تأملی بر نشست اپوزیسیون کُردی با رژیم ایران


ناصر ایرانپور


• در ماههای اخیر رسانه‌ای‌شدن نشست هیئت سیاسی حزب دمکرات کردستان با دولت ایران بحثهایی برانگیخته‌‌ است: برخی آن را 'واقع‌بینی" و برخی دیگر 'زیانبخش' نامیده‌اند. از نظر راقم این سطور نه‌ ضرورت، بلکه‌ امکان مصالحه‌ با رژیم به‌ دلیل سرشت و رویکرد تاکنونی آن منتفی است، لذا سرمایه‌گذاری مفرط و تأکید تورم‌وار رسانه‌ای روی آن سودمند نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۹ بهمن ۱٣۹٣ -  ۲۹ ژانويه ۲۰۱۵


در ماههای اخیر رسانه‌ای‌شدن نشست هیئت سیاسی حزب دمکرات کردستان با دولت ایران بحثهایی برانگیخته‌‌ است: برخی آن را 'واقع‌بینی" و برخی دیگر 'زیانبخش' نامیده‌اند. از نظر راقم این سطور نه‌ ضرورت، بلکه‌ امکان مصالحه‌ با رژیم به‌ دلیل سرشت و رویکرد تاکنونی آن منتفی است، لذا سرمایه‌گذاری مفرط و تأکید تورم‌وار رسانه‌ای روی آن سودمند نیست.


1. رئوس کلی، اصول راهبردی و کارپایه‌ی سیاسی احزاب کردستانی در برنامه‌های آنها مدون شده‌اند. غالب این احزاب در تلاش استقرار یک نظام دمکراتیک فدرال و تحقق خواسته‌های مردم کردستان مبنی بر ایجاد یک حکومت منطقه‌ای کردستان در چهارچوب آن و مشارکت سازمانیافته‌ و جمعی در حاکمیت مرکزی می‌باشند. حتی کومله‌ی حزب کمونیست ایران با برنامه‌ی خود 'برای حاکمیت مردمی در کردستان' و حزب حیات آزاد کردستان (پزاک) با 'کنفدرالیسم دمکراتیک' خود مخالفت اصولی با آن ندارند، هرچند ترجیح‌بند آنها عین این نظام نباشد. چنین به‌ نظر می‌رسد که‌ از این اصل و مطالبه‌ی تاریخی عدول نخواهد شد. این از نظر من نیز درست است، چه‌ که‌ به‌ دلایل عدیده‌ تنها چنین مکانیسمی در ایران متضمن حقوق ملی و جمعی کُرد در ایران خواهد بود.
2. بر کسی پوشیده‌ نیست که‌ ماهیت ضدمکراتیک حکومت اسلامی ایران به‌ لحاظ ساختاری با روی‌کارآمدن آقای روحانی صرف نظر از رتوریک متفاوت آن به‌ نسبت آقای احمدی‌نژاد کوچکترین تغییری نکرده است؛ نه‌ خود چنین ادعایی کرده‌ و نه‌ عملکردها و سیاستهای آن این را بدست می‌دهند، طوریکه‌ این رژیم همچنان مانع اصلی استقرار دمکراسی و فدرالیسم در ایران می‌باشد. اساساً این رژیم متمرکز و بناشده‌ بر استبداد سیاسی و مضافاً فاشیسم مذهبی، قومی و جنسیتی ظرفیت پذیرش مطالبات دمکراتیک بنیادی و ساختاری را ندارد. لاجرم باید یا به‌ شیوه‌ای مسالمت‌آمیز برکنار و یا بطور قهرآمیز به‌زیر کشیده‌ شود.
3. چگونگی تحقق این امر و کلاً روند تحولات سیاسی آینده‌ی ایران اما از پیش تعیین‌شدنی نیست و به‌ فاکتورهای متفاوتی به‌ویژه‌ گستردگی و ژرفش جنبش اعتراضی و مدنی مردم ایران و توان و نوع مقاومت رژیم در برابر آن بستگی دارد. طبیعتاً اولویت باید تحول دمکراتیک هرچند آهسته‌، اما مسالمت‌آمیز در کشور باشد. برای تحقق این گزینه‌ نیز نباید از هیچ تلاشی دریغ ‌ورزید. بر همین مبنا شایسته‌ است از هر حرکت مسالمت‌آمیز داخلی در راستای تحول مثبت در جامعه‌ و گسترش جامعه‌ی مدنی پشتیبانی کرد. جنبشهای مدنی نه‌ رقیب احزاب سیاسی، که‌ مکمل و حتی لازمه‌ی کار کلاسیک اپوزیسیونی آنها می‌باشند. بر مبنای همین درک باید مشوق تشکیل دسته‌ و گروه‌ و انجمن و حزب و جبهه‌ در داخل ایران، مشوق مشارکت مردم در پروسه‌های نیمه‌ یا شبه‌دمکراتیک حتی در چهارچوب این حکومت ضددمکراتیک بود و اصولی نیست تلاشهای فعالان داخلی در این حوزه‌ با بدبینی و سوءظن رد و یا کم‌ارزش شمرده‌ شود. در ارتباط با فراخوان برای شرکت یا عدم شرکت مردم در 'انتخابات'های رژیم نیز باید بطور موردی تصمیم گرفته‌ شود و از تحریم یک بار برای همیشه‌ی آن پرهیز نمود.
باری، خواسته‌های احزاب کردستانی علی‌الاصول ساختاری‌اند، بنیادی‌اند، اما اشتباه‌ است که‌ تا تحقق آنها دست روی دست گذاشت و از طرح خواسته‌های جزئی‌تر و تلاش برای تغییرات کوچکتر صرف‌نظر کرد، حتی اگر مقطعی هم باشند. باید دینامیسم تغییرات آهسته‌ در جامعه‌ را شناخت و بر اساس آن تحرک اجتماعی را مورد حمایت قرار داد و حتی سازماندهی کرد. اساساً باید مردم را از انتظار تا روز موعود بدرآورد؛ روزی که گویا قرار است‌ از سوی پیشروان و ناجیان جامعه‌ رها شوند! این انتظار باید جای خود را به‌ خوداتکایی و پیدایش ارکان گونه‌گون جامعه‌ی مدنی و حوزه‌ی عمومی بدهد ـ از انجمن حقوق‌بشری، تشکل صنفی و گروه‌ و حزب سیاسی قانونی گرفته‌ تا مطبوعات آزاد و مستقل. در چنین بستری مردم آزموده‌ می‌شوند و پیامد مثبت تغییرات در زندگی خود را خواهند دید، جامعه‌ از حالت 'یا انفعال یا رادیکالیسم' بدرخواهد آمد و از قطبی‌شدن آن‌ جلوگیری خواهد شد و این اتفاقاً سرکوب نیروهای پیشرو در جامعه‌ برای رژیم را نیز دشوارتر خواهد کرد.
برداشت من این است که‌ احزاب کردستانی نیز چنین درکی از کوششهای مدنی و سیاسی مسالمت‌آمیز داخل کشور دارند. اگر در گذشته‌ به‌ طور موردی از این یا آن حرکت مثلاً اصلاح‌طلبان کُرد حمایت تبلیغی آشکار نکرده‌اند، نه‌ به‌ این جهت بوده‌ که‌ به‌ آن بدبین و مظنون بوده‌اند، بلکه‌ تنها بدین دلیل بوده‌ که‌ نخواسته‌اند‌ منشاء دشواری برای آنها گردند و عرصه‌ی تلاش و میدان عمل آنها را تنگ‌تر سازند.
باری، احزاب کردستانی در همان حال که آماجهای استراتژیک خود را دور نیانداخته‌اند، در همان حال که‌ مقاومت حتی مسلحانه‌ را حق طبیعی و در شرایطی حتی ضروری می‌دانند، همواره‌ اعلام داشته‌اند که خود فی‌النفسه‌‌ شیفته‌ی تقابل رودررو و رادیکال و قهرآمیز نیستند و ترجیح می‌دهند در میان مردم، با مردم و از راههای آشتی‌جویانه‌ به‌ آمال خود دست یابند و خود را به‌ محک آزمایش مردم بگذارند. من مطمئنم که‌ بیشتر آنها حتی اگر تنها امکان مشارکت در پروسه‌ی سیاسی بسیار کم‌اهمیت شورای شهرها را نیز می‌داشتند، از آن استقبال می‌کردند و بهره‌ می‌جستند. اگر این امر تحقق نیافته‌، این در درجه‌ی نخست نه‌ به‌ 'کلیت‌گرایی' و 'منزه‌‌طلبی' مفروض آنها، که‌ به خود ماهیت و رویکرد‌ واقعی رژیم 'جمهوری' اسلامی ایران برمی‌گردد که‌ نه‌ تنها از تحزب و فعالیت متشکل و منسجم سیاسی در جامعه‌ هراس دارد، بلکه‌ حتی هر حرکت منفرد مدنی حقوق بشری را نیز با خشونت پاسخ می‌دهد.
بر پایه‌ی همین درک معتقدم که‌ اگر رژیم ایران در مقام گفتگو با احزاب کردستانی و شکستن انسداد سیاسی موجود برآید، این احزاب آن را پیشاپیش رد نمی‌کنند.
اگر مثلاً تنها اجرای مواد معوقه‌ی 15 و 19 قانون اساسی خود این رژیم نیز حاصل این گفتگوها باشد و چنین توافقی فاقد دینامیسم باشد و اصلاحات دیگری را در پی خود نداشته‌ باشد (امری که‌ بسیار نامحتمل است و اتفاقاً رژیم از این پیامد ترس دارد)، باز مثبت است، باز بُرد با مردم است، بُرد با این احزاب است، با عدالت و دمکراسی و صلح‌ است، با جامعه‌ی مدنی کردستان است. در صورت موقفیت‌آمیزبودن چنین 'مصالحه‌ای' کمترین سود آن این خواهد بود که‌ این احزاب قادر خواهند گردید در جامعه‌ی خود بسترسازی کنند، توده‌ها را علاقمند و فعال ‌کنند، بسیج کنند، به‌ گفتمان روز آنها تبدیل شوند. با این رویکرد همین امروز هم این پیام را به‌ آنها می‌دهند که‌ حاضرند برای بهبود زندگی آنها همین اکنون و نه‌ در آینده‌ای دوردست مصالحه‌ کنند. لذا حتی باوجود تجارب تلخی که‌ در گذشته‌ در حوزه‌ی گفتگو با رژیم‌ موجودند، این در را نباید برای همیشه‌ بست. آری، کردستان قربانی مصالحه‌جویی خود و تروریسم 'جمهوری' اسلامی ایران بوده‌ است، اما با این وصف نیز نباید از پرنسیپهای خود جهت آماده‌سازی بستری مناسب برای حل آشتی‌جویانه‌ و گام‌به‌گام مشکلات مردم دوری جست.
4. آیا این سیاست "سازشکارانه‌" و 'وداع با تقابل براندازانه‌ با رژیم' است؟ به‌ باور من خیر. سازش در اصول و استراتژی نیست، حتی عقب‌نشینی از تلاش برای سرنگونی نیست؛ حداکثر سازش در نوع تلاش برای دستیابی به‌ این اصول و استراتژی است، عقب‌نشینی از تقابل فیزیکی با رژیم است. این سازشها بطور طبیعی یک‌طرفه‌ نخواهند بود؛ رژیم نیز سازش خواهد کرد، عقب‌نشینی خواهد کرد. پیامد درازمدت آن می‌تواند نضج و تکوین جامعه‌ی مدنی باشد. بازنده‌ی جامعه‌ی مدنی هم‌ نه‌ اپوزیسیون در تبعید یا در اسارت، بلکه‌ ساختارهای استبدادی و دیکتاتوری خواهد بود. این نه‌ از توهم، نه‌ از استیصال، که‌ از اعتماد به‌نفس آنها حکایت می‌کند، از احساس مسوولیت آنها در برابر مردم حکایت می‌کند، از شناخت آنها از دینامیسم تغییرات تدریجی در جامعه‌ حکایت می‌کند و همچنین‌ از عدم رادیکالیسم و فاناتیسم و هولیسم ('کلیت‌گرایی") آنها.
5. گفته‌ می‌شود که‌ رژیم ایران آنقدر ناتوان نیست تن به‌ مصالحه‌ و مسامحه‌ بدهد. در این خصوص نیز باید دو نکته‌ را یادآور شد:
 نخست اینکه‌: رژیم ایران بسیار ناتوان‌تر از آن است که‌ به‌ نظر می‌آید. رژیمی که‌ از هر حرکت کوچک مردمی بلافاصله‌ به‌ وحشت می‌افتد و عکس‌العمل سرکوبگرانه‌ی‌ مفرط از خود نشان می‌دهد، نمی‌تواند توانمند باشد. رژیمی که‌ از دادگاهی کردن افراد محبوس خودی و دفاعیه‌ی آنها نیز واهمه‌ دارد، بی‌ثبات‌تر از آن است که‌ می‌نمایاند. وحشت رژیم به‌ویژه‌ از ناحیه‌ی کردستان است، چه‌ که‌ می‌داند این خطه‌ پتانسیل عظیم مخالفت و مقاومت حتی مسلحانه‌ را در خود نهفته‌ دارد. مگر غیر از این است که رژیم‌ بعد از بیش از سه‌ دهه‌ و نیم قلع و قمع سراغ این احزاب، احزابی که‌ در قاموس آن گویا وجود خارجی ندارند، آمده‌ و پیشنهاد نشست و گفتگو داده‌ است؟ اقتدار نمایشی حکومت اسلامی نه‌ بر پایگاه‌ و اقبال توده‌ای، بل‌ بر اعمال استبداد، ممنوعیت و زندان و حبس خانگی و شکنجه‌ و اعدام و ترور استوار است. چنانچه‌ این ابزارهای تمهیدی استبداد نمانند، رژیم 'جمهوری' اسلامی هم باقی نخواهد ماند. لذا اگر رژیم تن به‌ مصالحه‌ ندهد (که‌ نمی‌دهد)، این نه‌ از قدرت آن، بلکه‌ از ضعف و ترس آن حکایت می‌کند.
 دوم اینکه‌:‌ گیریم رژیم ـ حال به‌ دلیل توانمندی یا ضعف و هراس خود ـ تن به‌ مصالحه‌ نمی‌دهد. مگر غیر از این است که‌ بازنده‌ی این رویکرد اجتناب‌آمیز نیز در بُعد درازمدت‌ باز خود رژیم 'جمهوری' اسلامی خواهد بود؟ نیروهای جامعه‌ی مدنی، افکار عمومی، مردم ایران و منطقه‌ و جهان باری دیگر درخواهند یافت که‌ احزاب کردستانی مسالمه‌جو هستند، راسیونال هستند، رئالیست هستند، پراگماتیست هستند و این 'جمهوری' اسلامی ایران است که‌ با توتالیتاریسم و رادیکالیسم سیاسی و مذهبی خود مانع هر گونه‌ تحول مسالمت‌آمیز دمکراتیک در جامعه بوده‌‌ است، این پیام داده‌ می‌شود که‌ اگر جامعه‌ی مدنی در ایران با شمولیت کردستان ضعیف است، این در درجه‌ی نخست به‌ ساختار و عملکرد خود رژیم برمی‌گردد و نه‌ به‌ 'رادیکالیسم' فرضی یا واقعی مخالفان آن. ماحصل سیاست مصالحه‌ستیزانه‌ی رژیم می‌تواند افزایش پولاریزاسیون سیاسی موجود و سرخوردگی و مأیوس شدن نیروهایی از جامعه باشد که‌ تاکنون به‌ تحول مسالمت‌آمیز درجامعه‌ و استحاله‌ی رژیم دل‌ بسته‌ بودند، این نیز با این پیامد که‌ بخشی از این نیروها به‌ ناگزیر دیریازود به‌ اپوزیسیون برانداز خواهند پیوست. لذا بازنده‌ی رویکرد مدارای احزاب کُردی و ادامه‌ی سیاست 'بکش و ببر' رژیم در نهایت تنها رادیکالیسم و دسپوتیسم حاکم خواهد بود، چه‌ که‌ خشونتگرایی رژیم نمی‌تواند قهر و خشونت توده‌ها را بر علیه‌ خود نپروراند.
6. اما آیا از آنچه‌ گفته‌ شد می‌توان استنتاج نمود که‌ مذاکره‌ با رژیم در شرایط مشخص کنونی بطور واقع موضوعیت دارد؟ به‌ باور من خیر. آنچه‌ شرحش رفت، تنها نظریاتی در ارتباط با نگرش اصولی با نفس مذاکره‌ بود که‌ در بین احزاب و نخبگان و فعالان کُرد اجماع عمومی در مورد آن وجود دارد. مع‌الوصف مذاکره‌ و مصالحه‌ با این رژیم:
 موضوعیت ندارد، آن هم نه‌ به‌ خاطر اینکه اپوزیسیون برای آن آمادگی ندارد، بلکه‌ دقیقاً برای اینکه‌ خود رژیم برای آن آمادگی ندارد و اساساً پنانسیل آن را ندارد. بغایت تحیرآمیز و نامحتمل به‌ نظر می‌رسد رژیمی که‌ نزدیکترین یاران و نیروهای خود که‌ فی‌النفسه‌ هیچ کدام از ارکان اصلی 'نظام' را زیر سوال نمی‌برند و از بنیانگزاران آن محسوب می‌شوند را تنها به‌ جرم اینکه‌ می‌خواهند قدری رژیم را قابل تحمل‌تر سازند و در چهارچوب آن فضایی برای کنش و واکنش محدود بوجود بیاورند، به‌ چنین روزی دچار می‌کند، بیاید با اپوزیسیونی که‌ کوچکترین قرابتی به‌ لحاظ فلسفی و سیاسی با آن ندارد و با آن در تقابلی آنتاگونیستی قرار دارد، مدارا کند!!
 موضوعیت ندارد، چون رژیم اعتماد به‌ نفس ندارد، از مردم وحشت دارد، از رقابت سیاسی بدون بهره‌گیری از چماقداران و بسیج و لباس شخصی‌ها و اطلاعات و زندان و انواع و اقسام گروههای تفتیش و فشارش واهمه‌ دارد، برای اینکه‌‌ باوجود قدر قدرتی‌اش در منطقه‌ و گردنکشی و تمردش در داخل کشور در ارتباط با اپوزیسیون از اشاعه‌ی آلترناتیوهای موجود و به‌ویژه‌ از دینامیسم هر گشایش سیاسی حتی کوچک در جامعه‌ وحشت دارد.
 موضوعیت ندارد، چون رژیم خردستیز است. هر نوع از دیکتاتوری با درجه‌ای از بلاهت همراه‌ است. دیکتاتوری اگر ایدئولوژیک باشد، غلظت این بلاهت دوچندان می‌شود. اگر این ایدئولوژی مذهب باشد، دیکتاتوری مربوطه‌ دیگر مرز بلاهت و جمود فکری را درنوردیده‌ و به‌ جنون می‌رسد. دولتهای اسلامی عربستان سعودی، طالبان، ایران و اکنون 'دولت اسلامی' موسوم به‌ داعش این را به‌ ما به‌ کررات نشان داده‌اند. رژیمی که‌ در عرض چند روز به‌ دستور رهبر مذهبی‌اش چندین هزار اسیر زندانی دگراندیش خردسال و نوجوان و جوان و میان‌سال و سالمند خود را تنها به‌ جرم اینکه‌ حاضر نبوده‌اند، 'توبه‌' کنند، قتل عام کند، دیگر صرفاً دیکتاتور نیست، صرفاً جاهل نیست، بلکه‌ جنون هم دارد. رژیمی که‌ در هر پیچ و خم تاریخ خود پوست‌اندازی کرده‌ و بخشی از نیروهای خود را نیز قربانی می‌کند، خودی را به‌ اصلاح‌طلب، اصلاح‌طلب را به‌ مخالف و مخالف را به‌ برانداز تبدیل می‌کند، دیگر از هر راسیونالیسمی بدور است. آیا نشانه‌ای در دست است که‌ چنین رژیمی با‌ چنین خصلتی که‌ همزاد وی بوده‌ و با آن بزرگ شده‌ است، به‌ یکباره‌ بر سر عقل آمده‌ و می‌خواهد با معارضان خود مصالحه‌ کند؟!! اگر قابل رویت نیست و خود نیز چنین ادعایی نکرده‌، حق نیست چنین اتهامی را به‌ وی وارد کنیم!
 موضوعیت ندارد، چون رژیم ضدمردمی است و بر همین اساس هم آنچه‌ را که‌ "مصالح نظام و انقلاب" می‌نامد و اراده‌ی 'مقام معظم رهبری" است به‌ مصالح و اراده‌ی مردم ایران ترجیح می‌دهد. 'حفظ نظام' قشری‌گرا و نه مصالح عمومی مردم‌ ایران 'میزان' و کارپایه‌ی سیاسی رژیم در داخل و خارج است، حتی اگر این مسبب تنش در عرصه‌ی داخلی باشد و موجد تقابل با جامعه‌ی جهانی تا مرز جنگ. در داخل ـ برای نمونه‌ ـ حاضر است مردم را سلاخی و حبس و زندانی و شکنجه‌ کند و فراری دهد و حتی مورد تجاوز جنسی قرار دهد، اما تن به‌ پذیرش نتیجه‌ی ـ حتی ـ قواعد بازی خود هم ندهد، اگر 'مصالح نظام' آن را بطلبد. این رژیم پشیزی برای آن دسته‌ از قوانینی که‌ مصوب خودش هم هستند و مثلاً به‌ قانونگرایی مربوط می‌شوند، قائل نیست و از تخطی‌کنندگان نخست آن است. با این حال می‌آید، تن به‌ مدارا با مردم ایران و کوشندگان و پیشروان آن می‌دهد؟!
 موضوعیت ندارد، چون رژیم صرفاً ضدمردمی نیست، به‌ نوعی فاشیستی هم است. تاریخ به‌ خود ندیده‌ که‌ رژیمی فاشیستی باشد و در همان حال بیاید با مخالفان خود مدارا کند. ترکیبی از شووینیسم مذهبی، قومی و جنسیتی مضاف‌ بر استبداد سیاسی مولفه‌های فاشیسم شیعه‌گرای ایرانی را تشکیل می‌دهند. حکومت اسلامی ایران و فاشیسم؟ آری، هویت و عملکرد رژیم این را به‌ دست می‌دهند. همچنین چنانچه‌ نگرش بنیانگزاران حکومت اسلامی ایران و حکومت ناسیونال سوسیالیست آلمان نازی، خمینی و هیتلر، در ارتباط با دمکراسی، یهودیت و تعامل با دگراندیشان سیاسی را با هم مقایسه‌ کنیم، خویشاوندی ایدئولوژیک این دو برایمان محرز می‌شود. در عرصه‌ی‌ سیاست خارجی و منطقه‌ای نیز گرایش دم‌افزون به‌ نوعی امپریالیسم تئوکراتیک، همراه‌ با تروریسم دولتی و میلیتاریسم خشن، تهاجمی و توسعه‌طلبانه‌ جوهر اصلی عمل و سمتگیری رژیم ایران را تشکیل می‌دهد. این گرایش در عرصه‌ی سیاست خارجی نیز تشابهات وحشتناک زیادی با آنچه‌ از فاشیسم اروپایی منتهی به‌ جنگ دوم جهانی مشاهده‌ شد، دارد. رژیم با این رویکرد داخلی و تحرکات وسیع در خارج، آن هم زمانی که‌ توجه‌ جهانی مبذول به‌ 'دولت اسلامی'/'داعش' است و مقاصد توسعه‌طلبانه‌ و دخالتگرانه‌ی خود را در پرتو آن بخشاً در خفا و بدون اعتراض جهانی دنبال می‌کند، نمی‌آید با اپوزیسیون داخلی خود 'آشتی' کند، همانطور که‌ پیش‌درآمد فاشیسم و توسعه‌طلبی خارجی آلمان نازی قلع و قمع دگراندیشان فکری و دینی داخل بود و نه‌ مسامحه‌ با آنان؛ مدارا و فاشیسم علی‌الاصول همدیگر را دفع و نفی می‌کنند.
 موضوعیت ندارد، چون حکومت اسلامی اساساً اپوزیسیونی به‌ رسمیت نمی‌شناسد، تا با آن به‌ مذاکره‌ بنشیند. هر چه‌ هست و نیست طبق ادبیات رژیم 'ضد انقلاب'، 'تروریست'، 'تجزیه‌‌طلب'، 'عامل‌ بیگانه‌'، 'منافق'، 'محارب با خدا'، 'فتنه‌گر'، 'گروهک'، 'حزب منحله‌' و از این قبیل هستند. مصالحه‌ با چنین دستجاتی هم که‌ طبیعتاً نمی‌تواند برای رژیم مطرح باشد، مگر اینکه‌ رژیم ـ به‌ قول آقای بنی‌صدر ـ درصدد باشد استفراق 35 ساله‌ی خود را بخورد.
 موضوعیت ندارد، چون این مستلزم تغییر رویکرد تاکنونی رژیم است، رژیمی که‌ لاینقطع‌ اثبات نموده که‌ ظرفیت و رغبت و اراده‌ای برای تغییر ندارد؛‌ بر همین مبنا هم در سه‌ دهه‌ و نیم گذشته هر تلاش و ندای درونی و پیرامونی برای اصلاحات را با زندان و حبس و تبعید و محرومیت اجتماعی پاسخ داده‌ است. اگر این رژیم با این ماهیت حاضر به‌ مذاکره‌ باشد، تنها به‌ این دلیل خواهد بود که‌ می‌خواهد ـ به‌ اقرار خود ـ 'تهدیداتی که‌ متوجه‌اش هستند را کاهش دهد' و نه‌ به‌ جهت شکستن انسداد موجود بین خود و اپوزیسیون. اما آیا باید چنین امتیازی را به‌ وی داد؟ به‌ باور من خیر. رژیم به‌ویژه‌ تحت چنین شرایطی [یعنی حذف و کشتار دگراندیشان] نباید هیچگاه‌ از سوی مردم و اپوزیسیون احساس امنیت کند و بطور واقعی هم احساس امنیت نمی‌کند. در غیر اینصورت دستگاههای عریض و طویل رقیب و موازی امنیتی و تفتیش و سرکوب وی با هزینه‌های سرسام‌آور، تعداد زیاد زندانیان سیاسی و کنشگران مدنی و خبرنگاران دربند قابل فهم و توضیح نیستند. شمشیر داموکلس اپوزیسیون و فعالان سیاسی باید بر گردن رژیم همچنان باقی بماند، تا طعم ستم مضاعف بر مردم ایران چندان هم برایش خوشگوار نباشد.
 موضوعیت ندارد، چون هیچ نشانه‌ای دال بر تغییر فطرت و صفات اخلاقی پست رژیم قابل رویت نیست. حکومت اسلامی یک دیکتاتوری متعارف نیست و الگوهای رفتاری‌اش از گونه‌ی الگوهای دیکتاتورهای معاصر نیستند، بلکه از دوران جاهلیت و بربریت استخراج و استنتاج می‌شوند. همین ویژگی رفتاری پستی به‌ وی بخشیده‌ است. مگر از یادرفتنی است که‌ رژیم نوجوانان دختر ایرانی که‌ به‌ دامش افتاده‌ بودند را قبل از اعدام [که‌ به‌ اندازه‌ی کافی تبهکارانه‌ است] بر اساس شرع استهزاآورش مورد تجاوز جنسی قرار می‌داد [و شاید هنوز هم قرار می‌دهد]، تا مبادا به‌ 'بهشت' راه‌ یابند؟! آیا شنیده‌ شده‌ که‌ چنین اعمال شنیعی از فاشیسم معاصر سر زده‌ باشد؟ حکومتی که‌ 59 نفر را در شهری چون مهاباد در تفتیشهای فله‌ایی خانگی از خانه‌هایشان برباید، آنها را پس از 'تعزیر' جلوی دوربینهای تلویزیون بیاورد که‌ به‌ جرم نکرده‌ اعتراف کنند، سپس آنها را دسته‌جمعی بکشد، اما دهه‌ها پس از این جنایت هم حاضر نباشد، نشانی محل دفن این عزیزان را به‌ خانواده‌هایشان بدهد، تا سوگشان ابدالدهر تمام نشود، دیگر این رویکرد پست مردم‌آزار به‌ تنهایی در چارچوب مقوله‌ی دسپوتیسم سیاسی نمی‌گنجد، فراتر از جهالت عریان هم است، این‌ دیوانگی است، سادیسم است، زادوماخیسم است. مگر از یادرفتنی است آن جنایات هولناکی که‌ رژیم در روستاهای متعدد کُردنشین، قارنا و قالاتان و ایندرقاش و غیره‌، دقیقاً از همان‌گونه‌ای که‌ امروز از 'داعش' دیده‌ می‌شود و انزجار جهانیان را برانگیخته‌، مرتکب شد که‌ باز به‌ اندازه‌ی کافی تبهکارانه‌ بود و اما مضافاً جنایتکاران مربوطه‌ را ترفیع شغلی نمود و حتی یکی از آنها [ملا حسنی مشهور] را به‌ خاطر کُردکشی حیوانی‌اش به‌ 'نماینده‌ی امام' و سپس 'نماینده‌ی رهبر معظم' نیز ارتقاء مقام و رتبه‌ داد؟! آیا می‌توان از این عمل آخری ذات دون‌پایه‌ و رذل رژیم استنتاج نگردد؟ مگر بمبارانهای شهرهای کردستان و محاصره‌ی آنها برای اینکه‌ کسی نتواند از آن شهرها در برود، فراموش‌شدنی هستند؟ ... همه‌ی این جنایات و جنایات بیشمار دیگر مرز جرایم جنایی دولتی را درمی‌نوردند و فطرت ناپاک و متوحش رژیم را نیز به‌ نمایش می‌گذارند. جوهر اخلاقی رژیم از رژیم آپارتاید افریقای جنوبی که‌ با نلسون ماندلا توافق کرد، بدون اینکه‌ وی را نابود سازد، فرومایه‌‌تر است؛ قابل قیاس با دولت اسرائیل که‌ سالها با فلسطین مذاکره‌ نمود‌، بدون اینکه‌ آسیبی به‌ مذاکره‌کنندگان فلسطینی برساند، نیز نیست؛ قابل قیاس با حکومت صدام که‌ بارها با رهبران کردستان عراق مذاکره‌ نمود، نیست؛ قابل قیاس با حکومت ترکیه‌ که‌ همین کار را دارد اکنون انجام می‌دهد نیز نیست: حکومت ناب محمدی در ایران به‌ لحاظ رذالت و فرومایگی منحصر به‌فرد است. بر اساس همین خصیصه‌ از نیت و تلاش احزاب کردستانی برای حل صلح‌آمیز مسأله‌ی کردستان برای محو فیزیکی رهبران آن در هنگام مذاکره‌ به‌ شنیع‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین‌ وجه‌ خود بهره‌ گرفت. تازه‌ برای تجلیل علنی از تروریستهایش و دهن‌کجی و اهانت بیشتر به‌ مردم کردستان قاتل را به‌ رئیس دفتر علی لاریجانی، رئیس مجلس رژیم، نیز گماشت و برای تحریک احساسات مردم کردستان به‌ این کشور و آن کشور هم می‌فرستد. باری، خصلت برجسته‌ی رژیم قبل از اینکه‌ استبداد و بربریت و درندگی مذهبی‌اش باشد، شیادی‌اش است، پلیدی‌اش است، پلشتی و خباثتش است. علی‌الخصوص ترور دکتر قاسملو هنگام مذاکره‌ در اعماق روان‌ اجتماعی مردم کردستان چون مصداقی برای پستی و رذالت و دنائت این رژیم حک خورده‌ است. همین هم هضم بحت حتی پرنسیپال در مورد مذاکره‌ با این رژیم را به‌ حق برای بسیاری دشوار ساخته‌ است.
7. حال با آنچه‌ گفته‌ شد موضع احزاب کُردی در ارتباط با مذاکره و کلاً برخورد با رژیم‌ چگونه‌ باید باشد؟
خطاب به‌ آنها باید گفته‌ شود‌ که‌ ضروری است ضمن استقبال فعال از بحثها و استدلالهای موجود در مورد جامعه‌ی مدنی، حوزه‌ی عمومی و اخیراً مذاکره‌ و تأکید اصولی بر نفس مذاکره‌ و بر اراده‌ی آنها برای حل صلح‌آمیز مسأله‌ی کردستان و آمادگی برای پذیرش رقابت سیاسی سالم در جامعه‌:
 افشای ماهیت رژیم محور اصلی روشنگری‌ باشد: ‌شایسته‌ است موئلفه‌ و رکن اصلی گفتمان سیاسی اپوزیسیونی احزاب کردستانی افشاگری در مورد سرشت خشونتگرای این رژیم و عدم تمکین آن به‌ سازوکارهای دمکراتیک و حتی برخی قواعد دمکراتیک‌نمای خودش و همچنین بیلان ننگین آن در امر تعامل با دگراندیشان و احزاب اپوزیسیون [به‌ویژه‌ جینوساید زندانیان سیاسی دهه‌ی شصت شمسی و ترورهای وسیع داخل و خارج کشور]‌ باشد. در حوزه‌ی نظری هم با تجزیه‌ و تحلیل بنیان‌های فکری مشروعیت‌زای رژیم، قوانین قرون‌وسطایی منتنج از آن و همچنین با معرفی و ترویج آلترناتیوهای ممکن نباید شبهه‌ای در ارتباط با سیما و سرشت ارتجاعی و استبدادی و فاشیسم مذهبی رژیم باقی گذاشت و موجد توهم شد.
 هدف راهبردی همچنان تغییر رژیم باشد: این احزاب باید تا گشایش فضای باز سیاسی در جامعه‌ و یا دست کم هویداشدن نشانه‌های جدی برای مصالحه از سوی رژیم و یا اصلاح آن ـ که‌ البته‌ بغایت نامحتمل می‌نماید ـ محور اصلی گفتمان خود را بر نفی ترجیحاً صلح‌آمیز و در صورت ضرور قهرآمیز رژیم در کلیت خود قرار دهند و نه‌ مصالحه و مماشات‌ با آن. تأکید مجرد، یک‌سویه‌ و تورم‌وار بر مذاکره و مصالحه‌ با رژیم توهم‌زاست،‌ برای رژیم مشروعیت کاذب می‌تراشد، در مردم امید واهی بوجود می‌آورد و به‌ وجهه و اعتبار احزاب مربوطه و مطالبه‌ی تغییر رژیم‌ نیز آسیب می‌رساند. لذا زیان آن بیشتر از سود آن برای مردم و این احزاب خواهد بود.
 با انفعالگرایی مقابله‌ شود: از این مجادلات باید بسود مبارزه‌ علیه‌ سرخوردگی، نومیدی، سیاست‌زدگی و بی‌تفاوتی سیاسی در جامعه‌ و برای تهییج و تقویت روحیه‌ی حق‌طلبی و آزادیخواهی مردم و برانگیختن انگیزه‌ و امید و علاقه در آنها‌ بهره‌ گیرند و تلاش کنند چالش مردمی خود با رژیم را به‌ موضوع و چالش توده‌های وسیع مردم با رژیم تبدیل کنند. پیام و کلام اپوزیسیونی آنها باید محرک، روشنگر، امیدبخش، آرمان‌‌‌خواهانه‌‌ و در تقابل با فاتالیسم (سرنوشت‌گرایی) و انتظارگرایی باشد.
 رتوریک آنها چالش‌انگیز باشد: آنها باید بر اساس حق و رسالت خود بعنوان اپوزیسیون با رژیم نه‌ تدافعی، که‌ تهاجمی برخورد کنند. بر اپوزیسیون است که‌ با آژیتاسیون خود حاکمان را لیل و نهار به‌ چالش بکشد و چون مدافعان مصالح مردم ایفای نقش کند. اپوزیسیون در واقع کار و وظیفه‌ی دیگری هم ندارد.
 عرصه‌های دیگر مبارزه‌ اهمال نشود: شایسته‌ است که‌ بطور رسا این پیام و اطمینان به‌ افکار عمومی داده‌ شود که با وجود دیسکورس مسالمت‌آمیز، مبارزه‌ برای تحقق‌ آماجهای تغییرناپذیر که‌ همانا رهائی مردم کردستان از قید استثمار و استعمار و استبداد 'جمهوری' اسلامی است، تعطیل‌بردار نیست و سازماندهی حزبی در درون جامعه‌، تهییج و جذب مردم حول این آمالها، جلب افکار عمومی جهان و کشورهای تأثیرگذار حول مبارزه‌ علیه‌ 'جمهوری' اسلامی برای استقرار دمکراسی در جامعه‌ به‌ فراموشی سپرده‌ نشده‌اند، تا موضوع مذاکره‌‌ موجد سوءتفاهم نگردد.
 رضایت یک جبهه‌ی وسیع کسب شود: مفید خواهد بود اگر‌ مذاکره‌ی مفروض‌ از سوی نه‌ یک حزب معین، بلکه‌ از طرف یک ائتلاف، دست کم به‌ نمایندگی یا توافق و آگاهی آن، صورت گیرد و در مورد مفاد آن در بین اکثریت نیروهای سیاسی تأثیرگذار توافق حاصل شود.
در پایان توجه‌ خوانندگان را همچنین به‌ چند مطلب دیگر از این راقم در باب موضوع مربوطه‌ جلب می‌کنم:
 'کردستان و شعار سرنگونی رژیم'،
 'برزخ مبارزه‌ی سیاسی در دوزخ حکومت اسلامی' و
 'حکومت اسلامی و رسالت اپوزیسیون دمکرات؛ رادیکالیسم، رفرمیسم یا لیبرالیسم؟'.

آلمان، ژانویه‌ی 2015