کاشکی دنیا بهم یه دختر بده..
آوا آرمان


• مادرم به‌خاطر ما سکوت کرد و تمام زندگیش عذاب کشید ولی باتمام بی‌سوادیش و تمام دردهایی که برای بزرگ کردن ما کشید، این رو خوب بهم یاد داد که تسلیم شرایط نشم، که برم دنبال آرزوهام. شنیدن این آهنگ جاستینا همیشه احساس عجیبی از خشم و نارضایتی بهم می‌ده.« تا هست تبعیضا چاره‌ش اینه که با من بزنی فریاد...» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣ اسفند ۱٣۹٣ -  ۲۲ فوريه ۲۰۱۵



دارم آهنگی از جاستینا رو گوش میدم. «کاش دنیا بهم یه دختر بده... مثل مادرم نشه، سکوت نکنه، از بلندپروازیاش سقوط نکنه». بیداد خاطره‌ها پشت پلک‌هام مشت می‌کوبه، روزی رو می‌بینم که یه دختر بچه‌ی ٨ یا ۹ ساله بودم. یادم نیست چرا پدرم نزدیکی‌های ظهر از اداره اومده بود خونه. وقتی دید مادرم خونه نیست تا اومدنش منتظر شد. کمی بعد مادرم پیداش شد. هر ثانیه‌اش برام مثل سال می‌گذشت. می‌دونستم که اتفاق خوبی نخواهد افتاد. کاری از دستم ساخته نبود. رسیدن مادر همان و سیل مشت و لگدهای پدر به‌طرفش همان. تا وقتی‌که خودش خسته شد، زد. من و خواهرم هر چی جیغ زدیم و بدن‌های کوچیکمون رو انداختیم وسط، هیچ فایده‌ای نداشت. جرم مادرم این بود که رفته بود دنبال آرزوی بچگی‌هاش. مادرم رفته بود مدرسه. مدرسه‌ای که در کودکی‌هاش، مادرش ازش محرومش کرده بود و بعد شوهرش. مادرم تو یکی از کلاس‌های سودآموزی برای بزرگسالان ثبت نام کرده بود و باوجود سه تا بچه‌ی قد و نیم‌قد و هزار تا مشکل ریز و درشت دیگه باعلاقه می‌رفت سر کلاس. پدرم اما مخالف بود. تمام صورت و بدن مادرم سیاه و کبود شد و اون آخرین روزی بود که به مدرسه رفت. اون اولین یا آخرین باری نبود که دیدم مادرم کتک می‌خورد. هیچ وقت اون‌روز رو فراموش نمی‌کنم چون با تموم بچگیم درک می‌کردم چه ظلم بزرگی به مادرم شد. سقوط مادرم ازبلندپروازی‌هاش بود. مادرم به‌خاطر ما سکوت کرد و تمام زندگیش عذاب کشید ولی باتمام بی‌سوادیش و تمام دردهایی که برای بزرگ کردن ما کشید، این رو خوب بهم یاد داد که تسلیم شرایط نشم، که برم دنبال آرزوهام.
شنیدن این آهنگ جاستینا همیشه احساس عجیبی از خشم و نارضایتی بهم می‌ده.« تا هست تبعیضا چاره‌ش اینه که با من بزنی فریاد...» از وجود تبعیضی حرف می‌زنه که برای از بین بردنش باید فریاد زد. تک‌تک دردهایی رو که سعی داره نشون بده، من زندگی کردم. تبعیض رو وقتی فهمیدم که هر وقت برادر کوچیکم کسی رو اذیت می‌کرد یا کار نادرستی انجام می‌داد و به‌خاطرکارش به‌پدرم پناه می‌بردم همیشه بهم می‌گفت خوب بچه‌س دیگه، یا تو سن رشده روحیه‌ش حساسه ولی هر وقت من در عالم بچگی کار اشتباهی انجام می‌دادم یا رفتار بد داداشم رو تلافی می‌کردم همیشه اینو از پدر می‌شنیدم: خجالت بکش تو دیگه زن گنده‌ای شدی. یا وقتی بازی کردن تو کوچه برای من ممنوع بود ولی برای برادرم نه. یا وقتی تمام سال‌های بچگی‌مو به پدرم التماس کردم که بذار برم باشگاه یا کلاس زبان و همیشه جوابم نه بود ولی برادرم که زیاد هم علاقه‌مند به ورزش نبود از همون بچگی می‌رفت باشگاه.
وقتی جاستینا می‌گه« می‌خوام بدون اجازه‌ی مرد نفس بکشه، عکس پرنده رو بی‌قفس بکشه» یاد روزی در بچگیم می‌افتم که سر بریده‌ی یه دختر نوجوون رو، پدر و برادرش توی شهر می‌چرخوندن و می‌گفتن لکه‌ی ننگ رو از بین بردیم. دخترکی که برای این قربانی شده بود که پسری تو راه مدرسه بهش متلک گفته بود و دنبالش راه افتاده بود و یکی از فامیل‌های دختر اونها رو دیده بود و به برادرش گفته بود.
«می‌خوام بدونه که زمین زراعتی نیست، واسه نرای مومن صیغه‌ی یه ساعتی نیست.» یاد گلشیفته و تن برهنه‌ش می‌افتم که این روزها دوباره باعث ورم کردن رگ حماقت و جهل عده‌ای زن‌ستیز شده. عده‌ای هم می‌گن اون حق اختیارو انتخاب داره و برهنه شدن یکی ازانتخاب‌های اونه. در کنار آزاد بودن حق انتخاب افراد نباید فراموش کنیم که بدن زنان در دنیای امروز شکل کالایی دارد. یا در جوامع مرتجع و اسلامی باید پوشیده باشد و یا در جوامع سرمایه داری، هر چه لخت تر و سکسی تر بهتر استت. گلشیفته یه هنرمنده و باید ببینیم این عملش به چه رویکردی خدمت می‌کنه.
خوشحال کننده‌س که یه دختر داره از منع خشونت علیه زن حرف می‌زنه و نکته‌های زیادی یادآوری می‌کنه. جای خالی پرداختن به مسائل زنان در دنیای هنر محسوسه.
هدف ما بیدار کردن آدم‌ها و امید و باور به توانایی جمعیشونه. خیلی خوبه که به دخترهامون یاد بدیم قوی و آگاه باشن ولی این به‌تنهایی کافی نیست چون ما در جامعه زندگی می‌کنیم و سرچشمه‌ی تمام ظلم و ستم‌هایی که ازشون حرف می‌زنیم توی همین اجتماعه. تمام این خشونت‌ها و تبعیض‌ها توی همین اجتماع بازتولید می‌شن. بیداری فردی برای ما فقط قدم اوله. هدف اصلی ما گره کردن مشت‌های دیگه‌س.

لینک این آهنگ
www.youtube.com

منبع:نشریه عصیان شماره ٣۵