تب و لرز- پیترزبورگ ۲۰۰۵
نیلوفر شیدمهر
•
هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم
گم شدن انقدر آسان باشد
وقتی قدم به قدم جا پای
راسکولنیکوف میگذاشتم—
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۴ بهمن ۱٣۹٣ -
۲۴ ژانويه ۲۰۱۵
تب و لرز- پیترزبورگ ۲۰۰۵
هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم
گم شدن انقدر آسان باشد
وقتی قدم به قدم جا پای
راسکولنیکوف میگذاشتم—
تمام مسیرِ جنایت و مکافات
از باغی خارجِ تهران
تا بازارِ علوفه فروشانِ پترزبورگ
تا دورافتادهترین محلهی روحم
آنجا که پیرزنی منتظرِ دختر جوانی است
که میخواهد بکارتش را به گرو بگذارد
پیچیده در چادری سفید
انگار که عروسک عتیقهای باشد.
تنها اکنون میدانم گم شدهام
اکنون که دستهایم لمس شده است
و شورِ کشندهای که درشان بود
یخ زده است همچون رودخانهی وزنیه سنسکی
اکنون که تنِ تب آلودم
که میخواست داماد را
با ضربهی مهلکی بکشد
به لرزافتاده است همچون بالِ پشهها
در شبهای سپیدِ پیترزبورگ.
/
نیلوفر شیدمهر
۲۰ ژانویه ۲۰۱۵
Voznesensky
|