در زمین تروریست های بنیادگرا بازی نکنید


اردشیر زارعی قنواتی


• انتشار اولین شماره نشریه شارلی هبدو بعد از هجوم تروریستی به دفتر این مجله با درج کاریکاتوری از پیامبر اسلام در تیراژ پنج میلیونی در خوشبینانه ترین حالت، یک مقابله به مثل احساسی و بازی در زمین تروریست ها بوده است. در حالی که افکارعمومی جهانی و حتی جوامع مسلمان به نفع حق آزادی بیان به شدت تهییج شده بود، چنین رویکردی بار دیگر یک شکاف عینی را در سطح عمومی ایجاد کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٨ دی ۱٣۹٣ -  ۱٨ ژانويه ۲۰۱۵


روز هفتم ژانویه با حمله تروریست های بنیادگرا به نشریه طنز "شارلی هبدو" در پاریس که به کشته شدن ۴ کاریکاتوریست مشهور فرانسوی به همراه ۵ روزنامه نگار دیگر، یک اقتصاددان و دو پلیس منجر شد، یک روز سیاه در تاریخ فرانسه به حساب می آید. در وقایع و حوادث مرتبط با این حمله تروریستی ابتدا یک پلیس زن در روز بعد کشته شد و در فاصله یک روز دیگر با گروگانگیری تروریست های حمله کننده به شارلی هبدو و همدست آنان در یک سوپرمارکت یهودی در محله "ونسان" پاریس در مجموع هشت تن دیگر از گروگان تا گروگانگیران نیز جان خود را از دست دادند. شوک و ضربه یی که به فرانسه و جایگاه آزادی بیان به تبع این حملات وارد آمد آن چنان قابل تامل بود که چند روز بعد با فراخوان "فرانسوا اولاند" رئیس جمهوری این کشور برای حضور مردم و رهبران جهان در راهپیمایی "اتحاد" در پاریس و دیگر شهرهای فرانسه حدود ۴ میلیون نفر در کمال آرامش با مدنظر قرار دادن دفاع از حق آزادی بیان در کنار احترام و همزیستی بین دینداران و بی دینان، بومیان و مهاجران، معتقدان به تمامی فرق دینی و نژادی در تقابل با تروریسم بنیادگرای افراطی به خیابان آمدند. با مشخص شدن هویت مهاجمان نشریه شارلی که دو برادر "شریف و سعید کواشی" بودند و "آمدی کولیبالی" همدست آنان که وظیفه حمله به پلیس و یهودیان به وی محول شده بود و هر سه نفر نیز متولد و شهروند فرانسه و با گروه های تروریست "القاعده" شاخه یمن و " داعش" مرتبط بودند، تصویر خاکستری قبلی تا حدود زیادی جای خود را به یک تصویر واضح و روشن داد. در این مرحله مشخص شد که تروریست ها این بار نه از مردم خاورمیانه که بزهکاران و دانش آموختگان دانشگاه جنگ تروریستی در یمن و سوریه بودند که روزگار نه چندان دوری با آزادی کامل از پاریس به مناطق بحرانی خاورمیانه به خصوص سوریه روانه می شدند. دنباله این ماجرا به خصوص بعد از اینکه مشخص شد "حیات بومدین" شریک زندگی کولیبالی چند روز قبل از اجرای این عملیات بدون هیچ دردسری از پاریس به مادرید و سپس از طریق هوایی به استانبول ترکیه رفته است تا در شاهراه ترانزیتی تروریسم به سوریه برود، بیش از پیش بر واقعیاتی نور تاباند که حتی تروریست های تحت کنترل تا زمانی که به اهداف خودی حمله نکرده اند آزادند و می توانند برای ادامه جهاد مقدس خود علیه دشمن مشترک از تمامی کنترل های مرزی به راحتی عبور کنند.
این وقایع ایپزود میدانی عملیات بود در حالی که در حواشی این حوادث و در زیر پوسته شهر وقایعی رقم خورده بود که بنا به سوابق تاریخی شکل یابی گروه های تروریستی، شکست سیاست انتگراسیون در قاره اروپا، جایگاه آزادی بیان در نظام لائیک فرانسه، مرزبندی بین تروریسم بنیادگرا با جامعه مسلمانان، نقش رسانه های بین المللی در پوشش زنده تلویزیونی این وقایع و مهم تر از همه انگیزه اصلی اتاق های فکر گروه های تروریست بنیادگرا مسیر متفاوتی را نسبت به هدف رواداری و همزیستی بین طبقات اجتماعی دنبال می کرد. بررسی روانشناختی هر کدام از این ابعاد با توجه به پیامدهای بعدی حرکت مهره های این شطرنج خونین گویای یک تناقض اساسی در ذات مساله است که در وهله اول و در نگاه تجریدی و انتزاعی به موضوع شاید قابل تشخیص نباشد. در این بین ارتباط حوادث تروریستی پاریس با موضوعاتی چون انزوا و حاشیه نشینی نسل های جوان مهاجرین مسلمان در چارچوب فقر اقتصادی و فرهنگی، نقش تعیین کننده اهداف ژئوپلتیک ساخت قدرت در آنارشی موجود در نظام بین الملل به خصوص در خاورمیانه و شاخ آفریقا، تمرکز نهادهای اطلاعاتی غربی بر امنیت داخلی در وضعیت کمک به تشدید ناامنی خارجی، عدم شفافیت کشورهای اروپایی در مرزبندی بین حقوق بشر و دمکراسی با تروریسم برای دخالت در امور دیگر کشورها و مهم تر از همه عدم پذیرش جهانی بودن مولفه امنیت بین المللی در یک جهان متنوع با منافع ناهمگون، هرگز نباید نادیده گرفته شود.
جهان در شرایطی قرار گرفته است که دیگر این نکته به روشنی اثبات شده است که بنیادگرایی تروریستی از نوع القاعده و داعش در بستری رشد می کند که بنا بر بعضی تناقضات در زیست اجتماعی جهان معاصر، معیارهای دوگانه در برخورد با رخدادهای بین المللی، حمایت پیدا و پنهان رژیم های نامشروع منطقه یی از فرهنگ بنیادگرایی برای تثبیت حاکمیت خود و مقابله با رقبای منطقه یی و همچنین فرقه گرایی بر محیط های بحرانی تحمیل شده است. هرگونه نگاه تجریدی به تمامی این موضوعات به خصوص در حوزه آزادی بیان در آنجا که پای مقدسات دینی به میان می آید به خودی خود می تواند سوخت لازم را برای گردش این چرخه خشونت تهیه کند. به همین دلیل موضوع آزادی بیان که می تواند در چارچوب نظری و حقوقی از یک "مطلقیت" قانونی برخوردار باشد در پروسه حرکتی خود در محیط بحران و آنارشی حاکم بر جهان کنونی واجد یک خصوصیت "نسبی" در عرصه عینی و عملی خواهد بود. احقاق چنین حقی تا آنجا می تواند پشتوانه مشروعیت واقعی را در ذات خود نهادینه کند که در پیامد اقدام حول این حق، حقوق بنیادین دیگر نقض نگردد و تبعات ویرانگری حتی در همان حوزه های رواداری و امنیت را سلب نکند. در چنین شرایطی وقتی از حق آزادی بیان سخن گفته می شود باید به "درک ضرورت" در پیاده سازی این حق در بستر عینی اجتماعی هم توجه ویژه یی شود. چنانچه آزادی بیان به عنوان یک حق انسانی در یک مقطع خاص و بنا به دلایل عینی موجب نقض همزیستی، نفی رواداری، تشدید قطبی گرایی، تقویت راستگرایی افراطی و به خصوص تثبیت و تحمیل بنیادگرایی در قالب اقدامات تروریستی شود، خوشبین ترین و اصلی ترین حامیان حق آزادی بیان نیز می بایست در مطلق گرایی این موقعیت حقوقی درنگ کنند.
در بازکاوی حملات تروریستی پاریس و مولفه های آزادی بیان و امنیت عمومی می بایست از چارچوب انتزاعی بحث خارج شد و به تعبیری از آسمان به زمین سفت قدم نهاد. شاید برای درک بهتر این مفاهیم تاکید بر چند مثال عینی بتواند در هضم موضوع کمک کند. اینکه آزادی بیان یک اصل انکارناپذیر و بدون خدشه است که هیچ کس نمی تواند به بهانه دفاع از "مقدسات خود" حقوق بنیادین دیگری را نقض کند، هرگز به مفهوم به کارگیری این حق در هر شرایطی و موقعیتی نخواهد بود. به همین دلیل بشر مدرن برای نظم بخشیدن به زیست انسانی خود مجبور به تنظیم یک رشته "قراردادهای اجتماعی" می شود که در نگاه اول می تواند ناقض اصل اولیه باشد. مثلا اینکه برای دیدن بسیاری از فیلم های خاص رتبه بندی سنی مراعات می شود و بعضی از چنین فیلم های برای کودکان و حتی جوانان زیر ۱٨ سال برچسب ممنوع می خورد هر چند که در نگاه کلی نوعی نقض آزادی و انتخاب این گروه های سنی محسوب می شود ولی قانونگذار و متولی امر برای کاهش تبعات منفی بعضی سکانس های فیلم بر روی طیف هایی که هنوز از پختگی سنی و عقلی نرسیده اند تشخیص داده است که این تحمیل یک ضرورت عینی می باشد. در مثال دیگری بر اساس اصل آزادی انتخاب و تعیین سرنوشت هر انسانی حق دارد تا نوع زندگی و حتی پایان بخشیدن به زندگی خود در صورت عدم تجاوز به حریم دیگری را معین کند ولی هم اکنون حتی در پیشرفته ترین جوامع و دمکراسی های موجود مبادرت به "خودکشی" نه تنها پذیرفتنی نیست که می تواند به عنوان یک جرم به حساب آید. در مقوله امنیت نیز همین واقعیت زمینی در مقابل حقوق بنیادین انسان قرار گرفته است چنانچه در وضعیت بروز بحران، قانونگذار و دولت های مستقر در شرایط خاص حتی برای کاهش آسیب دست به تحمیل شرایط اضطراری و از جمله منع آمد و شد می زنند. در جوامع دمکراتیک امروزی افشای اسرار امنیتی و پرده برداشتن از اقدامات اطلاعاتی ملی و همچنین لو دادن هویت کارمندان نهادها و سرویس های اطلاعاتی – امنیتی توسط یک شهروند جرم تلقی شده و مجازات های سنگینی در حوزه ملی برای این اشخاص تعیین شده است، در حالی که به صورت بنیادین و بر اساس اصل آزادی بیان فرد یا نهاد افشا کننده نه تنها جرمی مرتکب نشده که تنها از حقوق اولیه خود استفاده کرده است. مورد "ادوارد اسنودن" کارمند سازمان سیا برای افشای اطلاعات محرمانه دستگاه اطلاعاتی (ان اس آی) یک نمونه مشخص از چنین مواردی است، در صورتی که بنا به گفته سازمان های حقوق بشری وی نه تنها امنیت کشور آمریکا را به خطر نیانداخته بود بلکه پرده از اقدامات فراقانونی این نهاد امنیتی برداشته است. نکته مهمتر اینکه در خصوص امنیت هم اینک در غرب یک جداسازی کاذب بین امنیت ملی و امنیت بین المللی در حال شکل گیری است که مثلا همان تروریست هایی که فاجعه پاریس را رقم زدند قبل از آن به راحتی حتی از طرق قانونی می توانستند با مسافرت به ترکیه به عنوان "سرپل" تروریسم بنیادگرای کنونی به کشورهای چون سوریه، عراق، لیبی و یمن رفته و هر روزه صدها نفر از مردم این کشورها را سربریده و کشوری را به ویرانه تبدیل کنند. اینکه در واکنش به اقدامات تروریستی پاریس آقای اولاند همچنان مدعی می شود که اگر در سال ۲۰۱۲ بنا به توصیه وی به سوریه حمله نظامی صورت می گرفت امروز شاهد گسترش تروریسم و وقایع پاریس نبودیم ناشی از همین کج فهمی ذهنی و سواستفاده های ژئوپلتیک است که نشان می دهد سیاستمداران غربی هنوز سوراخ دعای مبارزه واقعی با تروریسم را نیافته و درس های لازم را در این خصوص نگرفته اند.
انتشار اولین شماره نشریه شارلی هبدو بعد از هجوم تروریستی به دفتر این مجله با درج کاریکاتوری از پیامبر اسلام در تیراژ پنج میلیونی در چارچوب چنین تعریفی از حق آزادی بیان در خوشبینانه ترین حالت، یک مقابله به مثل احساسی و بازی در زمین تروریست ها بوده است. در حالی که افکارعمومی جهانی و حتی جوامع مسلمان به نفع حق آزادی بیان و محکومیت اقدامات تروریستی پاریس به شدت تهییج شده بود، چنین رویکردی بار دیگر یک شکاف عینی را در سطح عمومی ایجاد کرده و برای بنیادگرایان تروریست موهبتی فراهم آورد تا در بین لایه های زیرین اجتماعی در جوامع مسلمان اقدام خود را توجیه کرده و بستر مساعدی را برای یارگیری جدید در اختیار بگیرند. این اقدام نسنجیده به همان نسبت تبعات تخریبی را به دنبال خواهد داشت که پخش مستقیم ۴٨ ساعته تعقیب و گریز تروریست ها در پاریس توسط شبکه های خبری و به خصوص خبرگزاری "یورونیوز" یک اقدام در خدمت همان تروریست ها بوده است. اصولا بسیاری از اقدامات فاجعه بار و چندش آور بنیادگرایی اسلامی و تروریسم جهادی کنونی برای مطرح شدن، در راس خبرها قرار گرفتن و اثبات این هدف می باشد که نشان دهد آنان تنها با چند نفر قادر می باشند کشوری و جهانی را به هم بریزند. اینکه بسیاری از جوانان منزوی و در حاشیه قرار گرفته در جوامع غربی هر روزه جذب گروه های تروریستی می شوند بیش از هر چیزی برای دریافت همین هویت تازه و اثبات نقش تاثیرگذار خود در جهان کنونی است و پوشش گسترده به عملیات آنان و زمینه سازی این چنینی برای توجیه اقداماتشان بدون شک خدمتی در جهت منافع تروریسم بنیادگرا و جهادی خواهد بود.