بورژوازی ملی دولت توسعه گرا و گذار به دموکراسی
حمید آصفی
•
در ایران اگر ما بخواهیم توسعه پیدا کنیم اول باید بدانیم نفت و گاز و پتروشیمی سرمایه ما هستند و موتور توسعه و ما چندان به سرمایه مالی از منابع خارجی نیاز نداریم بلکه ما به بازار جهانی نیاز داریم و باید وارد اقتصاد جهانی بشویم اما عملا سیاست خارجی تنش آمیز اجازه نداده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲٣ دی ۱٣۹٣ -
۱٣ ژانويه ۲۰۱۵
بعد از جنگ جهانی دوم اقتصاد توسعه در جهان مطرح شد و این خود به اقتصاد سیاسی و توسعه سیاسی و جایگاه بورژوازی ملی ربط پیدا کرد. در این راستا چند مدل توسعه تعریف شد. یک مدل توسعه اقتصادی اقتدارگرایانه است که متعلق به آسیای جنوب شرقی است که دولت نقش اصلی را بازی می کند که سمبل اش ژاپن، کره جنوبی، سنگاپور و.... غیره است. به این نوع کشورها اصطلاحا ساختارساز می گویند. مدل دوم توسعه که تحت تاثیر و هدایت اتحاد شوروی هستند که به کشورهای نهادساز معروف هستند. این کشورها با نهادسازی ونهادهای وابسته به حزب کمونیست ساختار کشور و جامعه را تغییر می دهند. مدل دیگر هند است که منحصر به فرد است و بعد از انقلاب دولت به شکل آگاهانه دموکراسی و توسعه را با هم همراه کرد. در دو مدل اول توسعه آمرانه است و بعد به جز دموکراسی می آید و در این مسیر معمولا دولت ها در برابر دموکراسی مقاومت می کنند، سرکوب می کنند ولی عاقبت آن دولت ها مجبور به پذیرش دموکراسی می شوند که شدند. اما در مدل هند مدل ساختارسازی اش آگاهانه و داوطلبانه است یعنی دولت بورژوازی ملی هند، دموکراسی را می آورد و همراه با دموکراسی توسعه را نیز عمل می کند.
مدل دیگر مدل های برزیل و آمریکای لاتین یعنی برزیل، آرژانتین و مکزیک است. در این کشورها در دوره شروع توسعه دولت اقتدار چندانی ندارد و سرمایه خارجی بسیار قوی توی این کشورها فعال بوده و دموکراسی بیشتر مال اشراف، و بورژوازی است و در یک فراز و نشیب طولانی کشور وارد دموکراسی و توسعه می شود. مدل دیگر ترکیه است که در این کشور یک بورژوازی ملی شکل گرفته در ارتباط با بورژوازی جهانی و این مدل بر خلاف مکزیک و آرژانتین و برزیل که بورژوازی اش کاملا بورژوازی جهانی است و سرمایه داری جهانی و شرکت های فراملیتی اند که توی این کشورها سرمایه گذاری کرده اند. برای بررسی این مدل ها باید چند عامل را بررسی کرد. یکی نقش دولت است که باید دید دولت در این کشورها چه کرده است و باید یک تعریفی از دولت و ساختارها و ویژگیهای آن بدهیم. یکی اینکه این دولت چقدر بوروکراسی و با چه خصلتی آن را ایجاد کرده است. آیا خصلت این دولت خدماتی است یا امنیتی است، توزیعی است یا تولیدی است. بوروکراسی اش باز است یا بسته است و دولت در این کشورها به کدام یک از اقشار و طبقات اجازه میدان داده است. یعنی باید ببینیم که دولت در این کشورها فن آوران را در اختیار خود گرفته است یا نظامیان را در اختیار خود گرفته است و یا بورژوازی تجاری را بها داده پس باید ساختار دولت، خصلت دولت و رویکرد دولت را در این کشورها شناخت و این دولت ها چقدر دخالت کرده اند، چقدر هدایت کرده اند و کنترل کرده اند و چه میزان جهت داده و برنامه های اقتصادی و اجتماعی چگونه بوده است.
تجربه نشان داده در کشورهائی که توسعه یافته نیستند اساسا بدون استفاده از مکانیزم بازار آزاد هیچ توسعه ای امکان پذیر نیست ولی اعمال بدون کنترل و هدایت بازار آزاد توسعه را هم منتفی می کند چون اقتصاد بازار آزاد توسعه را هم منتفی می کند چون اقتصاد بازار آزاد فقط سود است و طبقات خاصی را قدرت می دهد و آنها به قدرت خودشان فقط می اندیشند نه به توسعه کشور. پس اگر دخالت دولت نباشد کشور نابود می شود ولی باید دانست بدون مکانیزم اقتصاد بازار آزاد توسعه واقعی هم صورت نمی گیرد و شکست می خورد. اینجا باید بین دخالت دولت و کنترل و هدایت و نظارت دولت توی امور مختلف فرق گذاشت. در اقتصاد پایه ای مثل جاده سازی و راه سازی اساسا هیچ کس سرمایه گذاری نمی کند و اینجا وظیفه دولت است. دولت می تواند این پول را از وام خارجی بگیرید یا یک شرکت خارجی را مجاب کند که بسازد بعد سود را از طریق عوارض همان راه بگیرد یا می تواند اجازه دهد که بخش هایی از سرمایه داری در یک جاهایی فعال شود و از مالیاتی که از آنجا می گیرد سرمایه لازم را برای درست کردن راه بگیرد. پس یک سری از کارها اساسا به عهده دولت است و دولت برای توسعه باید دخالت کند. تمام کشورهایی که مدل سرمایه داری داشتند دولت سه چیز را کنترل کرد برای احیای تولید اول قیمت زمین و بورس بازی زمین را متوقف کردند چون هرجا که بورس زمین و رشد سرطانی بورژوازی مستغلات قدرت بگیرد بورژوازی تولیدی نابود می شود مثل ایران که بورژوازی مستغلات حتی بورژوازی تجاری را هم نابود می کند. آفت دیگر بورژوازی مستغلات نظام پژوهشی و دانش بنیاد را که محور جهش و توسعه هست را نابود می کند مثلا اگر ما یک زمینی را بخواهیم بخریم و توی آن یک موسسه پژوهشی علمی بخواهیم تاسیس کنیم اصلا توجیه اقتصادی ندارد چون آنقدر قیمت زمین و مصالح ساختمانی گران است که اساسا پژوهش علمی دیگر اقتصادی نیست. تولید هم همینطور است. در ایران در جریان خصوصی سازی سرمایه دارها یک کارخانه را می خریدند و بعد ماشین آلات را قراضه و زمین کارخانه را تبدیل می کردند به خانه چون سود بورس زمین و خانه برای بورژوازی مستغلات گاها صد در صد تمام می شد. پس کنترل قیمت زمین خیلی مهم است. بعنوان مثال در سنگاپور دولت تا سالها خود ش انبوه سازی مسکن می کرد بعد خانه ها را با اقساط طولانی به افراد واگذار می کرد.
دومین دخالت دولت کنترل نرخ ارز و پول تا مدت معینی است مثلا گاهی مجبور به آزاد گذاشتن ارز در بخش خارجی و کنترل قسمت داخلی اش می شود. بعنوان مثال در هندوستان مردم می توانستند مقدار زیادی پول توی بانک بگذارند و دولت سود تضمین شده بالایی پرداخت می کرد اما کنترل این پول دست دولت بوده و اجازه نمی داد که یک دفعه این پول ها از سیستم بانکی خارج شود و تا حدی اجازه خروج پول می داد چون توازن مالی بازار به هم می خورد به این دخالت ها می گویند دخالت های ریز و ظریف نه برخوردهای کلنگی و معمولا دولت هایی که فاقد مدیریت علمی هستند بلد نیستند سیاست گذاری علمی کنند و کلنگی برخورد می کنند. پس کنترل پول و زمین و مسکن در این کشورها جدی بوده است اما این دخالت، نظارت، کنترل و هدایت با توجه به شرایط هر کشوری می تواند در روش ها و مکانیزم ها فرق داشته باشد. یعنی در این جوامع هم از امکانات بازار آزاد دفاع شده و کنترل مطرح است اما کنترل صرف دولت توسعه را از بین می برد و اقتصاد کاملا آزاد اصلا امکان توسعه را اجازه نمی دهد ضمن اینکه در کشورهای غیر توسعه یافته اساسا نمی شود فرض کرد که سرمایه داری آزاد آزاد باشد. در شرایط ایران اصلا امکان ندارد و به همین خاطر که تئوری های آقای طبیبیان، غنی نژاد نظراتی روی هواست و عملی نیست حتی در اروپای امروز اینگونه نیست.
«چه دولتی می تواند توسعه را ایجاد کند؟»
دولتی می تواند توسعه را انجام بدهد که به لحاظ ماهیتی خصلتی تولیدی و فن آوری داشته باشد و نه خصلت امنیتی و رفاهی مثل دولت های نفتی در ایران معاصر که دولت ها پول نفت را بگیرند و توزیع کنند و در صورتی هم که مردم گرسنه شدند و پول نفت نتوانست مردم را سیر کند و دولت هم که نمی خواهد باج بدهد پس مردم را کتک بزند و سرکوب بکند و این ماهیت دولت روش آن را هم ضد توسعه می کند و خود به خود خصلت را غیر دموکراتیک می کند. دولتی که فن آور تربیت کند و تولید کند بعد از مدتی به مالیات مردم نیاز دارد و اقشار فن آور از دولت حق می خواهند و آن دولت نمی تواند به راحتی اعلام دیکتاتوری کند و دیر یا زود مجبور از پذیرش دموکراسی خواهد بود. حکومت هایی مثل اتحاد جماهیر شوروی و کره جنوبی راهی جزء این نداشتند که به سمت نوعی از دموکراسی حرکت کنند حتی شبه دموکراسی چون طبقه متوسط مدرن شهری و طبقه فن آوران و تحصیل کرده ها در برابر حکومت های نظامی و تک حزبی مدعی می شوند و مشارکت و تقسیم قدرت را طلب می کنند اما در دولت هائی که مردم و اقشار آن مزدوریانان خورو وابسته به دولت باشند هیچ وقت طلب استقلال و مشارکت بوجود نمی آید. پس دولتی می تواند جامعه را به سوی دموکراسی ببرد که اقشار فن آور و تولیدی را خلق و حمایت کند و این یک اصل کلیدی است.
«جایگاه بورژوازی ملی در شرایط جهانی شدن سرمایه»
در اینجا از تعریف کلاسیک بورژوازی ملی در ادبیات چپ جهانی و داخلی گذر می کنیم و اینکه آیا میخ نهایی بر تابوت این بورژوازی در دوره مصدق با کودتای ۲٨ مرداد ٣۲ کوبیده شد و دیگر قابل احیا نیست قابل نقد جدی است. در اندیشه مهندس سحابی بعنوان یک کارشناس ملی بورژوازی ملی تعریف نوین دارد و قابل احیاست و کارآفرین و در تامل با اقتصاد جهانی است و در مرحله تحول ملی- دموکراتیک متحد طبقه متوسط و طبقه کارگر است. به دنبال «قوام دموکراتیک» محیط سیاسی در ایران است و مرحله تاریخی ایران کنونی نیرویی تعیین کننده می تواند باشد اما با پیش شرط ها و پیش نیازهای لازم.
این بورژوازی حدی از فساد و رانت را محتمل با خود دارد اما چون تولید گر است و تجارت رانتی ندارد تمام یا قسمت اعظم سرمایه خود را روی زمین در انظار در صنایع و کارخانه ها نشان می دهد و بر خلاف طبقه تجاری- رانتی که ثروت اش زیر زمینی است و قابل ردگیری و مالیات ستانی نیست بورژوازی ملی صنعتی و کارآفرین در شفافیت سرمایه و قابل ردگیری و در بستر قانون و تور مالیات قرار دارد. بورژوازی ملی ایران اتاق فکر و مرکزیت سیاسی متعین در قالب احزاب یا داشتن بخشی از قدرت که بعنوان یک جناح سیاسی درون حکومتی مطرح باشد فاقد آن است. اما قریب به هشتاد یا نود هزار صنایع سبک و نیمه سنگین در شهرکهای صنعتی کشور در اختیار این طبقه است که در هشت ساله اخیر رو به تعطیلی و رکود گذاشته و نمایندگان سیاسی جهت حمایت از خود را نتوانسته در درون حاکمیت شکل بدهد احزاب مستقل خود را نیز ندارد اما ایران بعنوان کشوری که هشت میلیون نیروی تحصیل کرده بیکار دارد و سالی یکمیلیون نیروی کار وارد بازارش می شود این خود فشار و هشداری به حاکمیت می دهد که این لشکر عظیم بیکاران فعلی و آتی را به تنهایی با سیستم بورژوازی بورکراتیک و بورژوازی تجاری نمی توان سامان داد و این معضل تنها با احیا بورژوازی صنعتی که با قوانین ملی- و تحت یک فضا و محیط سیاسی همگرایی و وحدت ملی معطوف به فضای آزادتر مشارکت سیاسی و دولت توسعه گرایی قانونمند می تواند کشور را از بحران های فراگیر فعلی و آتی خارج کند. پس بورژوازی صنعتی ملی یا خلاصه بورژوازی ملی ایران وجود دارد ولی زیر ضربه و فشار خوردکننده قرار دارد همانطور که طبقه کار و حتی متوسط هم این وضعیت را دارد این بورژوازی در شرایط یک سیاست خارجی معقول و معطوف به منافع ملی بدون اعلام جنگ و درگیری با امپریالیسم و سرمایه داری جهانی می تواند در تقسیم بین المللی کار سرمایه جهانی دست به انتخاب بر اساس مزیت ها و قابلیت های ملی و همگونی فنی- اجتماعی بزند.
بعنوان یک تجربه می توان از کره جنوبی مثال زد دوستان مارکسیت نقش امریالیسم آمریکا را در تزریق سرمایه به این کشور و سایر کشورهای جنوب شرقی آسیا برای جلوگیری این جوامع به سمت اردوگاه سوسیالیسم بشدت برجسته می کنند که این موضع را در مقاله پیشین در حدی به آن پرداخته و جواب داده ام. کره جنوبی با دولتی مستبد اما با ساختاری تولیدی امنیتی برنامه توسعه را شروع کرد و البته به سرمایه گذاری خارجی هم نیاز داشت اما سرمایه گذاری خارجی نیازمند امنیت و بازدهی مناسب هم هست. در فضای سرکوب سیاسی اگر مداوم باشد جامعه را نا امنی می کند و ناامنی ورود و حذب سرمایه خارجی را منتفی می کند چرا که تولید نیاز به امنیت دارد لذا دولت های کره جنوبی بعد از یک دوره در کشمکش با تلاش های مبارزان سیاسی و سندیکایی و مدنی و با سیاست توسعه اقتصادی جامعه کره دارای ظرفیت دموکراسی شد یا بقول برخی از دوستان مارکسیست شبه دموکراسی شد ولی بالاخره کشور فازی به جلو آمد.
در ایران اگر ما بخواهیم توسعه پیدا کنیم اول باید بدانیم نفت و گاز و پتروشیمی سرمایه ما هستند و موتور توسعه و ما چندان به سرمایه مالی از منابع خارجی نیاز نداریم بلکه ما به بازار جهانی نیاز داریم و باید وارد اقتصاد جهانی بشویم اما عملا سیاست خارجی تنش آمیز اجازه نداده است. ما اگر بخواهیم سهمی از اقتصاد جهانی پیدا کنیم باید بتوانیم اعتماد ایجاد کنیم، امنیت داشته باشیم و تحول سیاسی ملی- دموکراتیک را بوجود بیاوریم. بسیاری از دوستان چپ و مارکسیست ایرانی تمام تلاش و همت نظری خود را روی این موضوع متمرکز کرده اند که با سقوط حکومت دکتر مصدق بورژوازی ملی ایران هم کارش تمام شد و چون ما در شرایط تهاجم نئولیبرالیسم جهانی قرار داریم پس راه ما درگیری با این نظام جهانی است و بنده حقیر هنوز در نیافته ام که آیا ما در شرایطی جنگی با جهان سرمایه داری هستیم و نوع تهاجم ما چگونه است و آیا ایران در مرحله یک سوسیالیسم جنگی- تهاجمی قرار دارد و کوشش ها وتلاش برای ساختن یک آلترنانیو سوسیالیستی در ایران است و اساسا سوسیالیسم در شرایط موجود جهانی در یک واحد ملی چون ایران قابل تحقق است و بسیاری از سوالات فراوان و پاسخ داده نشده
البته در شکل گیری این وضعیت باید قهر دولت در ایران و خشونت اش را در نظر بگیریم و این عامل باعث شده که روشنفکران ما هیچ نوع امکان اجرایی نداشته باشند بخصوص با مارکسیسم ایرانی اش عملا سبب شده که همه نظریه پردازان ذهنی بشوند. به قول معروف انسان وقتی چلاق باشد می خواهد روی هیمالیا صعود کند!!
البته توی رویا و تخیل ولی اگر پا داشته باشد می خواهد برود توچال!!
وقتی رابطه دولت با روشنفکر قطع شود روشنفکر دست اش به هیچ جا نمی رسد و روشنفکر فقط آرمان می سازد و چاره ای هم ندارد چون می خواهد انسان بماند. ولی اگر روشنفکر برود توی میدان عمل می بیند که ساختمان سازی کار دارد، فوندالسیم اش به این راحتی نیست آن وقت آرمان سازی اش می آید پائین و عینی تر می شود این بحث های روشنفکری ایرانی عمدتا ذهنی است و با مارکیسم این ذهنی گرایی خیلی زیاد شد با شریعتی اوج گرفت و با دکتر سروش منحرف شد. یک آرمان سازی مدام بدون یک نوع روی زمین راه رفتن. درست است که ما برابری و آزادی را قبول داریم ولی این شعار «سپهر» است جائی معینی نیست. روی کره زمین توی ایران ما بایستی این سپهر را روی یک برنامه و الگو در بیاوریم یعنی سپهر را در خدمت متدهای عینی در آوردن و این در قالب بحث توسعه باید روی ان کارکرد و جایگاه بورژوازی ملی و دولت و طبقه متوسط و کارگر و مباحث سندیکایی و جامعه مدنی باید روشن شوند. این بحث بورژوازی ملی و اقشار اجتماعی و توسعه باید لایه هایش را عمیق تر کرد و فراگیر باید شود و باید تحقیق کرد که چرا توی ایران توسعه اتفاق نیافتاده.
(۱) نسبت و رابطه نفت با دموکراسی در ایران
|