لشکرکشی جهادگرایان القاعده و داعش به قلب اروپا


اردشیر زارعی قنواتی


• هر چند که افزایش سطح هشدار و تمرکز عملیاتی بر سلول های تروریستی در خاک اروپا می تواند تا حدود زیادی مانع از بسیاری از حوادث تروریستی احتمالی شود اما تا زمانی که رهبران اروپایی در سیاست های کلان و راهبردی خود در خصوص امنیت بین المللی و اشتراک منافع جمعی در تقابل با تروریسم تجدیدنظر نکنند، چشم انداز روشنی برای مهار این خطر فزاینده در قلب اروپا وجود نخواهد داشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۱ بهمن ۱٣۹٣ -  ٣۱ ژانويه ۲۰۱۵


بعد از حملات تروریستی در پاریس، وضعیت امنیتی در بسیاری از کشورهای اروپایی به مرحله قرمز و سطح هشدار رسیده است. به نظر می رسد که شوک وارد شده به پاریس توسط تروریست های بنیادگرا و جهادگرایان ترانزیتی خواب خوش اروپاییان را به یک کابوس هولناک تبدیل کرده و در بحبوحه این خواب پریدگی، آنان با واقعیات زمینی "امنیت" در شرایطی روبه رو شده اند که به نظر نمی رسد هنوز به سطح درک درست از موضوع رسیده باشند. هجوم تقریبا هم زمان پلیس و نیروهای امنیتی در کشورهای بلژیک، آلمان، بلغارستان، یونان و اسپانیا به سلول های تروریستی و افراد مرتبط با این گروها که تقریبا همگی مهرهای پاسپورت آنان به فرودگاه های ترکیه ختم می شود و در جولانگاه سوریه و عراق عملیات انجام داده اند، خبرهای ناخوشایند و آینده پرخطری را برای اروپا نوید می دهد. سیاستمداران و افکارعمومی اروپا تازه حس می کند کسی که در خانه مار پرورش داده و برای نیش زدن به همسایه به کار می بندد بالاخره روزی خود نیز زخمی نیش یکی از این مارها خواهد شد. از این مرحله به بعد دیگر بحث اولیه دفاع از "آزادی بیان" چندان مطرح نبوده و در معادلات جدید نمی گنجد، چرا که موضوع امنیت فعلا در کانون و اولویت کشورهای اروپایی قرار گرفته است.
آنچه هم اینک در سراسر اروپا برای مهار تروریست های جهادگرا به راه افتاده است تنها تبعات موردی وقایع تروریستی پاریس نبوده است و آتش زیر خاکستری بود که در مرحله کنونی شعله های آن زبانه کشیده شده است. بنا بر آمارهای رسمی نهادهای اطلاعاتی غرب گفته می شود که بین ٣ تا ۵ هزار جهادی اروپایی در جنگ داخلی سوریه و عراق شرکت داشته یا به نوعی با آن در ارتباط بوده اند. بسیاری از این تروریست ها بعد از انجام ماموریت های جنایتکارانه خود در خاورمیانه هم اکنون به سرزمین پدری خود بازگشته اند و طبق توصیه و سیاست های گروه هایی چون "القاعده و داعش" قرار است ماموریت تازه خود را در اروپا عملیاتی کنند. لیبرال دمکراسی غربی که از بازی جنونانه خود در افغانستان دهه ٨۰ درس های لازم را فرانگرفته بود این بار نیز مواجهه با رخدادی شد که همانند حوادث تروریستی یازدهم سپتامبر نیویورک، متروی لندن و کشتار مادرید می بایست لبه شمشیر دو دم بنیادگرایی اسلامی را در پایتخت های خود بر گردن حس کند. ظاهرا غربی ها که بعد از فروپاشی اردوگاه شرق از تمامی ابزارهای خشونت و ترور در جهت اهداف ژئوپلتیک خود در کشورهای به زعم آنان "یاغی" با فراغ بال استفاده کرده اند با موج جدیدی از تروریسم روبه رو شده اند که دقیقا تبعات ناخوشایند همین سیاست ماجراجویانه بوده است.
هر چند که افزایش سطح هشدار و تمرکز عملیاتی بر سلول های تروریستی در خاک اروپا می تواند تا حدود زیادی مانع از بسیاری از حوادث تروریستی احتمالی شود اما تا زمانی که رهبران اروپایی در سیاست های کلان و راهبردی خود در خصوص امنیت بین المللی و اشتراک منافع جمعی در تقابل با تروریسم تجدیدنظر نکنند، چشم انداز روشنی برای مهار این خطر فزاینده در قلب اروپا وجود نخواهد داشت. گسترش شکاف های طبقاتی، تشدید دوقطبی های سیاسی – اجتماعی، تعمیق راستگرایی افراطی و مهاجرستیزی در کنار سیاست "دکترین شوک" در محیط پیرامونی موجب ظهور یک آنارشی در نظام بین المللی را فراهم کرده که اروپا به عنوان قلب این موجود ناقص الخلقه از تبعات مخرب آن مصون نخواهد بود. حملات اخیر به مراکز و خانه های تیمی تروریست های جهادی در پایتخت های اروپایی، هر چند که یک اقدام امنیتی و بازدارنده تلقی می شود اما به دلیل عدم آمادگی استراتژیک نسبت به این پدیده خشونتبار و مخل امنیت عمومی پایان کار و مهار کامل تروریسم بنیادگرا در قلب اروپا نخواهد بود. گسترش راستگرایی افراطی در قالب جنبش های ضدمهاجران چون "پگیدا" در آلمان در کنار رویکرد جدید تروریسم بنیادگرای جهادی برای عملیات در خاک اروپا در آینده کار مدیریت بحران و مهار تروریسم را برای نهادهای امنیتی اروپا به مراتب سخت تر خواهد کرد.
هم اکنون به موازات سیاست های امپریالیستی و دخالتگرایانه غرب برای اهداف ژئوپلتیک، یک جنگ پنهان بین موج های راست افراطی و بنیادگرایی اسلامی برآمده از نسل های بعدی مهاجرین مسلمان در اروپا شروع شده است که به همان میزان که امکان مهار بحران تروریستی را کاهش می دهد موجب یارگیری عددی و تبدیل تفکرات بنیادگرایی در بطن اجتماعی جوامع مهاجرین شده است. خطر اصلی برای اروپا بیش از آنچه مربوط به چند صد یا چند هزار جهادی موجود در این قاره باشد در این است که با شکست همگرایی و رواداری اجتماعی، اندیشه این موج تروریستی در بین این جمعیت ها بتواند خود را به سطح یک "جنبش اجتماعی" ستیزه گرایانه ارتقاء دهد. بدون شک غرب و به خصوص اروپا روزهای سختی را در پیش رو خواهد داشت و ریشه کن کردن تروریسم بنیادگرای جهادی در این قاره به این راحتی که بسیاری از سیاستمداران فکر می کنند، قابل دستیابی نمی باشد. به همین دلیل در این مرحله تنها می توان از افزایش یا کاهش "حجمی" تروریسم جهادی در اروپا سخن گفت در حالی که دستیابی به راه حل نهایی مستلزم تجدیدنظر بنیادین در سیاست های شکست خورده گذشته در مورد امنیت بین المللی و همچنین جلب بیشترین میزان مشارکت سیاسی – اجتماعی جهانی در خصوص مهار و مبارزه با این پدیده شوم است.