مراسم شاشیدن – سنت پیترزبورگ ۲۰۰۵ - نیلوفر شیدمهر

نظرات دیگران
  
    از : نیلوفر شیدمهر

عنوان : ممنونم البرز: مو و پیچش مو
البرز گرامی،

از پاسختان بسیار سپاسگزارم.
شما درست می گویید در این شعر به تفاوت های جنسیتی اشاره شده است و آرزوی "تغییر" بیان شده است.
با این که در سنت ما خود شاعر به معمول در تفسیر شعر خود چیزی نمی گوید، ولی من این جا کمی سنت شکنی می کنم: این شعر به جز لایه ی جنسیتی، لایه های دیگری نیز دارد که از دید خواننده گان حرفه ای و خوبی مانند شما پنهان نیست. مهمترین لایه ی این شعر اتفاقن لایه ی جنسیتی اش نیست بلکه لایه ی سیاسی آن است.

از آن جا که شعر در سنت پیترزبورک اتفاق می افتد: لایه های مختلف شعر و اشاره ها در ارتباط با تاریخ سیاسی روسیه و همچنین ادبیات روسیه قرار می گیرند. برای مثال ترک ها نه تنها به شکاف های بدن زن یا مرد اشاره دارند بلکه به ترک های سیستم های سیاسی در روسیه از قبل تزار تا حالا نیز اشاره دارند. یا کلمه ی "ابله" به عمد در این شعر به کار برده شده که نام یکی از شاهکارهای ادبیات روسیه است: ابله نوشته ی داستایوفسکی که اثری بسیار پیچیده و پر لایه است.

و اما روسیه جایی است که جنبشی فمنیستی به نام "پوسی رایت" که شکلی خاص دارد ظهور کرده است و چشم جهانیان را به ترک های سیاسی سیستم موجود به سرکردگی تزار کنونی روسیه پوتین گشوده است. سه زن اصلی پوسی رایت، بر خلاف هذیان های بعضی ها (گل گفتید: هذیان گو)، نه از قفس های کلن بیرون آمده اند و نه از خیابان جمشید تهران و نه ....منظورم این است که هر نوشته ای یک کانتکست یا بستر بررسی دارد. درست است که این شعر به زبان فارسی نوشته شده است (البته اصل شعر را به انگلیسی نوشتم و در کتاب دومم
Between Lives
هست و این کار ترجمه ی آن است) و درست است که من در ایران متولد شده ام، ولی بستر وقوع و بیان این شعر همانطور که در خط اول می آید ایران نیست. حتی اشاره های جنسیتی باید در رابطه با بستر شعر تفسیر شوند تا درست معنا یابند.

فمنیسم ایرانی جلوه هایی و نمایندگانی بسیار متفاوت از فمنیسم روسی (پخصوص پوسی رایت ) داشته است. "تغییر" هم که شما به درستی اشاره کردید، اگر با توجه به بستر رویدادی این سروده قرار بگیرد، معنای دیگری می یابد. البته نوشته ی شما به شکلی کلی بود که می تواند در ارتباط با تمام بسترها قرار بگیرد. برای مثال آرزوی "تغییر" که در روسیه وجود داشت ولی آیا به راستی رخ داد؟ راستش از دید من توریست مستحکم ترین و افراشته ترین ساختمان ها، کلیساهای ارتودوکس بودند--محلی که پوسی رایت از مهمترین نمایش های اعتراضی اش را آن جا را راه انداخت.

خوانندگان ایرانی اما، شما را نمی گویم به طور کلی می گویم، اگر واژه هایی ببینند که به مسائل و یا اعضای جنسی اشاره دارد سریع جلب می شوند. ولی به معمول در نوشته های پیچیده سطح را بیشتر نمی بینند و گاهی برداشت هایی می کنند که با توجه به بستر معنای و رویدادی شعر کاملن پرت است. برای مثال من چندین سال قبل شعری در ایرانین دات کام منتشر کردم که به خطابش به زیگموند فروید بود (گوینده شعر او را زی زی گولو یا آقای زیگموند فروید خطاب می کرد و رو به او حرف می زد) و به قول شما صریح و بی پرده نوشته شده بود. ولی نه هیچ ربطی به ایران داشت و نه به چیزهایی که تعدادی هذیان گو از هزاران خواننده ای که شعر را خوانده بودند می گفتند. این کار بسیار پرخواننده بود و حتی به بالاترین رسید، چون همه اشتباه گرفته بودند و به قول معروف "هر کسی از ظن خود شد یار من ..." یا "آن ها مو می دیدند و شعر در کار "پیچش مو" بود. راستش این گونه افراد بیشتر مایه ی خنده و تفریح منند تا از کوره بدر کردنم که قصد آن هاست.
با آن ها کاری نداریم.
من باز هم از شما تشکر می کنم که خواننده ی دقیق کارهای من هستید. موفق باشید و با احترام

نیلوفر شیدمهر
۶۶٣۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : نیاز به تغییر
‫خانم شیدمهر گرامی، در متنی که دلیرانه مراسم شاشیدنش نامیده ای. بدون پرده های رایج در زبان فارسی، آشکارا ‫سخن از تفاوتها ‫گفته ای.
‫گمان می کنم، ‫وقتی سخن از تفاوت می شود، بی توجه به اینکه، در سخن واژه تغییر بکار گرفته شده باشد، و یا نه‫، نیاز به تغییر مطرح است، مثلا شما می نویسی، «...ای کاش این مرد بودم...». ‫همین جمله شما، برایم انگیزه نوشتن متن، سخنی در باره تغییر، را فراهم آورد.

‫راشدان گرامی، گمان می کنم، به جای تمسخر زنان عموما اروپای شرقی نشسته در قفسهای شیشه ای کلن، و یا بخت برگشته های ساکن شهرنو تهران سابق، و یا زنان جوان خودفروش‫ ولو در کنار خیابانهای تهران امروز. اگر حرفی برای گفتن داری، سخنت را آشکار و بی توسل به خودسانسوری بگو. و دست از سخن در استعاره های مات، نامفهوم و هذیان وار بدار.
۶۶۲۹٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ دی ۱٣۹٣       

    از : راشدان

عنوان : یادآوری
گویابه دلیل گذشت زمان یادت رفته که به عنوان یکی ازشنوندگان جلسه سخنرانی دگتراستوکمان درلباس زمان نمایشنامه وباکلاهی لبه داروگلی درگوشه اش توردیف ماقبل آخرشنوندگان جلسه نشسته بودی وعکسش راهم نشان آشنایان میدادی.لابدبدون دیدن استادخسروی درآن صحنه شرکت کرده بودی!
۶۶۲۹۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ دی ۱٣۹٣       

    از : راشدان

عنوان : اندرمعنی پیشرو بودن
البرزخانوم!(عجب اسم بامسمائی!)
بنابه تعریف شوما،اینهمه خانومهای توی قفس های شیشه ای شهرهای آلمان،یاشهرنو قدیم خودمان لابدازامثال استادرکن الدین خسروی،زنده یادان استادپرویز شهریاری واستادآریانپوروامثالشان خیلی پیشروترند!.....
۶۶۲٨۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ دی ۱٣۹٣       

    از : نیلوفر شیدمهر

عنوان : به راشدان: ؟ ؟ ؟
آقای راشدان گرامی،

۱) من که خودم یادم نمی آید شاگرد آقای رکن الدین خسروی بوده باشم. تجربه ی من از ایشان دیدن دو تا از نمایشهایی است که ‏روی صحنه بردند، آخری که من دیدم "در پوست شیر" در اداره ی تاتر بود. تجربه ی دیگرم شرکت در جلسه ای به قصد انتخاب بازیگر برای نمایشنامه ی دشمن مردم ایبسن به کارگردانی ایشان بود. که من انتخاب نشدم‎. ‎

حالا شما این داستان را از کجایتان در آورده اید، الله اعلم‎!‎

۲) خط های دیگر نوشته تان چنان پر کنایه بود که متوجه مقصودتان نشدم. می دانید، من زن ساده ای هستم و سخنان کسانی را "که خود گویند و خود خندند" تا بی پرده بیان نکنند متوجه نمی شوم.

خواهش می کنم یکبار دیگر بدون کنایه و با لحنی ساده بنویسید.

سپاسگزار،

نیلوفر شیدمهر
۶۶۲٨۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ دی ۱٣۹٣       

    از : نیلوفر شیدمهر

عنوان : به البرز: ؟
البرز گرامی،
من متن شما را به طور مستقل متوجه می شوم ولی در ارتباط با سروده ام نه. خواهش می کنم در صورت تمایل ربط نوشته ی خود و نوشته ی مرا توضیح بدهید. کی در این سروده می خواهد تغییر کند؟ آیا موفق می شود یا نه؟

سپاسگزار،
نیلوفر شیدمهر
۶۶۲٨٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ دی ۱٣۹٣       

    از : راشدان

عنوان : قدردانی ازشاعره
باسلام،باباتوخیلی معرکه کردی!ماهنوزاندرخم همان کوچه ایم!خیلی دوست میدارم استادرکن الدین خسروی این شعررابخواندوببیندشاگردقدیمش به چه راههای خارق العاده ای دست یافته!.....
۶۶۲۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : سخنی در باره تغییر
سخنی در باره تغییر، برای تغییر، چرایی و سرانجام تغییر.

همه عاشق تغییریم، چه تغییر هم معناست با تازه گی. و تازه گی یعنی نشاط، یعنی زیبایی، یعنی زندگی انسانی، یعنی مرداب نشدن.

‫در مرداب عفن حاکم است و به دور خود چرخیدن و باز هم چرخیدن، گیجی و حالت تهوع، سرآسیمه گی، تشنگی و عدم شفافیت، و در خود پوسیدن، و هرگز به مقصدی نرسیدن.


پرده ‫‫اول!!!
اگر ‫‫گفتم تغییر،
اگر ‫گفتی تغییر،
اگر ‫گفت تغییر.

پرده ‫بعد!!!
‫تغییر شدم،
‫تغییر شدی،
‫تغییر شد.

و سرانجام ‫هزاران سال گذشت!!!
‫تغییر نکردم،
‫تغییر نکردی،
‫تغییر نکرد.

‫البرز
۶۶۲۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱٣۹٣