ستیزِ کهـنه و نو. بخش پایانی: اجازه بدهیدغلط بنویسیم - ابراهیِم هرندی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱ اسفند ۱٣۹٣ -  ۲۰ فوريه ۲۰۱۵


گفتیم که ستیزِ کهنه و نو، نیروی رواننده ی فرهنگ و جامعه و نیز کانونی ترین انگیزه رفتارها و کردارهای تاریخ ساز در جهان کنونی، بویژه در کشورهای پیرامونی ست. این ستیز برآیندی از نگرش مدرن به هستی ست که شیوه های کهن زیستی را در چشم نگرنده از سکه می اندازد و بی ارزش می کند. در بخش های پیشین به نمونه هایی از این ستیز در گستره دین، روشنفکری، فرهنگ و ادبیات پرداختیم.

نمونه دیگری از ستیز کهنه و نو در گستره فرهنگ در ایران، کشمکش زبانشناسان درباره ایستایی و پویایی زبان است. زبان شناسان سنتّی برآنند که اگرچه زبان از زمان و نیز از کاربران خود پرتو پذیر است، اما چیزهایی بنام ساختار آوایی، معنایی و دستوری درست در هر زبان وجود دارد که نپذیرفتن آن ها زبان را دستخوش گرگونی هماره می کند و کم کم از میان می برد. از اینرو، کاربران هر زبان، باید گفتمانی بنام "زبان درست" را بپذیرند و ویژگی های آن را، ابزارِ سنجش سلامت ِ زبانِ در هرزمان بدانند.

اما زبان شناسان مدرن، پویایی و هماره دگرگون شوندگی زبان را، اساسی ترین ویژگی آن می دانند و برآنند که زبان، ابزارِ داد و ستد معنا برای ذهن ِ مردمان زنده است و ذهن و زیستبوم و زمان، هماره رونده اند وهیچ زبانی نیز نمی تواند ایستا و دگرگونی ناپذیر باشد. هیچ واژه و جمله ای نیز که در زبانی پذیرش همگانی یابد، نمی تواند نادرست پنداشته شود، حتی اگر تا پیش از جا افتادن آن در زبان، بکار نرفته باشد. از اینرو، از این چشم انداز، "غلط مصطلح"، که در نگرش زبانشناسی ایستا بکار می رود، نادرست است.
   
این دوگانگی نگرشی در زبانشناسی، زمینه سازِ ستیزی میان زبانشناسان سنتی و مدرن در ایران در چند دهه گذشته بوده است. نمونه ای از این ستیز، با نگارش نقدی از محمد رضا باطنی درباره کتابِ "غلط ننویسیم"، نوشته ابوالحسن نجفی آغاز شد که در سال 1366 به بازار آمد.1 پیش از پرداختن به این ستیز باید یادآور شد که چون زبان اساسی ترین ابزار ستیز میان کهنه پرستان و نوخواهان است، گستره زبان در سده گذشته، درهمه فرهنگ ها میدان کارزارِ هوادارانِ کهنه و نو بود است و همه بخش های آن از آموزش زبان تا زمینه های زیست شناسیک و فرهنگی و سیاسی و زیستبومی آن گرفته تا شیوه درک و دریافت و ساخت و پرداخت و شناخت زبان را در برگرفته است. در این راستا می توان گذشته از گفت و نوشت های فلسفی درباره زبان در دو سده گذشته، از جدال نوام چامسکی، زبانشناس نامدار با باراس فردریک اسکینر، رفتارشناس پُرآوازه و پِیروان او در نیم سده گذشته یاد کرد و به پیدایش رشته های تازه ای با نام های، "روانزبانشناسی" و " روانشناسی زبان" اشاره کرد.2
اهمیت زبان پس از رنسانس، نه تنها گستره زبان شناسی را در نهادهای آکادمیک دامنه دار و پُرنما کرد، بلکه آگاهی زبانی جهانیان را چنان افزایش داد، که زبان، گفتمانی سیاسی شد و در زُمره یکی از شناسه های هویت ملی درآمد. از آن پس، زبان آوران در تاریخ هر ملت، نمادهای تاریخی آن ملت شناخته شدند و آثار آنان سرمایه های فرهنگی و ادبی ملی پنداشته شد. همچنین، حق آموزشِ زبان مادری همراه با زبان رسمی کشور، برای اقلیت های قومی در هر سرزمین، به فهرست حقوق بشر پیوست.

در ایران اندیشه ی اندیشیدن به زبان و بازتاب های آن تا پیش از دوران مشروطه، زمینه آکادمیک و نهادینه نداشت، اما آشنایی اهل قلم با برخی از برآیندهای نگرش مدرن در آن دروان، آگاهی زبانی نویسندگان و درباریان را افزایش داد. این آگاهی در دوره حکومت رضاشاه، به کوشش در ساده نویسی و پرهیز از عناوین و القاب و گزافه گویی کشیده شد و فرهنگستان زبان فارسی را نیز پدید آورد. کتاب های؛ "جعفرخان از فرنگ آمده" نوشته حسن مقدم و "فارسی شکر است" از محمدعلی جمال زاده، نخستین نشانه های آگاهی زبانی در میان نویسندگان ایرانی بودند.3   "جعفر خان از فرنگ آمده"، اشاره های زیادی به آنچه اکنون "گرته برداری" از زبان های بیگانه خوانده می شود، داشت و هشداری روشنفکرانه درباره آیندهای زبانی می داد. این کتاب را من یکی از نمونه های جدی طنز سیاسی در زبان فارسی می دانم. طنزی زمانمند و هوشیارانه که خواننده کتاب را به اندیشیدن درباره واردات زبانی و بازتاب های آن ها بر سلامت زبان فارسی می اندازد. بازگردیم به ستیز کهنه و نو در زبانشناسی.

اگرچه ابوالحسن نجفی پس از چاپ اول این کتاب، نگاه خود به زبان را تغییر داد، اما بستر تئوریک کتاب در چاپ نخستِ آن، نشان از نگرشی سنّتی و کهنه درباره زبان داشت. وی در چاپ های پس از آن نیز نشان داد که اگرچه دگرگونی در زبان را پذیرفته است، اما زبان را همچنان نهادی ایستا و بی پیوند با کاربران آن و زمان و مکان آن ها می پندارد و برآن است که هر زبان، واژگان و دستوری دارد که همیشه و در همه جا یکسان می مانند و در گذرد زمان دگرگون شونده نیستند. از اینرو وی در این کتاب، به آموزش کاربردِ درست واژه ها پرداخته است. نجفی در پیشگفتار این کتاب، آن را راهنمایی می داند؛ " برای مترجمان و معلمان زبان و محصّلان و ویراستاران و به و بطور کلّی همه کسانی که برای نوشتن قلم بدست می گیرند و یا اگر هم اهل نوشتن نباشند، به حفظ و سلامت زبان فارسی، عنصر اصلی وحدت و قومیت ما مهر می ورزند".   
کتاب غلط ننویسیم، دربرگیرنده پیشنهادهایی درباره نگارش و کاربرد بسیاری از واژگان فارسی و عربی در زبان فارسی کنونی ست. نویسنده در آغاز کتاب آورده است که:

"سخن گفتن به فارسی برای کسانی که این زبان را از کودکی آموخته ‌اند ظاهراً کار آسانی است، ما به همان سادگی که نفس می‌ کشیم با دیگران نیز سخن می ‌گوئیم. اما نوشتن به فارسی به این آسانی نیست. هنگامی که قلم به دست می‌ گیریم تا چیزی بنویسیم، حتی اگر یک نامه کوتاه باشد، غالباً درنگ می‌ کنیم و با خود می ‌گوییم: آیا «آذوقه» درست است یا «آزوقه»؟ «چمدان» یا «جامه ‌دان»؟ «حوله» یا «هوله»؟ «بوالهوس» یا «بلهوس»؟ «خواروبار» یا «خواربار»؟ «طوفان» یا «توفان»؟ «خشنود» یا «خوشنود»؟ «لشکر» یا «لشگر»؟ «انزجار» یا «انضجار»؟ «بنیانگذار» یا «بنیانگزار»؟ نواری که روی زخم می ‌بندند آیا «تنظیف» است یا «تنزیب»؟ هوا «صاف» است یا «صافی»؟ «نواقص» باید گفت یا «نقایص»؟ رئیسم دچار «غیظ» شده است یا «غیض»؟ به من «مظنون» شده است یا «ظنین»؟ و من دچار «محذور» شده‌ ام یا «محظور»؟ آیا حسابم را با طلبکارم «تصفیه» کرده ‌ام یا «تسویه»؟ آیا او می ‌خواهد برای دخترش «جهاز» بگیرد یا «جهیز» یا «جهیزیه» یا «جهازیه»؟ آیا درآمد من دچار «نکس» شده است یا «نکث»؟ و آیا اصلاً این دو کلمه به معنای «کاهش» است؟
تردید ما همیشه از بابت املا یا معنای کلمات نیست. وانگهی برای رفع این مشکل کافی است که به یک لغتنامه معتبر مراجعه کنیم و جواب خود را در آن بیابیم. هنگام نوشتن، سوالهای بسیار دیگری نیز برای ما مطرح می‌شود که جواب به آن ‌ها را در لغتنامه‌ های موجود به دشواری می ‌توان یافت یا اصلاً نمی ‌توان یافت. مثلاً آیا من «استعفا داده ‌ام» یا «استعفا کرده‌ ام»؟ آیا «بعض شبها» یا «بعضی از شبها» دچار بیخوابی می‌ شوم؟ آیا «پیشنهادی را که رسیده بود پذیرفتم» یا «پیشنهادی که رسیده بود را پذیرفتم»؟ آیا خانه ما «در جنب مسجد» است یا «جنب مسجد»؟ برگها از درخت «فرو افتاد» یا «فرو افتاده ‌اند»؟ آیا «آنچه گفتی» شنیدم یا «آنچه که گفتی» یا «آنچه را گفتی» یا «آنچه را که گفتی»؟ آیا باید بگویم: «با او نه دوستی و نه آشنایی دارم» یا «با او نه دوستی و نه آشنایی ندارم» یا «با او نه دوستی دارم و نه آشنایی»؟ و سوالهایی بسیار دیگر."

انتشار کتاب "غلط ننویسیم"، واکنش های بسیاری برانگیخت که برترین آن ها نقدی با عنوان، "اجازه بدهید غلط بنویسیم"، از محمدرضا باطنی بود. این نقد، آتش جدلی زبانی و زبانشناسیک را میان ابوالحسن نجفی و محمدرضا باطنی برافروخت. آتشی که روشنای آن برای بسیاری از دانشجویان زبانشناسی در ایران و نیز دوستداران زبان شناسی روشنگر بود.4 باطنی نوشت که،

"من می خواهم به کسانی که در نتیجه خواندن این کتاب ممکن است اعتماد به نفس خود را درکاربرد زبان مادریشان از دست بدهند و از این پس در هنگام نوشتن دستشان بلرزد و هنگام سخن گفتن زبانشان به لکنت بیفتد که مبادا اشتباه کنند، به نانگ بلند بگویم که این کتاب یک اثر زبانشناختی نیست." ...اگر هیچ دلیل دیگری وجود نداشته باشد ( که وجود دارد و به آن ها خواهیم پرداخت) صرفِ تالیف چنین کتابی با آن امرو نهی های جزمی خود دلیل درستی سخن ماست. زبان شناس ها در مسائل زبانی روادارتر و آسانگیرتر هستند."

ابوالحسن نجفی در نخستین چاپ کتاب خود، گرته برداری از زبان های بیگانه، مانند زبان های انگلیسی و فرانسوی را نکوهیده بود و نوشته بود که؛ " گرته برداری معنایی آن است که معادل یکی از معانی لفظ خارجی را به عنوان معادل همه معانی آن به کار ببرند. مانند لفظ humanite فرانسوی و یا humanity انگلیسی که یکی از معانی آن "بشریت" یا "انسانیت" است. اما در خود آن دو زبان به معنای "مجموع آدمیان" نیز هست. حال اگر بشریت را در فارسی به این معنای اخیر به کار ببریم گوییم که گرته برداری معنایی صورت گرفته است. زیرا لفظ بشریت قبلاً در فارسی یا عربی به این معنی به کار نرفته بوده است."

باطنی درباره گرته برداری پاسخ داده است که؛ "استاد نجفی در صفحه ده کتاب خود اصطلاح "گرته برداری" را که بارها در ضمن بحثهای خود به کار برده اند، تعریف کرده اند. گرته برداری از زبانهای غربی یکی از چیزهایی است که خشتم استاد را برمی انگیزد و گاهی تلویحاً "قباحت" آن را به درجه گناهان کبیره می رسانند. (ناگفته نماند که ایشان عربی را زبان خارجی نمی دانند و به گرته برداری های فراوانی که در گذشته از این زبان شده است و امروز جزو زبان زوزمره ما است، هیچ اشاره ای نمی کنند و ایرادی هم ندارد.) من بعداً روشن خواهم ساخت که گرته برداری از زبانهای بیگانه ضرری به زبان فارسی نزده بلکه به غنای آن کمک نیز کرده است."

ابوالحسن نجفی در واکنش به این سخنان باطنی گفته است که برخی از اصطلاحات رایج در زبان فارسی را می پذیرد. " مثلاً، "روی کسی حساب‌کردن" را با ملایمت حاضرم بپذیرم، اما من فکر می‌کنم مشکل گرته ‌برداری از 1200سال پیش در زبان فارسی وجود داشته و ادامه دارد.

اگرچه کشمکش زبانی و قلمی نجفی و باطنی درباره زبان و کاربرد آن است، اما چون این کشمکش ریشه در جهان نگری آنان دارد، هرگز نیز به جایی نخواهد رسید. این کشمکش در بنیاد، ستیز میان نگاه سنّتی و نگرش مدرن به گفتمانی بنام "زبان" است. یکی زبان را نهادی کهن و تغییر ناپذیر می داند و هماره برای بهداشت و پاکداری آن رو به گذشته دارد. گذشته ای که در آن، گذشتگان ناموری چون فردوسی، بیهقی، ابن سینا، سنایی، حافظ و سعدی کاربرانِ زبان بوده اند و اکنون می توان با دست یازی بسوی آثار آنان، گیرها و گرفتاری های زبانی را از میان برداشت. نگرش دیگر برآن است که زبان در هر زمان، پیوندی یکراست با شیوه زیستی کاربران خود دارد و هماره دگرگون شونده و نوگراست. از این دیدگاه، درست و غلط در زبان با چشمداشت به آثار گذشتگان بی معناست، زیرا آنچه در هر زمان در میان کاربران هر زبان پذیرفته می شود و کاربرد همگانی می یابد، درست است.

ابوالحسن نجفی و محمد رضا باطنی نیز از این چگونگی آگاهند. باطنی به تازگی در این باره گفته است؛ "چون در برخی موارد، نظرات من با نظرات آقای نجفی تطبیق ندارد، می ‌خواهم بگویم که هیچ نوع غرض و مرضی در کار نیست. این یک نوع دید است و بنابراین نه آقای نجفی از من رنجیده‌اند و نه من از ایشان. من سال‌ها پیش مقاله‌ای در سه بخش نوشتم با لحن تند و بعدها به‌خاطر این لحن تند از آقای نجفی عذرخواهی کردم.6

ستیز کهنه و نو در ایران، روندی موج گون در تاریخ آن کشور داشته است. با گشایش دارالفنون، بسیاری از نوخواهان شادمانه آن رویداد را آغازِ پایان افسانه و افسون پذیری ذهن ایرانی دانستند و پنداشتند که از آن پس، هرگز دیگر بار، نیازی به جستجو در اوراد و اندیشه های کهنِ دینی برای پاسخِ پرسش های خود نخواهند بود. گسترش نوخواهی و نهادینه شدن آمورش و پرورش و بهداشت و دادگستری در دوره رضاشاه نیز در ذهن بسیارانی، این پنداره را پدید آورد که اندیشه نوخواهی و نوجویی برتاریکای خرافه گرایی و کهنه پرستی برتری جُسته است. اما نیم سده پس از آن، خیزشی برق آسا، پرونده دستاوردهای نوین ایران را چنان ناگهانی و آنی درهم پیچید که جهانیان ناباورانه در پاسخ به چرایی و چگونگی این رویدادِ ناخجسته درماندند. میشل فوکو، فیلسوف نامدار فرانسوی که در آغاز انقلاب به ایران رفت تا رُخدادهای آن را از نزدیک ببیند، درباره این سفر نوشت که این رویدادِ شگفت با همه ی انقلاب های دیگرِ جهان از اینرو تفاوت داشت که آنهمه رو به آینده داشته اند و این یک رو به گذشته. انقلاب های جهان تا پیش از انقلاب ایران، با هدف پیشرفت بسوی آینده پدید آمده اند، اما انقلاب ایران با شعارِ "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی"، برای واپس راندن تاریخ و بازگرداندن کشور به روزگاران کهن حکومت اسلامی محمد، پیامبر اسلام شکل گرفته است. از اینرو، فوکو این کار ایرانیان را نادرترین خیزش اجتماعی در تاریخ و نمونه درخشانی از آنچه "خواست همگانی" خوانده می شود، می دانست.5

انقلاب سال 57، را می توان اوجِ دوم ستیز کهنه و نو، پس از انقلاب مشروطیت درایران دانست. این رویداد بارِ دیگر نشان داد که سنّت های سخت ساخت و سنگی، با نوسازی روبنایی از میان نمی روند و چون با جان و جهانِ مردم آمیخته اند، ریشه کن کردن آن ها نیاز به جایگزین کردن روشمند آن ها با نگرش نوین دارد. این رویدادِ بزرگ، ایران را بارِ دیگر در سراشیب ِ ویرانی همه جانبه انداخت و رویکرد کشور را به سوی گذشته و اندیشه های خام و خرافی و زیانمند چرخاند. چنین است که اکنون حکومت ایران تنها کشوری در جهان است که همه برنامه های حکومتی اش در راستای زیان ملی آن کشور شکل گرفته است و با کاربرد همه ابزارهای مدرن، کوشش در بازگرداندان کشور به و مردم آن به یک هزار و چهارصد سال پیش دارد.
اکنون ستیز کهنه و نو در ایران و بستر جغرافیایی آن، یِعنی خاورمیانه، به جنگی چنان پردامنه کشیده شده است که کسانی آن را جنگ سوم جهانی خوانده اند. اکنون دیگر هیچیک از مردم آن پاره از جهان را گریزی از بازتاب های آینده سوز و یا آینده سازِ این جنگ نیست. رویدادهای نیم سده گذشته در خاورمیانه را، از خیزش خمینی تا حکومت طالبان و داعش، باید بازتاب شکستِ همه کوشش های سیاسی در سده گذشته، از مشروطه خواهی، ناسیونالیسم و سوسیالیسم دانست.

(پـایـان)

یادداشت ها:
...........................................
1. نجفی، ابوالحسن. (1366)، غلط ننویسیم – فرهنگ دشواریهای زبان فارسی. مرکز نشر دانشگاهی. تهران.

2. Psycholinguistics و Psychology of Language

3. پس از این دوره بود که زبانِ هر شاعر و نویسنده نیز مورد توجه قرار گرفت و از آن پس پژوهشگران به ویژگی های زبانی هر نویسنده نیز اشاره می کنند. این آگاهی زبانی، زبان شعر و نثر را فردی کرد و به گوناگونی زبانی کشیده شد. از اینرو، ما امروز می توانیم از چیزی بنامِ زبانِ صادق هدایت و یا نثر آل احمد و یا زبان شاملو سخن بگوییم. اکنون حساسیت زبانی در روزگارِ ما چنان است که بُمبنده خودکش را، یکی شهید می داند، دیگری تروریست، سومی آزادیخواه، چهارمی رزمنده، پنجمی مجاهد، دیگری چریک و آن دیگر ستیزه جو.   

4. باطنی، محمدرضا. (1367)، نشریه آدینه. شماره 2. خرداد 1367.

5. Foucault, M. (1990), Politics, Philosophy, Culture – Interviews and other writings, Routledge, New York

6. بخشی از اهمیت ستیزِ زبانی میان ابوالحسن نجفی و محمد رضا باطنی در آن بود که آن دو، از دو پایگاه اجتماعی ِ ناسازگار با یکدیگر برخاسته بودند. باطنی، استادِ اخراجی دانشگاه است با نگرشی سکولار و مدرن. اما نجفی ملازاده ای ست که در نجف بدنیا آمده است و افزون برآن، وی در پیشگفتارِ چاپ سوم کتابش از "بزرگوارانی" که او خود را مدیون آنان می داند، نام برده است. یکی از این بزرگواران، "حضرت آیت الله خامنه ای" هستند. این چگونگی می توانست به آسانی این ستیز را از کشمکشی زبانی به حوزه های دیگری بکشاند.   

ســـــتیزِ کهـنه و نـو؛ بخش ششم
www.akhbar-rooz.com