بررسی «زندگی و محیط کارل مارکس» - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : بَریدِ صبح وفا نامه ای که بُرد به دوست --- ز خون دیده ی ما بود مُهرِ عنوانش*(حافظ شیراز)
حال که پای مقاله ی شما عزیز، از ویرانی طبیعت و جنگل شمال ایران سخن به میان آمد، و از آنجایی که محیط زیست با زندگی و سلامتی بشر در همه ی عرصه ها ارتباطی جدایی ناپذیر دارد، بگذار از فرصت استفاده نماییم و از همه ی طبیعت دوستان داخل و خارج میهن و دلسوزان محیط زیست استمداد بطلبیم. نماینده سه شهرستان تالش برای اینکه بر رقبای خود پیروز شود، حاضر شده به ویرانی کامل منطقه دست زند؛ که بدین وسیله از هر کسی که دلش برای سبزینه و گل و جنگل می تپد کمک می طلبیم.

این هم آخرین اظهارات کسی که تصمیم گرفته به هر قیمتی شده، دوباره وارد مجلس شود، زیرا امکانات فراوان مستقیم و جنبی آن زیر زبان اش خوش مزه کرده.
هنگام انتخابات قبلی وقتی عزیزانی به بُن بست رسیده، می پرسیدند چکار کنیم؟ نماینده قبلی جز ویرانی نیافریده، این یکی آمده و می گوید «می سازم». که در نتیجه بسیارانی به عمد سکوت کردند تا موضع او اگر قصد خدمت دارد ضعیف نگردد؛ ولی حالا اگر ایشان بخواهد طرح ویرانی جنگل نیمه ویران را ادامه دهد، با تمام قوا افشایش می کنیم چنان، که سر مشق تاریخ بمانَد

اظهارات ترسناک "نماینده" ی سه شهرستان که قصد دارد به هر قیمتی "مجلسی" باقی بمانَد:

ماسال نیوز - «نماینده مردم شهرستان های تالش، رضوانشهر و ماسال در مجلس شورای اسلامی، در دیدار با مردم شهر تالش(هشتپرِ سابق) در مسجد جامع اهل سنت این شهر، به طرح ایجاد خط تولید جدید در چوکا اشاره کرد و از قول پیمانکار این پروژه گفت: در ۱۸ ماه آینده بیش از ۲۰۰۰نفر از جوانان منطقه در آن مشغول به کار خواهند شد.»


رقم ۲۰۰۰ نفر به دلایل گوناگونی نمی تواند درست باشد و به احتمال قوی جنبه ی تبلیغی دارد؛ و از سوی دیگر ایشان نگفتند به چه قیمتی و برای چه مدتی آن افراد مشغول کار می شوند. زیرا اولن ادامه ی قتل عام جنگل محدود یعنی بیابان سازی. چنانکه همینک زمین های بخش بزرگی از جنگل سابق، دیگر شمال ایران را نمی ماند؛ بیابانی ترسناک شده در دل بهشت.
دومن این کار بسیار موقت است؛ زیرا جنگل نیمه ویران نمی تواند چند ده سال دیگر تاب آورد؛ چون هم نیمه ویران و هم بسیار محدود است.

پیمانکاران در شمال ایران یکی از جنایتکار ترینان اند، زیرا در بسیاری از موارد حتی همان "قانون" که اجازه ی غارت را به آنها داده نیز از سوی آنها سالهاست که به خشنترین اَشکال ممکن زیر پا گذاشته می شود. ما آماده ایم این جنایات ضد قانونی طولانی مدت را در دادگاهی مردمی با فاکت های بیشمار به اثبات برسانیم.

گذاشتن "شب شعر" از سوی مسئولین سودورزِ ویرانگاهی به نام «چوکا»، و راه اندازی جسله ی پلوخوری در "شب شعر"، جز رسوایی ببار نیاوَرَد و چاره ی کار نیست.
ما برای متوقف کردن این طرح ضد محیط زیست و ضد جامعه ی بشری از همه ی دلسوزان و دوستداران محیط زیست کمک می طلبیم. و همینجا استوار اعلام می کنیم که اگر این جنایت بزرگ صورت پذیرد، مسئول اول و اصلی آن دولت آقای دکتر حسن روحانی و شخص خود ایشان خواهد بود؛ زیرا "نماینده" ی "زیرَک" از نوع نماینده در فیلم «مارمولَک» کم نیست.(لطفن برای اطلاعات بیشتر به فیلم «مارمولَک» رجوع شود).

ما برای متوقف کردن این نقشه ی ضد بشری آقای "نماینده" - حاج آقا شکری - و مسئولین ویرانگاه "چوکا"، به کمک همه ی طبیعت دوستان داخل و خارج میهن و کل جهان احتیاجمندیم؛ شمال شکنجه دیده ی زیبا را تنها مگذارید.

بیایید مگذاریم بیش از این ویران کنند؛ دشنه بر پهلوی هَر ایرانی و ایران کنند.
(جنبش پاکیزه خوی تالش)


* بَرید = قاصد.
حافظ در این بیت، مانند بسیاری از ابیات خود، تاریخ زمان خود را به سرای سخن کشانده و ثبت نموده.
۶۶۰۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹٣       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : ترا چنانکه تویی، هر نظر کجا بیند --- به قدر بینش خود هر کسی کند ادراک(حافظ شیراز)
از متن مقاله: «این کتاب برای مایی که بدنبال نظریه های بومی هستیم و مایلیم نظریه بسازیم, بسیار آموزنده است. به این معنی که نخست, یک تفکر به این سادگی شکل نمی گیرد و ساخته نمی شود, دوم, یک فرد به سادگی متفکر و صاحب اندیشه نمی شود و چه خوب است که آنهایی که با کتاب و تفکر و اندیشیدن سروکار دارند, از این کتاب درس گرفته و نه به شکل افرادی که در جهالت به سر می برند با جهالتشان هم خود هم اطرافیان و هم جامعه شان را به تباهی می کشانند, از این کتاب بیاموزیم تا خود بیاموزیم و به دیگران بیاموزیم و عقل خود و دیگران را بارور سازیم. زیرا "عقل هیچگاه ممکن نیست که در ضدیت با عقل قرار بگیرد. عقل همواره بر حق است. باید دشمنان سنتی پیشرفت را از میان بر داشت و به آدم ها آموزش داد که در همه ی مسائل باید طبق نظر کارشناسان علمی برجسته ای عمل کنند که دانش شان مبتنی بر عقل و تجربه است. وقتی این کار انجام شد, تا هزار سال بعد هم راه روشن است. (۷۱) لذا خواندن این کتاب را به همگان از موافقان و مخالفان این اندیشمند توصیه می کنم.»

سلام بر نویسنده ی محترم

بد بختی بزرگ روزگار ما این است که کار علمی، و داشتن اندیشه و تفکر ژرف انسانی را بسیاری با لج بازی که انشا نویسی و سر سختی های بیهوده ی عصبی نتیجه ی آن است، به اشتباه می گیرند.
و بد بختی دیگر ما نیز این است که همین آدم ها در باند بازی ها همه خود را متخصص هر موضوعی می دانند، و برای اینکه خودی نموده باشند، تاخت و تاز و زورگویی بر دیگری و دهن کجی شیوه ی کارشان است. و در این راه چنان سرتغ عمل می نمایند که بعضی از مردم ساده ی شریف به خیال اینکه «علی آباد هم دهی است» گولشان را می خورند و در نتیجه همراه کسانی می گردند که حتی ظاهر چهره شان نیز گر نیک بنگری، شناسنامه ای است از تیره درون.

کار و فقط کار فراوان است که انسان را می سازد، یعنی کامل اش می کند. و رنج، گاه با همه زشتی خود در این کارگاه زمین نیز سازندگی بار می آورد. تجربه و رنج اگر ترا نشکند، به تو می آموزد که زشتی جهان را نباید پذیرفت اگر انسانی و خود را صاحب کرامت و مسئولیت انسانی می دانی.

متأسفانه بشر، بسیارگاه ناخوانده "دانشمند" است. نیاموخته، صاحب نظر است. و بدبختانه برای اثبات نظر ناقص و نیمه جان خود، دست به هر کاری می زند در حالی که گاه اطلاعات بسیار اندکی دارد. ولی می داند که در دوران ما شارلاتانیزم و انشاگویی و انشا نویسی رونقی دارد، پس به قول خودش کم نمی آوَرَد! و این فاجعه ای است که در درون بشر و ارتباط او با بیرون رخ داده.

می توان ده ها مثال آورد، که به دو نمونه بسنده می کنم.

۱ - این آدم خدمتگزار همانطور که همیشه نوشته ام در راه تحقیق یک دانش آموز، یک دانشجو است؛ ولی به هر حال عمری را در این راه نهاده ام. چند ده سال شبانه روز و عاشقانه به واژه ها که گاه هر واژه خود مقوله ای است جدا، پرداخته ام. آمده ام در مورد واژه ای غلط جا انداخته شده به وسیله ی «فرهنگستان»، به زبانی شبیه ریاضیات توضیح داده ام و به اثبات رسانده ام که «فرایند» = «فرا آیند»، ربطی، هیچ ربطی به مفهوم واژه ی «پروسه» = رَوَند، ندارد.
از سوی دیگر ما در شمال ایران با غارتگران جنگل ها و فاسدان اقتصادی و اداری در جنگیم. جنگی بیرحم، کاملن نابرابر و تمام عیار اما قلمی و در بطن جامعه نیز جنگی شفاهی و گفتاری را با جانیان غارتگر میهن داریم که پیر و جوان، با سواد و بی سواد در آن شرکت دارند؛ و مردم استقبال بسیار زیادی از این روشنگری ها کرده اند.
کارخانه ی «چوکا» ویرانگاه غرب استان گیلان است. ناگهان می شود طرفدار شعر و ادب گیلانیان و سخنران اصلی جلسه دستور می گیرد برای پس زدن نظریه ی ضد چوکایی لیثی حبیبی و یاران او، در متن سخنرانی خود بار ها و بار ها واژه ی من در آوردی «فرایندِ» بیجا را بگنجاند برای دهن کجی!
و به من اطلاع داده می شود که این کار فلان دست آموزِ پلو خور* موجب ایجاد جوک و تمسخر در منطقه شده است.

* «چوکا» ی اخیرن شعر دوست شده، پولو هم داد؛ ولی برای تعداد نفرات پلو خور دوستدار شعر، مرز گذاشت.

انشا نویسی، باند بازی و زور زدن دارد هرچه بیشتر جای زحمت کشیدن، جای کار علمی را می گیرد! و دولت ها و ارگان هایی که از این نوع سرتغیسم سود می جویند بودجه گذار این کژ راهه ها و صاف کننده ی این جاده های ناپاکی اند.

۲ - ما عادت داریم وقتی به میدان بحث در آمدیم اگر مدال طلا نگرفتیم، بی نقره، حداقل بی برنز نشویم. یعنی هدف بحث علمی نیست؛ هدف آموختن و به دیگری آموزاندن نیست. هدف این است که بگوییم من از شما بیشتر بلدم. حق فقط با من است. من زورمندترینم؛ همینم؛ حالا چه غلطی می خواهید بکنید؟
بگذارید یک مثال براتون از بحث های نظرگاه همین سایت بزنم: زمانی مطرح کردم که «اُکراین» غلط است، زیرا با تلفظ اوکرایینی آن واژه همخوانی ندارد.

دوستانی فورن عکس عمل نشان دادند و بعضی از "تئوری سین ها» که همیشه حق با آنهاست نیز به میدان آمدند.
از جمله کسی با اسم مستعار به نام «مژده خیام» در بحث شرکت جست. و نوشت که اگر به انگلیسی رجوع شود اوکراین درست است. و من جواب دادم که واژه ی اوکرایینی را نمی توان با تلفظ انگلیسی آن توضیح داد. از سوی دیگر برایشان از آخرین و مدرنترین واژه نامه ی روسی به فارسی مثال آوردم که شکل «اوکرایینِ» آن واژه را ثبت کرده. مژده ی ما که کم آورد آخر سر نوشت؛ چیه هی پافشاری می کنید، مگر ما به آلمان جرمنی می گوییم!؟

و وقتی دیدم که زور بر دانش برتری کامل دارد، بحث را ادامه ندادم.

زیرا کسی که نمی داند «جرمنی» با «آلمان»* دو واژه ی کاملن گوناگون اند و هیچ ربطی به هم ندارند، ولی آنگونه مدعی می گردد محکم؛ من چکار کنم؟ چانه بزنم؟ طبیعی است که می روم پی کار خود.

باید آموخت. باید فراوان آموخت. و باید کمی و بیشتر هنگام باز کردن دهان محتاط و با وجدان بود. هم محتاط بودن و هم وجدان داشتن را کسی که نداردشان، می تواند با تمرین در خود بپرورد؛ این سخن علمی و شدنی است.
همین.

* واژه ی «جرمنی» بر می گردد به قوم ژرمن، در حالی که آلمان ها مردمی بودند در نواحی جنوبی آلمان؛ و همانطور که پیشتر نوشتم، این دو واژه هیچ ربطی به هم ندارد.

حال این سوال پیش می آید که چرا ایرانیان «آلمان» را به جای «جرمنی» و یا «دویچلند» بر گزیدند. برای اینکه آلمان واژه ای مشترک است. این واژه ی پهلوی همچون ده ها واژه ی دیگر ایرانی - آلمانی مشترک است.
این نامواژه ی مرکبِ دو بخشی عبارت است از «آل» + «مان». واژه ی ایرانی آلمان، واژه ای است مانند دیگر واژه ی ایرانی یعنی «تورکمان» = ترکمن = مانند ترک = کسانی که چهره ای ترکی دارند.

آل، یعنی سرخ. و آلمان یعنی سرخ چهرگان. در ضمن آل = سرخ = زیبا، نیز هست. شاید به این وجه آن نیز نظر داشته اند.
پس آلمان هیچ ربطی به جرمنی ندارد، که ما فکر کنیم، آلمان به مرور به جرمنی بدل شده و این همه تفاوت یافته.

کوتاه سخن: بر خورد ها در جامعه ی ایرانیان و کل جهان، عمومن عادلانه، عاقلانه و خردگرایانه نیست؛ بلکه بشر یا دچار خود خواهی و حسادت بیمارگونه است و یا دست آموز دیگری شده است، مانند همان سخنران «چوکا» که دستور می گیرد برای دهن کجی به لیثی جبیبی و یاران او که با جنایتکاران ویرانگر میهن مظلوم در افتاده اند آن واژه ی کاملن بیجا را بار ها در متن سخنرانی خود جای دهد.
و به همین دلایل است که عدالتخواهی در جهان رنگ و رویی ندارد. و آن همه سقوط از جمله این پرسش را بر می انگیزد: به کجا می رویم!؟

یعنی یا جهل و یا دست آموز کردن افرادی محتاج از جامعه، باعث سقوط نرم های علمی و اخلاقی جامعه ی جهان گشته و آن، چنان است که از عدالتخواهی نه فقط دفاع نمی شود، بلکه مورد تمسخر قرار می گیرد، تا حرکات سخیف را جانشین سازند و تهی بودن که هیچ ساختمانی نمی توان بر آن افراشت، ستون گردد.

و جالب است که وقتی به بُن بست می رسند، همان دست آموزان و یا گول خوردگان را با هیاهو به میدان می آورند تا در تیرگی گرد و خاک پا شده، حقیقت روشن سخن نگوید. نمونه اش همین جنایتی است که در پاریس رخ داده. هنوز حتی یک دولتمرد نیامده بگوید این ها نتیجه ی برنامه ریزی های بلند مدت و دارای بودجه از سوی خود ما بوده است. از روزی که آن مرد بسیار شریف، متمدن، والا اندیشه، مهربان و کاردان افغان یعنی نجیب الله را ناجوانانه زدند تا به امروز میلیارد ها برای تروریست پروری بودجه گذاشته شده.
حالا فقط می نویسند: آری چند بار اینها به سوریه رفته بودند و ... ولی تلاش می کنند بحث را در گرد و خاک همینجا پایان دهند تا کسی جوابگو نباشد. و کسی نمی پرسد که چه کسی اینها را تعلیم داده، آدم کشی آموخته و به سوریه فرستاده. چه کسی سلاح، پول و امکانات در اختیارشان نهاده؟ آیا اینها خودشان به سوریه رفتند؟ بعد که آمدند کسی گفت: چرا رفتی؟ کشتی؟ چند نفر سر بریدی و یا کشتی؟ چرا کشتی؟ آیا دولتمردان پاریس نمی دانند که اینها در تمرین کشتار ورزیده می گردند و وقتی برگشتند شغل خود را ممکن است ادامه دهند!؟

این است جهان سرتغ ما؛ که تلاش می کند در سر بزنگاه غافلگیر نشود، اعتراف نکند؛ بلکه با گرد و خاک پاشیدن به چشم مردم نگاه ها را کور نماید، فرا فکنی کند و بگریزد. و در این مسیر گول خوردگان و دست آموزان لقمه چی نیز برای گریختن بالا دستی های به بن بست رسیده، نقش خود را بازی می کنند ماسک بر چهره. و گاه تلاش می کنند چهره ای بسیار جدی از خود به نمایش بگذارند سر در برف کرده!
من آماده ام در یک کنفرانس آزاد و با حضور شخصیت های حقوقی، و حقوق بشری این سخن را با فاکت های استوار و مدارک تکان دهنده به اثبات برسانم.
اگر هنوز چیزی از انسانیت انسان مانده، این گوی و این میدان.
بزدلی، دروغ و رای به سود ناحق دادن، جهان را بلعیده. و به همین دلیل کسی پا پیش نمی نهد، زیرا می داند از خطوط قرمز نباید گذشت؛ ولی بی علمی را عَلَم کردن برای پیش برد اهدافی پست هیچ خود اِشکالی ندارد. من در زندگی کوچک خود، و تجربه ی بزرگ خود این را بار ها و بار ها در این سال های اندوهبار بیداد دیده ام و اگر حالا عکس آن را ببینم برایم براستی تازگی دارد. این است واقعیت جنب و جوشِ "زندگی" بشر در جهان امروز؛ جهانی که دارد با سرعت به سوی جنگ سوم جهانی می رود.
۶۶۰٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹٣       

    از : خواننده

عنوان : خسته نباشید
نویسنده و معرفی گر این کتاب ارزشمند خسته نباشد.
این کتابی ست ارزشمند و بی طرف، اما خیلی قدیمی و در سال ۱۹۳۹ میلادی نوشته شده است. در آن دوران بسیاری از مسائل زندگی «مارکس» هنوز در دست تحقیق بود و روشن نبود. از آن زمان تا کنون بیوگرافی های متعدد دیگری نوشته شده اند که از نظر نو بودن اطلاعات شاید «بهتر» باشند. طبیعی ست که علاقه مند باید همه را بخواند، چون بهتر و بدتر کردن در این مورد چندان آسان نیست.

با درود
۶۶۰۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱٣۹٣