مجرم، حق دارد مجازات شود!* - کاوه بنایی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ دی ۱٣۹٣ -  ٨ ژانويه ۲۰۱۵


بین موسوی و روحانی, درهّ عمیقی ست که با خاکستر زحمتکشان پُر خواهد شد.
پس از ٣۶ سال, قیمت نفت و ردّ پای تهیدستان, کوبه‍ی درب قدرت را بصدا درآورده اند. نزدیک به ۱۰ میلیون نفر حاشیه نشین, همان هائی که, در ٣۶ سال قبل سلاح بر دست گرفتند و از "آرمان خمینی" تا اهداء خون فرزندان خویش دریغ نکردند, امروز بی پناه ترین نیروئی هستند که شهرهای بزرگ را به محاصره‍ی خود درآورده اند.
زحمتکشان, آنهائی که بر روی دستهایشان زندگی میکنند, بارها ثابت نموده اند, توان بازسازی و بوجود آوردن نیروئی را دارند که تغییر را شامل شود. قدرت برای بقای خود, لاجرم گلوی این ارتش میلیونی را خواهد فشرد و آخرین رمق حیاتشان را خواهد مکید. در این کشتار بیصدا, دست هائی که آشکار و نهان با قدرت سهیم اند, تن می دهند به همدستی و عبور با اسم رمز, آزادی, دمکراسی و حقوق بشر...
از درون جنبشی اعتراضی که, صدایش, نیروئی را رهانید و به میدان, مقابل قدرت آورد, قدرت مسلط و آن نیروی به میدان آمده پس از ۲ سال کشمکش به نتیجه دلخواه خود رسیدند. آمدن روحانی, نتیجه سازش میز مذاکره ای شد که, با بازداشت خانگی کاندیداهای معترض رقم خورد. انها با نقاب های متفاوت دست به عضوگیری زده و نتیجه انتخابات نمایشی قدرت, با نام روحانی پایان پذیرفت.
چرا سازش؟ پس از بازداشت کاندیداهای معترض, هیچ حرکتی حتی نمادین, نه در داخل, نه در خارج, صورت نپذیرفت. بسیار آرام و متین, آن ۴ میلیون "آدم با کلاس" در تهران و... به خانه های امن خود بازگشتند. در خارج از کشور درب سفارت ها به روی رآی دهندگانش گشوده شد و سبزهای پناهنده, در سرزمین هایی که از داغ و درفش دیگر خبری نبود, با گرفتن عکس یادگاری مقابل سفارت خانه ها, پیام ویژه خود را به روحانی دادند. گوئی ماموریت پایان پذیرفت و زمان استراحت طبقاتی ست. حال باید نیروئی دیگر این سکان را بدست گیرد و آسیاب به نوبت بچرخد. اتفاقا همین شد. تقسیم کاری که در میدان انجام گردید, تا به امروز, با افت و خیزهائی همچنان, سلانه, سلانه راه می پیماید.
روحانی توانست از انرژی بر جای مانده, هم طبقه ایی هائی را با کمک مشاوران نخبه‍ی خود دست چین کند. او در تمام عرصه ها, چون بازیگری ماهر, درغربال کردن نیروی معترض با دادن وعده و وعید های دور از دسترس, "چماق داران" خاص خود را در بین تمام نیروها, حتی "چپ های نقاب دار" پدید بیاورد. روحانی, به عنوان فرد مسئولی که, بیش از ٣۰ سال در بالاترین رده‍ی امنیتی شاغل بود, روان اجتماعی جامعه اش را خوب می شناسد و از اطلاعات فنی غنی بر خوردار است. در این امداد غیبی که, همه به او دست یاری داده اند, هر سخن اعتراضی را با شرایط دشوار پیش رو, مسائل هسته ای, محاصره اقتصادی, تحریم ها و و... گواهی صادر نموده و ایشان بر بستر داده های مشاورانش, تا به امروز, بجز صدای در اعماق, صدای کارگران و زحمتکشان, هیچ صدای دیگری را بخاطر نمی آورند. برای روحانی و آن نیروی "فتو سنتز" یافته که رهبرش در بازداشت دولت کنونی و قدرت است, این صداها نه تنها غریبه, بلکه در نشنیدن آن ابزار خاصی هم در اختیار دارند.
سرکوب, بله سرکوب, امروز در میهن سرکوب فقط با دستگیری و حبس و بازداشت و اعدام رقم نمی خورد. روحانی توانست از بین لایه های متفاوت اجتماعی, نیروئی را بخدمت بگیرد, چه در داخل و چه در خارج, با کمک و همدستی شان, سرکوبی بیصدا با نمادهائی که در تهران و شهرهای بزرگ شاهد هستیم, آرامش خاکستری خود را پدید آورد. این نیروی خاکستری, آگاهانه چراغ بدست, راهنمای عمل ایشان گشته اند و همه همّ و غم شان حفظ شرایط موجود است.
سوی دیگر, موسوی همچنان در بازداشت بسر می برد! چرا؟ هنوز شرایط رهائی فراهم نشده است؟ اتفاقا برای انرژی دادن به روحانی, موسوی باید در بازداشت باشد. چراکه نیروی حول روحانی که به میهمانی قدرت دعوت شدند, نیازمند شنیدن باقی مانده صدائی از حصر است تا بر بستر آن مانورهای خود را انجام دهد. سبزها پس از بازداشت رهبران خود چه قدم هائی برداشته اند که, درد زندانیان شان را التیام بخشند. پشت جبهه زندانی های معترض به قدرت انچنان خالی ست که گوئی پذیرفته اند (مجرم حق دارد مجازات شود)*
این نوع شیوه نگرش بر فاجعه های انسانی را ما, در دوره های متفاوت, با عملکرد های متفاوت مردم و دولت ها شاهد بوده ایم. دادن گواهی به قدرت, در انجام آنچه به خفقان منتهی می شود.
کشتار دهه ۶۰, قتل عام زندانیان سیاسی تابستان ۶۷ در دولت موسوی, قتل های زنجیره ای روشنفکران و نویسندگان در داخل و خارج از کشور, سرکوب خونین اعتراضات خود انگیخته در دولت علی اکبر رفسنجانی, سرکوب دانشجویان, ادامه قتل های زنجیره ای و سرکوب روزنامه نگاران در دولت اصلاح طلب خاتمی, سرکوب و قتل های سیاسی, آدم ربائی و ... در دولت احمدی نژاد, و اینک سرکوبی نوین, با احیاء شرایطی ست که از هر سو بوی مشمئز کننده اش به مشام می رسد.
بنگاه پرورش تواب , امروز از زندان اوین , به برج میلاد ارتقاء یافته است. تریبون های متفاوت, سالن های کنفرانس, آدم ها و شخصیت ها... با چهره هائی که شرم را به قدرت محول کرده اند, شوک های الکتریکی به جامعه تب دار و بیمار می دهند. دکترین این برنامه ها, کاملا از بازتاب فراهم گشته سود می برند.
زنی در خارج از کشور, در متروئی آواز می خواند و روسری از سر بر میدارد. ناگهان ۷۰۰ هزار روسری, سُر می خورد از سَر و ارتشی اینترنتی تشکیل میشود, آنوقت وکیلی شجاع و مبارز به تنهائی پلاکارد بدست می گیرد و اعتراض صنفی خود را پیش می برد!
آوازه خوان جوانی بر اثر بیماری لاعلاجی جان بجان آفرین تسلیم می کند, هر کس, حتی آنهائی که صدایش را نشنیده بودند, بخاطر جان جوانش, مرگ او را زنده می کنند و هزاران نفر به خیابان سرازیر می شوند, درست همزمان در همان لحظه کارگران معترض جلوی درب مجلس, سینه سپر کرده حق شان را می خواهند, قرار نیست زحمتکشان و رنج هایشان دیده شوند. چون درآنجا, زمین زیر پای کارگران, با داغ و درفش و شلاق, مین گذاری شده است.
مجددا پوشش زنان در شهرهای مختلف مورد اعتراض و یورش وحشیانه‍ی نیروئی از درون قدرت قرار می گیرد. اسید پاشی بر روی زنان, خاطرات زنگار بسته ای از دهه ۶۰ را زنده می کند. مدت زمان کوتاهی بعد, هنرپیشه ی جوانی در فرانسه چون مجسمه داوودی, عریان, بر صفحه مجلات خاص رخ می نماید. هیاهوها و دسته بندی ها حقیقی و مجازی, قربانیان اسید پاشی را به قعر جامعه سوق می دهد. از آزادی و دمکراسی در هر نقطه دنیا باید بهره برد و چهره دیگری از ایران و تفکر ایرانی را شناساند. دادن گرا لازم به برپا گران دمکراسی که, ایرانی دیگر هم وجود دارد و آن خمیر مایه لازم فراهم است, فقط باید جلو رفت.
قطعا نیروهای متجاوز و اشغالگر به ایرانِ امروز, حمله نظامی نخواهند کرد. آنها به نتیجه عدم تجاوز رسیده اند و عمله های خود را مرخص کرده اند. از این حاکمیت مفید تر, کم هزینه تر برای اشغالگران, در نابودی منابع و ثروت ملی وجود دارد که بخواهد مورد پشتیبانی قرار نگیرد؟ آمریکا و اقمارش می دانند حاکمیت فعلی, ظرفیت پذیرش به یک توافق نانوشته را داراست. آنچه اهمیت ندارد مسائل داخلی ست که با رویکرد جدید (آمدن روحانی) چندان در خور توجه نمی باشد و دولت تدبیر و امید همچنان کفه اعتدال را حفظ خواهد کرد.
دولت روحانی در تلقین اینکه ما همه مجرم هستیم و باید مجازات شویم را روزانه با دادن پیام های روشن گوشزد می کند. دست به مانورهائی می زند که از قبل نتیجه اش را واقف است. آخرین رویکرد ایشان, همه پرسی وضعیت موجود در زمینه های اقتصادی و... می باشد. سوی دیگر از حصر, همزمان, موسوی که هنوز گرفتار نوستالژی امام عزیز خود هست, پیام محرمانه ای دال بر اینکه, برانداز آنهائی هستند که از حقوق مستضعفان دزدیده اند و کشور را به فلاکت کشانده اند صادر می کند. روحانی زمان را در اختیار می گیرد و آنچنان با غلظت این مسئله اقتصادی و وجود بحران فساد مالی را پیوند می زند به ٣۶ سال که, گویا همه در خواب خرگوشی بوده اند و ایشان با طرح امروزشان, آن تکان اجتماعی لازم را فراهم نموده اند. نتیجه مشخص است, چه نیروئی وچود دارد و تضمین می کند که, مانند انتخابات ها, مهندسی صورت نگیرد؟ این همه پرسی بیش از انتخاب ایشان برای خوراک تبلیغاتی در خارج از کشور کاربرد دارد و روی این اصل, روحانی نیازمند است, نیروهای در برگیرنده را توجیه کند که هیچ خطری تولید نخواهد شد و قدرت با مردمی مجرم مواجه است که مجازات رااز قبل پذیرفته اند. آیا براستی چنین است؟

* مجرم حق دارد مجازات شود...هگل