کشتی شکسته "ریاضت اقتصادی" در یونان به گل نشست


اردشیر زارعی قنواتی


• به یقین رهبران اروپایی تبعات اخراج یونان از حوزه یورو و اتحادیه اروپایی را به خوبی متوجه می باشند و به نظر نمی رسد آن اندازه دیوانه باشند که راه جنگ و تقابل با دولت جدید یونان و سیپراس به عنوان ژنرال جدید ارتش تهیدستان اروپایی و یونانی را در پیش بگیرند. هم اکنون اتحادیه اروپایی و نولیبرالیسم حاکم بر اقتصاد جهانی با یک یونان متفاوت روبه رو است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۷ بهمن ۱٣۹٣ -  ۲۷ ژانويه ۲۰۱۵


مردم یونان در روز یکشنبه ۲۵ ژانویه با رای اعتراضی خود به سیاست های "ریاضت اقتصادی" برگ جدیدی از تاریخ را ورق زدند که تاثیر آن بر این کشور و به طورکلی اتحادیه اروپایی می تواند تعیین کننده باشد. پیروزی بزرگ حزب چپ رادیکال "سیریزا" به رهبری "الکسیس سیپراس" که بعد از شمارش حدود ۹۹ درصد آراء توانسته است نزدیک به نیمی از کرسی های پارلمانی را به دست آورد یک "زلزله سیاسی" در اروپای بحران زده کنونی خواهد بود. تاکنون به طور حتم مشخص شده است که حزب سیریزا حداقل از ٣۰۰ کرسی پارلمان موفق به کسب ۱۴۹ کرسی شده است و در بدترین حالت تنها به دو کرسی جهت تشکیل دولت احتیاج دارد که با توجه به وجود احزاب کمونیست، چپ میانه و منشعبین راست ضدسیاست مالی اروپا در آینده برای تشکیل دولت هیچ مشکلی را نخواهد داشت. اینکه سیپراس بتواند دولت تک حزبی یا دولت ائتلافی تشکیل دهد به دلیل همپوشانی سیاسی فعلی در بین اکثریت راه یافتگان به پارلمان تغییر چندانی در معادله کنونی در چارچوب مخالفت با سیاست های ریاضت اقتصادی ایجاد نکرده و این انتخابات زودرس به مثابه یک "همه پرسی" بر این رویکرد مخرب، خط بطلان کشیده است. اهمیت این انتخابات در واقع به همین خصوصیت منحصر به فرد آن برمی گردد که باید آن را به عنوان یک همه پرسی در خصوص رای "نه" قاطع به سیاست های ریاضتی مدنظر تروئیکای اروپایی و "مرکلیسم" حاکم بر اروپای امروز پذیرفت.
مردم یونان که از پنچ سال سیاست ریاضتی و انقباض مالی تحمیلی توسط اتحادیه اروپا، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی به ستوه آمده بودند در این بزنگاه تاریخی پیام محکمی را به سیاستگذاران سیاسی – اقتصادی جهان نولیبرال کنونی ارسال کردند. در شرایطی روح "کارل مارکس" بر فراز یونان به پرواز درآمده است که دیگر توصیه های خانمان برانداز "میلتون فریدمن" برای آزاد سازی اقتصاد، شکست قطعی خود را در یونان به اثبات رسانده است. ترنم سرود انترناسیونال و اهتزاز پرچم های سرخ در میدان مرکزی آتن در شب پیروزی چپ های یونانی هر چند که لرزه بر تن نولیبرال های اروپایی و جهانی می اندازد اما به همان اندازه شور وشعف طبقات کارگری و زیانبران اصلی از سیاست های ریاضتی را به همراه همراهان همیشگی جنبش چپ در بین احزاب کمونیست و چپ رادیکال به همراه داشته است. اعتراضات همه روزه طبقات کارگری و متوسط جوامع اروپایی که روز به روز پیرو سیاست های ریاضت اقتصادی به زیر خط فقر کشانده شده اند از مدت ها قبل نوید یک انقلاب سیاسی – اجتماعی در جوامع دمکراتیک را برای نفی این رویکرد نشان داده بود. هشدارهای "آنگلا مرکل" صدراعظم و معمار کنونی اقتصاد حوزه یورو، تهدید کمیسیون اروپا نسبت به اخراج یونان یاغی از واحد پولی یورو و اتحادیه اروپایی به همراه هراس افکنی سیاستمداران دولت ائتلافی راست "دمکراسی نوین" و متحدین آن در آستانه این انتخابات نیز نتوانست در عزم جزم مردم یونان برای "تغییر" خللی ایجاد کند. ابعاد فاجعه برای سیاست های جاری اتحادیه اروپایی و سیاستمداران راستگرای یونان حتی بیش از پیش بینی های اولیه بوده است و این نشان می دهد که مردم یونان این بار تصمیم گرفته اند هرگونه هزینه سنگینی را در این راه جدید متحمل شوند. نتیجه این انتخابات به عکس تصور سیاستمداران، اقتصاددانان و تحلیلگران حامی اقتصاد آزاد و برنامه های ریاضتی، گویای یک واکنش منطقی به فاجعه یی بود که رشد و رونق اقتصادی را تنها در شاخص های آمارهای ریاضی و بدون توجه به سود یا زیان طبقات اجتماعی اکثریت نابرخوردار در مقایسه با اقلیت انگشت شمار صاحبان سرمایه محاسبه می کرد.
در وضعیت جدید با پیروزی قاطع چپ رادیکال و احزاب ضد برنامه های مالی اروپایی در یونان، به طور اساسی در معادلات سیاسی – اقتصادی این کشور و اتحادیه اروپایی یک تغییر ذاتی ایجاد خواهد شد. به همین دلیل اتحادیه اروپایی و حوزه یورو در شرایطی قرار گرفته اند که به دلیل پیام شفاف سیپراس در شامگاه پیروزی خود و اکثریت مطلق مردم یونان در خصوص ضرورت تجدینظر در سیاست های مالی حوزه یورو و عدم تمکین آتن به ادامه روند کنونی مذاکرات با تروئیکای اروپایی، می بایست به یک تجدیدنظر اساسی در سیاست های خود در قبال این کشور دست بزند. در این موقعیت دو راه برای اتحادیه و حوزه یورو در مواجهه با یونان وجود خواهد داشت که پذیرش هر کدام از این دو راه می تواند تبعات بنیادین و انکارناپذیری به همراه داشته باشد. چنانچه اتحادیه اروپایی و رهبران حوزه یورو همچنان بخواهند بر سیاست های اقتصاد فاشیستی مرکل و تحمیلات شوک آور فریدمنی در چارچوب اقتصاد ریاضتی ادامه دهند و سیپراس به عنوان یک عنصر یاغی را مجازات کنند، باید در انتظار ظهور یک بحران بزرگ در حوزه یورو، اتحادیه اروپایی و یونان بود. راه دوم و عاقلانه یی که برای رهبران قدرتمند اروپایی وجود دارد رویکرد "مصالحه" است و آنان ناچار به عقب نشینی از سیاست های گذشته و تحمیلی خود بر آتن خواهند بود که به نظر می رسد که چپ رادیکال و الکسیس سیپراس به عنوان نخست وزیر آینده یونان نیز از آن استقبال خواهد کرد.
نتخابات یونان ناکارآمدی و شکست برنامه ریاضت اقتصادی را به خوبی به مردم و رهبران اروپایی نشان داد و این دقیقا در راستای اعتراضات همه روزه و مداوم طبقات زحمتکش و متوسط اروپایی در شمال و جنوب بوده است. هم اکنون که تجربه پیروزی چپگرایان در یونان به یک واقعیت اجتماعی با ضرب آهنگ قدرتمند تبدیل شده و با توجه به استقبال و اعتماد به نفسی که در بین چپگرایان و این طبقات اکثریتی در کل قاره اروپا به وجود آمده است هرگونه مجازات و تهدید دولت جدید یونان بر شدت بحران در کل اتحادیه اروپایی خواهد افزود. اتحادیه اروپایی و حوزه پولی یورو در این مقطع حساس زمانی، باید یک تصمیم استراتژیک گرفته و بین تشدید بحران و اصلاح سیاست های شکست خورده گذشته یکی را انتخاب کند. با توجه به انتخاب مردم یونان در این خصوص و مشخص شدن اینکه آنان تحت هیچ شرایطی به سیاست ها و تحمیلات گذشته تن نخواهند داد، هم اکنون "توپ سیاست" در زمین اروپا است. همچنین با زیر فشار قرار داشتن رهبران سوسیالیست فرانسه و ایتالیا در کنار سیاستمداران حاکم بخش جنوبی اروپا برای ایجاد تغییرات اساسی و اولویت بخشیدن به سیاست "رشد" در مقابل سیاست ریاضتی به نظر نمی رسد که دست خانم مرکل و حامیان سیاست ریاضت اقتصادی برای ادامه راه و اعمال فشار بر یونان چندان باز باشد. به یقین رهبران اروپایی تبعات اخراج یونان از حوزه یورو و اتحادیه اروپایی را به خوبی متوجه می باشند و به نظر نمی رسد آن اندازه دیوانه باشند که راه جنگ و تقابل با دولت جدید یونان و سیپراس به عنوان ژنرال جدید ارتش تهیدستان اروپایی و یونانی را در پیش بگیرند. هم اکنون اتحادیه اروپایی و نولیبرالیسم حاکم بر اقتصاد جهانی با یک یونان متفاوت روبه رو است که در چارچوب جنبش اجتماعی ضدریاضتی خود دیگر حاضر به گردن نهادن به برنامه های خانمان برانداز دیکته شده از سوی تروئیکای اروپایی نبوده و یوغ بردگی را بر گردن خود را پاره کرده است. ایستادن در مقابل این موج بزرگ و عظیم که چون یک رودخانه خروشان به طغیان در آمده است برای اروپای کنونی چندان آسان نخواهد بود.