مناظره استیون پینکر و الیزابت اسپلکی استادان روانشناسی در دانشگاه هاروارد
دانش جنسیت و دانش
مریم نظری


• الیزابت اسپلکی: دیدگاه من متفاوت است. من فکر می‌کنم عامل اصلی این تفاوت‌ها نیروهای اجتماعی است. دقت کنید من نمی‌گویم که زنان و مردان قابل تمایز نیستند، در همه زمینه‌ها مانند هم هستند یا حتی نمایه ادراکی یکسانی دارند. من می‌گویم وقتی همه چیزهایی که مردها در آن بهتر هستند و همه چیزهایی که زن‌ها در آن خوب‌تر هستند را جمع کنیم، مردها نسبت به زن‌ها در زمینه ریاضی و علم برتری ندارند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۱ دی ۱٣۹٣ -  ۱۱ ژانويه ۲۰۱۵



بیدارزنی: در تاریخ ۱۶ ژانویه ۲۰۰۵ لارنس سامر رییس دانشگاه هاروارد درباره تفاوت‌های جنسیتی بین زن و مرد و تاثیر آن در مشاغلی که زنان در عرصه دانش داشته‌اند نظراتش را بیان کرد. بیان این نظرات منجر به بحث‌های زیادی شد. در ۲۲ آوریل ۲۰۰۵ مرکز ذهن / مغز/ رفتار دانشگاه هاروارد بحثی تعیین‌کننده با عنوان دانش جنسیت و دانش در این زمینه برگزار کرد . علی‌رغم جنجال‌های زیادی که به دنبال سخنان سامر ایجاد شد، جای بحث علمی به طرز شگفت‌آوری خالی بود.

بحث دانشمندان بر پایه دنیایی از حقایق تجربی بنا می‌شود و در آن هیچ ایده و موقعیت ثابت و تغییرناپذیری وجود ندارد. آن‌ها خالق و منتقد ایده‌های خودشان و سایر همکارانشان هستند. در خلال فرایند خلق و نقد و بحث درباره ایده‌ها تصمیم گرفته می‌شود که کدام بخش از ایده‌ها از دایره خارج شوند و کدام بخش در دایره اجماع عقاید باقی بماند و پایه‌های ایده‌ها و کشف‌های جدید بشوند.

بحث دانش جنسیت و دانش بین پروفسور استیون پینکر و پروفسور الیزابت اسپلکی (هر دو استاد روانشناسی در دانشگاه هاروارد هستند) می‌خواهد خلا گفتگوی علمی درباره اظهارات جنجال‌آمیز لارنس سامر را پر کند. نقطه نظرات این دو در این زمینه هرچند بسیار متفاوت اما بسیار جالب هستند. هر دو شواهد علمی زیادی را برای ما می‌گویند اما نحوه تفسیر بسیار متفاوتی دارند.


چه کسی این مناظره را می‌برد؟ خودتان بخوانید و تعیین کنید

                           

استیون پینکر:
لیز متشکرم که قبول کردی این تبادل عقیده را انجام دهیم. برای من افتخار است که در بحث با الیزابت اسپلکی شرکت کنم ما سال‌های زیادی در ام ای تی و هاروارد همکار بوده‌ایم. من برای سهم درخشانی که الیزابت در پیشبرد رشته مشترکمان – ریشه‌های ادراک- داشته است احترام زیادی قایل هستم و او را تحسین می‌کنم. اما درباره مسئله اخیر دیدگاه‌های متفاوتی داریم.

برای کسانی که خیلی درباره موضوع آگاه نیستند باید بگویم که این بحث‌ها با اظهاراتی درباره علت عدم حضور هیئت علمی زن در رشته‌های فیزیک، ریاضی و مهندسی در دانشگاه‌های برتر امریکا توسط لارنس سامر شروع شد.
مثل بسیاری دیگر از موضوعات در روانشناسی می‌توان این پدیده را به سه صورت توضیح داد. می‌توان موضع افراطی«طبیعت» را گرفت: مردها استعداد و طبیعت لازم برای دانش را دارند و زنان فاقد این استعداد هستند. نیازی نیست که بگویم تنها یک احمق می‌تواند چنین موضعی داشته باشد. این موضع افراطی طبیعی هیچ طرفدار جدی ندارد. می‌توان موضع افراطی«تربیت یا پرورش» را گرفت: مردها و زن‌ها ازنظر زیستی تفاوتی ندارند و تمام تفاوت‌های جنسیتی ناشی از فرایند تربیت و اجتماعی شدن هستند.

موضع سوم می‌تواند بینابین این دو باشد: تفاوت‌های بین زن و مرد با ترکیبی از علت‌های زیستی در میانگین استعداد و نحوه تربیت و پرورش قابل توضیح هستند.

الیزابت موضع دوم را دارد و من موضع سوم را دارم. الیزابت می‌گوید کوچک‌ترین شاهدی برای اینکه تفاوت زیستی باعث برتری استعداد ذاتی مردها در دانش شود وجود ندارد و این موضع برایش به‌مانند سایر داشته‌هایش از دانش ، قطعی است. من مرد جنجالی ای هستم و در طول سال‌ها مواضع جنجالی بسیاری داشته‌ام. و مانند سایر انسان‌ها فکر می‌کنم که در همه آن‌ها نظر صحیحی داشته‌ام. اما فکر نمی‌کنم که درباره هیچ‌کدام آن‌ها بگویم که کوچک‌ترین شاهدی برای ادعای مخالف من وجود ندارد. حتی اگر بدانم که بیشتر شواهد به نفع نظر من هست نمی‌گویم که طرف مقابل حتی نمی‌تواند یک مورد در مقابل نظر من بیاورد. و نمی‌گویم که نظر من دراین‌باره قطعی است و این نظر مانند سایر بخش‌های علمی صریح و روشن است. اینجا ما درباره دانش اجتماعی حرف می‌زنیم و بنابراین قابل قیاس با قوانین قطعی علمی همچون قوانین ترمودینامیک یا زمین‌شناسی یا نظریه فرگشت نیست. بنابراین اظهارات الیزابت افراطی هستند مخصوصا وقتی‌که بدانیم شمار زیادی از تحقیقات نتایجی مخالف نظر الیزابت را گرفته‌اند. من یکی از آن‌ها را برای شما می‌خوانم. این مطلب از کتاب تفاوت‌های جنسیتی در توان ادراکی از دایان هالپرن که اخیرا رییس انجمن روانشناسان امریکا شده است انتخاب شده است: زمانی که نوشتن این کتاب را شروع کردم برایم واضح بود که هر تفاوت جنسیتی در توانایی فکر کردن ناشی از فرایند اجتماعی شدن و خطا در تحقیق است. بعد از بررسی تعداد زیادی مقاله و کتاب نظرم تغییر کرد. منابع علمی درباره تفاوت‌های جنسیتی در توانایی ادراکی، پر از یافته‌های ناهماهنگ، نظریه‌های متناقض و ادعاهای احساسی بی‌پشتوانه است. علی‌رغم وجود نویز در داده‌ها، پیام واضح و آشکاری از آن‌ها می‌توان دریافت کرد. تفاوت‌های واقعی و قابل اندازه‌گیری در برخی از توانایی‌های ادراکی بین زن و مرد وجود دارد. فرایند اجتماعی شدند قطعا دراین‌باره موثر بوده است، اما نشانه‌های زیستی خوبی نیز از تفاوت جنسیتی در ایجاد تفاوت قدرت ادراک وجود دارد. این نتیجه‌ای بود که من در ابتدا برایش آماده نبودم.

این نوشته دقیقا ارزیابی من از این ماجرا را می‌رساند. من یک فمینیست هستم. معتقدم زن‌ها هزاران سال سرکوب شده‌اند، مورد تبعیض بوده‌اند و مورد خشونت و آزار قرار گرفته‌اند. من معتقدم دو موج جنبش‌های فمینیستی در قرن ۲۰ از ارزشمندترین و غرورآفرین‌ترین دستاوردهای انسانی هستند و من مفتخرم که در بین یکی از آن‌ها زندگی کردم . اما بسیار حیاتی است که بین ادعای اخلاقی که زنان نباید به خاطر جنسیت مورد تبعیض قرار بگیرند ، و ادعای تجربی که زنان و مردان ازنظر زیستی یکسان هستند، تمایز قایل شویم. در حقیقت احترام به این تمایز ریشه فمینیسم است.هر کس که به دانش علاقه داشته باشد باید پذیرای حقایقی که از دل آن بیرون می‌آید باشد حتی اگر مخالف ایده‌هایش باشند. باید بدانیم که حقیقت هرگز نمی‌تواند سکسیست (جنسیت‌زده) باشد. هر آنچه نتیجه تحقیقات در این زمینه باشد نباید باعث شود که ما به خاطر آن‌ها بر سر ریشه‌ها و پایه‌های فمینیسم مصالحه کنیم.

چرا تفاوت‌های جنسیتی را موردمطالعه قرار می‌دهیم؟ اول، تفاوت‌های بین جنسیت‌ها بخشی از شرایط انسان است. همه ما یک پدر و مادر داشته‌ایم. اکثر ما به جنس مخالف جذب می‌شویم و بقیه ما متوجه تفاوتمان با گروه اول می‌شویم. همه ما متوجه جنسیت فرزندان، دوستان و همکاران خود هستیم. این موضع بسیار مورد علاقه دانشمندان است. جنسیت یکی از اساسی‌ترین موضوعات و مشکلات زیست‌شناسی است. تولیدمثل جنسی و تفاوت‌های جنسیتی سابقه میلیارد سالی دارد. طبیعت و منشا تفاوت جنسیتی اهمیت عملی دارند. بسیاری از ما معتقد هستیم که نابرابری جنسیتی در دنیا وجود دارد و خواهان تغییر آن هستیم. اما اگر قرار است دنیا را تغییر دهیم ابتدا باید بفهمیم از چه سخن می‌گوییم و درنتیجه باید منشا تفاوت‌های جنسیتی را بدانیم. فرگشت قطعا بخشی از مغز را مخصوص اینکه کار یک مهندس مکانیک در دانشگاه ام.‌ای.‌تی. را انجام دهد ، آماده نکرده است. آنچه ما از آن سخن می‌گوییم فرایند ادراک معمولی و یا آنچه در زندگی روزمره استفاده می‌کنیم نیست. در این زمینه‌ها تفاوت جنسیتی وجود ندارد. ما درباره دستاوردهایی در محدوده بسیار بالا سخن می‌گوییم. اکثریت زنان شایستگی این را ندارند که عضو هیئت‌علمی دانشکده ریاضی هاروارد باشند همان‌گونه که اکثریت مردان شایستگی این را ندارند که عوض هیئت‌علمی دانشکده ریاضی هاروارد باشند. همچنین درباره بخشی از رشته‌های صحبت می‌کنیم. مثلا زنان در بسیاری از رشته‌های حضور کاملا برابر در هیئت‌علمی دانشگاه‌ها و یا مشاغل مهم و بزرگ دارند. و درنهایت ما درباره تاثیر آماری صحبت می‌کنیم. بنابراین وقتی مثلا می‌گوییم میانگین قد مردان از زنان بلندتر است به این معنی نیست که همه مردان از همه زنان بلندتر هستند. نمودار توزیع قد زنان و مردان قطعا باهم همپوشانی دارد. مثلا اگر در قد ۱۸۰، به ازای هر زن ، ده مرد با این قد داریم، در قد ۱۹۰ به ازای هر زن ۴۰ مرد داریم. نکته مهم دیگر این است که زیست‌شناسان از زمان داروین متوجه شده‌اند که جنس مذکر همواره تغییرات بیشتری داشته. بنابراین حتی در ویژگی‌هایی که مرد و زن در آن‌ها میانگین برابر دارند، در قسمت‌های انتهایی نمودار توزیع ویژگی (یک نمودار گوسی یا زنگوله‌ای را تصور کنید) مردها حضور بیشتر دارند. این یعنی در زمینه استعداد در رشته‌های علمی، اگرچه تعداد نوابغشان بیشتر است اما تعداد احمق‌ها و خنگ‌هایشان نیز بیشتر از زنان است. خب با این مقدمه‌ها می‌خواهم وارد بحث اصلی شوم.

اقتصاددان‌هایی که مدل‌های تبعیض را مورد بررسی قرار می‌دهند همواره تاکید دارند که تفاوت معنایی بزرگی بین تبعیض و تفاوت وجود دارد. عدم وجود نسبت برابر ۵۰-۵۰ در یک شغل به معنای وجود تبعیض نیست مگر اینکه علایق و استعدادها و شایستگی‌های دو گروه کاملا یکسان باشد. بگذارید یک مثال برایتان بزنم. من در شاخه‌ای از علم (به‌کارگیری زبان در کودکان) کار می‌کنم که حضور زنان در آن از مردان بیشتر است. ۷۵ درصد اعضای انجمن‌های حرفه‌ای ما زنان هستند و اکثریت سخنرانان اصلی در کنفرانس‌های مهم رشته ما زنان هستند. مردانی مانند من که در این رشته هستند مورد تبعیض قرار نگرفته‌اند. من خودم تصمیم در این شاخه مطالعه کنم و مثلا مهندسی مکانیک نخوانم. هدف طراحی یک اتومبیل بهینه در برابر اینکه بدانم کودکان چگونه زبان مادری خود را یاد می‌گیرند ، برای ما آن‌قدر جذاب نبود که به سمت مهندسی مکانیک گرایش پیدا کنم.

حال آنچه برای تعریف تفاوت‌های جنسیتی بدون واردکردن تبعیض و مقایسه‌های جنسیت زده نیاز داریم این است که فرض کنیم چه خصیصه‌های مرا برای انتخاب مطالعه زبان‌آموزی کودکان به مهندسی مکانیک مستعد کرده است و چرا این خصیصه‌ها توزیع یکسانی بین زنان و مردان ندارند.

خب تفاوت‌ها و شباهت‌های بین جنسیت‌ها چیست؟ زنان و مردان تفاوتی در زمینه میانگین هوشی ندارند. همچنین در زمینه ادراک عمومی – اینکه چگونه دنیا را ببینیم و در آن زندگی کنیم- نیز یکسان هستند. در حقیقت در قسمت‌هایی که تفاوت وجود دارد، در بسیار از زمینه‌ها زنان اندکی از مردان بهتر هستند. مثلا مردها بهتر از زن‌ها می‌توانند اشیا را پرتاب کنند اما زنان مهارت‌های دستی بیشتری دارند. مردها بهتر می‌توانند اشکال را در ذهنشان بچرخانند و زن‌ها حافظه تصویری بهتری دارند. مردها در حل مسئله ریاضی بهتر هستند و زن‌ها در محاسبات ریاضی برتری دارند. ازاین‌دست مثال‌ها بسیار زیاد است. اما دست‌کم ۶ تفاوت وجود دارد که به بحث موردنظر ما مربوط است.

اولین تفاوت که از مطالعات اقتصاددان‌ها در زمینه اشتغال به‌دست‌آمده، این است که مرد و زن در زمینه تخصیص اولویت‌های زندگی متفاوت هستند.به‌طور متوسط مردها به موقعیت شغلی خود در برابر خانواده بیشتر بها می‌دهند و زنان در این زمینه تعادل بیشتری دارند یعنی برای هر دو ارزش یکسانی قایل هستند. لطفا توجه کنید این آمار است. مفهوم این عبارت این نیست که زنان برای خانواده ارزش قایلند و برای موقعیت کاری ارزش قایل نیستند و یا مردان برای خانواده ارزشی قایل نیستند. همچنین این آمار به این معنا نیست که همه زنان به‌طور یکسان برای خانواده و موقعیت کاری ارزش قایل هستند یا همه مردان ارزش‌گذاری غیرمتقارن بین موقعیت شغلی و خانواده خود می‌کنند. بلکه به‌طور متوسط در مجموعه بزرگی از داده‌ها می‌تواند به این ارزش‌گذاری متقارن برای زن‌ها و ارزش‌گذاری نامتقارن برای مردها رسید.

به‌عنوان مثال در یک تحقیق طولانی مدت معروف ۱۹۷۵ نوجوان کلاس هفتم که جز ۱٪ بالا در توانایی ریاضی بودند انتخاب شدند و به مدت دو دهه موردمطالعه قرار گرفتند. زنان و مردان در این گرو هر دو یکسان استعداد و شوق برای ریاضی و دانش داشتند. هر دو گروه به دستاوردهای یکسان و سطح رضایت از زندگی یکسانی رسیدند. بااین‌وجود بین این دو گروه تفاوت آماری قابل‌توجهی ازنظر اولویت‌های زندگی جود داشت. مثلا زنان در دوره‌ای از زندگی به کار نیمه‌وقت فکر می‌کردند، داشتن روابط دوستانه قوی برایشان مهم بود، مایل بودند که نزدیک‌تر به خانواده خود زندگی کنند و زندگی غیرمادی معناداری داشته باشند. در مقابل مرد اولویت بیشتر به داشتن پول زیاد، تولید یا خلق چیزی جدید، شغل تمام‌وقت دایمی داشتند. توجه کنید که این تحقیق بر روی افراد بسیار موفق جامعه انجام شده است. در تحقیق دیگری، پژوهش‌گران سعی کرده‌اند که میزان ساعات کاری که افراد دوست دارند کار کنند را بررسی کنند. مثلا ۴۰ یا ۵۰ یا ۸ ساعت در هفته. در ساعت‌های بیشتر تعداد مردان و زنانی که ابراز علاقه به این رنج ساعت کار کرده بودند اختلاف معناداری داشت (مردان کمی بیش از زنان دوست داشتند ساعات بیشتر کار کنند). یعنی مردان بیش از زنان نسبت به زندگی شخصی بی‌توجه هستند.

دوم، علاقه به انسان در مقابل علاقه به قوانین سیستم‌های انتزاعی. در این زمینه شواهد بسیار زیادی وجود دارد چون تحقیقات زیادی درباره علاقه‌مندی شغلی افراد انجام شده. مطمئنم همه شما تابه‌حال یک تست شغلی برای ارزیابی علایقتان داده‌اید. نتایج زیادی از این تست‌ها درباره کارهای موردعلاقه زنان و کارهای موردعلاقه مردان و نوع فعالیت‌ها به دست آمده. من فقط می‌خواهم به یکی از این نتایج بپردازم : علاقه به کار با انسان‌ها در مقابل علاقه به کار با اشیا و قوانین انتزاعی. در این زمینه میزان تفاوت بین متوسط علایق زنان و مردان زیاد بوده (یک انحراف معیار فاصله داشتند). این تفاوت در علایق باعث می‌شود که افراد مسیرهای متفاوتی برای شغلشان انتخاب کنند. مشاغلی همچون ریاضی یا فیزیک یا شیمی بیشتر کار با قوانین انتزاعی و اشیا است و مشاغل مدیریتی و اجتماعی کار با انسان‌ها است. بنابراین این تفاوت علایق نه‌تنها باعث می‌شود که زنان و مردان در انتخاب بین رشته‌های علمی متفاوت باشند بلکه حتی باعث تفاوت در انتخاب زیرشاخه‌های علمی نیز می‌شود. از سال ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۲ میزان مدرک دانشگاهی اعطا شده به زنان افزایش چشمگیری داشته اما درصدها همچنان تفاوت چشمگیری در بین رشته‌های مختلف دارد. مثلا در سال ۲۰۰۱ ، ۶۵ درصد مدارک دکترا در زمینه آموزش، ۵۴ درصد در رشته علوم اجتماعی ،۲۶ درصد مدارک دکترا در دانش فیزیک و ۱۷ درصد مدارک دکترا در زمینه مهندسی به زنان اعطا شد. این روند تقریبا بین سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۱ ثابت بوده و با توجه به علایق زنان در زمینه کار با انسان‌ها به‌راحتی قابل پیش‌بینی است.

سوم، مردها با تقریب خوبی جنسیت بی‌ملاحظه‌تری هستند. در یک مطالعه بسیار بزرگ بین ۱۰۰ هزار شرکت‌کننده، مردها در ۱۴ گروه از زمینه‌های پرمخاطره (توام با ریسک) حضور بیشتری دارند و در دو گروه دیگر زمینه‌های پرمخاطره حضور مردان و زنان یکسان بوده است.

چهارم، توان تبدیلات سه‌بعدی ذهنی. بازهم در یک ابر مطالعه که با حضور ۱۰۰ هزار شرکت‌کننده در چند تحقیق مشابه انجام شده، نویسنده نتیجه گرفته است که: ما تست‌های مخصوص زیادی انجام دادیم که بیانگر تفاوت جنسیتی قابل‌توجه بوده است که در رده‌های سنی مختلف بعد از بلوغ پایدار است و در سال‌های اخیر نیز کاهش نیافته است. مردان در زمینه چرخش ذهنی، تصور و برداشت فضایی از زنان بهتر بوده‌اند. آیا این برتری می‌تواند بر دستاوردهای علمی تاثیرگذار باشد. هنوز مطمئن نیستیم اما شواهدی در دست است که نشان می‌دهد تصور فضایی با توانایی حل مسئله ریاضی رابطه مستقیم دارد و از طرفی قدرت تصور ذهنی در نظر دانشمندان بزرگ فیزیک و شیمی مانند فارادی، مکسول، تسلا و لارنس نقش بزرگی در دستاوردها و اکتشافات علمی‌شان داشته است.

پنجم، استدلال ریاضی. دختران و زنان نمرات بهتری در ریاضی مدرسه و دانشگاه می‌آوردند و زنان در زمینه محاسبات ریاضی از مردان بهتر هستند. اما همواره مردان نتیجه بهتری ازنظر آماری در زمینه حل مسایل ریاضی کلامی و تست‌های استدلال ریاضی می‌آورند. در مطالعات نشان داده شده این توانایی بین دو جنس در دوره کودکی یکسان است اما با رسیدن به بلوغ در مردان بهتر می‌شود. مثلا در زمینه آزمون اس‌ای‌تی (‌آزمونی که در امریکا قبل ورود به دانشگاه می‌دهند) میانگین نمره ریاضی مردها در سال‌های ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۷، ۴۰ نمره از زن‌ها بهتر بوده است. اختلاف نسبت زنان و مردان در نمره‌های بسیار بالا بیشتر دیده می‌شود. اما چرا نمرات درس ریاضی دخترها در مدرسه و دانشگاه بیشتر است؟ به نظر من چون این نمرات ناشی از دانش توام با تمرین در تکالیف به‌دست‌آمده و به عبارتی این سوالات چون تکرار شده‌اند بیشتر به بخش محاسباتی ریاضی ارتباط دارند تا به بخش استدلال ریاضی.

ششم، تفاوت جنسیتی در دامنه تغییرات است. در این زمینه بسیار مهم است که مطالعه با تعداد زیادی نمونه صورت بگیرد چون تخمین واریانس به قسمت‌های انتهایی نمودار توزیع وابسته هست که هموار تعداد کمتری از نمونه‌ها در آن قرار دارند. در این زمینه یک تحقیق جامع در مجله ساینس توسط نول و هگز چاپ شده نشان می‌دهد در ۳۵ تا از ۳۷ تست مختلف که بر روی زن و مرد در زمینه‌های متفاوت مانند ریاضی و فیزیک و … انجام شده، مردها واریانس بزرگ‌تری داشته‌اند.
      
خب حالا وجود این تفاوت‌های جنسیتی الزاما به این معنای ذاتی بودن آن‌ها نیست. و البته این قسمت ماجرا سخت‌تر قابل‌حل است. نکته مهم در این زمینه این است که بدانیم طبیعت و پرورش دو زمینه کاملا جدا و قابل جایگزین برای یکدیگر نیستند و در توصیف هر یک از این تفاوت‌ها می‌توان ترکیبی از نقش طبیعت و تربیت و پرورش را دید. تنها نکته این است که نشان دهیم اثر زیستی بزرگ‌تر از صفر است. به نظر من ده دلیل برای این اثبات این ماجرا وجود دارد.

-اول، مکانیسم‌های زیستی متفاوتی وجود دارند که می‌توانند منجر به تفاوت جنسیتی شوند. سطح هورمون جنسی در زنان و مردان بسیار متفاوت است. این تفاوت در ۶ ماه نخست زندگی انسان و دوره بلوغ بسیار زیاد است. دریافت کننده‌های هورمون در سراسر مغز و غشا خاکستری مغز هستند. تفاوت‌های کوچکی بین سایز مغز زنان و مردان، چگالی نورون‌ها و عدم تقارن غشای خارجی مغز، سایز هیپوتالاموس و سایر فاکتورها وجود دارد. این تفاوت‌ها می‌توانند منجر به تفاوت علایق و مهارت‌ها شوند.

-دوم، بسیاری از تفاوت‌های جنسیتی جهانی هستند. بنابراین نمی‌توان آن‌ها را به فرهنگ و شیوه تربیتی خاصی نسبت داد. این موضع در تحقیقات مردم‌شناسی دانلد براون در نقاط مختلف دنیا تایید شده است. همچنین در تحقیق بین ملیتی که توسط فینگلد درباره شخصیت‌ها انجام شده است، این نتیجه آمده است که تفاوت‌های جنسیتی در شخصیت در سنین مختلف و سال‌های مختلف جمع‌آوری داده‌ها، در ملیت‌های مختلف و در سطوح مختلف تحصیلی ثابت هستند.

-سوم، تحقیقات نشان داده که بعد از موج دوم فمینیستی، تفاوت شخصیتی و علایق دو نسل قبل و بعد از موج فمینیستی تفاوت قابل‌توجهی نکرده است.

-چهار، بسیاری از تفاوت‌های جنسیتی در سایر پستانداران هم دیده می‌شود. تفاوت زیادی بین پستانداران ماده و نر در میزان خشونت، جمع‌آوری غذا برای فصل سرما، نحوه رفتار والدین با فرزندان و سایز (که تعیین‌کننده میزان علاقه‌مندی آن‌ها به اشیا در مقایسه با مفاهیم است) وجود دارد.

-پنجم، بسیاری از این تفاوت‌ها در ابتدای کودکی ایجاد می‌شوند و بنابراین احتمال تاثیر پرورش و تربیت در آن‌ها کمتر است. مثلا نوزادان دختر بیش از پسر تماس چشمی برقرار می‌کنند و یا بیشتر به صداهای استرس‌آور واکنش نشان می‌دهند. درحالی‌که پسرها علاقه بیشتر به نگاه کردن به اشیا فیزیکی نسبت به چهره دارند دخترها بیشتر به نگاه کردن به چهره علاقه‌مند هستند. البته من می‌دانم لیز نتیجه این تحقیق را رد کرده و من امیدوارم دراین‌باره صحبت کند.

-ششم، پسرهای ژنتیکی که به‌عنوان دختر بزرگ شدند. در سال ۱۹۷۰ یک تصادف که مورد جان/جون نامیده می‌شود، یکی از دوقلوهای یکسان پسر، آلت تناسلی خود را در عمل ختنه از دست داد. با مشاوره پزشک متخصص در زمینه جنسیت، والدین نوزاد تصمیم گرفتند به نوزاد هورمون‌های مخصوص زنانه تزریق کنند و او را به‌عنوان یک دختر بزرگ کنند. تمام این ماجرا به شکل پنهانی صورت گرفت. در سال‌هایی که من دانشجوی کارشناسی بودم این کیس به‌عنوان یک مورد خوب که چگونه تربیت با پذیرش نقش‌های جنسیتی می‌شود معرفی می‌شد. اما چند سال بعد حقایق رو شد و ماجرا شکل دیگری به خود گرفت. بعدها که با خانواده جون و خودش مصاحبه‌هایی انجام شد مشخص شد که او از دوران کودکی مدل‌های خشونت پسرانه را نشان می‌داده، علاقه‌مند به بازی‌های خشن بوده، علاقه‌ای به فعالیت‌های تیپیکال دختران نداشته و به اشیا بیش از انسان‌ها علاقه داشته است. در ۱۴ سالگی دچار افسردگی شدید می‌شود و پدرش وادار می‌شود که حقیقت را به او بگوید. جراحی‌های مجددی روی او صورت می‌گیرد و او سرانجام با یک زن ازدواج می‌کند و دو کودک را به فرزندی می‌پذیرد و وارد شغل قصابی می‌شود. این‌یک مورد استثنایی نیست. در شرایطی به نام cloacal exstrophy پسرها فاقد اندام جنسی نرمال به دنیا می‌آیند و بنابراین آن‌ها را عقیم کرده و شکل عضو جنسی را به شکل عضو جنسی دخترانه درمی‌آوردند و به‌عنوان دختر بزرگ می‌شوند. در مطالعه‌ای از ۲۵ کیس از کسانی که با این شرایط رشد کردند، هر ۲۵ نفر گفته‌اند که حس می‌کنند علی‌رغم هورمون‌ها و اندام دخترانه‌شان پسر هستند و رفتارهای آن‌ها نیز بیشتر به تیپیکال رفتار پسران نزدیک بوده است.

-هفتم، رد تفاوت رفتاری والدین و معلم‌ها. در تحقیقات بزرگی که بر روی ۲۸۰۰۰ کودک درباره تربیت اجتماعی مرتبط با جنسیت کودکان در امریکا انجام شده، محققان متوجه شده‌اند که نحوه رفتار والدین معاصر امریکایی با کودکان دختر و پسر تفاوت اندکی دارد. به‌خصوص در زمینه تشویق دستاوردهای علمی و ریاضی برخورد با هر دو جنسیت یکسان است.

-هشتم، مطالعات هورمون‌های جنسی قبل از تولد. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد تفاوت در هورمون‌های در زمان جنینی می‌تواند منجر به تفاوت در رفتارها و طرز فکر حتی در یک جنسیت مشخص شود. مطالعاتی هست که نشان می‌دهد اگر در دوره جنینی به دختران هورمون اندروژن تزریق کنند تا میزان هورمون‌های زنانه‌شان کاهش یابد، در دوران کوکی نسبت به سایر دختران رفتارهای تیپیکال پسرانه بیشتری بروز می‌دهند.

-نهم، چرخش هورمون‌های جنسی. مطالعاتی هست که نشان می‌دهد کاهش میزان تستوسترون در مردان باعث بهبود تصور فضایی آنان می‌شود و افزایش استروژن در زنان در دوره سیکل قاعدگی باعث بهبود تصور فضایی آن‌ها می‌شود.

-و دهم، نگاشت کروموزوم ایکس. دختری که کروموزوم ایکس خود را از مادرش گرفته باشد (در مقایسه با دختری که کروموزوم ایکس را از پدرش گرفته است) توانایی درک بهتر احساسات، چهره خوانی و در زبان بدن دارد.

خب آیا این‌ها استریوتایپ (کلیشه) هستند؟ بله بسیاری از آن‌ها هستند. باور عمومی وجود دارد که اگر تفاوت جنسیتی با استریوتایپ هماهنگ باشد، پس حتما آن تفاوت ناشی از استریوتایپ است. اما باید بدانیم که این رابطه علی می‌تواند جهت عکس داشته باشد؛ و بنابراین برخی از استریوتایپ ها می‌توانند ناشی از حقایق باشند.

خب برای جمع کردن بحث باید بگویم که برخلاف آنچه لیز گفته بود، شواهد زیادی برای تفاوت جنسیتی که مرتبط به عدم برابری آماری مردان و زنان نخبه در دانشکده‌های ریاضی، فیزیک و شیمی است وجود دارد. شش نوع از این شواهد را ارایه کردم و ده دلیل برای اینکه این‌ها می‌توانند علاوه بر پرورش، ریشه‌های زیستی هم داشته باشند بیان کردم. در پایان می‌خواهم بگویم که هیچ یکی از این دلایل و شواهد نمی‌تواند توجیهی برای تعصبات و سدهایی باشد که برای ورود زنان به عرصه‌های علمی می‌تواند وجود داشته باشد و باید همواره به یاد داشته باشیم که عادلانه بود با یکسان بودن تفاوت است. آخرین جمله را از گلوریا استینم وام می‌گیرم که می‌گوید: شغل‌های خیلی کمی هستند که واقعا نیاز به آلت جنسی مردانه یا آلت جنسی زنانه دارند و بنابراین سایر مشاغل باید برای هر دو جنس آزاد باشد.

                              

سخنان الیزابت اسپلکی:

متشکرم، به‌خصوص از استیو. خوشحالم که می‌توانیم این بحث را داشته باشیم و واقعا منتظر این بحث بودم.

من می‌خواهم ابتدا در زمینه نقطه‌های اشتراک بین خودم و استیو صحبت کنم. در موضوعاتی غیر از جنسیت و دانش به‌سختی می‌توان زمینه‌هایی پیدا کرد که در آن با هم اختلاف نظری داشته باشیم. در زمینه موضوع بحث هم نقاط اشتراک کمی داریم.

اول، هر دو معتقدیم که جامعه و دانشگاهمان با بحث‌های این چنینی جای بهتر خواهد بود. همچنین هر دو در زمینه اینکه اختلافات جنسیتی باید به‌صورت تجربی دیده و تست شود موافقیم؛ و هر دو می دانیم که این ارزیابی و تست باید با روش منطقی صورت بگیرد. هر دو می دانیم که ذهن یک لوح سفید و نانوشته نیست و چیزی به نام طبیعت انسان وجود دارد که اتفاقا موضوع تحقیقات هر دو ما بوده است؛ و هر دو معتقدیم دانشمند باید نقش معتدل و فروتنی نسبت به علم و واقعیت داشته باشد.

در چه مواردی مخالف هستیم؟

در مورد جواب به این سوال که چرا حضور زنان در دپارتمان ریاضی هاروارد و سایر دپارتمان‌های مشابه کم است اختلاف نظر داریم. در این بحث دو دسته عامل را مسئول این تفاوت‌ها دانستیم. اول دلایل اجتماعی که شامل تبعیض‌های آشکار و پنهان و نیروهای اجتماعی که مردان و زنان را به سمتی سوق می‌دهد که مهارت‌های متفاوت و اولویت‌های متفاوتی داشته باشند؛ و دوم اختلافات ژنتیکی که باعث می‌شود مردان و زنان قابلیت‌های متفاوتی داشته باشند و چیزهای متفاوتی بخواهند.

در کتاب لوح خالی و همچنین در صحبت‌های امروز استیو، گفته‌شده که تفاوت‌های ذاتی در استعداد نقش بزرگ‌تری نسبت به نیروهای اجتماعی دارند و درواقع عامل اصلی هستند.

دیدگاه من متفاوت است. من فکر می‌کنم عامل اصلی این تفاوت‌های نیروهای اجتماعی است. میزان استعداد ذاتی زنان و مردان برای دانش به طول کلی فرقی ندارد. دقت کنید من نمی‌گویم که زنان و مردان قابل تمایز نیستند، در همه زمینه‌ها مانند هم هستند یا حتی نمایه ادراکی یکسانی دارند. من می‌گویم وقتی همه چیزهایی که مردها در آن بهتر هستند و همه چیزهایی که زن‌ها در آن خوب‌تر هستند را جمع کنیم، مردها نسبت به زن‌ها در زمینه ریاضی و علم برتری ندارند.

در زمینه انگیزش‌ها، من فکر می‌کنم هنوز ازنظر علمی در موقعیتی نیستیم که بتوانیم بفهمیم تفاوت بین خواسته‌های زن و مرد ناشی از نیروهای اجتماعی است یا نیروهای ذاتی.

می‌خواهم بحث را با بزرگ‌ترین چیزی که باعث اختلاف دیدگاه من و استیو است شروع کنم: مساله تفاوت در استعداد ذاتی. این زمینه‌ای هست که دانش و حرفه شخصی من در دخیل است. سپس به عوامل اجتماعی می‌پردازم و درنهایت به انگیزش‌های ذاتی.

طی ماه‌های گذشته ۳ دسته دیدگاه درباره اینکه مردها استعداد ادراکی بهتری در زمینه ریاضی و علم دارند شنیده‌ایم. اول اینکه، از ابتدای تولد نوزاد، پسرهای علاقه‌مند به اشیا و مکانیسم‌ها هستند اما دخترها به انسان‌ها و عواطف علاقه دارند و این علاقه به مکانیسم و اشیا باعث می‌شود که پسرها تمایل بیشتری به کشف مکانیسم‌های دنیا داشته باشند و بنابراین احتمال اینکه در زمینه ریاضی و علم پیشرفت کنند بیشتر است. دیدگاه دوم این بود که پسرها در زمینه ریاضیات استدلالی برتری ذاتی به دخترها دارند و چون علم بیشتر حول ریاضیات استدلالی است، پسرها در زمینه ریاضی و علم از دخترها بهتر عمل می‌کنند؛ و استدلال سوم این بود که منحنی هوش مردان نسبت به زنان دامنه تغییرات بیشتری دارند (انحراف معیار بزرگ‌تر) و بنابراین تعداد بیشتری مرد در نقطه انتهایی نمودار توزیع هوش وجود دارد که منجر به تعداد بیشتر ریاضی‌دان و دانشمند علوم مرد می‌شود. خب اجازه بدهید من این ادعاها را یک‌به‌یک بررسی کنم.

اولین ادعایی که استیو مطرح کرد از کار جدید بارون-کهن گرفته شده است. این‌یک ادعای قدیمی است که با زبانی جدید دوباره مطرح شده است. بارون-کهن می‌گوید که مردها به‌طور ذاتی در معرض یادگیری اشیا و روابط مکانیکی هستند و این مسیر باعث می‌شود که آن‌ها تبدیل به افرادی با ذهن سیستماتیک تبدیل شوند. زن‌ها در مقابل به‌صورت ذاتی در معرض یادگیری درباره انسان‌ها و روابط و احساسات هستند و بنابراین این مسیر آن‌ها را تبدیل با انسان‌هایی با ذهن هم‌دل شوند می‌کند. ذهن سیستماتیک لازمه ریاضی و علوم مهندسی است و بنابراین پسرها در ریاضی و علوم از دخترها بهترند.

برای هرکسی که در سن و سال من باشد و در زمینه تفاوت‌های جنسیتی مطالعه کرده باشد این ادعا بسیار تعجب‌برانگیز است. منبع کلاسیک در زمینه تفاوت‌های جنسیتی و طبیعت کتابی از النور مک کوبی و کارول ژاکلین اس که در سال‌های ۱۹۷۰ چاپ شده است. آن‌ها منبع بسیار زیاد و مطالعات گسترده‌ای را در زمینه تفاوت‌های جنسیتی بررسی کردند و درنهایت به این نتیجه رسیدند که ادعاها زیادی در زمینه تفاوت زن و مرد افسانه هستند. بالای لیست‌شان این ادعا است که مردان به اشیا و زنان به انسان‌ها علاقه‌مند هستند.

این نتیجه مربوط به دهه هفتاد است که هنوز دانش ادراکی کودکان خیلی پیشرفت نکرده بود. تحقیقات جدید چه می‌گویند؟ در زمان تولد، نوزادان اشیا را درک می‌کنند. آن‌ها متوجه می‌شوند که مثلا یک شی کی تمام می‌شود و شی بعدی کی شروع می‌شود. اما اشیا را به‌خوبی ما نمی‌بینند. همزمان با رشد، دریافت‌شان از اشیا بهتر می‌شود و تفاوت‌ها را درمی‌یابند.

همچنین نوزادان درک ابتدایی از این واقعیت دارند که وقتی اشیا در میدان دیدشان نیستند همچنان می‌توانند وجود داشته باشند. درباره حرکت اشیا درک ابتدایی دارند مثلا به‌مرور متوجه می‌شوند شدت ضربه به یک شی سرعت شی را زیاد می‌کند. در همه این موارد ذکر شده، این توانایی‌ها به‌مرور ایجاد می‌شوند و زمان ایجادشان در کودکان متفاوت است. به خاطر همین تفاوت می‌توان آن‌ها را بین نوزادان دختر و پسر مقایسه کرد. آیا در این زمینه‌ها تفاوت جنسیتی وجود دارد؟ پژوهش‌ها در این زمینه جوابی بسیار واضح دارند: خیر. تفاوتی وجود ندارد. نوزادان دختر و پسر علایق یکسانی به اشیا نشان می‌دهند، برداشت یکسانی از حرکت اشیا دارند و در زمان کسانی این مهارت‌ها در آن‌ها به وجود می‌آید. در میان انبوه این پژوهش‌ها، به‌ندرت یک تحقیق به جوابی در برتری یک جنسیت پیدا می‌کند. مثلا دریافته‌اند که نوزادان دختر یک ماه زودتر از نوزادان پسر پی به رابطه بین نیروی وارد به شی و مسافت طی شده توسط شی می‌برند. اما این تفاوت‌ها بسیار اندک و پراکنده است. در اکثر موارد می‌بینیم که هر دو جنسیت ویژگی‌های یکسان نشان می‌دهند.

مسیر یادگیری در دوره قبل مدرسه ادامه دارد و در این دوره کودکان یاد می‌گیرند که چگونه با اشیا بازی کنند و آن‌ها را جابجا کنند. مثلا یکی از آزمایش‌های ثابت در این دوره این است که کودکان چگونه یاد می‌گیرند که یک بلوک مکعبی را وارد یک حفره گرد کنند. سرعت یادگیری دختران و پسران در این فرایند یکسان گزارش شده است.

من فکر می‌کنم این تحقیقات به یک نتیجه‌گیری می‌رسد. در مباحث مربوط به تفاوت‌های جنسیتی، ما باید بپرسیم که چه چیزی در دو جنس مشترک است. یک‌چیز مشترک این است، نوزادان در درک جهان، تقسیم جنسیتی ندارند که با مردان با تمرکز بر روی مکانیک و زنان با تمرکز بر احساسات به این درک برسند. نوزادان، چه دختر و چه پسر به اشیاء و افراد علاقه‌مند هستند و در مورد هر دو یاد می‌گیرند. نتایج به‌دست‌آمده مک کوبی و ژاکلین در دهه ۷۰ به‌خوبی از این نظر حمایت می‌کند.
خب برگردیم به ادعای دوم. مردم ممکن است توانایی یکسانی در درک شهودی از جهان فیزیکی داشته باشند، اما ریاضی و علوم بر مبنای شهود ساخته نمی‌شوند. دانشمندان از ریاضیات استفاده می‌کنند تا خصوصیات جدید از جهان را بیابند و اصول جدید برای توضیح عملکرد آن پیدا کنند. شاید مردها در استدلال علمی به دلیل استعداد خود ریاضیات منطقی بهتر باشند.

همان‌طور که استیو گفت، ریاضیات رسمی چیزی نیست که ما برای یادگیری و انجامش فرگشت یافته باشیم، بلکه یک دستاورد جدید است. حیوانات ریاضی یا علوم نمی‌دانند. پیشینیان انسان در پلیستوسن هم دانش ریاضی نداشتند. اگر اساس بیولوژیکی برای توانایی استدلال ریاضی ما وجود دارد، باید آن را در سیستم‌هایی که برای مقاصد دیگر فرگشت یافته‌اند بیابیم.

تحقیق در علوم اعصاب ادراکی، نورو ساینس، روانشناسی ادراکی و رشد ادراکی شواهدی برای وجود پنج «سیستم هسته‌ای» که پایه‌های استدلال ریاضی هستند، ارائه می‌کند. سیستم اول سیستمی است که متوجه تعداد دقیقا اشیا با تعداد کم می‌شود مثلا متوجه تفاوت یک یا دو یا سه شی می‌شود. این سیستم در نوزادان انسان از حدود ۵ ماهگی به وجود می‌آید و همواره با انسان باقی می‌ماند. سیستم دوم برای تمایز تقریبی بین تعداد زیاد اشیا است- مثلا تفاوت بین مجموعه‌ای شامل ۱۰ شی و مجموعه‌ای شامل ۳۰ شی. این سیستم نیز در چهار یا پنج‌ماهگی در نوزادان انسان به وجود می‌آید و همواره با انسان باقی می‌ماند.

سیستم سوم احتمالا اولین پایه‌های توانایی عددی است که منحصر به انسان‌هاست: سیستم مفهومی عدد طبیعی که در کودکان با شمارش کلامی پدیدار می‌شود. سن بروز این توانایی بین کودکان حدود دو و نیم تا چهار سال است. سیستم‌های چهارم و پنجم زمانی که کودکان شروع به حرکت و جستجو کنند دیده می‌شود. سیستم چهارم برای تشخیص هندسه محیط اطراف است. سیستم پنجم توانایی تشخیص اشیاء نقطه عطفی است.

این پنج سیستم به‌طور گسترده و مفصل در تعداد زیادی از نوزادان دختر و پسر موردمطالعه قرار گرفته‌اند. می‌توانیم بپرسیم، آیا در شکل‌گیری و توسعه این سیستم‌ها تفاوت‌های جنسیتی وجود دارد که پایه‌های تفاوت تفکر ریاضی باشند؟ بازهم جواب منفی است. نتایج چند تا از این پژوهش‌ها را برایتان می‌گویم.

اولین مورد درباره توسعه مفهوم اعداد طبیعی است که در کودکان بین سنین دو تا چهار سال رخ می‌دهد. در هر زمان خاص در این دوره، تنوع زیادی پیدا می‌کنید. به‌عنوان مثال، بین سنین سه و سه و نیم سال، برخی از کودکان فقط مفهوم عدد یک را می‌دانند و سمبل آن را تشخیص می‌دهند درحالی‌که برخی دیگر تا ۱۰ را آموخته‌اند و می‌توانند از آن‌ها به شکل معنادار استفاده کنند. اکثر بچه‌ها جایی در میان این دو حد قرار دارند. هنگامی‌که عملکرد کودکان را بین دختران و پسران بررسی می‌کنند هیچ برتری در پسرها برای ساخت و توسعه مفاهیم اعداد طبیعی دیده نمی‌شود.

مورد دوم پژوهش‌هایی‌اند که شبیه به مثال تجسم فضایی و تست چرخش در بزرگ‌سالان است و در کودکان پیش‌دبستانی انجام می‌گیرد. در این مطالعات، بچه‌ها را به یک اتاق که شکل خاصی دارد می‌آورند، چیزی در گوشه‌ای از اتاق پنهان شده است، سپس چشم بچه را می‌بندند و او را دور خودش می‌چرخانند و او باید شکل اتاق را به خاطر داشته باشد و با باز کردن چشمش متوجه شود که چگونه با یک چرخش به سمتی که جسم پنهان شده قرار دارد بچرخد. اگر این تست را در یک گروه از کودکان مثلا ۴ ساله انجام دهیم طیف وسیعی از عملکرد وجود دارد. هنگامی‌که عملکرد را با توجه به جنسیت بررسی کنیم، بازهم هیچ مزیتی در پسرها نسبت به دخترها در تجسم فضا نمی‌بینیم.

این یافته‌ها و یافته‌هایی مشابه، دو نکته مهم را به ما یاد می‌دهند. اول، درواقع یک پایه بیولوژیکی برای استدلال ریاضی و علمی وجود دارد. دوم، این سیستم‌ها به‌طور مساوی و یکسان در کودکان دختر و پسر ایجاد می‌شوند. روانشناس فرگشت و پژوهش‌گر تفاوت جنسیتی، دیوید گیری، با بررسی منابع موجود در این زمینه تا ۱۰ سال پیش، نتیجه گرفت که در «توانایی‌های اولیه» که برای درک ریاضی لازم است تفاوتی بین دو جنس وجود ندارد. تحقیقات فعلی هم این نتیجه را حمایت می‌کنند.

تفاوت‌های جنسیتی در سنین بالاتر، پدیدار شود. ازآنجاکه آن‌ها بعد از کودکی پدیدار می‌شوند، دشوار است که منشا بیولوژیکی و اجتماعی آن‌ها را از هم تفکیک کنیم. اما قبل از اینکه برای این کار تلاشی کنیم اجازه دهید که بپرسیم این تفاوت‌ها چه هستند.

هنگامی‌که مردم با یک کار پیچیده روبرو می‌شوند که می‌توانند از طریق استراتژی‌های مختلف آن را حل کنند، مردان و زنان گاهی اوقات در ترجیح استراتژی متفاوت عمل می‌کنند.

به‌عنوان مثال، اگر یک مسئله/کار را فقط به توان از طریق هندسی حل کرد، تفاوتی بین مردان و زنان نمی‌بینم. اما اگر این مسئله/کار را بتوان هم از طریق هندسه و هم از طریق علامت‌گذاری فردی حل کرد، دختران به علامت‌گذاری فردی و پسران به هندسه تمایل دارند. یا مثلا، در مقایسه اشکال دو جسم از زوایا متفاوت دو استراتژی مختلف وجود دارد. می‌توانید با چرخش کلی یک جسم در فضا آن را در کل به خاطر سپرد و از جسم دیگر متمایز کرد و می‌توان با مقایسه نقطه‌به‌نقطه پی به تمایز آن‌ها برد. مردان معمولا روش اول و زنان روش دوم را ترجیح می‌دهند.

معمولا مسائل ریاضی در امتحان‌های SAT راه‌حل‌های متفاوت دارند تحقیقات زیادی هست که نشان می‌دهد وقتی قرار است چنین مسائلی حل شوند معمولا می‌توان از طریق جایگذاری در فرمول و یا از طریق دیاگرام‌های ون که شبیه استدلال فضایی منطقی است انجام شوند. دختران معمولا روش اول و پسران روش دوم را انتخاب می‌کنند.

به خاطر تفاوت در استراتژی انتخابی، دختران و پسران در آزمون‌های زمان‌بندی شده نتایج متفاوتی دارند. چون هر یک از این استراتژی‌ها در حل گروهی از مسائل سریع‌تر به نتیجه می‌رسند. بنابراین در برخی از تست‌ها دختران در زمان کمتر نتیجه می‌گیرند و در برخی دیگر پسران. آیا این بیانگر یادگیری بهتر است؟ و از آن مهم‌تر آیا استراتژی انتخابی پسران در ریاضیات استدلالی سطح بالا کارآمدتر است؟

برگردیم به نتایج آزمون SAT. کسانی که آزمون را طراحی می‌کنند تصمیم می‌گیرند چند سوال از هر نوع از سوال‌ها که در آن‌ها دختران یا پسران بهتر عمل می‌کنند در آزمون بگنجانند. برای همین است که در این آزمون نتایج همواره یکسان نبوده. اگر تیپ سوالاتی که دختران در آن‌ها سریع‌تر هستند در آزمون بیشتر بوده باشد نتایج دختران و پسران با هم یکسان می‌شود. به همین دلیل است که آموزگاران ریاضی تست SAT را برای دریافت میزان استعداد ریاضی کافی نمی‌دانند.

برگردیم به ادعای سوم که مردان تغییرات بیشتر نشان می‌دهند و انحراف از معیار بزرگ‌تری دارند و بنابراین تعداد مردانی که توان ریاضی بالاتر دارند از زنان بیشتر است. استیو درباره آزمایش کمیلا و بن بو که در آن تعداد زیادی دانش‌آموز باهوش در زمینه ریاضی برای سال‌ها موردمطالعه بودند صحبت کرد. ابتدا باید بگویم که این دانش آموزان بر مبنای نمره SAT انتخاب شدند و نسبت تعداد پسرها به دخترها در زمان این مطالعه (ابتدای دهه ۸۰) ۱۳ به ۱ بوده است. بر مبنای این انتخاب کمیلا و بن بو نتیجه گرفته‌اند که تعداد پسرانی که ریاضی‌دانان آینده خواهند بود بیشتر از دختران‌ است. اگر اکنون بخواهند چنین نمونه‌ای را بازهم بر مبنای آزمون SAT انتخاب کنند، این نسبت کاهش چشم‌گیری یافته است. بنابراین آزمون SAT نمی‌تواند معیار مناسبی برای انتخاب باشد. خوشبختانه کمیلا و بن بو آزمایش خود را گسترش دادند و در مطالعات بعدی فقط خود را محدود به نتیجه SAT نکردند و نمونه را به تعداد بیشتری از دختران و پسران بااستعداد ریاضی در دوره مدرسه گسترش دادند. در نمونه بزرگ‌تر، متوجه شدند که میزان تقاضا برای درس‌های ریاضی کالج برای هر دو گروه دختر و پسر یکسان است. دختران بیشتری از این جمع زیست‌شناسی و پسران بیشتری فیزیک خواند اما تعداد کسانی که ریاضی خواندند برابر بود و نمره‌های یکسانی در این رشته داشتند. بنابراین نتیجه امتحان SAT نه‌تنها نتوانسته عملکرد کلی زنان در دانشگاه را به‌خوبی پیش‌بینی کند (درک نمرات دختران و مدارکی که می‌گیرند بیشتر از پسران هست) بلکه حتی نتوانسته عملکرد گروه بااستعداد زنان را به‌خوبی پیش‌بینی کند. این گروه از زنان و مردان که در آزمایش کمیلا و بن بو موردمطالعه قرار گرفتند استعداد یکسانی در زمینه ریاضی داشتند و توانستند در کلاس‌های مشابه ریاضیات با مطالب چالش‌برانگیز و در دانشگاه‌های بسیار خوب نتایج یکسانی بگیرند که بیانگر این است که تفاوتی میان مردان و زنان بااستعداد بیشتر در نقاط انتهایی توزیع نمودار استعداد وجود ندارد.
خب پس چه عاملی باعث تفاوت تعداد زنان و مردان در هیئت‌علمی در رشته‌های ریاضی و علوم است؟ وقتی دو مردان و زنان در زمینه استعداد ذاتی تفاوت ندارند باید به فاکتورهای اجتماعی نگاه کنیم و به نظر من این فاکتورها مهم‌تر هستند.. من در این بحث تنها به یکی از این فاکتورها می‌پردازم: چگونه استریوتایپ های جنسیتی بر درکی که از زن و مرد وجود دارد تاثیر می‌گذارد.

پس چه چیزی باعث عدم تعادل جنسیتی در هیئت‌علمی دانشکده ریاضی و علوم می‌شود؟ تفاوت در استعداد ذاتی نیست. اجازه دهید به عوامل اجتماعی است بپردازم که من فکر می‌کنم بسیار مهم‌تر است. چون نمی‌خواهم از حیطه دانش خودم خارج شوم و چون زمان کوتاه است، من به همه از عوامل اجتماعی که باعث تفاوت در میزان موفقیت زن و مرد می‌شوند نمی‌پردازم. می‌خواهم تنها درباره یک فاکتور صحبت کنم: چگونه کلیشه‌های جنسیتی بر درک جامعه از زن و مرد اثر می‌گذارد.

اجازه دهید من با مطالعات برداشت والدین از فرزندان خود را بررسی کرده است شروع کنم. استیو گفت که والدین می‌گویند که با فرزندان خود به شکل یکسان و برابر رفتار می‌کنند، به میزان یکسانی کودکان دختر و پسر خود را تشویق می‌کنند و موفقیت هر دو را می‌خواهند. این بدون شک درست است. اما پدر و مادر چگونه کودک دختر و پسر خود را درک می‌کنند؟

پژوهش‌هایی هستند که با والدین نوزادان تازه متولد شده در ساعات اولیه تولد نوزاد مصاحبه کرده‌اند. پدر و مادر نوزادان پسر، فرزند خود را قوی‌تر، سالم‌تر و بزرگ‌تر از والدین نوزادان دختر توصیف می‌کنند درحالی‌که مطابق پرونده پزشکی این نوزادان ازنظر وزن و سلامت و توان عمومی هیچ فرقی با هم نداشته‌اند. اما می‌بینیم که در دید والدین آن‌ها متفاوت هستند.

در ۱۲ ماهگی، نوزادان دختران و پسران توانایی برابر برای راه رفتن، خزیدن، یا چهار دست‌وپا راه رفتن دارند. اما قبل از مطالعه، کارن آدولف، محقق رشد حرکتی نوزادان از پدر و مادر خواست تا عملکرد کودکشان را در یک بالا رفتن از یک سطح شیب‌دار پیش‌بینی کنند. پدر و مادر کودکان پسر بیش از پدر و مادر کودکان دختر اطمینان داشتند که کودکشان می‌تواند این کار را انجام دهد. هنگامی‌که آدولف آزمایش سطح شیب‌دار را انجام داد متوجه شد تفاوتی در میانگین توانایی دختران و پسران در بالا رفتن از سطح وجود ندارد و سرعت متوسط یکسانی هم دارند اما دید پدر و مادر به نوزادانشان متفاوت بود.

مثال سوم را از مطالعات جکی اکلز می‌آورم. او از پدر و مادر پسران و دختران در کلاس ششم پرسید که استعداد کودکشان در ریاضی را چگونه ارزیابی می‌کنند؟ پدر و مادر پسرها نسبت به پدر و مادر دخترها با احتمال بیشتری فرزندشان را دارای استعداد بالای ریاضی می‌دانستند. درحالی‌که بر مبنای مطالعه جکی کودکان دختر و پسر در زمینه نمره درسی ریاضی، ارزیابی معلم‌ها، نتایج تست‌های استاندارد و میزان علاقه شخصی به ریاضی یکسان بوده‌اند. با ابن حال بازهم می‌بینیم که والدین کودکان خود را متفاوت می‌بینند.

مثال بعدی از مطالعه‌ای است که در آن به تعدادی از والدین و دانشجویان کالج ویدیویی از کودکانی را نشان می‌دهند که آن‌ها شخصا نمی‌شناسند. برای نیمی از این نوزادان نام پسر و برای نیمی دیگر نام دختر انتخاب شده است (نوزادان دختر و پسر معمولا تفاوت ظاهری زیادی ندارند). در این ویدیو کودکان فعالیت‌های یکسانی انجام می‌دهند. سپس از آن‌ها پرسیده می‌شود که کودکان چه کرده‌اند و آن‌ها را ازنظر ضعف و قوت و ازنظر هوش دسته‌بندی کنند. دو نتیجه مهم از این تحقیق به دست آمد. اول، وقتی کودک کاری را بدون ابهام انجام می‌داد گزارش‌ها درباره او به جنسیت ربط نداشت. مثلا وقتی کودک به‌وضوح لبخند می‌زد همه می‌گفتند کودک خوشحال است و لبخند می‌زند. بنابراین برداشت از کودک آمیخته با توهم نیست. دوم، وقتی کودکان کاری می‌کنند که ابهام دارد و پدر و مادر و یا افراد بالغ دیگر آن‌ را کاملا متوجه نمی‌شوند، برچسب‌گذاری جنسیتی در توصیف کار کودک شروع می‌شود. مثلا کودک با عروسک دلقکی که در جعبه بود بازی می‌کرد و ناگهان عروسک از جعبه بیرون پرید. کودک جا خورد و به عقب پرید. وقتی درباره این رفتار از والدین پرسیدند، آن‌هایی که کودک را با نام دخترانه می‌شناختند معتقد بودند که دخترک ترسیده است و آن‌هایی که کودک را با نام پسرانه می‌شناختند بیشتر معتقد بودند که پسر عصبانی شده است. کودک یکسان، واکنش یکسان اما تفاوت در برداشت! درنهایت هم کودکانی که نام پسر داشتند باهوش‌تر، قوی‌تر و فعال‌تر توصیف شدند درحالی‌که همان کودکان با نام دخترانه کوچک و لطیف توصیف شده‌اند.
در این مثال‌ها به‌وضوح عدم تطابق بین آنچه والدین کودکان دختر درباره کودکشان می‌بینند با آنچه کودک به‌واقع هست مشاهده شد. من معتقدم این برداشت بسیار مهم است. والدین احتمالا خود را متعهد به رفتار یکسان و برابر با کودک دختر و پسر خود می‌دانند اما هیچ پدر و مادر عاقلی با کودکی که معتقد است ترسیده و کودکی که معتقد است عصبانی شده، رفتار یکسانی نمی‌کند. وقتی اطلاعات ما درباره جنسیت کودک بر برداشت ما از کودک و توانایی‌هایش تاثیرگذار باشد، کودکان دختر و پسر واکنش‌های متفاوتی را از دنیای اطرافشان دریافت می‌کنند.

درنهایت آخرین مثالی که از مطالعات اخیر می‌آورم بسیار به بحث ما نزدیک‌تر است. در یک مطالعه به اساتید دانشگاه رزومه یک فرد که بسیار عالی بود و همه آرزوی داشتن او را در هیئت‌علمی دانشگاهشان داشتند، بین چند رزومه معمولی فرستاده شد. افراد این رزومه را با نام مرد و با نام زن دریافت کردند. سپس از آن‌ها خواسته شد که نظرشان را درباره استخدام بیان کنند. در شرایطی که فرد واقعا ایده آل بود جنسیت هیچ تاثیری در انتخاب او نداشت. این دقیقا همان بخشی از بحث است که من با استیو موافق هستم. یعنی تبعیض آشکار در دانشگاه‌ها وجود ندارد و یا خیلی کم است. اما در ادامه همان تحقیق رزومه یک فرد متوسط را بین چند رزومه معمولی دیگر به همان اساتید فرستادند. این بار وقتی نتیجه قضاوت اساتید درباره رزومه آمد، تفاوت جنسیتی آشکار وجود داشت. رزومه مشابه وقتی نام مرد روی آن بود ازنظر کارایی و موفقیت فرد در زمینه تحقیق و ازنظر تجربه تدریس برتر از رزومه مشابه وقتی نام زن روی آن بود، ارزیابی شده بود.درنهایت ۷۰% معتقد به استخدام مرد و ۴۵% معتقد به استخدام زن بودند؛ و چون رای اکثریت معیار تصمیم‌گیری است مرد استخدام می‌شود و زن رد خواهد شد.
در زمینه تنیور (Tenure) و ارتقای شغلی نیز نتیجه مشابه ای وجود دارد. بنابراین علیرغم اینکه تعهد به برابر جنسیتی در زمینه شغل وجود دارد درک شخصی افراد بر ارزیابی آن‌ها از کاندیداهای زن و مرد تاثیر گذار هست و می‌تواند منجر به تبعیض شود.
خب بگذارید با این سوال بحث را به پایان ببرم. آیا آنچه استیو درباره تفاوت‌های زیستی می‌گوید می‌تواند در زمینه ایجاد تفاوت بین استخدام هیئت‌علمی زن و مرد در دانشگاه‌ها موثر باشد؟ من معتقدم ممکن است درست باشد اما تا زمانی که این اختلاف دیدگاه وجود داشته باشد و بایاس در زمینه ادراک از توانایی‌های زن و مرد در وجود ما نهادینه شده باشد نمی‌توان مطالعه کارآمد و بدون تعصبی درباره میزان تاثیر تفاوت‌های زیستی انجام داد. من نمی‌دانم نتیجه این آزمایش‌ها چه خواهد بود اما امیدوارم کودکان فردا به این نتایج دست یابند.

منبع: The Science of Gender And Science; Pinker VS. Spelke A Debate
edge.org