ایران، چگونه می تواند از بن بست هسته ای با امریکا خارج شود؟ - ابوالحسن بنی صدر



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ دی ۱٣۹٣ -  ٨ ژانويه ۲۰۱۵


بن بست هسته ای میان ایران و ایالات متحده، از طرف ایرانی، نتیجه مجموعه ای از بن بستهایی است که رژیم ایران خود را در دام آنها افکنده است.
نخست ماهیت مصرف محور اقتصاد ایران است، که بر پایه صادرات منابع طبیعی و واردات کالاها بنا نهاده شده است. این دام، نه تنها بخش مولد اقتصادی را نابود می کند، بلکه برای مافیای مالی-نظامی فرصت طلایی ایجاد می کند تا اکثر دلارهای حاصل از نفت و گاز را برداشت نماید. این درآمدهای ناشی از رانتهای فروش نفت و گازها،بخش عمده ی اقتصاد ایران را شامل می شود و همین امر ایران را در جایگاه 136 ام بدترین کشورها از نظر فساد مالی در دنیا قرارداده است.
چنین فرصتی که تحریم های اقتصادی باعث آن شده است،حتی امکان بیشتری برای فساد میان فرماندهان سپاه پاسداران و متحدان آنها بوجود آورده است. به همین دلیل است که پورمحمدی، وزیر دادگستری رژیم، تصریح می کند که فساد و تحریمها همچون دو تیغه قیچی در برابر کشور عمل می کنند.
بن بست هسته ای همچنین نتیجه بن بست سیاسی موجود است، دشواریهای متعدد ایجاد شده از طریق درون روابط شخصی و نیز رقابتهای موجود در درون ساختار قدرت حاکمیت است. این کشاکش و رقابت در ابتدا توسط خمینی ایجاد شد، اما در ادامه با تثبیت نهاد سپاه پاسداران به عنوان نهاد اصلی قدرت، خامنه ای رهبر فعلی، به آن تکیه می کند.
با این وجود، ضعف جسمانی ناشی از بیماری ، دفتر کار(بیت رهبری) او را به جایگاه دخالت در امور جاری دولت مبدل ساخته است. این در حالی است که اخیرا،بسیاری از نخبگان حکومتی رژیم ،جایگاه خامنه ای را مبالغه آمیز جلوه داده اند (مصباح یزدی، ایدئولوگ رژیم، عنوان می کند که مردم ایران، شایستگی داشتن چنین رهبری را ندارند)، و این نشان دهنده تلاش برای پوشاندن و بهره برداری از جایگاه تضعیف شده وی است.
بن بست سوم در رابطه دولت-مردم قرار دارد. این به دلیل این است که به همان اندازه که رژیم نیاز دارد پایگاه مردمی خویش را گسترش دهد، نیازمند و مجبور به جلوگیری از اجرای سیاستهای مربوط به این بخش است. به عنوان مثال، پذیرش "حقوق شهروندی" به این معنی است که رهبری می بایست اجازه دهد که قدرت از کف اختیار وی خارج شود در حالی که تمرکز این قدرت در وی منجر به نقض این حقوق شده است. گسترش پایه های اجتماعی قدرت سیاسی در ایران، جایگاه رهبری نظام را خنثی خواهد کرد.
این دلیل اصلی رویایی دائمی جایگاه ریاست جمهوری و رهبری نظام می باشد، که درست از ابتدای انقلاب آغاز و تا کنون ادامه یافته است. این مساله هیچگاه بر طرف نخواهد شد مگر اینکه رژیم حقوق شهروندی مردم را به رسمیت بشمارد، همچنین نظریه "ولایت فقیه" (حکومت فقیه) را که رکن اساسی رژیم از زمان خمینی بوده است را برچیند.
لازم به ذکر است که در پاسخ به اعتراض من به تقلبات گسترده در نخستین انتخابات مجلس شورا پس از انقلاب، خمینی در گفتگوی خصوصی با من عنوان کرد که مردم هیچ رایی ندارند، و ما این گونه انتخاباتها را در ظاهر برگزار می کنیم تا دهان غربیها را بسته نگاه داریم. او زمانی به صورت آشکارا این دیدگاه را تصریح کرد که من از حق قانونی خود برای فراخوان رفراندوم استفاده کردم که در آن زمان او عنوان کرد: "اگر همه مردم بگویند بلی، من می گویم نه."
علاوه بر این، خمینی به صورت آشکارا عنوان نموده بود که مردم همچون افراد صغیر و یتیم هستند، و جایگاه وی به عنوان نگهبان این افراد صغیر است. این مفهوم، تا کنون ایدوئولوژی غالب رژیم بوده است.
این بن بستها ،رژیم را به سوی بن بست دیگری در سطح منطقه ای کشانده است. ایران می بایست بفمهد که چه سیاستی را در مقابل اتحاد شکل گرفته بین عربستان سعودی، اسرائیل، مصر و غرب که همچنان تلاش در ادامه افزایش بودجه های نظامی خود در سوریه، عراق، لبنان و یمن دارند، پیش ببرد. همچنین در تقابل با القاعده وداعش("دولت اسلامی") چه خواهد کرد.
زمانی که می بینیم عربستان سعودی کماکان و به صورت ساختمند قیمت نفت را پایین می آورد تا از این طریق پشتیبانی رژیم تهران و مسکو از رژیم اسد را مجازات نماید، این موقعیت بسیار وخیم تر خواهد شد. البته، این امر تا حد زیادی برای اقتصاد غرب مفید اما برای اقتصاد روسیه و ایران آزاردهنده است. همچنین توان دخالت این رژیمها در سایر کشورها را کاهش می دهد.
این موقعیت با در نظر گرفتن این واقعیت وجود دارد که اوباما می خواهد، ایران را در مدار ایالات متحده قرار دهد تا بتواند از این طریق از شکل گیری اتحاد مسلط اسراییل و عربستان سعودی جلوگیری کند. با این حال، و با وجود همکاری پنهانی و مخفیانه میان رژیم ایران و ایالات متحده، این همکاری نمی تواند به صورت همگانی علنی شود. دلیل این امر را در ساختار رژیم و روشی که "نخبگان" رژیم بعد از انقلاب مردم ایران در سال 1979 برای قبضه کردن قدرت در دستان خو بکار بردند میتوان یافت.   
از آنجایی که رژیم مشروعیت خود را به صورت وسیع از مخالفت با ایالات متحده گرفته است، هر روابط باز و عادی سازی روابط می تواند بحران هویت برای حامیان داخلی و خارجی رژیم ایجاد کند. به همین دلیل خامنه ای، با وجود نیاز مبرم خود به پایان تحریم ها و نیز پایان دادن به مساله هسته ای، نمی خواهد رابطه با آمریکا عادی شود.
از سوی دیگر هر توافقی با ایران، حداقل به صورت سیاسی، بایددر برابر ضد حمله ی اتحاد محافظه کاران جدید امریکایی و اسرائیل، عربستان سعودی، و سایر رژیمهای استبدادی خلیج فارس، مقاومت کند.
این امر کار را برای اوباما غیر ممکن خواهد کرد که بخواهد برای حل و فصل مساله اتمی بیش از آنچه تاکنون پیشنهاد داده است امتیاز بدهد. در نتیجه، با وجود این که خامنه ای راهی جز نوشیدن جام زهر تسلیم ندارد، اما شجاعت و کاریزما ی خمینی را نیز ندارد و قادر به انجام اینکار هم نیست.
در نتیجه اینها،با توجه به تخمین دولت ایران، در ده سال گذشته، تنها اقتصاد ایران بیش از 480 میلیارد دلار خسارت دیده است. (که این تخمین به شدت دست کم گرفته شده است)

گام بعدی چیست؟
به نظر می رسد که سه راه‌کار برای پیشبرد مذاکرات وجود دارد: راه‌کار اول درون رژیم قرار دارد. توضیح این‌که رژیم به تمامی خواسته‌های ایالات متحده در مساله هسته‌ای تن بدهد، و در مقابل، ایالات متحده، بن بست موجود در منطقه و در مقطع وسیع تر در سطح جهان را باز کند. برای رژیم، این می‌تواند پایان بخش انزوا در جهان باشد، تمامی تحریم ها لغو شوند.
راه‌کار دوم، که سریع‌ترین راه و متداوم‌ترین نتایج را در بر خواهد داشت، این است که رژیم کلیه حقوق شهروندی ایرانیان را به رسمیت بشناسد، و سیاست سرکوب و سلطه و تسلط مافیای نظامی مالی را بر اقتصاد ایران، پایان دهد و برنامه اتمی را شفاف به عرض مردم ایران بگذارد. و
راه‌کار نهایی جنبش مردم است، که ایرانیان در گذشته بارها به آن روی آورده اند. منظور، وارد شدن به صحنه سیاسی با ایجاد جمهوری شهروندان با جنبش همگانی بدون خشونت است. در داخل، منطقه و سطح بین الملل تاثیری غیر قابل وصف به جا خواهد گذاشت.

منبع:
www.huffingtonpost.com