در خود پرورده بود را نیز برنتابید. در عالم امکان و برای آنهایی که "اصلاح" نقد را بیش از انقلاب نسیه و بد پیشینه میپسندند، راه دیگری درپیش نبود. و چنین بود که روحانی با کلیدی چوبی دردست و وعدههای امیدبخشی بر زبان، رئیس جمهور شد. شرایط محدود کننده قدرت رئیس جمهوری در ایران نیز چیزی نبود که بر آگاهان سیاسی و فعالان اجتماعی پوشیده باشد. کمابیش 16 ماه گذشته هم، نشان داد که حسن روحانی نه توانست موسوی و کروبی را از زندان رهایی بخشد و نه توانست خواست رویایی و شعارگونه طرفداران "لگام" را در پاک کردن واژه اعدام را از فرهنگ قوه قضائیه ایران پاک کند. حتی رئیس منتصب قوه قضائیه شاید برای دهن کجی به روحانی، بر شمار اعدمها نیز افزود. با اینهمه، حسن روحانی که از 5 "قوه" یا قدرت اجرایی کشور یعنی سه قوه رسمی به اضافه بیت رهبری و مجمع تشخص مصلحت، تنها اختیار نیمی از "دولت" را در دست دارد، کارهایی نیز کرده است. کارهایی که مشروعه خواهی قدرتمند ایران و نیروی لیاخوفی پشتیبان آن، سرسختانه در برابر آن ایستاده اند. تلاش او برای رسیدن به توافقی بر سر مسئله هستهای و نقش مهم آن در سرنوشت کشور، چیزی نیست که برکسی پوشیده باشد. همچنین است باز نگهداشتن زخم 22 خرداد 88 درپیش چشم مردم ایران و جهان. زخمی که تلاش بیهوده شریعتمداران و ولایتمداران برای بستن یا از یاد بردن آن در نمایش پر سر و صدای نهم دی ماه امسال، به جایی نرسید. این سخن فاضل نمایانه نیز که خود رژیم هم خواستار رهایی از بحران هسته ای و تحریم است، هیچ چیزی را روشن نمیکند. به ویژه آنکه در شرایطی که گروهی از ولایتمداران درپی پایان دادن به بحران هستند، گروهی دیگر از آنها بر ادامه آن پای میفشارند. فزون بر آن، اگر قرار باشد مجموعه دولت و بازیگران یک جامعه چیزی را نخواهند، تلاش بیش از حد هر فرد یا حزب سیاسی برای رسیدن به آن چیز، میتواند نمود گونه ای ماجراجویی باشد. همانگونه که بسیاری از رویدادهای ناپسند و سیاه 35 سال گذشته، فزون بر خواست گردانندگان نظام جمهوری اسلامی، در ذهن بسیاری از مردم از جمله اپوزیسیون امروزی نیز زمینه ای داشته است و شاید هنوزهم داشته باشد. مانند دشمنی کور و آیینی با دولتهای غربی و امپریالیسم آمریکا، اعدام "جنایتکاران پهلوی"، "مسلح کردن سپاه پاسداران به سلاح سنگین" در سالهای آغازین انقلاب از سوی برخی نیروهای چپ، "خشم انقلابی تودهها"، ناسازگاری با هر اندیشه و گروهی جز گروه خودی و مانند آن. سکتاریسم خوب نشدنی گروههای اپوزیسیون پراکنده کنونی، نمادی از فراگیری همین فکر استبدادی است.
4) یادآوری رویدادهای بالا، برای هیچکس خبر تازه ای دربر ندارد. آنها را تنها از آن رو یادآوری میکنم که بار دیگر خودم ودیگر کسانی را که دل در گروه کشور، میهن یا مردم دارند به بازنگری در نقش اجتماعی خویش در همین امروز فرا خوانم. برای اندیشیدن به فردا، مردمان فردا شایسته ترند. پسنده تر آنست که ما نقشمان را در روزگار خودمان به فرجام رسانیم و البته اگر بتوانیم چراغی را هم برای مردمان فردا برجای گذاریم چه بهتر. از هنگامه انتخابات سال 92 تا کنون، حسن روحانی پشتیبانانی داشته که برخی کسان از صف این پشتیانان جدا شده و دیگرانی به آن صف پیوستهاند. فرجام کار این رئیس جمهوری نیز به راستی چندان روسن نیست. توازن شکننده نیروهای همسو یا ناهمسو با روحانی، شرایط آشفته جهانی، و جا به جایی پیوسته فرصتها و تهدیدهای فراروی "نظام جمهوری اسلامی" و "کشور ایران"، و یا شاید بتوان گفت "تهدید"های فراروی "نظام جمهوری اسلامی" و "فرصت"های فراروی "کشور ایران" هم، شرایط را بسیار پیچیده ساخته و احتیاط در اظهارنظرها را ناگزیر. البته این نگارنده، "فرصت"های فراروی "کشور ایران" را پررنگتر میبینم، چه "نظام جمهوری اسلامی" با تهدیدی رو به رو باشد، چه نباشد. با اینهمه، بی تفاوتی و نیهیلیسم سیاسی را در برابر آنچه در کشور میگذرد، دو از شأن و جایگاه کنشگران اجتماعی و سیاسی چه در سوی هواداران نظام موجود چه در سوی اپوزیسیون میدانم. به پنداشت من، از سال 1376و روی کار آمدن دولت خاتمی تا کنون، دگرگونیهای چشمگیری در توازن قوای سیاسی جامعه ایران و نگرش اجتماعی، سیاسی و طبقاتی بازیگران آن پدید آمده است. این دگرگونیها، نیازمند تغییر روش و رفتار سیاسی کنشگران اجتماعی است. از این میان، در اینجا و در این نوشتار و سایت منتشر کننده آن، روی سخن من بیشتر با اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی و به ویژه اپوزیسیون چپ است.
متاسفانه در کمابیش 16 سال گذشته و به ویژه پس از پیروزی حسن روحانی؛ محمد خاتمی و دولت روحانی و حتی رهبران جنبش سبز، آماج اصلی این اپوزیسون بوده اند بی آنکه کمتر بدین بیندیشند که به کجا میروند. گرچه نویسندگانی در سایتهای وابسته به این اپوزیسیون تحلیلهای واقع بینانه ای داشته اند و دارند، اما آماج اصلی حمله در بیشتر این نوشتهها و کامنت نویسان سوپر انقلابی آنها، نه نهادهای انتصابی ولایتمدار و شریعتمدار، که دولتها و گرایشهای اصلاح طلب جامعه بوده اند. حتی نویسندگان واقعگرا و همسو با اصلاح طلبان این اپوزیسیون نیز آماج تیغ حمله این کامنت نویسان بوده اند و با آنها همچون یک مرتد خاین رفتار میشود. در سایتهای این اپوزیسیون در این بازه زمانی، به فراوانی دشنام گویی برعیله "کارخانه داران زالوصفت"، "فارسهای شوونیست"، "میرحسین همسو با جنایتهای سال 67" در کشتن زندانیان سیاسی، "حسن روحانی امنیتی" و مانند آن را میبینم. گویی زمامداران کشورهای دموکراسی پناهگاه این کامنت گذاران هیچیک نه نظامی بوده اند، نه عضو سیا و نه سناتور. یا اینکه در 4 سال گذشته موسوی و هواداران او، در جزایر هاوایی به خوشگذرانی سرگرمند. اما دریغ از یک تحلیل واقعگرایانه و یا حتی دشنام از سوی این نویسندگان و کامنت گذاران سوپر انقلابی درباره تاجران مافیایی و سپاهی.
5) در چند ماه گذشته، بیشتر نمایندگان مجلس ولایتمدار شورای اسلامی، هر روز مشکلی پیش پای دولت میگذارند. برای نمونه، وزیران را استیضاح میکنند و یا به آنها رأی مخالف میدهند. اینکه مجلسی به نقد دولتی بنشیند، البته چیز بدی نیست. اما اینکه مجلس چه چیزی را به چالش بکشد و درپی رسیدن به چه چیزی باشد، بسیار مهم است. در چند روز گذشته، این مجلس و رئیس فرصت طلب آن همراه با برادر متهم به زمینخواری و فساد خود که زمام قوه قضائیه را دردست دارد، به گونهای برجسته به کوبیدن "فتنه 88" پرداخته است. در چند ماه گذشته نیز همکاری با سران این "فتنه"، دست آویز اصلی نمایندگان ولایتمدار در ندادن رأی اعتماد به وزیران پیشنهادی دولت برای وزارت علوم بوده است. در همه این رویدادها که به هرحال نقشی مهم به ویژه در فضای سیاسی دانشگاهها دارد، اپوزیسیون و به ویژه اپوزیسیون چپ، گویی در این دنیا نمیزید و هیچگونه واکنش جدی در برابر این رویدادها نشان نمیدهد.
امروز یعنی یکشنبه 14 دیماه 1393، "نخستین کنفرانس اقتصادی ایران با موضوع بررسی راهکارهای دستیابی به رشد پایدار و اشتغال زا با حضور رییس جمهوری ، تمامی وزرای اقتصادی، رییس سازمان مدیریت و برنامه ریزی، رییس کل بانک مرکزی، نمایندگان مجلس و جمعی دیگر از مقامات اقتصادی به همراه کارشناسان و اساتید دانشگاه در سالن اجلاس سران برگزار شد. در ابتدای این مراسم رئیسجمهور به ایراد سخنانی پرداخت و با بیان اینکه در کشور ما سالها و دههها است که اقتصاد به سیاست یارانه میدهد، تصریح کرد: اقتصاد ما هم به سیاست خارجی و هم به سیاست داخلی یارانه میدهد و خوب است که یک بار هم شده برعکس عمل کنیم و از سیاست داخلی و خارجی به اقتصاد یارانه بدهیم تا ببینیم زندگی و معیشت مردم و اشتغال جوانان چه خواهد شد. خوب است بعد از 36 سال یک بار هم که شده این اصل قانون اساسی را اجرا کنیم و برای مسائل مهم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به جای آنکه قانونی در مجلس تصویب شود، ماده قانونی یا برنامه را مستقیم به آرای مردم و همهپرسی بگذاریم. کشور ما بیشتر سیاسی است تا اقتصادی محض؛ یعنی اقتصاد ما یا با سیاست داخلی تلفیق میشود یا با سیاست خارجی. رئیس جمهور با بیان اینکه گفته میشود باید از همه مالیات بگیریم و این کار درستی است، افزود: نمیشود یک نهاد کار اقتصادی بکند و مالیات ندهد اما تا میگوییم فلان نهاد باید مالیات بدهد بساطی درست میشود. اما این دولت در هر موضوعی که بداند مصالح مردم است بدون واهمه از هیچ کس و هیچ نهادی موضوع را به مردم خواهد گفت و لایحه لازم را به مجلس تقدیم خواهد کرد. برخی امور، سیاست داخلیاش خیلی خیلی قوی است. بیش از آنچه که فکر میکنید. در حالی که اقتصاد در کشور با انحصار پیشرفت نمیکند و اگر موضوعی منحصر در دست گروه خاصی باشد فساد ایجاد میشود حتی اگر سلمان و ابوذر باشد. اقتصاد باید از انحصار نجات پیدا کند و در صحنه رقابت حضور پیدا کند. اقتصاد باید از رانت نجات پیدا کند و همه دستگاههای دولتی فعالیت اقتصادیشان به صورت شفاف بیان شود. یعنی همه مردم باهم از آمار و ارقام و طرحهای اقتصادی در یک لحظه باخبر شوند، چون اینجا پسرخاله و پسرعمه نداریم. اگر شفافیت ایجاد شود و رانت از بین برود میتوانیم با فساد هم مقابله کنیم که همه جا ریشه دوانده است. مگر میشود با فساد حرکت اقتصادی ما سرعت پیدا کند؟ تنها نمیشود که یک بسته سیاسی داشته باشیم، بلکه در کنارش باید سیاستی باشد که همراهش بوده و پشتیبانیاش کند تا کار جلو رود. ما توسعه پایدار مستمر همه جانبه میخواهیم و تجربه زندگی سیاسی ما میگوید کشور با انزوا نمیتواند رشد مستمر داشته باشد و معنای آن این نیست که دست از اصول و آرمانهایمان برداریم. در میز مذاکره بحث آرمان و اصول نیست. سر میز مذاکره نه آنها و نه ما راجع به آرمان و اصول بحث نمیکنیم، چون در دنیای امروز هر کشوری دنبال منافع و خواست خود است. پس اساس بحث سیاست خارجی منافع است و نه اصول و آرمانها. آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست، بلکه آرمان به مغز و قلب و اراده ما وصل است". (2)
اینکه این سخنان حسن روحانی که در جمع شمار چشمگیری از کنشگران اقتصادی بخش خصوصی و دولتی بر زبان آمده تا چه اندازه پیاده شدنی است، هنوز نمیتوان گفت. اما میتوان گفت که این سخنان واگو کننده واقعیتهای امروزین جامعه ایران است و صاحبان قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی ولایتمداران با آن همسو نیستند، بر کسی پوشیده نیست. روحانی خواستار برگزاری رفراندوم عمومی برای "مسائل مهم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به جای آنکه قانونی در مجلس تصویب شود"، شده است. چنین خواستی در ایران از سوی رئیس جمهور و رئیس شورای امنیت که در همهی مسائل امنیتی کشور حضور داشته، خواست کوچکی نیست. بر کسی هم پوشیده نیست که شورای نگهبان و بیشینه نمایندگان رانت خوار ذوب در ولایت مجلس، چنین چیزی را بر نمی تابند.
آیا یارانه ندادن اقتصاد به سیاست خارجی جز قطع کمکهای بی حاصل به حزب الله لبنان و دولت سوریه و یا دادن باج اقتصادی به روسیه و چین است؟ آنگاه که او میگوید "نمیشود یک نهاد کار اقتصادی بکند و مالیات ندهد اما تا میگوییم فلان نهاد باید مالیات بدهد بساطی درست میشود"، آیا میتوان کس دیگری جز سپاه پاسداران و بخشهای شبه دولتی وابسته به سپاه و نهاد رهبری را در ذهن خود آورد. آیا قاچاقچیان بزرگ و تاجران انحصاری نزدیک به سپاه و بیت رهبری، شفافیت اقتصادی را میپذیرند. هر پاسخی که به این پرسش بدهیم، این گزاره را نفی نمیکند که "اگر شفافیت ایجاد شود و رانت از بین برود میتوانیم با فساد هم مقابله کنیم که همه جا ریشه دوانده است". آیا "سکولارهای نو"، سکولاریسم را چیزی جز این میدانند که "در میز مذاکره بحث آرمان و اصول نیست. سر میز مذاکره نه آنها و نه ما راجع به آرمان و اصول بحث نمیکنیم، چون در دنیای امروز هر کشوری دنبال منافع و خواست خود است. پس اساس بحث سیاست خارجی منافع است و نه اصول و آرمانها. آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست، بلکه آرمان به مغز و قلب و اراده ما وصل است". روشن است که در اینجا، روحانی از آرمان سوسیالسیم یا دموکراسی غربی سخن نمیگوید. در آینجا آرمان، یعنی ارزشهای مذهبی یا من درآوردی نهادهای ولایتمدار جمهوری اسلامی. حتی اگر روحانی هم چنین معنایی در ذهن خود نداشته باد، اما هیچ معنایی جز آن از این سخنان بیرون نمیآید.
با توجه به آنچه گفتیم، اکنون این پرسش در برابر نیروهای روشنفکر، سکولار، سوسیالیست، ملی، دموکرات، انقلابی، ضد امپریالیست یا هر نام دیگر خودنمایی میکند که نقش و وظیفه ما در این هنگامه سیاسی کشور ایران چیست؟ دشمن داخلی عمده ما یعنی ایرانیانی که ایرانی هستند و در رویای بازگشت شیخ خزعل نیستند، کیست؟ دولت است، یا نهادهای ولایتمدار پایبند به آرمانهای خود ساخته و ناروشن که آرمان را به سانتریفیوژ وصل میکنند. آیا آماج اصلی ستیز ما، سرمایه دار صنعتی درگیر با هزار و یک مشکل است، یا تاجر رانت خوار وارد کننده کالاهای خارجی بنجل که نه مالیاتی میپردازد و نه شمار چندانی از مردم را به کار تولیدی وامیدارد؟ آیا نمیتوان در کنار انواع دشنامها به دولت روحانی، "دولت" را که یک نهاد گیتیایی است در برابر نهادهای ولایت مدار یاری کرد؟ آیا اساساً میتوان از دشنامگوییها و تندخوییهای سیاسی عامیانه دست کشید و به سیاستورزی خردمندانه روی آورد؟ این چیزی است که هر روشنفکر سیاسی یا مدعی مبارزه اجتماعی به سود مردم، باید درپی یافتن پاسخ آن برای خویشتن باشد. و این نیز کاری است که باید همین امروز انجام داد چون شاید فردا دیر شده باشد. اینک مدتها است که شبکه گسترده احمدی نژادیها و ولایتمداران، ستیز خود با دولت روحانی را با دست آویزها و به شکلهای گوناگون آغاز کرده اند.
پیروز باشیم
بهرام خراسانی
15 دی ماه 1393
1 - اخبار روز: 22 خرداد 1392
www.akhbar-rooz.com
2 - ایسنا، 14/10/93 : کد خبرنگار90136
|