حلول بنیادگرایی در کالبد انقلاب ۵۷
محمد حبیبی
•
وقتی امروز بعد از سی و شش سال به تاریخ حوادث انقلاب بهمن ۵۷ و استقرار حکومت جمهوری اسلامی می نگریم، به نظر می رسید تصویر تن سوخته زنان روسپی محله غم، بازتاب روشن تری از ماهیت انقلاب باشد. تن سوخته آنها نشانی از دگردیسی در یک انقلاب بود. نمادی از گسستی رو به عقب که نویدگر گذشته هایی دور بود. نمادی از حلول روح بنیادگرایی در کالبد انقلاب ۵۷ بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۷ اسفند ۱٣۹٣ -
۲۶ فوريه ۲۰۱۵
تصویر اول: دختری جوان با اسلحه ای در دستانش، با چشمانی پر غرور و نگاهی مصمم، درحالیکه باد سرد زمستانی گیسوان پریشانش را نوازش می کند، بر فراز تانکی در تهران در روزهای منتهی به انقلاب 57. تصویری است نمادین از انقلابی که نمایندگان اش روشنفکران و مبارزان آزادیخواه بودند با خواستهایی تجددگرایانه و ضد استبدادی.
تصویر دوم: مردانی با مشتانی گره کرده و چشمانی حریصان، بدن جزغاله ی زنی از ساکنان محله غم را دور می گردانند. در همان روزهای منتهی به انقلاب به نشانه پیروزی. تصویری است نمادین از انقلابی به رهبری روحانیت مذهبی که اجرای قوانین شرع و احکام اسلامی را در فردای پیروزی انقلاب، نوید می دادند.
این دو تصویر از روزهای پیروزی انقلاب 57 است. انقلابی که به تعبیری اخرین انقلاب کلاسیک قرن بیستم بود. تحولی پرشتاب که بسیاری از تحلیلگران وطنی از چپ تا راست از درک واقعیت آن عاجز ماندند. براستی کدام یک از دو تصویر بازتابی واقعی از ماهیت حقیقی این انقلاب بود؟ به عبارت کلی تر انقلاب 57 گسستی به پیش بود یا حرکتی شتابان به گذشته هایی آرمانی؟
انقلاب 57 گسستی به عقب
در تحلیل هر انقلاب بیش از هر چیز دو موضوع مورد توجه است. اول اینکه، انتظار بر این است که میان انقلابیون- پیش برندگان انقلاب -و نیروهای حکومت مستقر- حافظان وضع موجود- گسستی جدی وجود دارد. شکافی عمیق که بروز تغییرات اجتماعی و سیاسی را توجیه می کند. انقلاب بهمن 57 هم از این قاعده مستثنی نبود. مقایسه خواستها و انتظارات مجموعه انقلابیون و مدافعان سلطنت پهلوی بروز شکافی عمیق در سطوح سیاسی و اجتماعی را نشان می داد. اما موضوع دوم در تحلیل هر انقلاب مسیر حرکت پیش روی انقلابیون را نشان می دهد. اینکه ایا گسست مزبور مثبت است یا منفی؟ به تعبیر دیگر رو به پیش است یا چشم به گذشته دارد. (1) در انقلاب بهمن 57 اگر چه گسست وجود داشت، ولی بیش از آنکه جهت گیری اش رو به جلو باشد، رو به گذشته بود. به عبارتی کلیت انقلاب اسلامی و به ویژه رهبری روحانیت پیش و بیش از هر چیز نگاه به گذشته داشت. خواستگاه، ساختار آموزشی،کلام و در کل منظومه فکری / ذهنی روحانیت گسستی را رهبری کرد که رویای بازگشت به گذشته ای آرمانی را نوید می داد. ایدئولوژی بازگشت به خویشتن نیز زمینه های عمومی توجیه چنین گسستی را در اختیار آنان گذاشت. اما ایا این گسست در مسیر گذشته از همان ابتدا قابل پیش بینی بود؟ روشنفکران و مبارزین ازادیخواه در میانه ی این تحولات چه نقشی داشتند؟ آیا همانگونه که برخی روشنفکران و جریانات حذف شده از صحنه سیاسی مدعی هستند، مسیر انقلاب تغییر کرد؟ به نظر می رسد نگاهی به آرا و اندیشه های ایت الله خمینی به عنوان بنیان گذار جمهوری اسلامی، چه درسالهای پیش از انقلاب و چه در کوران حوادث، تصویر روشنی از ماهیت انقلاب 57 را در اختیار می گذارد. چرا که بسیاری از روشنفکران و آزادیخواهان در کوران حوادث انقلاب، تبعیت خود از رهبری وی را به صراحت بارها اعلام کرده بودند. نگاهی به نظرات ایت الله خمینی نشان می دهد که استقرار حاکمیت فقها و برقراری حکومت اسلامی و جایگزین کردن آن با حکومت عرفی از همان آغاز مبارزه در کانون اندیشه وی قرار داشته است. وی در یکی از سخنرانی های خود در پیش از انقلاب به صراحت به حاکمیت قوانین شرع درحکومت مطلوب خود اشاره می کند: "ماییم و قانون اسلام، علمای اسلامند و قران کریم، علمای اسلامند و احادیث نبوی، علمای اسلامند و احادیث ائمه اسلام. هرچه موافق دین و قوانین اسلام باشد ما با کمال تواضع گردن می نهیم و هر چه مخالف دین و قران باشد ولو قانون اساسی باشد، ولو الزامات بین المللی باشد، ما با آن مخالفیم." (2)
وی درجای دیگری در کتاب „ولایت فقیه“ حاکمیت حقیقی را از آن فقها دانسته و به طور مشخص چارچوبی را بنیان می گذارد که بعد از سقوط رژیم پهلوی عملا در قاموس جمهوری اسلامی تبلور یافت. وی می گوید:
"ما معتقد به „ولایت“ هستیم“ „اسلام همان طور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار داده است.“... در این صورت حکام حقیقی همان فقها هستند؛ پس بایستی حاکمیت رسما به فقها تعلق بگیرد؛ نه به کسانی که به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعیت کنند."ایت الله خمینی حتی در تشریح حکومت مطلوب خود که حکومت اسلامی است به صورت مشخص به تفاوت های حکومت اسلامی و سلطنت مشروطه و جمهوری هم پرداخته و حق قانون گذاری را در تملک حاکم شرع می داند. (3) تاکید وی بر استقرار حکومت اسلامی تا بدان جاست که در جای دیگری از کتاب خود وظیفه اصلی روحانیت را دخالت روشن علما در امور سیاسی و اجتماعی و تاسیس حکومت اسلامی ذکر می کند.(4) به نظر می رسد با چنین تاکیدات صریحی، حتی یک دهه پیش از انقلاب 57 ماهیت خواست و اهداف خمینی و روحانیت هوادار وی روشن بوده است. در چنین شرایطی تبعیت همه جانبه روشن فکران عرفی گرا و مبارزین آزادیخواه از شخص وی و همراهی با جریانات بنیادگرا در کوران انقلاب جای پرسشی عظیم است. اگر از ضعف تئوری پردازی و فقدان پایگاه اجتماعی انقلابیون عرفی گرا و دلایل ساختاری و تاریخی دیگر –که خارج از حوصله این نوشتار است- بگذریم، شاید بخشی از پاسخ این همراهی را باید در موضع گیریهای دوگانه ایت الله در مدت سه ماه اقامت وی در پاریس جستجو کرد. خمینی در طول مصاحبه های متعددی که در این مدت با رسانه های غربی داشت، تلاش کرد ضمن معرفی خود بعنوان رهبر بلامنازع انقلاب، از ارائه پاسخی صریح پیرامون ماهیت حکومت موردنظر خود، خودداری کند. به خصوص در مصاحبه های متعدد خود نقاط برجسته اختلاف حکومت اسلامی با ارزشهای نوین غربی و جهان مدرن را بی پاسخ می گذاشت. وی در یکی از مصاحبه ها در پاسخ به روزنامه نگاری عرب که ماهیت حقیقی حکومت اسلامی را از وی جویا می شود و می پرسد: „ایا ما می توانیم خطوط اصلی آن را بفهمیم؟“ در جواب پاسخ می دهد: "فعلا خیر، باید بروید مطالعه کنید و خطوط اصلی را دریابید. در آینده، ما تمام خطوط سیاسی، اقتصادی و فرهنگ خود را بیان می کنیم."(5) بدین ترتیب شاید بتوان بخشی از مواضع انقلابیون عرفی گرا در همراهی با روحانیت پیشگام در کوران انقلاب را متوجه عملگرایی و مصلحت اندیشی ایت الله در مدت حضور در پاریس دانست. با این همه مواضع روشنفکران در روزها و سالهای پس از پیروزی انقلاب در موضوعات مختلف نشان داد درک روشن از ماهیت تحولات پیش روی ندارند. نگاهی به مواضع روشنفکران و روحانیت مذهبی به عنوان دو جبهه پیش برنده انقلاب نسبت به موقعیت زنان درجامعه و به طور مشخص مسئله حجاب در هنگامه انقلاب و پس از ان تصویر روشن تری از ماهیت انقلاب ۵۷ ارائه می کند.
چشمان نابینای روشنفکران وضمیر پیدای بنیادگرایان
صرفنظر از آرا و نظرات ایت الله خمینی در سالهای پیش از انقلاب، در کوران حوادث انقلاب وقایعی رخ داد که دو سوال اساسی را پیش روی روشنفکران عرفی قرار می دهد که به نظر می رسد در ان سالها توجهی به انها نشد. انقلاب ۵۷ در عمل از چه زمانی شروع به تغییر کرد؟ قطار انقلاب چگونه و از چه زمانی در مسیر بنیادگرایی قرار گرفت؟ پاسخ روشن بود. صدای ضجه های روسپیان شهر نو که زنده زنده در آتش می سوختند و صدای هلهله شادی مردانی که با مشتهایی گره کرده و چشمانی مشتاق به تماشا نشسته بودند، خبر از واقعه ای جدید می داد. انقلاب 57 حرکتی روبه عقب بود. این واقعه و حوادثی از این دست به روشنی جهت انقلاب را نشان می داد.ل ازم نبود سالها صبر کنند تا یک به یک و به شیوه هایی متفاوت از عرصه سیاسی حذف شوند، تا به درک درستی از روند تحولات و تغییر شکل انقلاب برسند. و این درست همان روزهایی بود که روشنفکران سرمست از پیروزی انقلاب و برچیده شدن بساط سلطنت، در فکر مدیریت حکومت جدید بودند. حادثه روسپیان محله غم که روشنفکران چشم برآن بستند حلول بنیادگرایی در کالبد انقلاب 57 را نوید می داد. و در این میان زنان قربانیان اصلی بودند. به گواه اسناد و مدارک و مقالات منتشرشده در روزنامههای سال ۱۳۵۷ اولین جرقههای حجاب اجباری در اسفند سال ۱۳۵۷ یعنی کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب زده شد. یک روز پیش از هشتم مارس، روز جهانی زن، در حالی که گروههای مختلف سیاسی در تدارک برگزاری اولین مراسم روز جهانی زن در ایران بودند، روزنامه کیهان با این تیتر منتشر شد: «زنان باید با حجاب به ادارات بروند». در صفحه اول این روزنامه به نقل از آیتالله خمینی نوشهشده بود: «در وزارتخانه اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانههای اسلامی نباید زنهای لخت بیایند. زنها بروند اما باحجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند لیکن با حجاب شرعی باشند.» (6)
در اعتراض به حجاب اجباری تظاهرات و تجمعات نسبتا گسترده ای در تهران و چند شهر دیگر شکل گرفت. گروههای مختلف زنان از دانشآموز و دانشجو گرفته تا کارمند و فعال سیاسی و اجتماعی در این تظاهرات شرکت کردند. با این وجود واکنش روشنفکران منفعلانه بود. بسیاری از انان مساله حجاب را در شرایط انقلاب امری فرعی قلمداد می کردند. به زعم انان امورات مهمتری به جز حجاب اجباری برای توجه وجود داشت. برای نمونه سیمین دانشور در یادداشتی در روزنامه کیهان حجاب را مسئلهای فرعی دانسته و از هر دو گروه طرفداران و مخالفان حجاب خواسته بود که بهانه به دست ضدانقلاب ندهند و به مسائل مهمتر بپردازند. (7) هما ناطق از تاریخ دانان برجسته نیز در مقاله ای در همان روزها واکنشی مشابه نشان داد. وی در مقاله اش چنین نوشت: "ما نباید در این شرایط مسالهای به نام مساله زن داشته باشیم. یک بار چیزی در مورد حجاب گفتند و بعد هم پس گرفتند بنابراین برای این مسئله نباید درگیری ایجاد کنیم باید با مجاهدین همراه باشیم حتی اگر روسری به سر کنیم بشرط آنکه ما بدانیم به نام ما توطئه نمیشود و نظام شاهنشاهی برگردانده نمیشود». (8)
برخی جریانات چپ نیز ضمن انتقاد از عمده کردن مسئله زن و حجاب، آن را امری روشنفکرانه و دور از نیازهای واقعی جامعه آن روز ایران خواندند. حتی روحانی آزاد اندیشی همچون طالقانی که درصف بندی نیروهای انقلابی در جبهه روشنفکران عرفی قرار می گرفت نیز در مصاحبه ای تلاش کرد که مخالفان حجاب اجباری را به پذیرش حجاب قانع سازد. روزنامه کیهان در تاریخ ۲۰ اسفند مصاحبه مفصلی با آیتالله طالقانی در مورد مسئله حجاب انجام داد. در بخشی از این مصاحبه آمده است: «هو و جنجال راه نیاندازند و همانطور که بارها گفتیم همه حقوق حقه زنان در اسلام و در محیط جمهوری اسلامی محفوظ خواهد ماند. و از آنها خواهش میکنیم که با لباس ساده با وقار، روسری هم روی سرشان بیاندازد به جایی بر نمیخورد. اگر آنهایی هم که میخواهند مویشان خراب نشود اگر روی مویشان روسری بیاندازند بهتر است و بیشتر محفوظ میماند ... یک جوانی که وسیله زن گرفتن ندارد، وسیله کار ندارد، زندگیاش سرو سامان ندارد، وقتی این زن را با این صورت میبیند که گاهی یک پیرزن پنجاه شصت ساله خودش را مثل یک دختر ۱۴ ساله نمایش میدهد، توی خیابان یا سر کوچه، این بیچاره اذیتش میکند، ناراحتش میکند و این یک جور آزار جوانها است و امیدواریم که بعد از این جوانهای ما هم سر و سامان پیدا کنند... اجباری حتی برای زنهای مسلمان هم نیست. چه اجباری؟ حضرت آیتالله خمینی نصیحتی کردند مانند پدری که به فرزندش نصیحت میکند راهنمائیش میکند که شما اینجور باشید به این سبک باشید». (9) اما برخلاف نظر طالقانی این نصیحتی پدرانه نبود. دو سال بعد در تیرماه 59 که به تدریج قدرت بنیادگرایان مذهبی استحکام بیشتری یافته بود، ایت الله خمینی شدیدا از دولت انتقاد کرد که چرا هنوز نشانههای شاهنشاهی را در ادارات دولتی از بین نبرده است. وی به دولت بنیصدر ۱۰ روز فرصت داد تا ادارات را اسلامی کند. بعد از این سخنان از صبح شنبه ۱۴ تیرماه ۱۳۵۹ ورود زنان بیحجاب به ادارات دولتی ممنوع شد. (10) شاید یکی از عمده دلایل این سکوت را بتوان مربوط به فضای سیاسی آن زمان دانست. با افزایش تدریجی قدرت بنیادگرایان مذهبی رقبای عرفی گرا یک به یک از صحنه سیاسی حذف می شدند. زندان، مرگ و یا ترک وطن سرنوشت محتومی بود که همگی با آن دست به گریبان بودند. در این دوره سرنوشت ساز جامعه روشن فکری به جای تلاش برای دفاع از حق انتخاب زنان در کنار بنیادگرایان مذهبی ایستاد و در عمل برخلاف سرشت عرفیگرایانه خود به اجرای قوانین شرع رای داد. و این چنین زمینه را برای حذف خود از عرصه سیاسی فراهم کرد.
سخن پایانی
وقتی امروز بعد از سی و شش سال به تاریخ حوادث انقلاب بهمن 57 و استقرار حکومت جمهوری اسلامی می نگریم، به نظر می رسید تصویر تن سوخته زنان روسپی محله غم، بازتاب روشن تری از ماهیت انقلاب باشد. تن سوخته آنها نشانی از دگردیسی در یک انقلاب بود. نمادی از گسستی رو به عقب که نویدگر گذشته هایی دور بود. نمادی از حلول روح بنیادگرایی در کالبد انقلاب ۵۷ بود. بدین ترتیب درست درهمان روزهای منتهی به سقوط سلطنت پهلوی، انقلابی که پیشتازان و مدعیانش روشنفکران و تجددگرایان و مبارزین برخواسته از طبقه متوسطه نوگرا و عرفی بودند، مرد تا انقلابی جدید سر برآورد. انقلابی که رهبران اش روحانیت انقلابی، ایدئولوژی اش بنیادگرایی اسلامی و ارمانش استقرار امت اسلامی بود. شاید طنز تلخ تاریخ است. حکومتی که نویدگر برکشیدن مستضعفان بود، اولین گامهای استقرار خود را با سوزاندن مطرودین و حذف شدگان جامعه آغاز کرد. روسپیان. آنها که ساکنان محله غم بودند.
فهرست یادداشتها:
1-قادری ،حاتم،درمرزاندیشه،نشرنگاه معاصر،1387،ص 276.
2- صحیفه نور جلد اول، ص ۳۷
3- ولایت فقیه، ص ۳۳
4- ولایت فقیه ص ۱۵
5- صحیفه نور جلد دوم، ص۳۲۵
6- www.dw.de
7- کیهان ۱۹ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۷، صفحه ۶
8- کیهان۲۱ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۹، صفحه۴
9- کیهان۲۰ اسفند۵۷ شماره ۱۰۶۵۸، صفحه ۳
10- www.dw.de
|