به آن ها که ایستاده می میرند!
در همبستگی با روزنامه نگارانی که در پاریس کشته شدند



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ دی ۱٣۹٣ -  ٨ ژانويه ۲۰۱۵



«من نه فرزند دارم، نه همسر، نه اتومبیل، نه بدهی به بانک. با اینکه طنینی پر طمطراق دارد، اما ترجیح می دهم ایستاده بمیرم تا به زانو در آمده زندگی کنم.» (ستفان شاربونیه، متولد ۱۹۶۷، کشته شده در ظهر چهارشنبه ۷ ژانویه ۲۰۱۵، در مصاحبه ای در سال ۲۰۱۲)

اخبار روز - سهراب مبشری: ظهر چهارشنبه ۷ ژانویه ۲۰۱۵، مردان مسلح وارد دفتر نشریه شارلی ابدو در پاریس شدند. آنها هنگام نشست هیأت تحریریه این طنزنامه، سراغ شرکت کنندگان در جلسه را گرفتند و به اتاقی رفتند که جلسه در آن جریان داشت. تازه واردان، از روی فهرستی که در دست داشتند، ستفان شاربونیه سردبیر شارلو ابدو و سه کاریکاتوریست دیگر را از دیگران جدا کردند و با گلوله به قتل رساندند. مهاجمان همچنین یک سهامدار نشریه و پنج نفر دیگر را کشتند. این افراد مسلح هنگام خروج از ساختمان به افراد پلیس برخوردند و دو تن از آنها را نیز به قتل رساندند. یکی از افراد پلیس در حالی به قتل رسید که مجروح بر زمین افتاده بود. قاتل او، دیگر از محل دور شده بود، اما برگشت و به مأمور مجروح تیر خلاص زد. قاتلان الله اکبر گویان صحنه جنایت را ترک کردند.
نشریه شارلی ابدو به عنوان یک طنزنامه چپ و منتقد مذهب شناخته شده است. هیچ مذهبی از شوخی های شارلی ابدو در امان نبوده است. در حالی که کلیسای کاتولیک بارها از این نشریه شکایت کرده است، اسلام گرایان در سال ۲۰۱۱ یک بمب آتش زا به درون دفتر نشریه انداختند. اما این حادثه نیز باعث نشد که شارلی ابدو از شوخی با اسلام دست بردارد. در سالهای اخیر این نشریه به درج کاریکاتور و مطالب طنزآمیز درباره اسلام و سایر مذاهب ادامه داد. ستفان شاربونیه سردبیر نشریه، شناخته شده ترین نماینده مشی طنزنامه بود. شاربونیه از سالها پیش از حزب کمونیست فرانسه پشتیبانی و در انتخابات برای این حزب فعالیت می کرد. برنار ماری، اقتصاددان و از سهامداران شارلی ابدو، که او نیز روز ۷ ژانویه به قتل رسید، از مخالفان نئولیبرالیسم و فعالان جنبش اتک بود.
برای چپها قربانی تعصب جنایت بار شدن، امری ناشناخته نیست. بیست و پنج سال پیش، صدها فعال چپ ایرانی در زمره هزاران زندانی سیاسی بودند که به دستور رهبری وقت جمهوری اسلامی به دار آویخته شدند. اما آن زمان «عادی سازی» روابط غرب با ایران در دستور روز بود و جنایات حکومت در زندانهای ایران و حتی در خاک اروپا بازتاب چندانی نداشت. حتی دولت فرانسه در دهه ۱۹٨۰ به خاطر روابط حسنه با جمهوری اسلامی ایران، انیس نقاش را که در سوء قصدی نافرجام به شاپور بختیار مرتکب قتل شده بود از زندان آزاد کرد. شاپور بختیار از سوء قصد بعدی جان سالم به در نبرد. دولت فرانسه تلاش موثری برای جلوگیری از فرار قاتلان بختیار انجام نداد. دولت اتریش نیز قاتل عبدالرحمان قاسملو را که زخمی و دستگیر هم شده بود به تهران فرستاد تا بعدها رئیس دفتر لاریجانی رئیس مجلس ایران شود.
بیش از دو دهه از آن سالها گذشته است. جمهوری اسلامی ایران فعلا دیگر پیشتاز لیگ جهانی بربریت نیست. در این مسابقه کسانی دیگر پیش افتاده اند. دولت ایران مجبور است از قول سخنگوی وزارت خارجه اش جنایت پاریس را محکوم کند، البته ضمن محکوم کردن «توهین به مذهب» و از این طریق، بی ارزش کردن موضعگیری علیه ترور. کسی که قاتل و قربانی را محکوم می کند، کاری نمی کند جز لو دادن این راز آشکار که آبشخورش با همه شرکت کنندگان در مسابقه بربریت یکی است.
آبشخورشان یکی است حتی اگر به خون هم تشنه باشند. نه، منظور فقط تیره های گوناگون بنیادگرایی اسلامی نیست. شرکت کنندگان در مسابقه بربریت به اسلام گرایان محدود نمی شوند. به یاد آوریم که حدود سه سال و نیم پیش، آندریس بریویک، فاشیست مسلمان ستیز نروژی، بیش از هفتاد نفر را در یک اردوی جوانان حزب کارگر نروژ به قتل رساند. امروز در کشورهای مختلف اروپا نژادپرستانی خیابانها و صندوقهای رأی را پر می کنند که موضع آنها در قبال آندریس بریویک اندکی مانند موضع دولت ایران در قبال عوامل جنایت ۷ ژانویه پاریس است. اگر دست روی دل نژادپرست اروپایی بگذاری می گوید تیراندازی آن هم در نروژ بد است اما برای آن که چنین نشود باید مهاجران و به خصوص مسلمانان را از اروپا بیرون کرد. دولت ایران هم می گوید ترور بد است اما برای اینکه ترور انجام نگیرد باید اسلام حقوق ویژه داشته باشد و شوخی با آن ممنوع شود.
پاسخ شایسته به همه آنهایی که جنایت می کنند و همه آنهایی که با جانیان تفاهم نشان می دهند چیست؟
یافتن این پاسخ ساده نیست. این پاسخ، کلید تمدن چند هزار ساله بشر است که خونها در راه آن ریخته شده و برای آن سرها به باد رفته است. یک وجه از این پاسخ در همان جمله ای آمده است که ستفان شاربونیه دو سال پیش از آنکه به خیل ایستاده مردگان پیکار علیه جهل و تعصب بپیوندد، گفت. هدف جنایاتی مانند ترور ۷ ژانویه در پاریس، تنها افرادی نیستند که در این یورشها جان می بازند. هدف اصلی ترور، همان است که در معنای لغوی آن نهفته است. ترور، می خواهد وحشت بیافریند. می خواهد همه به زانو در آیند. می خواهد دیگر کسی نتواند بر ترس خود غلبه کند. می خواهد جهان از کسانی خالی شود که حاضرند ایستاده بمیرند اما زانو نزنند.
تروریستهای اسلامی از بمب و موشک آمریکا کمتر می ترسند تا از قلم امثال ستفان شاربونیه. اولی ممکن است این یا آن تروریست را بکشد اما بازار ترور را پر رونق می کند. دومی، پاسخی است که هزاران سال تمدن و تعقل می دهد.
همه شرکت کنندگان در مسابقه بربریت، می خواهند جهان را مانند خود کنند. اگر داعشی اند، می خواهند مقابل خود رژیم هایی ببینند که تصویر خود آنها در آیینه اند. اگر جرج بوش اند، می خواهند سیاست دنیا در «جنگ با ترور» خلاصه شود و در این جمله که یا با مایید یا علیه ما.
پاسخ تمدن و تعقل به مسابقه بربریت، لگام زدن به پست ترین گرایشهای بشر است. کاری است دشوار اما جز این راهی نیست. ما در جهانی زندگی می کنیم که دیگر تقریبا همه انواع ترور، لااقل همه مصادیق عمده آن، ترور دولتی است. خلافت اسلامی داعش هم یک دولت است. دولتها به منطق مسابقه بربریت تسلیم شده اند و یا از این هم فراتر، شرکت کننده فعال در این مسابقه اند. تابلوی هولناکی است. اما آنها که بر ترس خود از این تابلوی مخوف غلبه می کنند، آن را بی رنگ خواهند کرد.