پرسش هایی در نقد مقاله بهرام خراسانی
چشمان باز
فرزانه آقاپور


• اکثر مردم می خواهند از طریق مسالمت آمیز تغییراتی در جهت بهبود وضع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه ایجاد کنند. ترجیح می دهند به مرور و رفته رفته وضع بهتر شود تا به قول شما با یک روز رستاخیز، معلوم نباشد که چه خواهد شد. آن چه در انتخابات سال ۸۸ و پس از آن هم اتفاق افتاد به همین شکل بود. آن چه در انتخابات سال ۹۲ هم اتفاق افتاد، می تواند در همین راستا دیده شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۱ دی ۱٣۹٣ -  ۱۱ ژانويه ۲۰۱۵


اخبار روز: آنچه می خوانید گفتگویی است میان فرزانه آقاپور و دوست ایشان "پری" در نقد مقاله ای منتشر شده در این سایت به قلم بهرام خراسانی با عنوان "سهم و وظیفه ما در سپهر سیاسی کشور، تنها این نیست که بگوییم لنگش کن". آقاپور مقاله خراسانی را برای دوست خود فرستاده و ایشان با طرح چند پرسش، نویسنده مقاله و هم نظران او را در عرصه اندیشه و عمل سیاسی به چالش می کشد. آقاپور نامه را برای انتشار به اخبار روز فرستاده و ما به دلیل عمومی بودن محتوی پرسش و پاسخ ها، آن را در اختیار خوانندگان می گذاریم.

روز ۱۵ دی ماه مقاله آقای بهرام خراسانی را که در سایت اخبار روز چاپ شده بود برای دوست عزیزم پری فرستادم. ایمیل او و پاسخ خودم را برایتان می فرستم.

فرزانه جان سلام ؛
مرسی از مقاله ای که فرستاده ای

چند پرسش برایم پیش آمده است

١- مگر رانت خواری با دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی وارد اقتصاد ایران نشد و همینطور ادامه نداشته است؟
٢- مگر کشتار آزدی خواهان و دگراندیشان و بستن دهان آنها از طریق سرکوب نویسندگان, دانشجویان و روشنفکران لحظه ای متوقف شده است ؟
٣- مگر جز دارو دسته حکومتیان کسی حق ابراز عقیده و شرکت در قدرت حکومت را داشته است؟
حالا من نمیدانم که این آقای خراسانی انتظار دارد که مردم چکار کنند ؟ آیا بیش از تحمل اینهمه فشارهای اقتصادی و اجتماعی و سانسور و.... چه کار دیگری از دستشان بر می آید و چه کسی به آنها میخواهد که گوش فرا بدهد
.
به نظر من کار امثال خراسانی بالا بردن امید ی واهی در مردم به بخشی از این حکومت است تا روز رستاخیز را به تاخیر بیاندازند . تا به حال این شگرد ها کار کرده است شاید این بار هم موثر واقع شود .
ولی فکر نمیکنم هیچ انسان هوشیار و مردم دوستی میخواهد که داخل در این بازیها بشود .
دوست دارم اگر اشکالی نمیبینی نظرت را بدانم .
قربانت
پری
۱۸ دی


سلام پری جان

ممنون که که مقاله را خواندی. اجازه بده اول به سه پرسش مهم شما پاسخ دهم.

۱- رانت خواری از زمان هاشمی رفسنجانی وارد اقتصاد ایران نشده. دوره ی شاه هم بوده و پس از رفسنجانی هم ادامه یافته. جزئی از نظام های تاکنون مستقر در جهان است. بدیهی است که با پیشرفت و قانونمند شدن و شفافیت، از میزان آن کاسته خواهد شد. فکر نمی کنم در کشورهای پیشرفته هم (جز کشورهای با شفافیت بسیار بالا، مثل فنلاند، رانت خواری به صفر رسیده باشد. (چندی قبل سوءاستفاده ی نمایندگان مجلس اعیان کانادا از موقعیت شغلی شان رسوایی به بار آورد. اگر هر کداممان فکر کنیم رانت خواری های افراد رده ی بالای دیگر کشورها را هم که از پرده برون افتاده، بیاد خواهیم آورد. پس از سقوط شوروی سابق، یک شبه تعداد زیادی میلیاردر سربرآوردند. در چین همه ساله تعداد بسیار زیادی از سوءاستفاده کنندگان و رانت خواران اعدام می شوند.) اما کم و زیادِ رانت خواری است که اهمیت دارد و به عنوان فسادِ بسیار اثرگذار در زندگی مردم خودش را نشان می دهد. آن طور که آمار و ارقام می گویند، در دوره خاتمی رانت خواری به حداقل رسیده بود و این امر همراه با مدیریت بهتر، موجب شده بود که شاخص های اقتصادی از تمام دوره های جمهوری اسلامی وضع بهتری را نشان دهد. در دوره ی احمدی نژاد رانت خواری ابعاد نجومی پیدا کرد. (مثلا به بهانه دور زدن تحریم ها، درآمدهای بادآورده ای که کاملا غیر شفاف نصیب امثال بابک زنجانی و شرکای حکومتی اش شد را به یاد بیاورید. همین طور سوءاستفاده های کلان بانکی و ...) مدیران این دوره با بالاترین درآمد نفتی کشور در طول تاریخ، به علت فساد و سوءمدیریت، یک اقتصاد کاملا ورشکسته به جا گذاشتند و رفتند. تازه اشتهای دوستداران و اطرافیان احمدی نژاد آنقدر زیاد است که هنوز نمی خواهند امکانات رانت ها و راه هایی را که برای سوءاستفاده بدست آورده بودند از دست بدهند. بنابراین هر نوع کارشکنی جبهه پایداری، حزب موتلفه و ... در دولت جدید تنها برای حفظ رانت خواری و نگهداشتن سوراخ هایی است که برای سوءاستفاده ایجاد کرده بودند. اگر وضع به همان منوال ادامه می یافت، چیزی نمی گذشت که ما وضعی مشابه بنگلادش یا بورکینافاسو پیدا می کردیم. تصمیم مردم برای شرکت در انتخابات و انتخاب نکردن نماینده همان جناح، (یا دیگر افراد نزدیک به آن جناح) اقدام درخشان ناشی از هوشمندی و درستی حرکت مردم سر بزنگاه هاست. احساس خطر از روی کار آمدن و قدرت بی حد گرفتن واپسگرایان، دشمنان آزادی، ناآشنایان به سیاست و اقتصاد و تمام علوم امروز و کسانی که آشکارا منش لمپنی دارند، اکثریت مردم را واداشت تا با خردمندی به نماینده ای که فاصله ی معناداری از بی خردی و بی علمی و واپسگرایی داشت، هر چند تمام خواسته های آنان را برآورد نمی کرد، رای دهند. اگر به رای چهار میلیونی نماینده اصلی آن جناح (که یقیناْ برای گروه بیش تری از آنان دستوری بوده و اقلیتی هم برای حفظ موقعیت های رانت خواری خود و فرزندانشان به ایشان رای داده اند.) و آمار ده میلیونی تعداد بی سوادان کشور نگاه کنیم در می یابیم که این خردمندی در انتخاب کاندیدای اصلح، و رای ندادن به فاجعه، بی سواد و باسواد نمی شناسد. در این میان گروهی از چپ های افراطی و افراطی های دیگر نحله های فکری که انتخابات را تحریم کردند، قاعدتا می بایست و می توانستند در جبهه ی ترقی خواهان (یا حداقل جبهه ی مقابل واپسگرایان) قرار بگیرند اما برای زورآزمایی و نشان دادن نیروی خود، خطر افتادن دوباره مملکت در دست لمپن های بی اخلاق و بی علم و رانت خواران بزرگ را خریدند و از اقدام مناسبِ لحظه و عملگرایی سیاسی خودداری کردند. (هرچند بسیاری از آنان نظریات برابری خواهانه و آزادی خواهانه هم داشتند.)

۲- حق با شماست. کشتار آزادی خواهان و دگراندیشان و بستن دهان آن ها از طریق سرکوب نویسندگان، دانشجویان و روشنفکران لحظه ای متوقف نشده است. من که نویسنده ام و زمانی به شکل فعال در جلسات کانون نویسندگان شرکت می کردم، خوب می دانم که سرکوب و بستن دهان چه معنایی دارد و با چه شگردهایی انجام می شود. اما باور کن که دومین مشکلی را هم که طرح کردی، درجه بندی دارد و آستانه ی تحمل طیف های مختلف حکومت با هم بسیار متفاوت است. نه تنها در مورد مسایل سیاسی و اقتصادی که در مورد مسایل فرهنگی و چند و چون زندگی روزمره مردم هم میزان مدارا و تحمل جناح های مختلف با هم فرق دارد. جناحی در حکومت اگر زورشان برسد و مخالفتی با آن ها نشود، به بهانه ی حجاب هم دلشان می خواهد اعدام کنند. (قتل های زنجیره ای کرمان را به یاد بیاور. همین طور اسید پاشی ها را) اگر زورشان برسد نویسنده یی را که مطابق میلشان ننویسد بدون رودربایستی اعدام می کنند (کما این که نویسندگان و دگراندیشان بسیاری را ترور کردند.) بله حالا هم اعدام می کنند، اما دیگر نمی توانند مثل دهه ی شصت صدها و هزاران نفر را اعدام کنند زیرا علاوه بر آن که مردم و نهادهای مختلف داخل و خارج کشور دیگر اجازه ی چنین اعمالی را نمی دهند، بخشی از افراد داخل حکومت هم به چنین اعمالی باور ندارند و با آن مخالفت می کنند. بخشی از افراد داخل حکومت با حصر خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی هم مخالفند. با تمام تندروی های جناح خشن هم مخالفند. به قدر توانشان هم جلوی اقدامات تندروانه را می گیرند. اما فکرش را بکن که اگر حکومت یک دست می بود و کل آن در دست تندروها، میزان این خشونت ها تا چه اندازه بالا می رفت. آن وقت اینجا با قلمرو داعش شباهت های بسیار پیدا می کرد.
از طرفی تحمل و نبود مدارا (در حد و اندازه های مختلف) منحصر به افراد داخل حکومت نیست. در حالی که مدارا و رواداری، بخشی از فرهنگ ایران بوده و پیروان تمام مذاهب غالباْ به شکل مسالمت آمیز در کنار هم زندگی می کرده اند، افراطی های تمام نحله های فکری تحمل غیر خودی ها را نداشته و ندارند. رفتار با بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر و امام محمد غزالی را بیاد بیاور. خوبست یک نمونه از عدم تحمل امروزی را هم با هم مرور کنیم: چند سال قبل در یکی از جلسات کانون نویسندگان ایران مطرح شد که کسانی مانند حجاریان و گنجی ابراز تمایل کرده اند که عضو کانون بشوند و با درخواست آنان مخالفت شده است. من درخواست آنان را ندیده بودم و آن چه اکنون گفتم نقل قول اعضای کانون بود. در آن جلسه پرسیدم چرا مخالفت کرده اید؟ گفتند حجاریان سازمان امنیت را درست کرده و گنجی هم در سانسور نقش داشته. گفتم خب آن زمان این دو نفر جوان بوده اند و به نظامی که به آن اعتقاد داشته اند و آن را در جهت آرمان های خود می دانسته اند، خدمت کرده اند و به مرور دیده اند که حکومت از آرمان های آن ها فاصله گرفته. اگر معیار را وضع حال افراد در نظر بگیریم، این دو نفر امروز از حرکت های تندروانه انتقاد می کنند و در نقش اپوزیسیون ظاهر می شوند. (دیدیم که حجاریان برای نظریاتش ترور شد و گنجی سال ها در زندان بود) آن روز به حرف های من توجه نشد و گفتند که معیار فقط وضع حال افراد نیست. گفتم اگر چنین است چرا کسی در کانون حضور دارد که مرتکب قتل نفس شده است؟ از نظر من که این موضوع نباید مانع حضور این شخص در کانون بشود زیرا برای جرمی که کرده مجازات شده؛ اما منظورم این است که آیا کار کردن در وزارتخانه ای که یکی از کارهایش سانسور کتاب است، از قتل نفس بدتر است؟ به نظر من اصل این است که شما انتظار دارید تمام منتقدان مثل شما باشند و تحمل حتی اپوزیسیون غیر از خودتان را ندارید. گذشته ی افراد بهانه است. این نحوه ی برخورد در سال ۸۸ نسبت به موسوی و کروبی و در سال ۹۲ نسبت به روحانی هم می شد. اما انسان تغییر می کند.

۳- شریک شدن در قدرت شرایط و ساز و کاری را می طلبد که متأسفانه هنوز در میان نیروهای اپوزیسیون خارج از حکومت آماده نشده. سال های اول پس از انقلاب بخشی از نیروهای اپوزیسیون با حکومت جنگ مسلحانه می کردند. (و به اعتقاد من این خود موجب قدرت گرفتن نیروهای خشن و تندرو داخل حکومت شد. علاوه بر آن حذف نیروهای مترقی تر و ملایم تر داخل حکومت در اثر کارهای تروریستی، تعداد و درصد مسلمان های ملایم را نسبت به تندروها در داخل حکومت کم کرد.) خوشبختانه این شیوه مبارزه منسوخ شده است. (تجربه ی من این است که تروریست ها و نیروهای تندرو و افراطی، چه چپ و چه مذهبی، در هر کجای دنیا در نهایت به راست افراطی کمک می کنند. در ایران هم اقدامات تروریستی اوایل انقلاب و اقدامات افراطی بعدی، با هر نیتی، موجب قدرت گرفتن راست افراطی شد. تمام تلاش اپوزیسیون و نیروهای مترقی تر داخل حکومت این است که از قدرت راست افراطی بکاهند.) نیروهای اپوزیسیون هنوز نتوانسته اند با هم کنار بیایند و تشکیلاتی را سامان دهند. مهم ترین دلیلش هم این است که انتظار دارند همه مثل آنان فکر و عمل کنند و غیر خود را به رسمیت نمی شناسند و نمی توانند با او سر یک میز بنشینند. از طرفی واقعا نمی دانند به عنوان نیروی اپوزیسیون می خواهند چه بکنند و با حکومت چه نوع رفتاری را در پیش بگیرند. بدیهی است که سرکوب هر حرکت سازمان یافته از جانب حکومت هم دلیل دیگری بر آن چیزی است که شما طرح کرده اید. اما این بدان معنا نیست که همیشه چنین خواهد ماند. به مرور زمینه برای شرکت همه فراهم تر خواهد شد.

اما این که گفته اید به نظر شما کار امثال خراسانی (و لابد من) بالا بردن امیدی واهی در مردم به بخشی از این حکومت است تا روز رستاخیز را به تاخیر بیاندازند، به نظر من حرف عجیبی است. منظور از روز رستاخیز یک بیست و دوم بهمن دیگر است؟ من که در میان مردم زندگی می کنم در جبین هیچ کس نمی بینم که اعتقادی به یک انقلاب دیگر داشته باشد. اکثر مردم می خواهند از طریق مسالمت آمیز تغییراتی در جهت بهبود وضع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه ایجاد کنند. ترجیح می دهند به مرور و رفته رفته وضع بهتر شود تا به قول شما با یک روز رستاخیز، معلوم نباشد که چه خواهد شد. آن چه در انتخابات سال ۸۸ و پس از آن هم اتفاق افتاد به همین شکل بود. آن چه در انتخابات سال ۹۲ هم اتفاق افتاد، می تواند در همین راستا دیده شود. اگر به منطقه ای که ایران در آن واقع است نگاهی بیاندازید در می یابید که ما جزو معدود کشورهایی هستیم که در آن ها خبری از جنگ نیست؛ حال آن که همه می دانند که جامعه ی ما زنده و پویاست و حرکت و خواسته های بسیار و آرمان های والا در حد بالایی در جامعه در جریان است. با وجود نبود آزادی های مدنی، نهادهای مدنی و تشکیلات، با وجود آن که مردم زیر فشار اقتصادی هستند، با چشمان باز حوادث را رصد می کنند و با امید زنده اند. نه امیدی واهی.

شاد باشی
فرزانه
۱۹ دی

سهم و وظیفه ما در سپهر سیاسی کشور،
تنها این نیست که بگوییم لنگش کن
www.akhbar-rooz.com