بازتاب شیعه گری در نگرش "روشنفکران"(۱) ایران - سعید کرامت

نظرات دیگران
  
    از : مجتبی طلائیان

عنوان : نیاز مبرم به خود شناسی
این نوشته کار بدیعی است. بدین معنا که تلاش در اثبات نظریه خاصی نمی کند. بلکه هدفش صرفا باز نمودن و توضیح پدیده مهمی است که در شکل دادن ایران در همه ابعاد از بعد جغرافیایی گرفته تا شکل سیاسی جامعه نقش غیر قابل انکاری داشته. من هم معتقدم که ضعف این نوشتار در دو مورد است. اگر چه جنبش باب در انتها به پدید آمدن آئین بهایی انجامید ولی هم از لحاظ تاریخی و هم از لحاظ کیفیت پدیده ای است بسیار متفاوت از آئین بهایی. استفاده از کلمه "بهایی" و تعمیم آن به جنبش باب نه دقیق است نه صحیح و بهتر است تصحیح شود. این در مورد نظر احسان طبری نیز صادق است که به نظر می رسد کاملآ اشتباه است. از این دو مورد که بگذریم باید گفت که به کارهایی از این دست بسیار نیاز مندیم. تصویر سیاسی دهه پنجاه ایران صحنه دردناکی است از تقابل سلطنت، جنبش چپ، ملی ها، ملی مذهبی ها و آخوندها که هر یک با خوانشی از شیعه گرایی به میدان آمدند که در نهایت به پیروزی آخوند ها انجامید. مسلم است که آخوند مار را بهتر از خسرو گلسرخی ترسیم می کند. در مبارزه با آخوند ها به ابزاری نیاز داریم که نقطه ضعف آنها است نه نقطه قوت. مثل کار زیبای آقای نوری زاد در بوسیدن پای کودک بهایی.
۶۶٣۴٨ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣۹٣       

    از : عنقا

عنوان : تاریخ نویسی دلبخواه
نویسنده ی مقاله دچار همان بیماری ی نیمه سوادی و فرضیه پردازی افراطی شده که خود به آن انتقاد میکند که اتفاقأ یکی از شیوه های اندیشه ی اسکولاستیک دینی ی ماقبل مدرنیته است. البته با این تفاوت که برای علمای دینی آن دوران یک مرز و چارچوبی وجود داشت و آن کتاب آسمانی شان بوده و برای افرادی مانند ایشان در دنیای مدرن، میدان "درهم گویی" (به اصطلاح قدیمی: مفت گویی) و آنارخیسم فکری باز است - این مشگل بزرگ در بین ما روشنفکران ایرانی متأسفانه فقط در بخش " تاریخ نویسی" وجود ندارد. سر هم کردن یک زنجیره ای از داده های بیربط تاریخی با اطلاعات نادرست در باره ی "چپ و راست" و بالا و پائین تاریخ ۱۵۰ ساله ی اخیر ایران، بدون رعایت پایه های اندیشه ی علمی منجر به چنین اشتباهات فاحش میشود که خوانندگان دیگر (نه مداحان و هورا کشان همیشگی )به آن اشاره کردند.. ایشان باید بپذیرند که نه تنها به ادعای جنجالی ی مداحان "نئو شیعه گرائی" انتقاد نکردند بلکه با پا در میان کشیدن جنبش ملی گرائی ی ایرانی (که به آن نیز باید با نگرش انتقادی جدید اندیشید) و پیوند زدن آن به سنت اسلام شیعه در ایران، سهم این را به آن بخشیدند. به همین سادگی و جسارت غیر علمی! تقریبأ سر هر جمله و مثال ایشان، از ماهیت جنبش بابی و بهایی گرفته تا ملیون و سوسیال دموکراسی و جنبش کمونیستی و چپ و "اصالت طلبی ی نوین راست" (شیعه گری نوین) ، انتقاد، چه عرض کنم، تصحیح لازم است.
۶۶۱۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : ایرانی واقعی، ایرانی زنده و شاداب
‫گرچه همانند امید عزیز، گمانم بر این است، که آقای کرامت حق مطلب را ادا کرده، با نوشتار مستند خود، فقط نمیدانم چرا احساس می کنم، که ایشان آویختگی و مشق گرفتن روشنفکران ایرانی از تشیع را ابدی تلقی می کنند، وجود استبداد ج.ا منشاء و منبعی شده برای تولید اندیشه هایی ناب و واقعیتگرا، که نوشته آقای کرامت را میتوان در زمره آنها تلقی کرد.

‫اما با امید عزیز، در اینکه ج.ا پایان ایران است، کاملا مخالفم، چه واقعیات پیرامون نشان میدهد، ایرانی واقعی، ایرانی زنده و شاداب در حال شکل گیری و تولد است. ایرانی که توسط مردمانی هوشمند و معتقد به آزادی و عدالت اجتماعی بنایش در دست تکوین است.
۶۶۱۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹٣       

    از : امیر ایرانی

عنوان : بابیت ..و بهائیت نجات بخش شیعه در ایران
گویند:وقتی دینی یا آئینی به مرحله ای می رسد که خود به افول ومرگش پی می برد تلاش می کند از دل خویش آئین جدیدی را بر کشد وآنراهم دشمن خویش سازدواین دشمن سازی ،آنان را بسمت تقابل و درگیری خواهد بر و آئین میرا بهره های لازم را از در گیری خواهد برد، آنهم به چند طریق:۱)وقتی در درگیری به یک اقلیتِ محدود، تبدیل شد و در حالت دفاعی قرار گرفت در این وضعیت پیروان محدودش به تنهاچیزی که فکر خواهند کرد آنهم بصورت جزمی و متعصبانه ، حفظ و نگهداری ِ آئین خواهد بود دیگر به درست یا غلط بودن هرگز نخواهند اندیشید حفظ آئین را هم بصورت خستگی ناپذیر از نسلی به نسل دیگر انتقال خواهد داد.۲)آئین میرا در نبرد با آئین جدید ، اگر مورد توجه حاکمان سیاسی قرار گیرد و عامل وحدت بخش شود می تواند با غلبه بر آئین جدید خود را باز سازی کند و حرکتی از نوع برای خویش پی ریزی و پی گیرشود. اگر به ادیان سامی توجه شود ،روند شرح داده شده در بالارا بخوبی مشاهده خواهیم کرد. یهودیت بسیار زیرکانه و هوشمندانه بازی آئین سازی جدید را برای حفظ خویش انجام داد آنهم؛ بابر ساختنِ مسیحیت و اسلام در موضع دفاعی و اقلیتی قرار گرفت و توانست تا به امروز خود را برساند اگر چه بسیار ادیانی آمدند و رفتند.:::با دیدگاه بالاگروهی معتقدند شیعه در ایران در دورانی بسمت افول و میرایش رفته بود که بابیت و بهائیت بطریقی منجی آن در ایران شدند.در این مورد می توان گفت:در دوران صفویه شبکه های زنجیر وار شیعه در تمام مناطق ایران گسترده می شوند ، اما در دوران نادرشاه ، شبکه ها ضربه می بینند و نادر شاه در اقدامی می خواست مسئله شیعه گری را در ایران حل کند که موفق به این امر مهم نشد.اما بازیگری شیعه در حوزه قدرت سیاسی دیگر چندان مطرح نمیشود .تا می رسیم به دوران فتحعلی شاه ، که با یک اقدام ابلهانهء وی ،آنان که بسمت افول و میرایی در ایران می رفتند ، بحرکت در آیند،آنهم؛ زمانی بود که بفکر جنگ با روسیه افتاد ، از امکاناتِ بسیج کنندگی و تحریک کنندگی متولیان شیعه می خواست استفاده کند .که این عمل را انجام می دهد و شکستی عاید می شود و با دخالت های دیگر متولیان شیعه ، و جنگهای دیگر، شکستهای زیانباری بر ایران تحمیل شد و با بستن دو قطعنامه ننگین مسیر ایران بطریق دیگر رقم خورد .. اما آن شکستها باعث شد عقب ماندگی ایران خود را نشان دهد و اندک مردانی تلاش به نوسازی ایران ، بدون حضور متولیان شیعه را پی گیر شوند و اقداماتی را نیز انجام می دهند اما بموازات این اقدامات ،از دل همان شیعه آئینی مطرح می شود که خود را بنوعی عبور از شیعه معرفی می کند و راه کارهایی نسبتا" قابل قبولتر از شیعه را مطرح می کند و این آئین جدید دو حالت برایش پیش می آید:۱)اگر مورد توجه حاکمان سیاسی قرار گیرد در این صورت آئین جدید می شود عامل وحدت بخش و بدین طریق نماینده ای از تفکرات شیعه حضورش را بعنوان بازیگری در سیاستهای ایران مطرح می کندو بازسازی ایران بدو متولیان دین به شکست منجر می شود و متولیان شیعه نیز در یک اقلیتِ در لاک دفاعی قرارگرفته وسخت متعصب و مظلوم، حضورشان را در ایران بدین طریق ادامه می دهند و از مرگ و میراییِ صد در صد نجات پیدا می کنند.۲)اگر ائین جدید مورد توجه حاکمان قرار نگیرد ، چون این آئین از دل شیعه در آمده بود و بصورت رقیب مطرح می شد آنان بسمت در گیری پیش خواهند رفت و در نهایت حاکمیت مجبور به دخالت می شود وقتی توان سرکوب هر دو را با هم نداشته باشد باید جانب دار یکی از آنان شود وآن یکی را سرکوب کند و جانبداری از یکی هم می شود حضور پرنگ آن در حوزه سیاست و قدرت که چنین نیز شد :وقتی حاکمیت متوجه شد این بازی دارد کشور را به دو قسمت تقسیم می کند و دو گروه شمال و جنوب ایجاد میکند دست به اقدام سرکوب می زند و وزنه به سمت شیعه سنگینی می کند .حاکمیت طرف شیعه را می گیرد وطرف مقابل را سرکوب می کند این عمل باعث می شود شیعه حضوری پر رنگتر از گذشته در ارگان سیاسی خود را نمایان کند و خود را باز سازی کند و متولیانش بطریقی در سر نوشت ایران بازیگر شوند و آئین جدید با توجه به سرکوب اما حضوری در حالت دفاعی می یابدکه در دوران پهلوی دوم تحت نام بهائیت عامل انگیزه بخشی به شیعیان برای ساختن نیروهایی بظاهر مبارز شوند که شیعیان انجمنی را بنام حجتیه سازمان دهی می کنندکه یکی ا زاهداف مبارزه ایشان می شود بر خورد با بهائیت ، مبارزه ای که گروه کثیری را به خود مشغول می کندکه هیچ سودی هم برای تکامل ِجامعه ندارد.درپایان باید گفت:از این آئینِ نجات بخش شیعه در ایران ، انتظارات تحولات اجتماعی را داشتن می شود یک آدرس غلط دادن !.باید مسائل اجتماعی را بطریق دیگری با عبور از این منجیان دست ساز باید پی گیر بود .کنار زدن شیعه از حوزهء سیایت به معنی وارد کردن منجی دیگری که از دل همان شیعه بر آمده است نیست!. به امید هوشیاری بیشتر در ارائه مسائل روشنگر!.
۶۶۱۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹٣       

    از : امید

عنوان : روشنگری یعنی این.
با درود به شما کرامت گرامی ، جان کلام را گفته اید و همانگونه که اشاره کرده اید جو عمومی بسیار خرافی و مسموم است . چپ و راست را باهم در بر می گیرید . بسیار طبیعی است که از هرسو مورد بی مهری و بی احترامی قرا بگیرید . دلسرد نشوید و ادامه دهید .گرچه به نظر من جمهوری اسلامی پایان ایران است و بعد از گذشت نزدیک به چهل سال روشنفکری ایران در گرایش غالبش نه تنها رشد نکرده بلکه پوسیده شده است . آیا گرایش غیر غالب رشد خواهد کرد ؟
۶۶۰۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣۹٣       

    از : بهروز الف

عنوان : تحقیق !! شیعه ای
به واقع که ضرب المثل ها برخاسته از واقعیت های جاری جامعه هست. این ضرب المثل ها همانند: "آب که سر بالا میره قورباغه ابو عطا میخونه" آئینه تمام نمامی است بر نوشته جناب سعید کرامت، بهنود و مهاجرانی. وقتی که یک ابن الوقت (اپورتونیست - نان به روز بخور) - مسعود بهنود- برای گذران زندگی در هوا حرف میزنه و یا یک آخوند لباس عوض کرده مقیم کشور فخیمه انگلیس (سرزمین مروج اسلام عزیز) - مهاجرانی- فرجی نیست و هیچ انسان عاقلی بهایی ابدا به آنها نمیدهد ولی وقتی که یک کسی خود را آگاه تصور میکند و مثلا یک مقاله تحقیقی مینویسد و در سایتی که انسان های آگاه به آن رجوع میکنند،درج میکند و پایه استدلال و تحقیق اش را سخنان بی پایه و اساس و تهی آن دو دیگری قرار میدهد، انسان بیک باره یاد سر بالا رفتن آب میافتد. جناب کرامت یا خواننده گان را ناآگاه تصور کرده و یا با این مقاله اش قصد توهین و بی احترامی به تمامی انسان های است که از شعور بهره برده اند. از دید جناب کرامت، بهبود و مهاجرانی و احتمالا بازرگان و جریان نهضت آزادی و یا برخی از اعضای نون به نرخ روز بخور جبهه ملی همانا ملی گرا هستند و "روشنفکر". غافل از آنکه کسی که دین بادیه نشنیان صحرای عربستان را بر منافع ملی کشورش ارجح مینهد، کسی که کشتار و تجاوز به مردم سرزمین اش را توسط لشگریان بربر بادیه نشینان ارجح مینهد، کسی که نابودی فاجعه بار سرزمین اش را هر لحظه توسط روانپریشان وابسته به اسلام ناب محمدی را نمیبیند و حتی انکار میکند، بر طبق هر تعریف حتی من درآوردی هم نمیتواند ملی گرا باشد. یا آقای کرامت معنی ملی گرایی را نمیدند (همینطور معنی روشنفکر) و یا خواننده گان را نا آگاه تصور کرده و به توهین و بی احترامی به شعور آنها دست میزند.
البته این به پایه نوشتن در وصف روشنفکر و ملی گرای گویا "کاسه ای زیر نیم کاسه دارد " و غرض بی اعتبار کردن چپ و افراد چپ هست. به این نوشته مشعشانه ایشان توجه کنید:" مثال های فوق نشان میدهند که در ۱۵۰ اخیر ایران جنبشهای متعددی را تجربه کرده است. اما غیر از جنبش بهائی، بقیه چه چپ و چه راست، نتوانسته اند که افق خود را فراتر از دایره دید و ارزشهای سیاسی روحانیون شیعه گسترش بدهند" البته جناب کرامت سازمان چپ را همانا حزب توده تصور میکند (البته با زیرکی مخصوص خویش) و فرد چپ را همانا "کیانوری". صد البته وقتی بهنود و مهاجرانی و .. روشنفکر و ملی گرا شوند، میباید هم کیانوری مظهر چپ معرفی شود. حکایت حکایت ابوعطا خواندن هست و بس.
اما، گویا جناب کرامت در پی آن هست که مذهب - خرافات دیگری (بهایت) را جایگزین مذهب-خرافات موجود (شیعه) کند و تمامی آسمان و ریسمان بافتن های بی استدلال گویا برای جا انداختن دکانی دیگر هست
۶۶۰۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣۹٣       

    از : احمد میرزا

عنوان : لطفن کمی صداقت!
احسان طبری از جنبش بهایی سخنی نگفته بلکه جنبش بابیه را باز نموده و واکاویده ونتیحه گرفته است:
«اخرین قیام های بابی به وسیله سید یحیی دارابی در یزد و تبریز انجام گرفت.حتی پس از آنکه دولت موفق شد با فریب دارابی را به چنگ آورد،بابیان دست از قیام و مقاومت نکشیدندومردوزن وکودک با دلاوری حیرت انگیزی در کوه دره در قبال قوای دولت و عساکر چریکی ایستادگی نشان دادند.سرانجام قیام تبریزبا قساوت تمام خردشد.مردان و زنان و کودکان بسیاری رادر آتش سوزاندند.برخی را به توپ بستند.عده ای رابه غلامی فروختند.جمعی رابا زنجیر اسارت به شیرازفرستادندو در آنجابا شکنجه های مهلک کشتند.قیام تبریز آخرین تظاهر توده ای وسیع بابی هاست...... جنبش انقلابی بابیه که درآن تمایلات طبقاتی بورژوازی در حال رشد و خواست های دمکراتیک پیشه وران و دهقانان منعکس بود،از لحاظ شعارها و شیوه عمل خود یک فصل روشن درتاریخ قیام های دلاورانه خلق های ایران علیه شاهان و اشراف فودال است و بابیانی مانند باب الباب،قدوس،حجت، ودارابی و به ویژه طاهره،از سیماهای شگرف و تابناک جنبش های انقلابی ایران هستند» ص ۶۱۹ و۶۲۰ جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران
۶۶۰۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣۹٣       

    از : مهناز

عنوان : روشنفکران شیعه زده ما "فرهنگ شیعی" را چگونه می‌بینند؟
جناب کرامت،

با عرض سلام و تشکر از مقاله خوبتان، انشا‌الله این نوشته تنها آغاز بحث و گفتگو در مورد روشنفکران و شیعه گریست. چه که بر خلاف بسیاری که به امسال بهنود و مهاجرانی و برومند خرده گرفتند شناخت عمیق فرهنگ شیعه برای روشنفکر واقعی‌ ایرانی‌ (نه تاریک اندیشان روشنفکر نما) کاملا ضروریست، زیرا تا این فرهنگ و اثرت و عواقب آنرا در جامعه ایران آنطور که هست نشناسند نمیتوانند در تحول فکری ایرانیان تاثیر گذار باشند و راه گشای رهایی جامعه از انحطاط فرهنگی‌ که گریبانگیرش هستیم گردند.

چندی پیش مقاله‌ای از آقای کدیور در سایت جرس درج شده بود در پاسخ آیت‌الله بجنوردی که گفته بود بهائیان در ایران حق شهروندی ندارند مگر اینکه بهائی بودنشان را پنهان کنند http://www.rahesabz.net/story/۸۸۷۶۷/.

من کامنتی در پای آن مقاله نوشتم که تصور می‌کنم به موضوع این مقاله مرتبط است و آنرا در اینجا نقل می‌کنم:

جناب کدیور، باعرض سلام،

به عنوان یک ایرانی‌ زاده شده و پرورش یافته در فرهنگ شیعی، که به برکت حکومت اسلامی از فرهنگ و آئین اجدادی دلزده و بیگانه شده‌ام، از شما متشکرم که برداشت انسانی‌ تر و متمدنانه تری از این فرهنگ را ارائه کرده آید. با این وجوداز شما یک شکایت هم دارم!

در مقابل حکم آیت لله بجنوردی بر اینکه بهائیان دینشان را پنهان کنند تا اجازه زندگی‌ به عنوان شهروند را داشته باشند، فرموده اید که آنها تقیه را حرام می‌دانند و مجاز نیستند که دینشان را ابراز نکنند -- و از این موضوع به همین مختصر گذشته اید. یعنی‌، مانند اکثر هم میهنانمان که فرهنگ شیعی برایشان نهادینه شده، پنهانکاری، دورویی، و عدم صداقت (بخوانید تقیه) را یک موضوع عادی و طبیعی‌ فرض کرده اید که چون بهائیان به آن باور ندارند نمی‌توان آنها را به آن مجبور کرد. به عبارت دیگر اینکه یک رهبر معتبر دینی به گروهی از مردم حکم می‌کند که دروغ بگویید، ریا کنید،افکار و عقایدتان را پنهان کنید تا ما شما را به عنوان شهروند مملکت اسلامی بشناسیم یک مساله کاملا عادی و پذیرفته شده است که که رسم جامعه ماست و مردم هم از رهبران دینیشان جز این انتظاری ندارند. آیا فکر نمیکنید همین پذیرش و گستردگی "عدم صداقت" به عنوان امری قابل قبول در جامعه یکی‌ از بزرگترین عوامل فساد و تدنی فرهنگی ماست؟

چندی پیش آقای مهاجرانی در مورد روشنفکران و فرهنگ شیعی مقاله‌ای نوشتند و مدعی شدند که روشنفکر ایرانی‌ باید با فرهنگ ‌شیعه که عبارت از "عدالت خواهی‌ و اندیشه ورزی" است آشنا باشند! باید از ایشان پرسید که آیا به عنوان یک روشنفکر شیعی جنابعالی "فرهنگ" را چگونه تعریف میکنید؟ آیا فرهنگ فقط در بحث‌های نظری و مکتبی‌ خلاصه میشود؟ آیا فرهنگی‌ که طی‌ صد‌ها سال از طریق آموزه‌های دینی و روحانیون بین مردم عادی و در بطن جامعه نهادینه شده جزو فرهنگ شیعی نیست؟ آیا "تقلید" که یکی‌ از ارکان فرهنگ ‌شیعه است اندیشه ورزیست؟ آیا ارزش دادن به تقیه و خدعه و ریا و بی‌ ارزش کردن صراحت و صداقت و حقیقت، آنهم به نام مصلحت، از کجا اینقدر بین ما رسوخ یافته؟ از استاد سخن سعدی که در دل تک تک ایرانیان جا دارد شاید هیچ واژه ای به اندازه "دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز" گسترش و محبوبیت ندارد! این "مصلحت" چیست که باید هر راست و حقیقتی به پایش قربانی گردد؟

آیا وقت آن نرسیده که تحولی‌ بنیادین در تفکرات و آموزه‌های عمیق شیعی ایجاد کنیم؟ آیا نقش نو اندیشان و روشنفکران دینی فقط باید تفسیر و توضیح و توجیه و پیرایش این آموزه‌ها باشد تا بر آنها روکشی قابل قبول برای انسان متمدن امروز کشیده شود؟

چرا جنابعالی از این موقعیت استفاده نمیکنید و افکارامثال آیت االله بجنوردی را بصورت عمیقتر بچالش نمیکشید؟ چرا به ایشان نمیگوید "جناب آیت‌ االله بجای اینکه به بهائیان امر کنید که در مورد دین و باورشان دروغ بگویند به پیروانتان یاد دهید که راست گویی و صداقت ارزشی والاست و آنها را از دروغ گوئی منع کنید"؟

آیا در دنیای شیعی ما قرار نیست متفکری پدید آید که از سطح کمی‌ به عمق رود و تحولی‌ مثبت و تاثیر گذار ایجاد نماید؟

با احترام،
مهناز
۶۶۰۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣۹٣       

    از : عیسی صفا

عنوان : تحریف
نویسنده نظر احسان طبری را در مورد جنبش بابیان تحریف کامل کرده است. احسان طبری جنبش بابیان را کاملن مترقی و مردمی می داند و در کتاب « جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی» از صفحه ۶۱۱ به جنبش باب پرداخته است. معلوم نیست چگونه آقای کرامت به خود اجازه داده اند بدون مراجعه به نظریات احسان طبری چنین حکمی را صادر کنند.
۶۶۰۵۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣۹٣       

    از : دهقان

عنوان : پرسش
جناب کرامت، پیش از اینکه این مبحث عمیقتر شود، ممکن است بفرمایید که آیا سرکار، خودتان پیرو آیین بهایی هستید؟با عرض تشکر و معذرت.
۶۶۰۵۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣۹٣