شمه ای درباره نظریه پارادایم، ساختار و عملکرد (۱)
(در حاشیه سلسله مقالات رفیق خلیق)


داوود دبیری بسطامی


• مفهوم پارادایم از دیدگاه منتقدان وی مبهم و چند پهلو است؛ برای نمونه، همانگونه که در بالا اشاره گردید، مارگارت مسترین به بیست‌ویک معنای گوناگون پارادایم در کتاب ساختار انقلاب‌های علمی کوهن اشاره می‌کند. توصیف کوهن از خصلت سلطه‌جو و اقتدارگرای علم عادی با انتقادهای فراوانی روبه‌رو شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣ بهمن ۱٣۹٣ -  ۲٣ ژانويه ۲۰۱۵


گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
" حافظ "


مقدمه:
راقم این سطور در بررسی مواردی از نظرات «چپ نو اندیش» از زبان رفیق خلیق ، مسئول محترم هیئت سیاسی، اجرایی سازمان فداییان خلق ایران-اکثریت بخشی از افق های اندیشه جدید ایشان و همفکران سازمانی او را در سه مقاله جدا گانه مورد ارزیابی قرار داده و به آگاهی خوانندگان محترم آن سایت رسانیده است. از انجایی که رفیق خلیق در این سلسله مقالات مکررا از واژه مرکزی "پارادایم" و بطور گسترده ای استفاده نموده اند و فقط در توضیح ان در پرانتز واژه های "الگوها، مدل ها و دستگاه های نظری" را مقابل ان نشانده اند، به نظر می رسد این توضیح مختصر وافی به مقصود نیست. نگارنده در ادامه این بحث و بر رسی این سلسله مقالات، توضیح مختصری این مورد را برای اشنایی بخشی ازخوانندگان که با این مقوله اشنایی ندارند بصورت خطوط راهنما ارائه نموده و در مقاله بعدی نظری به تزهای رفیق خلیق در این باره خواهد داشت.

تاریخچه:
توماس کوهن درسال 1922 درامریکا به دنیا آمد. کارهای علمی انیشتین و پلانک او را به فیزیک علاقمند کرد. لیسانس، فوق لیسانس و دکترای خود را با رتبه ممتاز در رشته فیزیک از دانشگاه هاروارد اخذ کرد. در سال 1948 تا 1956 به پیشنهاد رئیس دانشگاه، تاریخ علم را در دانشگاه هاروارد تدریس کرد. پس از ترک هاروارد تدریس در دو دانشکده فلسفه و تاریخ دانشگاه کالیفرنیای برکلی را عهده دار شد. کوهن هر چند مقالاتی در مجلات معتبر فیزیکی و ریاضی منتشر کرده بود، اما سمت و سوی کار خود را تغییر داد و شروع به نوشتن مقاله در مجله «تاریخ علم» کرد. در 1957 اولین کتابش را تحت تاثیر الکساندر کوایره با نام «انقلاب کپرنیکی» منتشر کرد. در 1962 و در برکلی مشهورترین کتابش را با عنوان ساختار انقلابهای علمی منتشر کرد. در 1964 به دانشگاه پرینستون رفت و کتاب خاستگاه های فیزیک کوآنتوم که مصاحبه هایی با دانشمندان فیزیک کوآنتوم بود را نوشت. بیشتر وقت کوهن در این سالها به دفاع از آراء طرح شده در کتاب ساختار انقلابهای علمی گذشت که بخشی از آن در 1969 در قالب پی نوشت کتاب ساختار انقلابهای علمی منتشر شد. کوهن در 17 ژوئن ، 1996 در سن 73 سالگی بر اثر سرطان ریه درگذشت.

بنیان های اندیشه کوهن:
کوهن‌ در کتاب‌ ساختار انقلابهای‌ علمی، که مرجع اصلی نظریه پارادایم است دیدگاه‌ جدیدی‌ از فلسفه علم‌ را مطرح‌ می نماید که‌ از بسیاری‌ جهات‌ تفاوتهای‌ کاملا" اساسی‌ با علم‌شناسی های‌ قبلی‌ دارد، او در توضیح علت نگارش‌ این‌ کتاب‌ می‌گوید: "... در کمال‌ ناباوری، مواجه‌ شدن‌ با یک‌ نظریه‌ علمی‌ کهنه،‌ از رواج‌ افتاده‌ و طرز عمل‌ آن، تصورهای‌ اساسی‌ مرا نسبت‌ به‌ ماهیت‌ علم‌ و دلایل‌ کامیابی‌ مخصوص‌ آن‌ از اساس‌ متزلزل‌ کرد... تلاش‌ برای‌ یافتن‌ ریشه این‌ اختلافات(یعنی‌ بین‌ علوم‌ طبیعی‌ و علوم‌ اجتماعی)، مرا به‌ شناخت‌ نقش‌ چیزی‌ در تحقیقات‌ علمی‌ رهنمون‌ ساخت‌ که‌ از آن‌ زمان‌ به‌ بعد آن‌ را'پارادایم، نامیده‌ام. مقصودم‌ از این‌ اصطلاح، دستاوردهای‌ علمی‌ مقبول‌ عام‌ است‌ که‌ در دوره‌ای‌ از زمان، مسائل‌ و راه‌ حلهای‌ نمونه‌ ای را برای‌ جامعه‌ای‌ ازپژوهشگران‌ علوم‌ فراهم‌ می‌آورد. پارادیم سنگ بنا وبنیاد اصلی نظریه توماس کوهن در باره علم است که پس از طرح ان در کتاب ساختار انقلابهای علمی در حوزه های مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. به عقیده کوهن خصوصیاتی که علم را از غیر علم جدا می سازد وجود پارادایمی است که یک سنت علم متعارف یا عادی را حفظ کرده است و استمرار می بخشد. بر این اساس تئوری بطلمیوسی در کیهان شناسی ُ تئوری داروین در بیولوژی، تُئوری انیششتین در علم فیزیک را نام برد.
کوهن در چاپ اول کتاب خود در تعریف پارادایم می نویسد، دستاوردهایی که واجد دو ویژگی مشخص زیرباشند پارادایم می نامیم:
الف-این دستاورد ها چنان بی نظیر و نو باشد که بتواند توجه گروه پایداری از حامیان را از شیوه های رقیب فعالیت علمی منصرف کرده و به سوی خود جلب نماید.
ب-این دستاورد ها چنان گسترده و بیکران باشند که همواره انواعی از مسا ئل را پیش روی پژوهشگران نوپا قرار دهد تا به حل انها بپردازد.(1)
علم عادی(هنجاری) بر شالوده همین آثار و دستاوردهای بزرگ شکل میگیرد . علم هنجاری به معنای پژوهشی است که به صورتی مستحکم بر شـالوده ای از یک یا چند دستاورد علمی بنا شده است و جامعه علمی خاصی در مدتی از زمان به آن دستاوردها معتقد است و آن ها را اساس عمـل زاینـده خود قرار میدهد. امروز اینگونه دستاوردها در کتابهای درسی مقدماتی و پیشرفته مورد بحث قرار میگیرد.

تعاریف و برداشت های متفاوت از پارادایم:
با وجود نقش کلیدی پارادایم در نظریه ی کوهن، وی تعریف دقیقی از این اصطلاح ارائه نکرده و آن را به نحوی مبهم و در تعابیری متفاوت به کار برده است به طوری که مارگرت ماسترمن فیلسوف و زبانشناس مشهور بریتانیایی بیش از 21 معنا برای پارادایم در آثار کوهن شناسائی کرده است. (4)
کوهن در پی نوشتی که در سال ۱۹۶۹ بر چاپ اول کتاب خود نوشته تصریح می نماید که:
“برخی از مشگلات اصلی متن اولیه من حول مفهوم پارادایم قرار دارد “(2). او در این پی نوشت جهت ابهام زدایی دو معنی متفاوت را برای پارادایم در کتاب معرفی می نماید. او می نویسد:
" از طرفی پارادایم عبارت است از تمام ان مجموعه از باورهاُ ارزشهاُ فنون وغیره که اعضای یک جامعه خاص در ان شریک هستند.از طرف دیگر بیانگریک نوع عضو در ان مجموعه است . "
اقای دکتر سعید زیباکلام یکی از مترجمان کتاب‌ ساختار انقلابهای‌ علمی در ذیل صفحه ۲۲ این کتاب می نویسند: برخی استادان و نیز مترجمان در مقابل واژه پارادایم ُمثالُ الگوُ سرمشقُ وامثال انها را قرار داده اند. به گمان من این برابر نهادها گمراه کننده و بلکه مخل فهم دقیق و صحیح مفهوم پارادایم هستند. زیرا در همین کتاب کوهن بارها مثال الگو و سر مشق را به معنایی غیر از پارادایم به کار برده است. مفهوم پارادایم ان چنان غنی و تفصیل یافته است که هیچ تک واژه ای نمی تواند بدان وفا کند. لاجرم باید ان را همچون مارکسیسم ُ لیبرالیسم؛ فاشیسمُ کنسرواتیسمُ و سوسیالیسم به زبان فارسی انتقال دهیم و امیدوار باشیم که فهم ان نه با یک واژه فارسی که با فهم تفصیلی مفهوم پارادایم حاصل خواهد شد.(3)

قانون اصلی پارادایم:
فرایند پیشرفت علمی از دیدگاه کوهن شامل مراحل پیش علم، علم عادی (هنجاری) بحران، انقلاب، علم عادی جدید وبحران است. مرحله پیش علم شامل همه فعالیت های پراکنده ای می شود که قبل از شکل گیری یک علم عادی رخ میدهد. علم عادی نیز هنگامی پدید می‌آید که آن فعالیت‌های پراکنده تحت پارادایمی که جامعه علمی پذیرفته است، سامان می‌یابد و هدفدار ‌گردد. بنابراین،‌ علم عادی محصول و برآیند کارها و فعالیت‌های دانشمندان در درون یک پارادایم است. از این‌رو، علم عادی همواره زیر سلطه پارادایم است. پارادایم نیز مجموعه‌ ای از مفروضات کلی تئوریک و قوانین و فنون کاربرد آن‌ها در یک جامعه علمی خاص است. اجتماعات یا جامعه علمی: به یک گروه حرفه‌ای که مفروضات ، نشریات، مجاری ارتباطی یا علائق مشترک دارند اطلاق می شود.
کوشش دانشمندان علم عادی برای تبیین رفتارهای برخی از چهره‌های طبیعت در پرتو نتایج آشکار آزمایش‌های انجام شده، پارادایم را بسط و توسعه می‌دهد. اما این کوشش‌ها در پاره‌ای از موارد به موانع و مشکلاتی برمی‌خورد و با مقاومت‌ها و ابطال‌های آشکاری روبرو می‌شود و چنانچه از عهده حل آن‌ها بر نیاید، وضعیتی بحرانی پدید خواهد آمد. بحران هنگامی رفع خواهد شد که پارادایم جدیدی ظهور کند و از حمایت روزافزون دانشمندان برخوردار شود تا اینکه رفته رفته پارادایم اولیه یکسره مطرود گردد.

تصویر کوهن از شیوه پیشرفت یک علم را می توان به وسیله نمودار بی پایان زیر خلاصه کرد:
پیش علم ---> علم عادی ---> بحران ---> انقلاب ---> علم عادی جدید ---> بحران جدید ---> ...
مطابق تعریف کوهن، در هر دوره ای از تاریخ علم، یک جریان منسجم و یکپارچه که از اصول و قوانین علمی نزدیک به هم بهره می برند، حاکم بر فضای علمی آن دوره است و هرگاه این جریان منسجم به هر دلیلی توانایی خود را در تبیین و پاسخگویی به مسائل جدید علمی از دست بدهد، پارادایم دیگری که توانسته است مدل منسجم و کاملی برای تبیین و توجیه نظام مند مسائل علمی ارائه کند، جایگزین آن خواهد شد و می بایستی از صفر شروع کنند. بدین ترتیب، در بستر یک پارادایم جدید فرصتهای جدیدی برای همه و ازجمله سازمانهایی که حتی از قبل نامی از آنها نبوده، نیز به وجود خواهدآمد. بنابراین، دوران انتقال پــارادایم یک دوران استثنایی برای شکار فرصت هااست.
خصوصیت مهم دیگر پارادایم ها این است که با ایجاد یک چارچوب نگرشی، بر برداشتها و پیش فـــــــرضهای انسان به شدت تاثیر می گذارند، تاحدی که پای بندان به پارادایم را از درک حقایق خــــارج از پارادایم محروم می سازند. این ویژگی سبب می شود تا نوآوری و خلاقیت در فضای پارادایم تنها به مرزهای آن محدود گردد.

بحران و انقلاب در پارادایم:
کوهن معتقد است پیشرفت علمی از طریق انقلاب‌های علمی میسر می‌گردد و انقلاب‌ها نیز با به بحران رسیدن یک پارادایم و جایگزین شدن پارادایم جدید رخ می‌دهند. انتقال از یک پارادایم بحران‌زده به پارادایم دیگر هرگز از راه فرایند انباشتی و گسترش فزاینده پارادایم قدیمی در قالب پارادایم جدید صورت نمی‌گیرد. اصولاً قیاس‌ناپذیری پارادایم‌ها و ناگهانی بودن ظهور پارادایم جدید راه را بر انباشتی بودن پیشرفت علمی می‌بندد. نظریه‌ها و پارادایم‌های جدید ادامه نظریه‌ها و پارادایم‌های قدیمی نیستند، بلکه جایگزین‌های آنها و نیز قیاس‌ناپذیرند. ازاین‌رو، میان آنها نوعی گسستگی و ناپیوستگی به چشم می‌خورد.
یشرفت در حالت عادی و در درون یک علم عادی و هنجاری نتیجه حل مسائل و مشکلاتی است که پارادایم آنها را مشخص کرده و راه حل آنها را نشان داده است. اعضای یک جامعه علمی بالغ با یک پارادایم یا دسته‌ای از پارادایم‌های به هم پیوسته به فعالیت و کار خلاق می‌پردازند و می‌کوشند تا مسائل و معماها را شناسایی و حل کنند و در بسیاری از موارد کامیاب می‌شوند. پیشرفت نتیجه کار خلاق همراه با کامیابی است. چنین پیشرفتی البته فقط به حوزه علم عادی محدود نمی‌شود. در حوزه‌های خلاق دیگر هم پیشرفت رخ می‌دهد. نقاشان، مورخان و متکلمان نیز در حوزه‌های فعالیتی خود با کامیابی‌های خلاق در پیشرفت گروهی که در مقدمات با آنها مشارکت دارند، سهیم هستند. اگر می‌بینیم کسانی در پیشرفت حوزه‌های دیگر غیر از علم عادی تردید می‌ورزند، نه به آن سبب است که آن حوزه‌های دیگر غیر از علم عادی تردید می‌ورزند، نه به آن سبب است که آن حوزه‌ها پیشرفت نمی‌کنند یا نمی‌توانند بکنند، بلکه سببش این است که در آن حوزه‌ها معمولاً مکتب‌های رقیب وجود دارند که در شالوده‌های همدیگر تردید می‌کنند و بر درستی مبانی و مواضع خود پای می‌فشارند و حاضر نیستند میدان را به نفع همدیگر ترک بگویند. «کسی که مثلاً، در این بحث می‌کند که فلسفه پیشرفتی نکرده است، در این‌باره تأکید دارد که هنوز ارسطویی‌گرانی وجود دارند، نه اینکه ارسطویی‌گری از پیشرفت بازمانده است.»
پیشرفت در حالت بحرانی و غیرهنجاری یا در علم فوق‌العاده همراه انقلاب علمی رخ می‌دهد، بلکه نتیجه آن است؛ زیرا «انقلاب با پیروزی یکی از دو میدان رقیب به پایان می‌رسد. آیا آن گروه هرگز خواهد گفت که نتیجه پیروزی آن چیزی کمتر از پیشرفت است؟ اگر بگوید، بدان می‌ماند که پذیرفته باشد که بر راه نادرست رفته و حق با مخالفان بوده است. لا اقل برای آنان نتیجه انقلاب می‌بایستی ترقی باشد و آنان در وضعی عالی قرار دارند و به یقین می‌دانند که اعضای آینده جامعه ایشان تاریخ گذشته را به همین‌گونه خواهند دید.»
کوهن تغییر پارادایم را انقلاب مینامد. انقلاب واژه ای است که دارای بار سیاسی و اجتماعی است. او با این نامگذاری میخواهـد بـر شـباهت میـان پیشرفتهای سیاسی و علمی اشاره کند؛ اما با وجود اختلافهای گسترده و بنیادی میان پیشرفت های سیاسی و علمی چه شباهتهایی میتواننـد مجوزی برای اطلاق نام انقلاب بر تغییر پارادایم و پیشرفت علمی باشند؟ یکی از وجوه تشابه این است که همانگونه کـه انقـلاب هـای سیاسـی هنگامی رخ میدهد که شمار فراوانی از افراد جامعه از فرایندهای سیاسی احساسی بیزاری میکنند و آنهـا را از حـل مسـائل پدیـد آمـده نـاتوان میبینند و میخواهند این فرایندهای نهادینه شده دگرگون شوند، شمار روزافزون ناهنجاریها در علم عادی نیـز موجـب آگـاهی اعضـای جامعـه علمی از ویژگیهای محدودکننده پارادایم میشود و در نتیجه زمینه های توجه به پارادایم جدید بـه جـای پـارادایم قـدیمی را فـراهم مـی سـازند
هرچه بحرانهای سیاسی در جوامع بحرانی فزاینده تر و ژرفتر، و ناکامی نهاد، آشکارتر میگردد، شمار بیشـتری از افـراد نسـبت بـه زنـدگی سیاسی بیگانه میشوند تا جایی که برخی از آنها به گونه ای خویشتن را متعهد میسازند که جامعه را در قالب نهادهای تازه نوسازی کنند. در ایـن هنگام جامعه به دو اردو یا حزب رقیب تقسیم میشود. گروهی خواهان بقا و تداوم نهادهای قدیمی اند و دستهایی برای سـاختن نهادهـای جدیـد تلاش میکنند. از آنجا که احزاب رقیب به چهارچوبی برتر از نهادهای موجود در جامعه برای داوری درباره اختلافهـای انقلابـی خـود معتقـد نیستند، ناگزیرند سرانجام به شیوه های دیگری توسل جویند تا مردم را قانع سازند و موافقت آنها را جلب کنند. این کار غالباً با اعمال زور همراه است.

مثال هایی از تغییر پارادایم:
هواداران نظریه پارادایم مثالهای مشخص زیر را برای صحت و اعتبار نظریه تغییر پارادایم بکار می برند:
شرکت زیراکس با عرضه فناوری الکترواستاتیک برای ماشین های فتوکپی، فرمانروایی سنتی این بازار، یعنی شرکت 3M را از عرصه بیرون راند و برای سالیان دراز این بازار گسترده را در اختیار خود گرفت.
شرکت پرآوازه خودروسازی جاگوار که در طراحی و تولید اتومبیل های گران قیمت، مجلل و سریع سرآمد بوده اند بر اثر کاهش مزیت رقابتی نسبت به رقبا بازار خود را از دست داده و هزاران نفر از کارکنان خود را اخراج نموده است.
قرن 20: سالهای پربار برای ساعت سازان سوئیس، احاطه کامل به صنعت ساعت سازی، 65% ساعت های فروخته شده جهانی به این کشور متعلق است و90% کل سود صنعت ساعت سازی عاید سویس گردید.ساعتهای الکترونیکی ژاپنی روانه بازار شد، دقت ان هزار برابر ساعت سویسی است،فقط یک قطعه متحرک دارد، اولین ساعت الکترنیکی کوارتز در جهان است و ساعتی فاقد قطعات بسیار در تخصص سوئیسی ها است. طی 10 سال پس از آن سهم بازار سوئیسی ها در صنعت ساعت سازی: از 65% به 10% ، سود کسب شده: از 90% به کمتر از 20%، اخراج 50000 نفر کارگر ماهر از 65000 کارگر این صنعت، در مقابل سهم ژاپنی ها از 1% به 30% ارتقا یافته است.

کوهن و قیاس ناپذیری:
کوهن به درپی آن بود که با استفاده از تاریخ علم، فلسفه علمی را پایه¬گذاری کند که با جریان واقعی علم انطباق داشته باشد. کوهن در تحقیقات تاریخی خود دو دوره از علم را از هم متمایز کرد: دوران علم عادی و دوران علم انقلابی. در دوران علم عادی دانشمندان در درون یک پارادایم پذیرفته شده بیشتر به دنبال گسترش قلمرو پارادایم، یا به قول خود کوهن، به دنبال حل معما هستند. با بروز برخی امور خلاف قاعده است که عرصه برای یک پارادایم رقیب باز می شود. با به وجود آمدن یک نظریه رقیب در مقابل نظریه جاری، دوران علم انقلابی آغاز می شود. آنگونه که جان لازی می گوید: "ممکن است به نظر برسد آنچه در این مرحله مورد نیاز است، مقایسه میان دو پارادایم و نتایج حاصل از مشاهده است. اما چنین مقایسه ای تنها در صورتی امکان پذیر است که یک زبان مستقل از تجربه موجود باشد که نتایج مشاهدات در آن ثبت شود. آیا چنین زبانی قابل حصول است؟ کوهن آن را ممکن نمی‌دانست. (5)
از نظر کوهن پارادایم¬های رقیب قیاس¬ناپذیرند. این قیاس¬ناپذیری مبتنی بر تفاوت¬هایی است که در سه سطح در میان پارادایم¬های رقیب مطرح است. تفاوت اول، تفاوت در سطح روش¬شناختی است. از نظر کوهن پارادایم¬های رقیب، روش¬های متفاوتی را برای حل مسئله¬ها مطرح می¬کنند و استانداردهای متفاوتی را برای ارزیابی نظریات به کار می¬برند. تفاوت دوم در سطح معناشناختی مطرح است. پارادایم-های رقیب، مفاهیم متفاوتی را به کار می¬برند که این موضوع منجر به تغییر در معنای واژگانی می¬شود که مفاهیم پایه¬ای علم را توصیف می¬کنند. تفاوت سوم مربوط به نظریه¬ بار بودن مشاهدات است. از نظر کوهن، نه تنها دانشمندان در پارادایم¬های متفاوت چیزهای متفاوتی را مشاهده می¬کنند، بلکه محتوی تجربه ادراکی آنها در زمانی که موضوع واحدی را مشاهده می¬کنند، وابسته به پارادایمی است که در درون آن کار می¬کنند. مطابق نظر کوهن این سه عامل دلایل اصلی قیاس¬ناپذیری پارادایم¬های رقیب می¬باشند.
البته باید توجه داشت که تز سنجش ناپذیری در آرای کوهن یک‌ سان به کار نرفته و طی زمان دستخوش تحولاتی شده است. او در کتاب ساختار انقلابهای علمی(1962) سنجش ناپذیری را به عنوان تفاوت‌های مفهومی روش شناختی و ادراکی بین پارادایم‌ها معرفی می‌کند، اما در آثار دهه هفتاد، حوزه سنجش ناپذیری را محدودتر انگاشته و به جای سنجش ناپذیری پارادایم‌ها از سنجش ناپذیری نظریه‌ها سخن می‌گوید. آنچه کوهن در این دوره می‌گوید شباهت زیادی دارد به آنچه کواین در باب عدم تعین ترجمه می‌گوید. در دوره سوم که عمدتاً آثار دهه آخر عمر کوهن را شکل می‌دهد، باز هم حوزه تز سنجش ناپذیری محدودتر شده و می‌گوید مجموعه‌ای از واژگان که تعریف آنها وابسته به هم است، در زبان تخصصی نظریه‌ها قابل ترجمه نیستند.
هدف اصلی کوهن از طرح ایده قیاس¬ناپذیری آن بود که انباشتی بودن سیر تکامل علم را رد کند. انباشتی بودن سیر تکامل علم، به این معناست که همزمان با پیشرفت علم، واقعیات تازه¬ای کشف شده و بر مجموعه واقعیات کشف شده قبلی افزوده می¬شود؛ و آنچه در طی تکامل علم تصحیح می¬شود یا کنار گذارده می¬شود، از همان اول واقعا درست نبوده است.


تغییر گشتالتی و قیاس ‏ناپذیری:
در بر رسی " علم شناسی کوهن و نگرش گشتالتی"و در توضیف این که نشان بدهیم که چگونه تغییرات گشتالتی، پارادایم‏های قبل و بعد از یک انقلاب علمی را قیاس‏ناپذیر می‏کند از دوتصویر هندسی استفاده زیر بعنوان شاهد مدعا استفاده می کنیم:
دو شکل زیر را در نظر بگیرید:



از سویی شما می‏توانید با مشاهده آن یک گلدان ببینید و از سویی دو چهره ‏ی نیم‏رخ که مقابل یکدیگر قرار دارند. این شکل دو ناحیه سیاه و سفید جدا شده از هم می‏باشند. وقتی شما یک گلدان را می‏بینید، صرفا مجموعه‏ای از نقاط سفید را مشاهده نمی‏کنید کل یکپارچه‏ای ورای آن‏ها، یعنی گلدان را می‏بینید. یا هنگامی که دو نیم‏رخ را می‏بینید، صرفا مجموعه‏ای از نقاط سیاه را مشاهده نمی‏کنید بلکه کل یکپارچه‏ای ورای آنها یعنی دو نیمرخ را می‏بینید. در عین حال شما نمی‏توانید در یک لحظه دو تصویر را با هم مشاهده کنید.در شکل دوم، اگر اگر از سمت راست به چپ نگاه کنید، سر یک اردک را مشاهده می کنید که منقار ان نیمه باز است ولی اگر از سمت چپ به تصویر نگاه کنید سر یک خرگوش با کوشهای بلند را مشاهده می کنید. در روان‏شناسی گشتالت این پدیده یک تغییر گشتالتی بصری نامیده می‏شود (6). در این پدیده برای این‏که بتوانید هر یک از دو تصویر را ببینید، بایستی تصویر اول را به کلی طرد کنید و به گونه‏ای دیگر به صفحه بنگرید تا بتوانید تصویر دوم را مشاهده نمایید. البته در هر دو حالت، شما به یک چیز «نگاه می‏کنید» ولی دو چیز کاملاً متفاوت «می‏بینید»: گلدان یا نیم‏رخ‏ها، سر اردک یا سر خرگوش .تغییر گشتالتی نقش بسیار مهمی در نظریه تحول علم کوهن دارد، طبق نظریه کوهن، در زمان‏های بحران، هنگامی که دانشمندان جامعه علمی به نا توانی وعدم کارایی پارادایمشان کاملاً واقف می‏گردند و سعی در رفع مشکلات و اصلاح آن می‏کنند، با کل یکپارچه‏ای مواجه می‏گردند که مفاهیم، قوانین و اصول آن در شبکه‏ای از باورها و تعهدات متافیزیکی، نظری و ابزاری چنان به‏هم ممزوج گشته که همچون تاروپود یک‏بافته درهم تافته شده است و تصویری از جهان ارائه می‏کند که تغییر و اصلاح هیچ بخش از آن امکان‏پذیر نیست مگر آن‏که کل این تصویر طرد گردد و تصویر نوینی از جهان ارائه شود و انقلاب علمی در واقع مرحله‏ای است که این تغییر رخ می‏دهد. پس از انقلاب چنان به‏نظر می‏رسد که:جامعه حرفه‏ای [عالمان] ناگهان به سیاره‏ای دیگر انتقال یافته است که در آن چیزهای آشنا در پرتوی متفاوت دیده می‏شود و نیز چیزهای ناآشنا بدان پیوسته شده است و به عبارتی تمثیلی، «آنچه در جهان دانشمندِ قبل از انقلاب، اردک دیده می‏شد، پس از آن خرگوش دیده می‏شود. کوهن معتقد است که چنین تغییراتی در جهان دانش را تنها می‏توان در قالب یک تغییر گشتالت بصری توصیف کرد:
نخستین و بنیانی‏ترین مثالی که حاکی از چنین تغییراتی در جهان دانش است، نمایش‏های مشابه در تغییر گشتالت بصری است
همان‏طور که در گشتالت بصری، شخص باید بتواند تصویر اولی را به کنار نهاده و به‏گونه‏ای دیگر به صفحه تصویر بنگرد تا بتواند تصویر دوم را نیز ببیند، در زمانهای انقلاب، هنگامی که سنت علم عادی تغییر می‏کند، فهم دانشمند از محیط خود می‏بایست از نو بازسازی شود. در بعضی از اوضاع آشنا باید بیاموزد که گشتالت تازه را مشاهده کند. پس از آن‏که چنین کاری صورت گرفت جهان پژوهش وی در این‏جا و آن‏جا با جهانی که پیش‏تر در آن می‏زیست، قیاس‏ناپذیر خواهد بود. همان‏گونه که تصویرهای گلدان و نیم‏رخ‏های مقابل یکدیگر یا اردک و خرگوش در تصویر کاملاً متفاوت با یکدیگرند، طرفداران پارادایم‏های رقیب به کارهای خود در جهان‏های متفاوت اشتغال دارند. هم‏چنین، همان‏طور که در گشتالتِ بصری شخص به یک چیز، یعنی صفحه تصویر واحدی، نگاه می‏کند، ولی دو تصویر متفاوت می‏بیند، طرف‏ داران پارادایمهای رقیب هردو به یک جهان نگاه می‏کنند و آنچه بدان می‏نگرند تغییر نکرده است ولی در بعضی از پهنه‏ها چیزهایی متفاوت می‏بینند و آنها را در رابطه‏های متفاوت با یکدیگر مشاهده می‏کنند.
کوهن هم‏چون صاحب‏نظران گشتالت بدون انکار واقعیتی مستقل از ذهن افراد، اعتقاد دارد که هر فرد جهان فیزیکی خارجی را به شیوه‏ای درک می‏کند که تشکیل یک الگوی معنادار بدهد. این الگوی معنادار برای یک دانشمند، پارادایمی است که در آن به پژوهش مشغول است؛ پس واقعیتی که او درباره‏اش صحبت کرد، تصویر جهانی است که پارادایمش برای او ترسیم کرده است. بقول ماکس پلانک، «این تصویرِ جهانی به‏مثابه معیار تعیین‏کننده واقعیت، عمل می‏کند».

از این رو فهم کامل واقعیت خارجی، مستقل از او امکان ندارد و همواره محدود به پارادایمی است که از منظر آن به جهان می‏نگرد و بنابراین وقتی انقلاب رخ می‏دهد و یا پارادایم نوین جای‏گرینِ پارادایم پیشین می‏شود، دانشمند با جهانی متفاوت مواجه می‏گردد.
کوهن نسبت میان جهان‏های متفاوت را تحت عنوان «قیاس‏ناپذیری» پارادایم‏های پیش و پس از انقلاب بیان می‏کند. تأکید کوهن بر «جهان‏های متفاوت» تأکید بر این موضوع است که پارادایم نوین، اصلاح شده پارادایم پیشین نیست. این موضوع بسیار مهمی است و هایزنبرگ نیز در توصیف انقلاب کوانتومی بدینگونه تأکید می‏کند که:
به نظر من، مقایسه دگرگونی‏های اساسی که در گذر از مکانیک نیوتنی به مکانیک نسبتی یا کوانتومی رخ می‏دهد، با اصلاحاتی که مهندسان در کار خود می‏کنند، از بیخ و بن اشتباه است. چون اصلاحاتی که مهندسان می‏کنند مستلزم تغییر مفاهیم بنیادی ایشان نیست و در نظر ایشان، اصلاحات فنی همان معنای قدیمی خود را حفظ می‏کنند، خیلی که باشد فرمول‏هایی را تغییر می‏دهند یا تصحیح می‏کنند تا عواملی را که قبلاً مغفول بوده در نظر بگیرند. اما این نوع تغییرات اصلاً در مکانیک نیوتنی معنی ندارد، زیرا هیچ نوع آزمایشی نیست که ما را وادار به این کار بکند و درست به همین دلیل می‏توانیم بگوییم که فیزیک نیوتنی اعتبار مطلق دارد، یعنی در حوزه کاربرد خودش نمی‏توان آن را با تغییراتِ کوچک اصلاح کرد. اما حوزه‏هایی از تجربه وجود دارد که در آن‏جا از نظامِ مفاهیمِ مکانیک نیوتنی کاری ساخته نیست. در این حوزه‏ها به ساخته‏های مفهومیِ جدید، مثلاً از نوعی که در نظریه نسبیت یا مکانیک کوانتومی عرضه می‏شود، نیاز داریم. فیزیک نیوتنی نظام بسته‏ای است … و به همین دلیل انسجام است که تغییرات جزئی در آن جایی ندارد. بلکه تنها کاری که می‏توان کرد این است که نظام جدیدی از مفاهیم اختیار کنیم».

نقد های وارده بر نظریه پارادایم:
مفهوم پارادایم از دیدگاه منتقدان وی مبهم و چند پهلو است؛ برای نمونه، همانگونه که در بالا اشاره گردید، مارگارت مسترین به بیست‌ویک معنای گوناگون پارادایم در کتاب ساختار انقلاب‌های علمی کوهن اشاره می‌کند. توصیف کوهن از خصلت سلطه‌جو و اقتدارگرای علم عادی با انتقادهای فراوانی روبه‌رو شده است. پوپر، معتقد است که پیش‌فرض‌های بنیادین علم پیوسته به نقد و بررسی گذارده می‌شوند و فقط نوآموزان و دست‌اندرکاران علوم کاربردی ممکن است این پیش‌فرض‌ها را به طور غیرمنتقدانه بپذیرند. او معتقد است دانشمندان هرگاه بخواهند می‌توانند به نقد دیدگاه‌های رایج بپردازند و بدین‌سان از چهارچوب‌های تثبیت‌شده خارج شوند. فایرابند نیز، برخلاف کوهن، معتقد است پارادایم‌ها منحصر به فرد و بی‌رقیب نیستند، بلکه در هر زمانی برای یک پارادایم چندین جایگزین جدی وجود دارد و علم عادی بیش از آنچه کوهن گمان می‌برد، متنوع و ناقد خود است.
کوهن مشخص نکرده است که چه هنگامی یک تغییر، «انقلاب» به شمار می‌آید و چه وقت به شمار نمی‌آید. وانگهی، به طور قاطع نمی‌توانیم علم عادی و هنجاری را از علم انقلابی متمایز کنیم. تولمین می‌گوید علم بیشتر دستخوش تغییرات کوچک و متعدد یا به اصطلاح دستخوش انقلاب‌های کوچک است؛ اما چنین تغییرات و انقلاب‌هایی نه در طبقه علم عادی می‌گنجد و نه در طبقه علم انقلابی مورد نظر کوهن. رقابت میان دیدگاه‌های رقیب صرفاً هنگام بحران‌ها رخ نمی‌دهد، بلکه تقریباً همواره در جریان است. در حد فاصل علم عادی و علم غیرعادی مراتب متعددی است که تفاوتشان کمّی است، نه کیفی. در جریان یک انقلاب ممکن است پیشفرض‌ها، ابزارها و داده‌ها تغییر کنند، اما هرگز یک گسست کامل صورت نمی‌گیرد. پیوستگی میان مراتب گوناگون در طول یک انقلاب علمی بسیار بیشتر از آن است که کوهن می‌پندارد.
حتی اگر یک پارادایم جدید از راه برسد و نظریه‌ها را به سوی مسائل و متغیرهای جدید جلب کند، باز هم داده‌ها و مشاهدات پیشین یکسره کنار گذاشته نمی‌شوند. دادلی شپر تأکید می‌کند که مجموعه‌ای از واژگان مشترک میان هر دو پارادایم متوالی وجود دارد، وگرنه امکان هرگونه ارتباط و تبادل‌نظر منتفی خواهد شد. اگر دو پارادایم کلاً قیاس‌ناپذیر باشند، دیگر ناسازگاری آنها معنایی ندارد. دو پارادایم درصورتی رقیب همدیگر به شمار می‌آیند که دست‌کم یک پدیده مشترک داشته باشند و واژگان مشترکی در توصیف این موضوع مشترک به کار برند. پارادایم توجه را به مشاهدات و متغیرهای جدید جلب می‌کند و در برابر مشاهدات خلاف و پادنمونه‌ها مقاومت می‌ورزد؛ اما نمی‌توانیم مشاهدات و داده‌های ناسازگار متعدد را نادیده انگاریم، وگرنه خصلت آزمون‌پذیری تجربی علم از میان می‌رود.
اگر مشاهدات و معیارها تابع پارادایم باشند و معیارهای درجه دوم و فراپارادایمی در دست نباشند، در این صورت گزینش یکی از پارادایم‌های رقیب هیچ مبنای منطقی و معقولی نخواهد اشت و هر پارادایمی معیارهای خود را دارد و براساس آن انتخاب می‌شود. بنابراین، استدلال‌های موید یک پارادایم دوری و گزینش پارادایم‌ها امری دلبخواهی و ذهنی می‌گردد و به جای اینکه موضوعی منطقی و عقلانی باشد، روانشناختی و جامعه‌شناختی خواهد بود. این مهمترین نقد منتقدان است و براساس همین نقد است که کوهن را به نسبیت‌گرایی و ذهنی‌گرایی و نفی عقلانیت متهم می‌کنند. واتکینز جزم‌اندیشی موجود در جامعه‌های بسته کوهن را در مقابل جامعه‌های باز پوپر می‌داند که در آنها پیوسته نقادی صورت می‌گیرد و معتقد است که کوهن جامعه علمی را مشابه جامعه دینی می‌پندارد و علم را دینِ عالمان به شمار می‌‌‌آورد. پوپر نیز، چنان‌که قبلاً هم به آن اشاره کردیم، افسانه چهارچوب را مهمترین حصار و حافظ عقل‌گریزی دوران ما می‌دانست و بر این تاکید پای می‌فشرد که در علم برخلاف الهیات پیوسته می‌توانیم به نقادی نظریه‌ها و چهارچوب‌های رقیب بپردازیم. کوهن چنان از سلطه جزم‌های غیرقابل نقد بر علم عادی و از کیش و تغییر کیش سخن می‌گوید که نمی‌تواند معیار مشخصی برای انتخاب یک پارادایم عرضه کند. به همین سبب است که منتقدان کوهن می‌گویند که او عینیت و عقلانیت حرفه علمی را به خطر می‌اندازد.(7).
تعدیل‌ها و توضیحات بعدی کوهن درباره برنهادهای خود در کتاب ساختار، مانند قیاس‌ناپذیری، مقایسه‌ناپذیری و سلطه پارادایم بر معیارها و مشاهدات همه منتقدانش را متقاعده نساخته است، از دیدگاه منتقدان، چنین تعدیل‌ها و توجیهاتی با وفاداری همزمان به آن برنهادها جز بر ابهام و تعارض بیشتر نمی‌افزاید؛ هرچند گروهی از پیروان و هواداران وی کوشیده‌اند تا با تفسیرهایی دیگر از آرای وی به خرده‌گیری‌های منتقدان پاسخ گویند. بدیل کوهن برای پیشرفت متزاید علم، که صفت ممیزه تبیین علم استقراگرایان می باشد، پیشرفت علم از رهگذر انقلابات است. مطابق موضع استقراگرایان ، معرفت علمی مستمرا به واسطه مشاهدات هر چه متنوع تر و متفاوت تر رشد می کند. از منظر کوهن این تلقی استقراگرایان اشتباه است زیرا از نقش پارادایم ها در هدایت مشاهدات و آزمایشات غفلت ورزیده است.(8)
در بزرگداشت پنجاهمین سال چاپ کتاب ساختار انقلاب های علمی و یادبود کوهن که در انستیتو تکنولوژی ماساچوست (ام.ای.تی) در امریکا برگذار گردید، پروفسور دکتر داوید کایزرهمکار دانشگاهی او در پاسخ به این سئوال که میراث علمی بجای مانده از توماس کوهن ایا محتاج تجدید نظر است، میگوید:
بطور قطع چنین است، کوهن نسبت به کتابش دچار جاه طلبی شده بود که در ان دوران عادی بنظر میامد. او بر این باور بود که یک ساختار، یک کلید پنهانی وجود دارد که علم را به حرکت وامیدارد. من بر این باورم که بسیاری از همکاران من در رشته جامعه شناسی و فلسفه علم ان اندیشه جاه طلبانه را نا درست ارزیابی میکنند.هیچ قفل بسته جادویی برای حرکت علم وجود ندارد، نه حالا و نه هیچ وقت، در عین حال چیز خوبی هم نیست. چند گانگی روشها در علوم منبع قدرت و توانایی ان است.(9)

منابع و مراجع:
ساختار انقلاب های علمی-توماس کوهن- ترجمه سعید زیبا کلام، نشر سمت،ص 39 -(1)
همانجا ص 214 - (2)
- همانجا ص 22 (3)
چیستی علم، آلن اف، چالمرز ترجمه سعید زیبا کلام، نشر سمت، 1379، ص 109 پاورقی- (2)
ادگار مورن، درآمدی بر اندیشه پیچیده، ص 16 - (3)
(4)- مارگرت ماسترمن-طبیعت پارادیم ،دانشگاه کامبریج -1970
(5)-.درآمدی تاریخی بر فلسفه علم، ص 268
(6)-علم شناسی کوهن و نگرش گشتالتی-دکتر سعید زیبا کلام
(7)-ناعقلانیت علمی از دیدگاه توماس کهن-مرتضی فتحی زاده-عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه خوارزمی      
(8)-ا ز کتاب چیستی علم نوشته آلن چالمرز- ترجمه سعید زیبا کلام
(9)-داوید کایزر و پارادایم شیفت توماس کهن-سایت انستیتو تکنولوژی ماساچوست.
) newsoffice.mit.edu