آیا ذهن ایرانیان اشغال شده است؟ - نوری حمزه

نظرات دیگران
  
    از : ‫البرز

عنوان : از طریق اتحاد پیرامون برنامه ای عدالت خواهانه و نهادینه کردن مردمسالاری در کشور
آ طهرانی گرامی، از جایی که لاتین نوشته، و اصول و آداب را به لاتین بیان می کنی، و حتی عنوان مطلب «حلوا حلوا» یت را هم‫ لاتینو انتخاب می کنی، نشان از آن دارد که به هر حال چند مطلب و شاید کتاب از‌‌ [دیگران] خوانده ای

‫آری با حلوا حلوا مزه تلخ استبداد و حکومت استبدادی از دهان و زندگی میلیونها مردم ایران برطرف نخواهد شد، این مهم،‫ نیاز به برنامه مشترک و همبستگی پیرامون آن دارد. ‫و شما که از واقعیات داخل ایران فرار نمی کنی، و از قضای خوش روزگار‫ تجزیه طلب هم نیستی، میبایست ‫بیش از هر ایرانی دیگری به اهمیت همبستگی و اتحاد حول برنامه ای مشترک آگاه،‫ و نفرت پراکنی بر علیه همبستگی مردم کشور را، به ضرر رفع استبداد بدانی.

وقتی مینویسی، «...منطقه جغرافیایی ایران...» به بیانی با افزودن دو واژه پیشوند به نام ‫کشورمان، قصد آن داری، ‫وجودش را بی ارزش و حقیر جلوه دهی.
روی کدام نقشه جغرافیایی دیده ای، که نام کشورمان ایران را منطقه جغرافیایی ایران نامیده باشند‫.
گمان می کنی چند درصد از مردم ایران تمایل به «...[تغییری در] مرزهای کشور
دارند...»،
وقتی صدام در رأس حکمرانان عرب منطقه کشور را مورد هجوم قرار داد، کشور در اوج ناآرامی های پس از قیام بهمن ۵۷ بسر میبرد، اما همه شاهدیم که چگونه همه مردم ایران، علیرغم اختلافات،‫ یکپارچه در برابر این هجوم ایستادند.

‫و آن حقی که شما از آن یاد می کنی، از طریق هجوم به بنیان اجتماع ایرانیان، یعنی کشور ایران بدست نخواهد آمد، این حق، که حق همه ایرانیان در اقصی نقاط آن است، از طریق اتحاد پیرامون برنامه ای عدالت خواهانه و نهادینه کردن مردمسالاری در کشور و طرد استبداد از تمامی ارکان حکومتی عاید خواهد شد.
۶۶۵۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣۹٣       

    از : peerooz

عنوان : Brevity is the Soul of Wit
جناب امیر ایرانی, بارها, قبل از ظهور شما در این سایت گفته شکسپیر را نقل کرده ام که Brevity is the Soul of Wit. به اختصار, دونوع تیر انداز داریم؛ یکی تیرانداز ماهر که با یک گلوله هدف را میزند و دیگری ساچمه زن که امیدوار است ساچمه ای به هدف بخورد. کسی که به مطلب تسلط دارد مستقیم به شرح موضوع میپردازد که حتی " بیهوشی " چون من نیز آنرا درک میکند نه آنکه در کوچه پس کوچه ها گم شود. ایجاز و اختصار در گفتار, هنر است و محتاج استعداد ذاتی, یعنی " آمدنی بود نه آموختنی" و با سعی در خوشمزگی حاصل نمیشود. امید که در کوشش برای خوشمزگی موفق باشید.
۶۶۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣۹٣       

    از : امیر جهانفر

عنوان : آیا ذهن ایرانیان اشغال شده است؟
سلام آقای نوری حمزه

شما ضمن شرح رفتار یک هموطن غیر عرب ساکن استکهلم با شما، آن را به همه هموطنان فارسی زبان، تعمیم داده اید. از کجا و براساس کدام منطق، آن هموطن را متعلق به قوم ابداعی فارس، تشخیص داده اید؟ چند مثال می زنم:

(۱) به نوشته‍ی آقای ماشاءالله رزمی در ایران امروز ۱۲ تیر ۱۳۸۵، چینی‌ها ، روس‌ها ، اروپائی‌ها ، عرب‌ها و فارس‌ها (احتمالاً عده ای از ارامنه– از من)، و گاها نیز بعضی از کردها(یعنی حدود دو میلیارد نفر)، هر یک به شیوه خود و بدرجات مختلف، دارای اخلاق ترک ستیز هستند (نقل به مضمون). بدینجهت ترک‌ها ی معتقد به اصالت ترکی می‌گویند: ترک غیر از ترک دوستی ندارد.

(۲) ... خیلی ساده بگویم که من فکر کردم زبان فارسی را که در شرایط بسیار سخت به من تحمیل شده بود، اگر یاد نگیرم و خوب هم یاد نگیرم، کاری از پیش نخواهم برد. من باید از این زبان انتقام می گرفتم ...

(۳) کشتار کور (به رگبار بستن) حدود یکصد نفر در کمپی در نروژ، کشتن چند نفر در بریتیش کلمبیای کانادا، و تهدید نژاد پرستانهِ یک زن و شوهر (زن سفید پوست و شوهر سیاه پوست) در نیومارکت انتاریو (شمال شهر تورنتو - کانادا)، مبنی بر اینکه یا از محله بیرون بروید و یا با مرگ روبرو شوید. البته پس از ترسیم صلیب شکستهِ نازی ها پشت در گاراژ آنها. گروههای نئونازی آلمان، تعداد زیادی عضو داشته و گفته می شود که عده ای از آن ها میتوانند خشونت گرا باشند.

این مختصر نشان می دهد که دیگر ستیزی، در همه جا همچنین بین همه اقوام کشورمان وجود دارد. به بیان آقای امیر حسن پور، هموطن کرد ایرانی: یک فرد زحمتکش شیرازی یا کرمانی اصلا امکان ستم کردن به کرد یا آذربایجانی را ندارد، و ستم ملی رابطه دارد با قدرت سیاسی در شرایط امروز.

با کمال تأسف عده ای از هموطنان مانند شما، دامنه بحث را به فردوسی می کشانند، که او چنین و چنان شعر دیگر ستیز گفته است. گرچه فردوسی شناسان پرشماری، انتساب پاره ای از این اشعار به فردوسی را، تأیید نمی کنند، ولی من فرض را بر صحت ارجاعات شما می گزارم.

به دیده بگیریم که فردوسی حدود یکهزار سال پیش می زیسته، لذا ارزیابی دیدگاه هایش با معیار های قرن بیست و یکم، نادرست، بیهوده و قیاس مع الفارق است. می دانیم که در آن دوران، سرزمین فردوسی و شما و ما، تحت سلطه حکومتگران جبار عرب (نه مردم عرب) بوده. حکمرانی فرمان روایان ترک، عمومن توسط خلفای عرب تنفیذ می شده. مردمان این سرزمین، رعایای درجه دو به حساب می آمدند و با عرب برابر نبودند. تازه این مال آن دوران است. چهار صد سال بعد، ابن خلدون تونسی درکتاب المقدمه می نویسد:

خوی آنان غارتگری است که هر چه را در دست دیگران بیابند می ربایند و تاراج می کنند، و روزی آنان در پرتو نیزه های ایشان فراهم می آید. و در ربودن اموال دیگران به اندازه و حد معینی قائل نیستند، بلکه چشم ایشان به هرگونه ثروت یا کالا یا ابزار زندگی بیفتد آن را غارت می کنند...تمام هَمِّ ایشان مصروف ربودن اموال مردم از راه غارتگری یا باج ستانی است...اگر از آغاز خلقت به کشورهایی بنگریم که تازیان آنها را با جهانگشایی و زور متصرف شده اند، خواهیم دید که چگونه عمران و تمدن از آن ممالک رخت بربسته، و سرزمین های آباد و مسکون آنها ویران و خالی از جمعیت شده است، چنان که گویی آن ممالک به کلی دگرگون گردیده است. البته ابن خلدون در این بخش از نوشته خود، کتاب سوزان و نابودی آثار فرهنگی، تحمیل زبان عربی، تجاوز به زنان و قتل عام مردم به جرم دفاع از شهر و دیارشان، و گرداندن آسیاب با خون مردم بیگناه را از قلم انداخته است.

باز هم تکرار می کنم که این جنایات، کار حکومتگران بوده، نه مردم عادی ترک، عرب، ... و نه شهروندان ترک، عرب ... کشورمان.

پس اگر شخصی از این همه جنایت، تجاوز و بیداد ننالد، جای تعجب دارد. در دهه های اخیر حکومتگران کشورهای عربی، گفته اند که خداوند مگس و عجم و جهود را نباید خلق میکرد. حتمن می دانید که از نظر آنها، عجم به همه ملت ایران فارغ از تبار، نژاد و یا زبان مادریشان اطلاق می شود. هزاران ایرانی متولد عراق با سالیان متمادی زندگی در آن کشور را به یاد بیاورید که در زمان به قدرت رسیدن صدام حسین، پس از مصادره اموالشان، روانه ایران شدند.

چند سال قبل، واعظی در ایران در بالای منبر، با استناد به حدیثی، که مقدسی هم در قرن چهارم (تقریبن همزمان با فردوسی) در کتاب احسن التّقاسیم فی معرفه الاقالیم به آن اشاره کرده است، گفته که زبان اهالی بهشت، زبان عربی و زبان اهل جهنم، زبان فارسی است. و این در شرایطی است که تعدادی از غیر فارسی زبانان کشورمان، بطور یک طرفه و غیر عادلانه و با حادثه کوچکی، نظیر آنچه بر شما گذشت، لبه تیز حمله خود را متوجه فارسی زبانان و زبان فارسی و یا قوم ابداعی فارس می کنند. می خواهم از شما بپرسم: اگر چنین چیزی را نه در کشورتان، بل در شوش در باره زبان عربی بشنوید، چه حالی پیدا می کنید؟.

ختم کلام: در یک گردهمایی در شهر تورنتوی کانادا، وقتی صحبت از ایرانی ها شد، نماینده فدرال حاضر در آن گردهمایی معترض شد که، شما در این کشور زندگی می کنید. اول از همه کانادایی هستید و بعد ایرانی تبار (نقل به مضمون).

بنابراین هویت اصلی و بین المللی کسانی که گذرنامه ایرانی دارند، و یا در این کشور زندگی می کنند، ایرانی است. هویت ثانوی ما می تواند وابسته به استان یا منطقه محل تولد یا سکونت ما، و پس از آن به تبار و یا زبان مادری ما باشد.

پس بکوشیم که عملکردهای فردی ناصواب پاره ای از شهروندان کشور، و یا حکومتگران را، به حساب همه ملت ایران نگذاریم. دیگر ستیزی های موجود را بزرگ نمایی نکنیم، و دست در دست هم همدلی های موجود بین آحاد ملت را تقویت کنیم.
۶۶۵۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣۹٣       

    از : امیر ایرانی

عنوان : حق تعیین سر نوشت و شیادان
پدران ومادران ما ایرانیان در این صد وچند سال اخیر تلاش مبارزاتیشان این بوده که سر نوشت خویش را خود رقم بزنند !.خود بتوانند :آزادانه نمایندگان خویش را برای قانون گذاری کل کشور تعیین کنندوحاکمان محلی را ازلایق ترین افرادکشور برگزینند وحاکمان ردهء بالای کشور راتعیین کنندوبوسیله نمایندگانِ منتخبِ خویش؛ شرایط بر قراری روابطِ توام با احترام و حسن همجواری را با سایر کشورهای همسایه وجهان تعیین کنندو.... تعیین های دیگر!.با بیان دیگر :دمکراسی را در نهادهای حکومتی نهادینه کنند وآزادی و ازادی بیانِ بدون قیدوشرط را زمینه اش رافراهم و آنرا نهادینه کنند وبا آزادی بیان بدون قید وشرط ،عدالت اجتماعی را تحقق بخشند!.آنان این مسائل را حقوقی می دانند که سرنوشت را تعیین میکند برای تحقق این حق یا حقوق تعیین سرنوشت تلاش هایی برای پس زدن مستبدینِ حاکم را داشته اند و در حال تلاش هستند و خواهند بود!.:::: اما در این روند مبارزاتی گروهی شیوهء؛ناآگاهانه و یادلقک مأبانه ویا مامورانه را بوسیله برداشتی خاص از مطلبِ حق تیین سرنوشت را مطرح می کنند که می توان گفت:این اقدام آنان نوعی لوث کردن این شعار اساسی است .با برداشت انحرافی از آن !این شعار ؛ لق لقهء زبان این گروه از افرادِ نادان شده است!.بیان بر داشت آنان نیز چنین است:وجود مستبد را بهانه ای برای مظلوم نمایی خویش قرار داده اند ابتدا شعارهای مظلوم نمایانه ای و اشک درآورانه ای را مطرح می کنند کم کم از موضع حق طلبانه ،خواسته های قومی را می آورندسپس طلب روحیه و خصلت دمکراتیک را از دیگران خواستارند و می گویند:حال که شما انسانهای دمکراتیک شده و هستید تعیین حق سر نوشت ما را به رسمیت بشناسید و این خواسته را به اجرا بگذارید .عکس العمل در مقابل این خواسته چه خواهد بود؟ قطعا" ! چنین است:به آنها گفته می شود بله !این حق ،حق همه ما ایرانیان است که برای بدست آوردنش بایدمستبدین راعقب بزنیم! و.......اما آنان نسبت به این عکس العمل ملی ، واکنش دیگر نشان می دهند و می گویند: منظور !این مسائل نیست !بلکه این حق را به ما بدهیددرهمان جاهایی که در این سر زمین مستقر شده ایم،آنرا برداریم و برویم دنبال کار و زندگی خودمان، شما هم بروید دنبال کارخودتان!.در مقابل این خواست آن افراد، افراد دمکرات شده مجبور به عکس العمل می شوند و به آن هموطن رند می گویند : پدر جان! چنین نیست که تو می پنداری !تو با یک خواسته که ریشه درتفکر ایلی وطایفه ای وقومی دارد،ازمن طلب رفتار دمکراتیک دارید این یک نوع کلک زدن نیست؟ درضمن این سرزمین ملک مشاع همهء ایرانیان است: او لا"تو نمی توانی بگوی آن قسمت مال منست و می خواهم ببرمش ! در ثانی !من هم کاری نیستم ویا ای حق را ندارم که بگویم تو آنرا ببر!من هم مثل شماو سایر ایرانیان حق زیست در تمام این سرزمین وحق زندگی در هر کجایش را مانند همه بطور مساوی دارم و داریم!.بیان این مسائل از طرف شمانوعی تفکر عقب مانده و چیزی جزء کینه افکنانه نخواهد داشت !. درضمن پدر جان! اگر فکر می کنی با سایر هموطنانت نمی توانی کنار بیایی ومی خواهی بروی ! برو! اگر فکر می کنی باید بروی پیش اردوغان برو ،اما اینکه بخشی از سر زمین ایران را برداری ببری تقدیم به اردوغانها بکنی !خیراینجا مردمان ایران ازملک مشاعشان دفاع می کنند ویامی خواهی قسمتی را برداری ببری بدهی به ...اف هایی که برسرزمین اران حاکمند،سایر ایرانیان می گویند ؛ خیر آن چیز که فکر می کنی دیگران هستند ،خودت هستی ویا اینکه بخشی از خوزستان را مال دیگران می دانی ! اینجا هم مردمان ایران میگویند خیر ، آن چیز خودت هستی اگر می خواهی بروی ، برو ، برو در حرمسرای ، کلید دار کعبه خواجگی کن .آن بخودت مربوط است اما دیگر نمی توانی پلیدانه اقداماتی که آنان با جنگ نتوانستند انجام دهند تو می خواهی با ژستهای مظلوم نمایانه طلب کنی !. وقتی تمام عربها منطقه خواستند خرمشهر را محمره کنند نتوانستند! خود آنان معترف شدند خرمشهر ، خرمشهر است و محمره نیست و نبوده ،حال گروهی دلقک مأب با ژستهای مظلوم نمایانه و گاهی طلبکارانه ،طلبکاری که خودیک بدهکاری بزرگِ تاریخی به این سر زمین دارد نامگذاری های مضحک رابیان می کنند!.که این مسائل هوشیاری می طلبد! پذیرش تقاضاهای لاس زدن های مظلوم نمایانه با این نوع تفکرات می تواند یک حق ویژه ای غیر ازحقوق اصلی انسانی که همه دارند رابرای خویش محق بدانند!.
۶۶۵۰۱ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣۹٣       

    از : آ طهرانی

عنوان : Patriotismus
جوانان مردم را با فریب و زور سر نیزه به یک جنگ کاذب برای حفظ سیستم اخوندی فرستادن ،هرگز نشانه همبستگی
مردم نمی باشد و نخواهد بود.برای اطلاع شما باید عرض کنم که ما در منطقه جغرافیایی ایران تجزیه طلب نداریم ، بلکه
ملل این منطقه ، خواستار استقلال سیاسی واقتصادی و فرهنگی خود می باشند ، به مانند مردم ایرلند ،کاتولونیا و غیره .... ׳
مرزهای کشورها همیشه در طول تاریخ قابل تغیربوده و خوا هند بود،این مهم نیست ،این کشورها چه مساحتی دارند، مهم این است دراین کشورها چه می گذرد بیاید قبل از اینکه تمامی پلها بین ملل داخل جغرافیای ایران برای همیشه شکسته شود ،حق تعین
سرنوشت ملل داخل ایران را به رسمیت شناخته وازآن حمایت کنید ،با حلوا،حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود .وطن پرستی
از نو Patriotismus عیب و خجالت هم ندارد ولی لطف کرده همین حق را هم ،برای دیگران، قبول بفرمائید .باور کنید تاریخ
مصرف لغاتی بمانند تجزیه طلب ، وطن فروش، وفاق ملی ، بیشرمانه ،.......... سالهاست که گذشته ودیگر رنگی ندارد .استفاده
شما وهم فکرانتان از این کلمات فقط برای فرار از واقعیت های داخل ایران امروز می باشد . ׳
۶۶۴۹۴ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣۹٣       

    از : محمود تجلی

عنوان : در تحلیل منصف باشیم
نظر شما:
اقای حمزه ؛ فرض می کنیم همه حرف های شما درست است . بخشی از ایرانی ها عرب ستیز هستند . از روز ازل دروعگو بودند تا حالا . خلاصه همه بدیها را دارند . اما شما از ان طرف چیزی نگفتید ؛ از طرف شما عرب ها کسی ایرانی یا فارس ستیز نیست ؟ کسی دروع گو نیست ؟ یه خورده انصاف لازم است تا تحلیل گر عمیق تر به مسایل نگاه کند و اگر مشکلی هست علل و عوامل ان را هم بررسی کند . هر ملت و قومی بدی و خوبی را با هم دارد . نمی توان قوم یا نژادی بر قوم و نژاد دیگر بر تری داد . پس اگر ایراد طرفی را گفتی ایراد طرف دیگر نیز بگو . اگر خصومتی وحود دارد باید ریشه های تاریخی ان را کاوید و طرفین را به گذشت دعوت کرد . اگر طرفی هم خطای تاریخی اش را بپذیرد و عذر خواهی هم بکند ضمن بزرگواری کمک می کند که عداوت ها زدوده شود ولی یک سو بینی ان را تشدید می کند . این را هم در نظر بگیریم مردم منطقه ایران و عراق و ترکیه و ...به لحاظ نژادی خالص نیستند بس که با هم در امیخته اند .
تجلی
۶۶۴۹۰ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣۹٣       

    از : امیر ایرانی

عنوان : منظور-نصیحت- توهین- مأخذها- فیسبوک و توئتر- انشاء نویسی -کوتاه سخن- فهمیدن
ای پیروز نورسیده، اگر شما توان درک منظور را ندارید، آنکس که باید درک کند خودش متوجه می شودو شده است ! از این بابت نگران نباش و غصه نخور! چون غصه خوردن ممکن است کار دست آدم بدهد!.::: در شعری که آورده ای : دو نکته در آن نهفته است ؛ یکی نصیحت به کوتاه سخن و گزیده گویی، دیگری توهینی و نسبت بی هوشی دادن، که باید به آن اندیشید!.:::در رابطه با حکایت آن اعرابی..........(۱)و (۲) وبعدا" (۳)از من مأخذ خواسته اید.باید گفت:پدرجان!وقتی تو توان فهمیدن این را نداری که این مطلب ؛ در رابطه با مقالهء مقاله نویس عربِ نژاد عربیِ دوست،ضدنژاد پرست، نژاد پرستان ایرانی است [نژادایرانی چیست و کیست ؟بماند.] مأخذ خواهی می کنید، باید گفت:بنازم به آن هوش بی هوشت! اما برای اینکه به کار نگهبانیت در رابطه با مأخذ شناسی گزندی وارد نشود !مأخذ ها را ذکر میکنم!آنهم بصورت تلگرافی ، مأخذها:کامپیورتی-سایت مفیدی بنام اخبار روز - مقالاتی(۱- آموزنده و مفید ۲-بظاهر جدی اما پر از طنز با نویسندگانی بقول خودشان جدی نویس ما جوک گو و لطیفه گو) سپس؛منم - قلمی -چند برگ کاغذ ونوشتن، مجددا"؛کامپیوتر -سایت مفیداخبار رو ز- نظر شما- کی برد- تایپ- ارسال- مدیریت- تائید یا رد- در صورت تائید انتشار- خواننده - مقبول می افتد یا نمی افتد!.:::ای نماینده تام الاختیار فیسبوک و توئتر! مانده در بلادی بین ایران و فرنگستان، ای مدرن شده!اما مانده در تفکر پیشا مدرن !بدان و آگاه باش !؛نه انشاء نویسی تمام میشود ونه انشاء نویس از بین می رود! اینان بخشی از شیوه های مراوده و ارائه مطلب هستند! خواستم بگویم نگران نباش ! دیدم؛ ازاین بابت نگران می شوی چون انشاء نویسی نگرانت می کند!.::در مورد کوتاه سخنی وگزیده گویی، شاعری می گوید:البته باید گفت؛مطلب نه به نظم می خوردونه به نثر،ظاهرا"اله بختکی گفته است،چون نیازبه درک وهوش بالایی نیست نگران نباش!.آن شاعر گوید: وقتی دربلند سخن ،پیروز تفهیم نشود/درکوتاه سخن،پیروزِبی هوش،هرگزتفهیم نشود/ این پیروز نورسیده، فکرش نرسد؟/با ژست های کلانتری به جایی نرسد/ در اینجا به شاعر نصیحت کردم !که دیگر ادامه ندهد، چون اگر شاعر دور بگیرد و شعر بگوید،این پیروز نورسیده ء فیسبوکی و توئتریِ مدرن شدهء مانده دردوران پیشامدرن ممکن است بیش از حد ناراحت شود!.اما شاعر در لحظه آخر یک چیز پراند،کاری هم از دست ما بر نیامد.شاعر گفت: وقتی دربلند گویی برای پیروز،پیروز نشوی !/درکوتاه گویی مانند اینست ؛که ...... در گوش...... خوانده ای/.در مورد فهمیدن بایدگفت: گاهی وقتها بهتر آنست که بعضی چیزها را،بعضی افراد نفهمند، چون اگر بفهمند،باز هم نمی فهمند، که این فهمیدن و نفهمیدن مکرر، تکرار می شود بقول قدما ،یک دور باطلی است، که فهمیده همان نفهمیده خواهد ماند، پس چه بهتر !نفهمیده ، فهمانده نشود!.
۶۶۴٨۹ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣۹٣       

    از : حق

عنوان : چو ایران نباشد، تن من مباد
جنگ ۸ ساله ایران و عراق بزرگترین سند همبستگی ملی ایرانیان در ۳۶ سال سیاه اخیر بوده است که هنوز در ذهن ایرانیان زنده مانده است و خواهد ماند. حمله عراق به ایران و حمایت ملتهای عرب منطقه از او دلیل اصلی شک و عصبانیت ایرانیان به آنهاست. اگر موضوع برعکس بود آیا می شد ایراد به عراقیها و ملل عرب منطقه گرفت؟! چرا وقتی به ایران می رسد منطق حکمفرما نمی شود؟! اینکه نشد یک قانون و فرمول برای ایرانی ولی فرمول و قانونی دیگر برای دیگران. طبیعی است که کشوری که به آن حمله شده با شک به کشور حمله کننده نگاه کند و مواظب خود باشد. چه رسد به گروهی از ملل که بجای کوفتن حمله کننده، به او بپیوندند و صدها هزار ایرانی را بکشند و صدها هزار را شیمیایی کنند و و و. کدامین کشور در تاریخ جهان بابت چنین ظلمی قربان صدقه چنین دشمن و دشمنانی رفته که ایرانیان دومیش باشند آخر؟! معرفی کنید آن کشوری را برخلاف ایرانیان عمل کرده باشد، آنهم در تاریخ بشریت. فرق هم نمی کند چه در زمان عمر ابن خطاب باشد چه در زمان صدام حسین و چه پس از اینها. ایرانیان تجارب بدی از حاکمان عرب و پیروان و پشتیبانانشان داشته اند و حق دارند نسبت به آنها مشکوک باشند تا زمانیکه مثل فرانسویان و آلمانیها پس از جنگ جهانی دوم رفتار کنند و بجای حمله بازار مشترک خاورمیانه راه بیاندازند تا بجای جنگ ، صلح و امنیت و رفاه و آزادی و دمکراسی و حقوق بشر را در منطقه پیاده کنند. یادشان رفته که همان ایرانیان عرب زبان در خوزستان چه مقاومتی علیه صدام براه انداختند یا یادشان رفته صدام همانست که گفت الله نمی بایست سه چیز را می آفرید، مگس و جهود و ایرانی!؟ چرا اشک تمساح ریزان برای ء ملل تحت ستم در ایران ء شان همان سیاست تجزیه ایران را دنبال کرده و می کنند که صدام و دیگر ملل عرب و اسراییل جهان غرب دنبال می کنند!؟ برای خودشان ملتی بنام ملت فارس ساخته اند که وجود خارجی ندارد تا وجود ملتهای من درآوردی دیگرشان در ایران را توجیح کرده باشند چون باید هیولایی از ملت فارس شان می ساختند تا دیگر ملتهایشان را تحت ستم معرفی کنند و ایرانیان را بجان هم بیاندازند. این سیاست برای براندازی ایران است و نه برای ایجاد دمکراسی و حقوق بشر و امنیت و صلح در ایران و منطقه. وظیفه هر ایرانی است که از کشور و ملتش دفاع کند مثل هر کشور و ملت دیگری در دنیا. با قاطعیت هم باید چنین کرد مثل هر کشور و ملت دیگری و نه با خجالت مثل برخی از ما که چون طرف زاده ایران است اشکالی ندارد نیاتش بدتر از صدام باشد. مگر در بحرین و عربستان سعودی و اسراییل ووو بغیر از اینست!

خیلی مایلم نویسنده این مقاله همانطور که از فردوسی بعنوان یک نژادپرست و نفرت پراکن نام می برد ثابت کند که در ادبیات عرب هرگز هیچ گفتار و نوشتاری نژادپرستانه علیه ایرانیان نبوده و نیست. آیا او می تواند چنین تضمینی بدهد یا نه؟

میهندوستی جرم نیست. خجالت آور هم نیست. نژادپرستانه هم نیست چون کشور خانه ما و ملت خانواده ماست و مسئولیت اول ما به خانه و خانواده مان است. حتی پیامبر اسلام هم نمی توانست به آن ایراد بگیرد چون گفت حب الوطن من الایمان. اینرا برای مسلمانان گفتم تا یادشان بیاورم که اول به کشورشان بیاندیشند و نه به هم کیشانشان خارج از مرزهایشان. اول خانه بزرگ خودشان را درست کنند و اجازه ندهند بنام کیش کشورشان را نابود کنند. چه مذهبی و چه غیر مذهبی نباید اجازه داد بجای وفاق ملی ایرانیان گروههایی بیشرمانه سیاست نفاق ملی در میان ایرانیان براه بیاندازند. این سیاست بیگانگان برای براندازی کشورمان ایران است و بس
۶۶۴٨۷ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : تولیدات تازه اندیشه
‫آ. طهرانی گرامی، مدتی بود نواهای دلنواز!!! شما را از طریق نوشتجات حکیمانه ات!!! نشنیده بودم. گمان بردم‫، ‫که بر بیماری توهم توطئه ات‫ غلبه کرده، و به جای دشمن پنداشتن عالم و آدم در سرزمینمان، برای برآوردن ‫حق آزادی، حق سخن، حق شادی، حق داشتن زندگی انسانی در پی راه صحیحی می گردی

‫اما تولیدات تازه اندیشه ات نشان از آن دارد، که این بیماری نه تنها وجود شریف و نازنین شما را ترک نگفته، بل سویی و اوجی تازه هم یافته است.

‫نگذار یاوه سرایان قلب مهربان و انساندوستت را مملو از کینه و نفرت کنند، چه کینه و نفرت ابزار مناسبی برای رشد و بهبود نیست.
۶۶۴٨۶ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣۹٣       

    از : آ طهرانی

عنوان : ،حق تعین سرنوشت
این نرنیه های﴿ تات ﴾در اینجا جز توجیح وتفسیر راسیسم حاکم ،بر ملل داخل جغرافیای ایران ،کار دیگری از دستشان
بر نمی آید . بیچاره ما تورکها که باید صفت این ابولقاسم را هر روز در میدانهای شهرهای خودمان نظاره کنیم ،پدر
استعمار بسوزد !!! خوب این قاسم بی سواد حتی سواد جغرافیایی هم نداشته است . چنان شرق وغرب را درهجونامه اش
باهم قاطی کرده است ، که االبته این بحث دیگریست .این دوستان﴿ تات﴾ ما دراینجا همانطورکه برهمگان پر واضح میباشد، ׳
از بیماری دایی جان ناپلئونی رنج می برند، من که امیدی به بهبودی این دوستان ندارم .به جای این خود بزرگ بینی ها ،حق تعین سرنوشت را به رسمیت بشناسید . ׳
۶۶۴۷۲ - تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣۹٣       

    از : امیر ایرانی

عنوان : حکایت آن اعرابی و آن بانوی متشخص در یکی از بلاد فرنگ(۳)
حکایت را تابه آنجا رساندیم که مرکبران، مرکب را به اتراقگاه رهنمون شد .اتراقی چند لحظه ای را فراهم کرد،تادرون خزیدگان به برون روندوسوارگانی جدیدو نیازمندِسوارگی به درون جهند .در لحظه ای بانویی میان سال با وقاری خاص!خویش را ظاهر نمود،و وقتی جویندهء محلی برای نشستن شد،چشمش به محلی درکنار آن جوان نرینهء اعرابی پندار افتاد وقتی به چهرهء آن جوان نگریست ، چشمش همچون منی که او را از وابستگان تاریخی خویش می پنداشت ، او نیز وی را چنین دید و به او نگریست، و در کنارش قرار گرفت.مرکب ران ، مرکب را به راندن وا داشت و من هم حس ششم را برای ذهن خوانیِ مجدد جوان وآن بانوی متشخص برای آرام کردن حس کنجکاوی خویش به کمک گرفتم! که ناگه از طرف آن جوانک صدایی برخواست ، صدا از ابزاری بود ،که این ابزار ،کار "هی جار" های قدیمی را انجام می دهند.آن جوانک آن ابزار را روشن کرد وبا آن ، دوستی که بانگ برآورده از مکانی دور بود ،شروع به صحبت کرد. آنهم با لسان فارسی ،دراین لحظه دیدم در فعل و انفعالات مغزی آن بانوی متشخص ،از اینکه در کنار یک هموطنش قرار گرفته بودنوعی رضایت خاطر و آرامشی خاص هویدا گردید !. ودر این بلاد غربت اینرا یک شانس بزرگ برا ی خویش بحساب آورد. آن جوانک بعد از تمام کردن صحبت با آن "بانگ بر آورده"از مکانی دور دست،آرام گرفت و لحظه ای بعد ،آن ابزار، بانگش شروع شد ،اما این بار به لسان تازیان، با آن تازه بانگ برآورده مراوده نمود،آن تازه بانگ بر آورده به او گفت: نباید قول و قرار را فراموش کنی ،در این صورت در یک چشم به هم زدن شانسهایت گرفته می شود!. بعد از چند لحظه آن مراوده ختم می شود آن ابزار هم خاموش می گردد .آن بانوی متشخص وقتی این دو نوع مکالمه را دید به آن آرامش و خوشحالیِ خویش شک کرد و از آن جوان نرینه اعرابی پندار پرسید شما کجایی هستید؟ آن جوان ،که قول داده بود که باید عربیتش را برتر از هر چه وهر نوع آدمیتی بپنداردگفت:من عربم!.آن بانوی متشخص در فعل و انفعالات مغزیش چنین نتیجه گرفت؛ من از کجایی او می پرسم ! او می گوید من عربم، پس باید از او ترسید و دوری کرد ، این شخص وقتی هویت خویش را چنین می پندارد پس اگر به ایده های همان تازیان صدر اسلام بیندیشد! می شود یک چپاولگر وکنیز و برده فروش ! همانند هم کیشانش و هم زبانانش بنام داعش که در قرن ۲۱ چنین می کنند!.پس باید از این موجود بی هویت کشوری دوری گزید چون هنوز در همان افکار بیابان گردی سیر می کند!. سپس آن بانوی متشخص از وی فاصله گرفت و سکوت کرد تا به اولین اتراقگاه که رسید ،خود را از همجواری با این نوع موجودات رهایی دهد.چنین نیز شد!.در اولین اتراقگاه آن بانوی متشخص خود را از آن تازی پندار رهایی داد .اما در فعل و انفعالاتِ مغز آن جوانک چیزی عجیبی نمایان شد!او پی به حرکات آن بانو برده بودو خود نتیجه گرفت این باید از این ایرانیان پارسیِ نژادپرست فلان فلان شده باشد و وقتی آن نسوان فهمید من عربم، از من رهید این ایرانیان فلان فلان شده چقدر متکبر و از خود راضی هستند.حتی من داعش دوست ومأمور تازیان داعش ساز را قبول ندارد!.بله این بود قسمتی از آن حکایت !.که من هم مجبور شدم در اتراقگاه بعدی بدر آیم و از پی سر نوشت خویش روم،تا سرنوشت آن "جوان نرینه اعرابی پندارِ" تازی دوست و مأمور تازیانِ داعشی ساز چه شود؟
۶۶۴۷۱ - تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣۹٣       

    از : peerooz

عنوان : سخن هرچه کوته بود خوشتر است - بگویم گرت هوش اندر سر است . مولوی؟
جناب امیر ایرانی, اگر این داستان نقل قول از یک ماخذ قدیمی ست لطفا منبع آن و منظور از آن را ذکر بفرمائید. اگر نه منظور خود را در سه چهار خط مرقوم بفرمائید. در دوران فیس بوک و تویتر این قبیل " انشاء ات " مفهومی ندارد.
۶۶۴۶۵ - تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣۹٣       

    از : امیر ایرانی

عنوان : حکایت آن اعرابی و آن بانوی متشخص در یکی از بلاد فرنگ(۲)
درکامنت قبلی مطلب رابه اینجا رساندیم که آن جوان نرینهء اعرابی پندار،سردر گریبان، متفکرانه به نقطه ای نظاره گر میشود.حال بشنویددنبالهء حکایت از زبان حکایتگرِسوار بر مرکب. در اینجا حس ششم را بکار گرفتم که ببینم در ان محفظه درون کاسه سر آن جوانِ نرینهء اعرابی پندار چه می گذرد و فعل و انفعالات و پردازشهای داده گان وی چه حاصل دارد وچه منتج می شود .که متعجبانه ! دیدم!او دارد با خود کلنجار می رود من با این هموطنِ غیرتمند چه بگویم ،اگر بگویم ای اخی ، حق باتوست آنگاه ،آینده ای که قراراست با داشتن منابع اسنادی که اربابان ترتیب خواهند داد،من مخبری حرف اول زن شوم وباید شوم !چه خواهد شد؟واز طرف دیگر بااین حمایتهای مالی برای گذران ایام و شرایط تحصیلی چه کنم؟و آن پیمانهایی نهانی که بسته ام و قرار است بطریقی به ضعیف کردن کشوری بنام ایران بپردازم آنهم:با مطرح کردن بازی های ضدقوم فارسی که در حقیقت برای زدن زبان فارسی است ، زبانی که در طول تاریخ یک هویتی رهایی بخشی داشته برای مردمان منطقه ومانعی بوده برای برتری اعراب ودیگران براین سرزمین!.ناگه!داده های دیگر و پردازش آنان در کاسه سر به آن جوان نرینهء اعرابی پندار نهیب می زنند،ای نابکار تو حق شک کردن را نداری! تو باید بر اساس قولت که به آن صندوق داران مالی عربیت جهان که کلید دار کعبه نیز هستند باید وفادار بمانی و آنرا بازدن اقتدار ایرانیت درمنطقه بایدبه آن اربابانت نشان دهی!اربابانی که می خواهند درمنطقه قدرت اول شوند،آنگاه،اگردیگران نتوانستند این کشور را ویران کنند ما می توانیم بکمک ضد ایرانیانی در درون آن سر زمین و بخشی از سیاستمدارانِ وحاکمان برآن سرزمین که توان کینه افکنی مردمان آن سرزمین را نسبت به هم دارنداین کار را براحتی انجام میدهیم وبرای همیشه از شر کشوری بنام ایران خلاص می شویم .توای مخبر خبرهء آینده نبایددر وفا داریت هیچ دریغ بورزی!.:::: بعد از این فعل و انفعالاتِ مغزی آن جوان نرینهء اعرابی پندار!به خود گفتم این حس ششم ما در اینجا برای خواندن ذهن آن اعرابی شده ،بسیار کار ساز شد .ناگه! دیدم ان جوان نرینه اعرابی شده، چهره برافروخت وگفت:شما فارسهای هیچی نفهم،شما فارسهای نژاد پرست ! ای! متکبرین هیچی ندار و ای .. وای ... و ای های دیگر ! .بعد از فرو کش کردن آن شعارها ی مأمورانه آن جوان نرینه ء اعرابی که رگ گردن بر افروخته بود وبر افروختگی داشت فرو کش می کرد، گفتم:پدر جان این چرندیات واین قوم فارس سازی و آنرا محوریتِ دشمن سازی برای سرزمین ایران قراردادن ، و بفکر متحد کردن بقیه اقوام بر علیه آن یک اقدام کودکانه و ابلهانه است و این شعار ها و این شیوه، دیگر کلیشه ای وقدیمی شده است!.توخود می دانی قوم فارسی به آن صورت وجود ندارد ، این اقدامات کودکانه برای زدن زبان فارسی است که تمام ایرانیان در بالندگی آن کوشا بوده اند و من هم فارس نیستم بلکه یک ایرانیم !مانند سایر ایرانیان که یا ترکند ویا آذریند ویا کردند ویا بلوچند و یا عربند و یا عرب زبانند و یا مسلمان سنی یا شیعه یا ارمنی و یا کلیمی یا زدتشتی یا صابئی و...ویا تو جوان نرینهء اعرابی پندار!.:: ای جوان می دانی : گروهی از از نعمت توانایی خواندن ذهن دیگران بر خوردارند . منی که در قفای تو در این مرکب نشسته ام می توانم بگویم در ذهن تو چه گذشته است!.به خود آی! اول به ایرانی بودن خویش افتخار کن تا بتوانیم با دمیدن روح ملی در خویش ، در کنار سایر ایرانیان بساط هر نوع استبدادی و هر نوع ضد آزادی بیان بی قید و شرط و هر نوع بی عدالتی را وهر نوع ضد روش مردم سالاری رااز این سر زمین بدر کنیم .که دیدم مرکب دارد به اتراقگاهی دیگر نزدیک می شود و مرکب ران با هدایت مرکب و آرام کردن او ،آنرا به اتراقگاه دارد رهنمون می شود، تا درون خزیده ای ، برون رود و برون مانده ای درون شود!. ومسیر طی و طریق شود.اما حکایت من آن جوان نرینهء اعرابی زبانِ رگ گردن کلفت ترکن از آن اعرابیانِ بیابانهای صحراهای عربستان، همچنان باقی است که در کامنت دگر حکایت آورده می شود!.
۶۶۴۶۰ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣۹٣       

    از : امیر ایرانی

عنوان : حکایت آن اعرابی و آن بانوی متشخص در یکی از بلاد فرنگ
حکایتگری چنین حکایت کند:روزی در مرکبی از مراکب عمومی یکی از مدائن بلاد کفار در نشیمنگهی لمیده، در حال چرت زدن گذر ایام می کردم تا به کی به مقصد رسم. ناگه مرکب ،مرکبی؛که با مراکب عهد قدیم تفاوتهای فراوانی داشت با آن مراکب قدیمی که کوهان داشتندو توانا بودندو برای مدتی مدیددر بیابانها بدون آب و علف، طی طریق کنند.این مرکب جدید بجایِ آب و علف و خار،برای داشتن قوت به او اشربه ای بد بو می دادند ، و آن اشربه را درانبانی مخصوص می ریختند تا مرکب بتواند به ره ، همی رود.شیوه روندگی این مرکب جدیدمانند مراکب قدیم نبودکه؛گاها" یورتمه ،گاها" هروله ویا چهار نعل ویا شتری برود ،بلکه چنان می رفت ؛ گاها" تند ، گاها" ملایم و گاها" چنان می رود که روندگیِ سوسماران را به مخیله می آورد.برای این مراکب ، اتراقگاه هایی برای؛ برون کردنِ سوارگان مرکب ،درونِ کردن نیازمندِ سوارگی بر مرکب،در مکانهایی ساخته اند،که در یکی از این اتراقگاه ها،مرکب توسط مرکب ران اتراق میکند، جوانکی از نرینگان،پای بررکاب می نهد به درون مرکب می جهدو بر نشیمنگهی که در پیش من واقع و من در قفای وی حاضر ،نشیمن خویش در آن می نهد.باید گفت: نشیمنگهان آن مرکب نه چنان گشاده و نه چنان تنگ ، بلکه آنان را بقاعده،صانعان ، صنعتگری کرده اند آن هم ازجنس مرغوب!.جوانک مرکب سوار:هیبتی ورنگ رخساره ای و چهرگانی همانند خویش داشت، مهرش بدل نشست! این همانندی مرا دل شاد کرد که دراین بلادغربت همانندی که بوی خویش می دهد، درنزدیکی من مستقرید،به رسم مهرگانیِ دو هم ولایتی ،باب گپ و گفت را یافتیم،"جوان نرینه" خبره در کار گپ و گفت بود،او خود را در کار" مخبری "معرف شد واین مخبری هم به گفتهء خودش [چقدر راست باشد]محل رزق و روزی و کسبش است،و او خود را در این کار سر آمد می دید و گاها"، لافات می بافت و گزافه ها می گفت در آن گپ و گفت.آن جوانِ نرینه هویت خویش را فقط اعرابی می پنداشت و میگفت! وبه آن هم مباهات می کرد و آن اعرابیت را مهتر از آدمیت می دید، آدمیت را کهتر از اعرابیت می پنداشت!و هرکس راکه هویت وی را چیز دیگری می دانست او را نژاد پرست و فلان و فلان شده می دید.این حکایت وی ،من شاد شده از یافتن یک هموطن ، حیران و آشفته کرد !چگونه است عربیت برتری دارد از آدمیت! ازسر ناگزیری به گپ گفت، ایام گذران شدم، تا کی به مقصد رسم.از آن " جوان نرینهِ اعرابی پندار " پرسان شدم،که ای اخی !تو واقعا"از همان اعرابیانی که در بیابانهای سرزمین حجاز در پی فلان چیز دوان بود ند و می گرفتند وبا ان طعام می کردند، سپس بر آنان دینی ساخته شد ومتحد شدندوحریصانه برای چپاول دیگران ، بر دیگران تاختند و آنان را کشتند و زن و بچه هاِ آنان را اسیر کردند و بردند و برده و کنیز کردند و فروختند و پول به انبان خود ریختند و شکم را همانند انبان باد کردندو......یا خیر تو از آنان نیستی ، بلکه پدرانت که شاید عمویان من باشند، مغلوب آن بیابان گردان شدند و به اجبار زبان آنان را گرفتند اما در گذر زمان آن عمویان پیام آن فردوسی بزرگ را نیافتند و یابه آنان نرسید و آن عمویان بر آن زبان بیگانه ماندند و شدند اعرابی زبان،اما این عمویان شهامت ایرانی بودنشان کم شده است که بگویند ما اعرابی از اعرابیان، حجاز نیستیم وباآنان هیچ قرابتی نداریم و.....بعد ازخطبه غراءی ، متوجه شدم آن جوانِ نرینه ءاعرابیِ پندار ، سر در گریبان ، متفکرانه بر نقطه ای نظاره گر شد. ادامه نوشتار در کامنتی دیگر .....لغت نامه نشیمنِ=قسمتی از بدن که به آن....می گویند/نشیمنگاه=صندلی/ مرکب عمومی =اتوبوس ، ترن زمینی و زیر زمینی/نرینه = مذکر /انبان مخصوص=باک/اتراقگاه= ایستگاه/اشربهء مخصوص=بنزین یا گازوئیل/قفا پشت سر/
۶۶۴۵۷ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : ...کجایی هستین شما...
‫حمزه گرامی، محققین و پژوهشگرانی که ریگی به کفش ندارند، و با خود و مخاطبینشان صداقند. وقتی سندی در جهت صدق گفتار خود طرح می کنند، معمول کار این است، که عنواین فصل ها و صفحات مورد بحث را به عنوان پاورقی در پای نوشتار خود‫ ذکر می کنند، تا خواننده مطلب بتواند خود سند مورد بحث را مطالعه کند.

‫علی الحال بحثم با شما بر سر فردوسی، و حتی بر سر شاه عربستان سعودی، صدام مرحوم و جنگهای قادسیه اش و پشتیبانان پیدا و نهانش هم نیست.
همانگونه که قبلا هم نوشتم، آیا میتوانی برایم بنویسی، چرا این همه و با این شدت از ایرانیان‫، که از قضای خوش روزگار ‫خودت یکی از آنها هستی،‫ نفرت داری، به قسمی که در جواب سئوال ساده، «...کجایی هستین شما...» ابا و شرم داری که خودت را ایرانی معرفی کنی.

‫بنابراین فراافکنان آنانند، که در اثر مشکلات پشت به هموطنان خود کرده، و ذهن خود را در اشغال افکار نفرت ‫آمیز نسبت به هموطنان خود قرار می دهند.

ما ‫مردم ایران، در اقصی نقاط آن و بخصوص استان خوزستان،‫ همواره در تلاش برای آزادی کشور و آزاد زیستن بوده ایم، وقتی نیروهای صدام که از قضای روزگار عربی را با فصاحت کامل سخن می گفتند، مانند اجل معلق بر سر ساکنان خرمشهری، اهوازی و...... آوار شدند، مردم ایران یکپارچه در برابر این تجاوزات ایستادند.

‫اما‫ اینکه همواره در طی سده اخیر، علیرغم ‫تمامی تلاشها به گرد خود چرخیده و غرق دور باطل استبداد شده و هستیم، داستان دیگری است، و شاید‫ یکی از علل مهم این شکستها نفرت پراکنی هایی باشد، که مانع از ‫اتحاد موثر و مستمر مردم ایران حول برنامه ای مشترک و عدالت خواهانه شده است.
۶۶۴۵۶ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣۹٣       

    از : ن ح

عنوان : برای آزادی ذهن اشغال شده خود تلاش کنید
محل ابیات را در شاهنامه ببین . انکار اشعار شاهنامه و توهین به مردم از زبان سراینده آن خیلی شاهکار است. می توانی بگویی چنین چیزی در شاهنامه نیست ولی کیست که باور کند. پیشنهاد می کنم به ما بقی موارد فکر کن. فرافکنی هم حدی دارد. ذهن شما در اشغال است. برای آزادی خود تلاش کنید.
۶۶۴۵۲ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣۹٣       

    از : البرز

عنوان : این واژه ها را بخود نگیر
‫حمزه گرامی، کاش محل ابیاتی را که به عنوان مأخذ و شاهدی بر مدعای نفرت پراکنی شاهنامه آورده ای، ذکر می کردی. آنچه آورده ای، اگر بواقع از شاهنامه باشد، حتی آنجایی که قید شده:

‫عرب هر که باشد به من دشمن است
‫کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است

‫برابر با نفرت پراکنی نیست، این واژه ها را بخود نگیر، روی این واژه ها به سوی سرداران قادسیه ای چون مرحوم صدام و برانگیزاننده های پنهان و آشکار ایشان از میان کشورهای عربی است، نه شما که زاده و رشد یافته استان خوزستان ایران هستی.

‫از جایی که از لابلای واژه های جملاتت کینه و نفرت عمیقی را به مردم ایران، که از قضا خودت هم یکی از آنها هستی را، احساس می کنم، مانده ام حیران این همه نفرت چگونه در شما تولید و ماندگار شده است.

و از جایی که سعی در اثبات نفرت پراکنی حکیم فردوسی داری، برایم مسلم است، که نفرت پراکنی را مذموم داشته و ‫آن را شایسته خوی و سرشت انسانی نمی دانی.‫ آیا گمان نمی کنی، با انتخاب یکی از پرسشهای من برای پاسخ دادن، و مسکوت گذاشتن باقی پرسشها، شما خود را به یکی از مراجع نفرت پراکنی تبدیل کرده ای،
وقتی صحبت از الفت و دوستی در میادین ورزشی را چاشنی سخن خود کردی‫، گمان کردم رویه دیگری را در مبحث احقاق حقوق حقه اقلیتهای ملی و مذهبی در پیش گرفته ای.
۶۶۴٣۹ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣۹٣       

    از : peerooz

عنوان : خانمی در استکهلم خودش را جمع و جور کرد
سرکار و یا جناب حمزه, بنده مدتهاست که تمایلی به زد و خوردهای ملی - قبیله ای - قومی ندارم, یعنی آنقدر در این باره گفته شده که ناگفته ای نمانده است. میدانید که به هر چیزی میشود از زاویه های گوناگون نگاه کرد. از زاویه من که نه در اروپا و نه در ایرانم, بمن میگوید که خانمی در استکهلم همینکه شنید شما " عرب اید " خودش را جمع و جور کرد... کمی بیشتر از قبل از شما فاصله گرفت... در سکوت عمیقی فرو رفت. در میانه راه از اتوبوس پیاده شد و راهش را گرفت و رفت. آیا این کاری نیست که امروزه اکثر مردم استکهلم همینکه یک عرب مسلمان را ببینند انجام میدهند بویژه اگر یک خانم باشند؟ پس گله شما از چیست؟ شاید انتظار داشتید که آن خانم - که فرضا میتوانست یک یهودی و یا مسیحی باشد - با شنیدن عرب بودن شما کلی ابراز همدردی کرده و به این شیعه های ایرانی بد و بیراه بگوید و بر آتش نفاق و تنفر بدمد. توجه میفرمائید؟ و خطر را می بینید؟ اگر با اوضاع کنونی خاور میانه که شیعه و سنی و کرد و فارس و عرب و غیره را به انداخته اند هنوز خطر را نمی بینید حرف هزاران چون من نمیتواند آنرا به شما نشان دهد.
۶۶۴٣۲ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣۹٣       

    از : نـوری حمــزه

عنوان : پاسخ به چند پرسش
در پی خواسته البرز :
شاهنامه داستانهایی خیالی و غیر واقعی و تعدادی داستان واقعی مخلوط شده با خیالات را در بر می گیرد افسانه سرایی فردوسی در شاهنامه به جایی می رسد که خودش می گوید که:
رستم یلی بود در سیستان که من کردمش رستم داستان
فردوسی که از یک خانواده دهقان زاده بود( دهقان = صاحب روستا یا مالک) عمر خود را با سرودن شاهنامه سپری کرد و به قول خود سی و اندی سال طول کشید زمانی که شاهنامه رابه پایان رسانید آن را نزد سلطان محمود برد در ابتدای شاهنامه هم بیت های زیادی در مدح سلطان محمود سروه بود تا سکه هایی از او دریافت کند سلطان محمود که پادشاهی آگاه و مسلط بر علم های زمان خود و مسلمانی حنفی مذهب و متعصب بود بود با خواندن شاهنامه و دیدن بیت هایی که به نژاد ترک و تورانیان و نژاد عرب و مسلمانان توهین کرده بسیار ناراحت شد که دستور به تنبیه فردوسی صادر کرد ولی با پادر میانی شاعران دیگر خطای او را بخشید اما فردوسی را از دربار خود بیرون کرد.

فردوسی در اعتراض به این کار سلطان محمود به نژاد و اصالت او توهین می کند؛

اگر شاه را شاه بودی پدر ____ به سر می‌نهادی مرا تاج زر
اگر مادرش شـاه بانو بدی ____ مرا سیم و زر تا به زانو بدی
تویهن فردوسی به زنان:
زن و اژدها هر دو در خاک به —– جهان پاک از این هر دو ناپاک به

زنان را ستایی سگان را ستای —– که یک سگ به از صد زن پارسای

پس پرده هر که دختر بود —– اگر تاجدار است بد اختر است

چون زن زاد دختر دهیدش به گرگ—– که نامش ضعیف است و ننگش بزرگ

توهین فردوسی مردمان غیر فارس:

ترک ستیزی
توهین به نژاد ترک و نفرت از ترکها در بسیاری از بیت های شاهنامه وجود دارد

سخن بس کن از هرمز ترک زاد ____ که اندر زمانه مباد این نژاد…
که این ترک زاده سزاوار نیست ____ کس اورا به شاهی خریدار نیست
که خاقان نژاداست و بد گوهر است ____ به بالا و دیدار چون مادر است

در جای دیگر می گوید:

ابا سرخ ترکی، بدی ،گربه چشم ____ توگفتی دل از رده دارد به خشم
که آن ترک بد ریشه و ریمن است ____ که هم بد نژاد است و هم بد تن است
تن ترک بد ذات بی جان کنم ____ زخونش دل سنگ مرجان کنم
از آن پس بپرسید،ازآن ترک زشت ____ که ای دوزخی روی دور از بهشت
چه مردی و نام و نژاد تو چیست؟! _____ که زاینده را بر تو باید گریست
بُود ترک، ”بد طینت” و ” دیو زاد” _____ که نام پدرشان ندارند یاد

در جایی هم هرمز از یکی از بزرگان و پیران دربار سوالاتی می کند که این شخص جواب می دهد

بپرسید هرمز، زمهران ستاد ___ که از روزگاران چه داری بیاد
چنین داد پاسخ بدو مرد پیر ___ که ای شاه گوینده و یاد گیر
بدانگه کجا مادرت را ز چین ___ فرستاد خاقان به ایران زمین
بدو گفت بهرام: ای ترک زاد ___ به خون ریختن تا نباشی تو شاد
تو خاقان نژادی نه از کیقباد ____ که کسری ترا تاج بر سر نهاد

همانطور که می دانیم هرمز چهارم از پادشاهان ساسانی است ولی چون مادرش ترک نژاد است بنابر این از نظر فردوسی مجرم است.
وزین روی ترکان همه برهِنه ___ برفتند بی اسب و بار و بُنه
رسیدند یکسر به توران زمین ____ سواران ترک و سواران چین..
ز ترکان جنگی فراوان نماند ___ زخون سنگها جز به مرجان نماند
سپهدار ایران به ترکان رسید ____ خروشی چو شیر ژیا ن بر کشید
ز خون یلان سیر شد روز جنگ ___ بدریا نهنگ و به خشکی پلنگ

توهین به عرب
عرب هر که باشد به من دشمن است
کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده است کار
که فر کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

بلوچ کشی در شاهنامه
او از بلوچ کشی انوشیروان به نیکی یاد کرده و گفته:

سراسر بشمشیر بگذاشتند ____ ستم کردن ”لوچ” برداشتند
بشد ایمن از رنج ایشان جهان ____ ”بلوچی” نماند آشکار و نهان!
همه رنج ها خوار بگذاشتند ___ در و کوه را، خانه پنداشتند!
ازاینان فراوان و اندک نماند! ____ زن و مرد و جنگی و کودک نماند!

کرد ستیزی و کرد کشی:
کرد کشی اردشیر بابکان موسس سلسله‍ی ساسانیان با شبیخون لشکر”پارسی”، بر کُردان که نسبت تعدادشان”یک به سی” بوده است، چنین به انجام می رساند و با افتخار از آن یاد می کند:
چو شب نیمه بگذ شت و تاریک شد _____ جهاندار با کُرد نزدیک شد
برآهیخت شمشیرو اندر نهاد ____ گیا را ز خون بر سر افسر نهاد!

جناب البرز ما بقی شاهنامه خود بخوانید. درمورد سئوالات دیگر شما می توان ساعتها صحبت کرد. به همه کسانی که کامنت نوشته یا می نویسند توصیه می کنم که از فرافکنی دوری کنند. ریشه های نژادگرایی و عرب ستیزی ، غرور ، تکبر و مصادره حقوق ملی ، هجوم به جهان پیرامون، اشغالگری و... را جستجو کنند و با شجاعت با موضوع برخورد کنند. در پاسخ جناب ارشک هم بگویم که حق طبیعی من است که با زبان مادری خود صحبت کنم. اقای صالحی به ۴ زبان عربی ، فارسی ، انگلیسی و فرانسه مسلط هستند. ایشان متولد یک کشور عربی است و در یک کشور عربی دیگر تحصیلات دانشگاهی خود را اتمام کرده است. به طبیعت حال عربی را همانند زبان مادریش صحبت می کند. اما یک خبر خوشحال کننده هم برای شما دارم و آن این است که "DNA" ایشان پارسی است.
۶۶۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣۹٣       

    از : م. ارشک

عنوان : توضیح و سئوال
جناب نوری حمزه عزیز،
اولا، شما به نقش ایدئولوژی مذهبی حاکم بر سرزمینمان اصلا توجه ندارید و همه چیز را از دید تقابل قومی و ملیتی می نگرید. شاید بیگانه ستیزی در میان قشرهای محدود نادانی از مردم ما موجود باشد، که در جوامع عربی هم فراوان هست، اما ریشه اصلی این نفرت پراکنی را در همان شیوه تفکر حاکمیت مذهبی باید جستجو کرد که ادامه وجودش را در گرو تحقیر و نفی و رد و دنیای خارج (البته بجز شیعیان!) می داند.

ثانیا، از نوشته شما اینطور متوجه می شوم که شما یک ایرانی عرب تبار هستید، یعنی یک ایرانی دوزبانه. ولی متوجه نشدم که شما هنگام مصاحبه با آقای صالحی چرا به زبان عربی با ایشان صحبت کردید؟ آیا ایشان زبان عربی را آنقدر خوب بلد بودند که بتوانند در یک مصاحبه به سئوالات بطور کامل و بدون مشکل زبانی پاسخ دهند؟ یا اصلا با زبان عربی آشنایی دارند؟ و اصلا چرا به زبان مشترک خودتان با ایشان صحبت نکردید؟
۶۶۴۲۵ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : مردم ایران از هر رنگی در کنار هم با صلح و آرامش زندگی کرده و می کنند
حمزه گرامی، قبل از هر مطلبی باید بگویم، که قریب به اتفاق مردم ایران از دیر باز به حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی احترام گذاشته و می گذارند، و هم از این روست که مردم ایران از هر رنگی در کنار هم با صلح و آرامش زندگی کرده و می کنند.

‫‫حکایت مصاحبت شما در اتوبوس شهری استکهلم، و شیوه برداشت شما هم تازگی ندارد، با صراحت می نویسی، «...از حالت ایشان تعجب نکردم، چرا که ایشان یک ایرانی است...».
و در ابتدای مصاحبت اتوبوسیت‫، در جواب سئوال، «...کجایی هستین شما...» شما پاسخ داده ای، «...عرب هستم...»

‫حمزه گرامی، در عرب بودن شما شکی نیست، اما سئوال اینجاست، چرا خودت را ایرانی نمی دانی؟، حتما میخواهی بگویی چون به شما اجحاف میشود، حال سئوال اینجاست، مگر مستبدین حاکم فقط در حق شما ظلم می کنند.

‫می نویسی، «...ادبیات نفرت پراکن طیفی از نویسندگان پارسی زبان، اشعار شاهنامه...» میشود از شما بخواهم چند بیت از ابیات نفرت پراکن شاهنامه را مثال بیاوری.

‫نام شهر خرمشهر را محمره می نویسی، آیا میدانی لفظ محمره چگونه ایجاد شده است، و معنای واقعی آن چیست

علیرغم تمامی آتشهایی که عربستان سعودی علیه میهنمان افروخته، مانده ام حیران، که ‫‫چرا شما‫ تلاش داری از عربستان سعودی چهره ای منزه تر از آنچه هست، ساخته و نشان دهی

اگر امروز ‫مردم ایران به نیات کشورهای عربی و در رأس آنها عربستان سعودی مشکوکند، تنها بخاطر وقایع هزار و چهارصد سال پیش نیست، ‫بل بواسطه شاهکارهای مرحوم صدام در حدود سی و پنج سال پیش است، که به نمایندگی از جانب کشورهای عربی منطقه به ایران هجوم آورد، و برای تمسخر و تحقیر ایرانیان جنگهایش را قادسیه و خودش را سردار قادسیه می نامید.

اما با این همه، حرکات ناپسند حزب الله های ناسیونالیست را نمیتوانم بپذیرم، و شما کاملا صحیح می گویی، میادین ورزشی باید مجامع دوستی و الفت مردم باشد، و نه دشمنی. و شادی کردن در مرگ هیچکسی صحیح نبوده، و چنین حرکاتی مذموم و محکوم است.
۶۶۴۲۲ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣۹٣