این همانی مذاهب تک خدایی و ایدئولوژی های انقلابی
در وصف انقلابی که فصل جدیدی در انقلاب های سیاسی گشود


حمید آقایی


• مذاهب بزرگ همواره در برابر یک تمدن بزرگ بوجود آمده اند و قصد براندازی آنرا داشته اند، صفت براندازانه این مذاهب نشان می دهد که مذاهب مزبور در عالم روابط انساتی و اجتماعی همواره اثبات حقانیت خویش و بدست گیری قدرت را از طریق انقلاب و سرنگونی نظم موجود دنبال کرده و می کنند. اما همانطور که دوران انقلاب های برانداز گذشته است دوران اینگونه مذاهب نیز رو به اتمام می باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۱ اسفند ۱٣۹٣ -  ۲ مارس ۲۰۱۵


انقلاب اسلامی سال ۱٣۵۷ (۱۹۷٨ میلادی) در ایران فصل جدیدی را در انقلابهای سیاسی-اجتماعی دو قرن قبل از خود باز می نماید. انقلابهایی که در بیش از دو قرن اخیر، از انقلاب فرانسه در سال ۱۷٨۹ تا فروریزی دیوار برلین در سال ۱۹٨۹، بوقوع پیوستند نه تنها توسط ایدئولوژههای مذهبی حمایت نمی شدند، بلکه بطور مستقیم و غیر مستقیم نهادهای مذهب را، که در قدرتهای سیاسی آنزمان مشارکت داشتند، آماج حملات خود قرار می دادند.

اگرچه معمولا حمله تروریستی به برجهای تجاری نیویورک در سال ۲۰۰۱ بعنوان نقطه آغاز عروج اسلام سیاسی و انقلابی شناخته می شود، اما در حقیقت پس از انقلاب اسلامی سال ۱۹۷٨ به رهبری آیت الله خمینی بود که برای اولین بار ایدئولوژی انقلابی جدیدی بنام دین و مذهب پا به عرصه می گذارد که داعیه سرنگونی نظم موجود، بویژه در کشورهای مسلمان و حتی در سطح جهان را دارد.

ظهور ایدئولوژی جدیدی بنام اسلام سیاسی و ایدئولوژیک، که داعیه انقلاب و برقراری نظم نوین جهانی را دارد، این سوال را در پیش روی ما قرار می دهد که آیا مذهب، بویژه مذاهب بزرگی مانند اسلام، مسیحیت و یهودیت در اصل و اساس خود یک اندیشه انقلابی بوده اند؟ و یا آنطور که برخی از معتقدان به این مذهب می گویند، مذاهب نامبرده فقط برای راهنمایی و هدایت بشر و تنظیم رابطه او و خدا آمده اند، و در پذیرش و پیروی از آن اکراهی نیست. به سخن دیگر، نقش اجتماعی و سیاسی این مذاهب فرع بر نقش عرفانی، فلسفی و هستی شناسانه آنها بوده است.

ابراهیم پیامبر، که بعنوان پدر معنوی ادیان تک خدایی شناخته می شود، به ابراهیمِ بت شکن معروف است. در داستان های مذهبی امده است که ابراهیم خلیل پس از شکستن بت های مورد پرستش، در زمان پادشاهی نمرود، به محاکمه کشیده می شود و به این جرم به خرمنی از آتش پرتاب می گردد. در همین داستانها آمده است که ابراهیم به قصد قربانی کردن فرزند خود اسماعیل، او را به فراز کوهی می برد، اما در هنگام تلاش برای بریدن گردن فرزند خویش ملائکه ای بر او ظاهر می شود و بجای اسماعیل گوسفندی را برای قربانی کردن به او تقدیم می کند. گفته می شود که در آن دوران قربانی کردن فرزند خود یکی از آداب های مذهبی مرسوم بوده است، که پس از این واقعه بتدریج به کنار گذاشته می شود.

اگر جنبه های ارزشی و اعتقادی این داستانها را، مبنی بر اینکه ابراهیم به خدای یگانه اعتقاد داشت و پرستیدن بت ها را شرک می دانست، بکناری نهیم و این وقایع را صرفا از نظر تاریخی مورد بررسی قرار دهیم، بدون شک باید گفت که جنبشی که ابراهیم پیامبر آغاز به آن کرد، یک جنبش انقلابی در جهت براندازی نظم، فرهنگ و آداب و رسوم زمان خود بوده است. حتی موقعی که وی از کوه فرود می آید و اعلام می دارد که بدستور خدای واحد از قربانی کردن فرزند خود صرف نظر و بجای آن گوسفندی را قربانی نموده است، نشان می دهد که وی از یک اندیشه و فلسفه جدید (و نسبت به زمان خود انقلابی) برخوردار بوده است و از هر وسیله ممکن، از طریق بدست گیری تبر برای شکستن بت ها، تا متوصل شدن به ادعای رابطه با خدا و دریافت فرمان وحی از او فرو گذاری نکرده است.

موسایِ کلیم، پیامبر یهودیان، نیز علیه نظم موجود در دستگاه فراعنه مصر برمی خیزد و تمدن با شکوه مصر آنزمان را به چالش می طلبد. وی نیز ادعای نظم نوینی را دارد، و البته چون در این راه موفق نمی شود، بهمراه طرفداران خود دست به مهاجرت می زند. وی نیز، همانند پدر معنوی خود، ابراهیم، و برای برانگیختن مردم به طرفداری و همراه شدن با او به وحی و ادعای ارتباط با خدا متوصل می شود و از انواع معجزات، از تبدیل عصا به مار تا شکافتن رود نیل، بهره می برد.

اگرچه قتل زودهنگام عیسی مسیح توسط حکام و خاخام های وابسته به دربار روم جنبش اجتماعی و مذهبی وی را در نطفه متوقف می کند، اما همین عکس العمل مقامات مذهبی و سیاسی آن زمان نشان می دهد که اندیشه و جنبشی که عیسی مسیح تبلیغ می کرد علیه نظم موجود و به عبارتی در ظرف زمانی خود یک اندیشه انقلابی و براندازانه بوده است. کتب دینی بجا مانده از موسای کلیم و عیسی مسیح نیز، البته در کادر زمان خود، در حقیقت مانیفست هایی هستند برای ایجاد یک نظم نوین اجتماعی و سیاسی.

اما اسلام محمد بن عبد الله و کتاب وی قران در ارائه یک مانیفست کامل پا را بسیار فراتر از پیامبران پیشین خود می گذارند؛ و برای اثبات حقانیت، جهان شمول بودن و مطلقیت این مانیفست ادعا می شود که تک تک کلمات و جملات آن کلام خدا و پیام وحی می باشند، که مستقیما به پیامبر اسلام نازل گردیده است. ماهیت حرکت محمد، اگر آنرا صرفا از نظر تاریخی مورد بررسی قرار دهیم و مباحث اعتقادی و ارزشی را به کناری نهیم، بمانند پیامبران پیشین، یک حرکت کاملا انقلابی و علیه نظم موجود بوده است. جنبش و حرکتی که در مسیر پیشروی و پس از پیروزی و براندازی نظم قدیم، بتدریچ کتاب راهنمای خود را نیز تدوین می کند و آنرا بعنوان یک مانیفست برای نسلهای بعد بجا می گذارد.

یکی از ویژگی های مشترک این ادیان، ادعای یگانگی و وحدانیت خدای مورد اعتقادشان است که در آسمانها زندگی می کند، خالق جهان است و علیه خدایان زمینی و ساخته دست بشر به مبارزه برخاسته است. این ادعا در واقع جوهر و خمیر مایه اصلی پیام رسولان مذاهب تک خدایی از ابراهیم به بعد را تشکیل می دهد. اما واضح است که جهت گیری این پیام از همان ابتدا ماهیتی سیاسی علیه نظم موجود و بنابراین انقلابی به آن می دهد و حاکمان زمان خود را به چالش می کشد.

مقایسه ای ساده بین ادیان تک خدایی با سایر ادیان و مذاهبی که طول تاریخ وجود داشته اند و هنوز نیز در بخش های از جهان بشری زنده هستند، به روشنی ویژگی انقلابی گری و سیاسی ادیان تک خدایی را آشکار می سازد. مقوله ایمان در ادیان تک خدایی و دارای کتاب نیز در حقیقت تبدیل به یک ایمان ایدئولوژیک و مطلق، که وجود و حقانیت خود را از طریق معجزات تحمیل کرده است، می گردد. پروسه ایمان پیدا کردن نیز پروسه ایست که از طریق مشاهده این معجزات آغاز شده و سرانجام تحقق پیدا می کند. کما اینکه در زمان حال پس از بیش از هزار و چهار صد سال، هنوز علت حقانیت قران در وحیانی و خدایی بودن آیات آن خلاصه می شود و هر یک از مذاهب دلایل رد اعتقادت مذهبی رقبای خود را صرفا در کتب و اسناد دینی خویش جستجو می کنند، بعبارت دیگر یک منطق مذهبی علیه منطق مذهبی دیگر.

اگر خدای واحد ادیان تک خدایی پنهان در آسمانها و دست نایافتنی بود، خدایان در روم باستان انسانهایی بودند در میان همان مردم، در عصر فراعنه نیز در واقع فرعون زمان، خدای زمان خود نیز بود و پس از در گذشتش پیروان او میرایی و ناپایداری وی را به چشم می دیدند. در واقع مذاهب دوران باستان بر محور ایمان به یک حقیقت مطلق نمی چرخیدند، حتی اگرچه مردم آن زمان خدایان خود را می پرستیدند و در برابر آنها قربانی نیز می کردند.

بعبارت دیگر، این ایمان به یک حقیقت مطلق نبود که آنان را وادار به پرستش خدایان و قربانی کردن می نمود، بلکه به این علت بود که والدین و پیشینیان شان نیز این آداب و مراسم را بجا می آوردند. خدایان نیز در نزد آنان جزئی از نظام طبیعت بودند و بر خلاف ادیان رسمی و تک خدایی به یکباره از طریق یک پیامبر، وحی و معجزات ظاهر نمی شدند. بعبارت دیگر، مذاهب دوران باستان و بطور کلی مذاهبی که ادعای تک خدایی نداشتند، بیشتر آداب و رسوم سنتی بودند و خدایانشان نیز بیشتر خدایان خاص یک دسته از مردم بودند که بواسطه آن فرهنگ و هنجارهای خود را تعریف می نمودند.

البته در میان مردم دارنده مذاهب غیر تک خدایی نیز قطعا انقلابهایی رخ داده است، اما اعتقادات مذهبی این مردم، اعتقادات انقلابی نبودند؛ و بمانند افکار و گفتمانهای انقلابی، کادر و پارادیمی را تشکیل نمی دادند تا بر مبنای آن یک حرکت و جنبش اجتماعی سازماندهی شود. بلکه بر عکس، اعتقادات مذهبی اشان عمدتا بمانند یک سنت و آئین محافظه کار و بازدارنده در برابر تغییرات جدید ظاهر می شدند.

داستان مذاهب تک خدایی اما داستان متفاوتی است، این مذاهب مبنای خود را بر اعتقاد به وجود یک و تنها یک حقیقت مطلق و جهان شمول که بنام خدای واحد شناخته و تعریف می شود، قرار می دهند. وجودی که مدعی دروغ و کاذب بودن حقایق دیگر است؛ و هر چند که گذر زمان و طول عمر مشمول آن نیز می شود و ممکن است پس از مدتی و در میان یک ملت به شکل یک سنت موروثی نیز در آید، اما همواره می تواند و پتانسیل آنر دارد که با چنین ادعایی (حقانیت و یگانگی مطلق خدای خود که مکتوب نیز شده است) به مبارزه با حقایق دیگر برخیزد و بخود روح تازه ای بخشد و از شکل یک سنت موروثی خارج و به اصل انقلابی و شورشی خود باز گردد.

اگر نقش مذاهب در دوران باستان بیشتر متوجه پدیده مرگ و تلاش برای فرار از آن از طریق قربانی کردن در مقابل خدایان بود، اما مذاهب دوران میانه، که عمدتا تک خدایی و دارای یک پیام آور خاص و برخوردار از یک کتاب ویژه بودند، کاملا بگونه ای دیگر ظاهر می شدند. ویژگی مشترک همه آنها موضع انتقادی و اعتراضی اشان نسبت به شرایط و نظم موجود بود. بطوریکه قبل از اینکه از مردم بخواهند که از طریق دین جدید به زندگی و مرگ معنای نویی ببخشند و رابطه ای نوینی را با این خدای جدید بر قرار و آنرا امتحان کنند، آنان را علیه نظم موجود می شوراندند و نمادهای آنرا (که در بت ها و بت خانه های متجلی می شد) تخریب می نمودند. بعبارت دیگر مذاهب تک خدایی از ابراهیم تا محمد همگی مذاهبی اعتراضی و شورشی بوده اند، و دین از این به بعد بر محور ستایش حقیقت مطلق و دست یابی به آن می چرخد، که البته همیشه همراه بوده است با نفی مطلقِ به اصطلاح حقایق کاذب و خدایان دورغین دیگر.

اثبات حقانیت ادیان تک خدایی دیگر از طریق نشان دادن نامیرایی و همیشگی بودن خدایشان و حتی توانایی های بیشتر او در مقابل خدایان دیگر صورت نمی گرفت، بلکه حقانیت این ادیان استوار بود بر ادعای دست یابی و شناخت حقیقت مطلقی بنام خدای واحد. موجودیت این ادیان نیز تنها از طریق تلاش بر پاک سازی این جهان از همه آثار خدایان کاذب و دروغین معنا می یافت، بطوریکه می توان گفت که در هیچیک از ادیان بجز ادیان تک خدایی رسمی این اندازه بر رسالت افشای خدایان دروغین و مبارزه با آنها تاکید نشده است.

برای نمونه، شعار هایی مانند لا اله الا الله و حزب فقط حزب الله در واقع اعلام می دارند که خدایی جز اله اعراب که با حرف تعریف ال صفت مشخص یخود می گیرد وجود ندارد و هیچ سازمان اجتماعی جز حزب الله رسمیت و مشروعیت نخواهد داشت. واقعه تخریب مجسمه های قدیمی توسط نیروهای داعش که در روزهای اخیر شاهد آن بودبم، یاد آور کتاب سوزی در کتابخانه های جندی شاپور، نیسفون و مدائن توسط عربهای تازه مسلمان است که اعتقاد داشتند که با داشتن قران دیگر نیازی به کتب دیگر نیست. پیامبر اسلام نیز حرکت خود را با تخریب بت های موجود در کعبه آغاز کرد، داعشیان نیز جنگ ایدئولوژیک خود را با تمدن بشری با تخریب مجسمه های قدیمی آغاز کرده اند و اگر قدرت بدستشان بیفتد آنان نیز همه کتابخانه ها را به آتش خواهند کشید همانطور که اسلافشان در قرن اول هجری انجام دادند.


این نگاه کوتاه به تاریخ مذاهب ابراهیمی و تک خدایی و همچنین اشاره به برخی از ویژگی مهم این مذاهب از جمله نقش اعتراضی و ضد نظم موجود آنها نشان می دهند که مذاهب مزبور همواره در برابر یک تمدن بزرگ بوجود آمده اند و قصد براندازی آنرا داشته اند، از جمله موسی در برابر تمدن مصر، عیسی در برابر تمدن روم و محمد در برابر تمدن پارس. صفت براندازانه این مذاهب نشان می دهد که مذاهب مزبور نه تنها در عالم طبیعت مخالف تکامل تدریجی و قانونمند پدید ههای طبیعی بوده و هستند، بلکه در عالم روابط انساتی و اجتماعی نیز همواره اثبات حقانیت خویش و بدست گیری قدرت را از طریق انقلاب و سرنگونی نظم موجود دنبال کرده و می کنند. اما همانطور که دوران انقلاب های برانداز و ایدئولوژی ها انقلابی و فلسفه های غایت گرا گذشته است دوران اینگونه مذاهب نیز رو به اتمام می باشد.

http://haghaei.blogspot.com