تنهایی آنان که جز به میهن ملت به هیچ نیاندیشند


اشکان رضوی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۵ آبان ۱٣٨۵ -  ۶ نوامبر ۲۰۰۶


در یادمان به بند شدن مهندس کورش زعیم مبارز ملت گرای آزادیخواه جبهه ملی ایران و سکوت شگفت انگیز جریان اپورتونیست - اپوزیسیون نمای داخلی
 
  و خون باید گریست در هنگامه ای که میهن پرستی به جرم میهن پرستی در میهن خویش دربند می شود و متظاهران به دفاع از حقوق میهن و ملت سکوت بر لب بنشسته در انتظار بر دار رفتن حلاج دیگری نگرانند تا مبادا شبی را گرسنه بخسبند .
  و شگفتا که گناه اینان بالاتر از گناه استبدادیان است .
  و وای بر ما که چه نشسته ایم ؟ انیران آزمند با اندیشه اهریمنی خویش هم اینک چنبره بر ملک جم و جمشید زده اند دیروز و امروز و هر روز گواه به مسلخ بردن فرزندی از بی شمار فرزندان آزادی خواه این کهن خاک اهورایی هستیم و دم بر نمی آوریم و جز دیدن و سکوت کردن هیچ نمی دانیم . و چگونه می توانند چنین مردمانی خود را از تبار آزاد مردانی چون کورش و داریوش بدانند و چگونه شرم ندارند که سنگینی وجودشان بر خاک پاکی است که حتا نامش نیز بیان آزادی و آزادگی است.دیروز آنان را بردند تا که گورستان خاوران پدید آید .نخستین روز آذر را دشنه آجین و خونین بر پرونده سنگین کردارناپاک خویش حک کردند و ۱٨ تیر را بر برنا جوانان آزادیخواه   خونین تر از خون . تا که هر روز از تاریخ این کهن دیار یاد آور بیدادی باشد . تا که هر روز از روزهای این ملک اریه ورتر- مادری همسری خواهری و پدر و برادری چشم نگران عزیز خود خیره بر در مانند .
  و وای بر ما که باز دم بر نمی آوریم تا که مبادا متهم به براندازی شویم متهم به آشوب و بلوا و هر آنچه که خانمان دین دستوران را بر باد می دهد گردیم . و شگفتا   که از خود و خویشتن خویش نیز گریزانیم تا بانگی از گلویمان برنیاید که حق گوید تا که مبادا جسممان شریر تازیانه به خود بیندوازریزه خواری اریکه بر قدرت نشستگان نامشروع بی نصیب مانیم .اما ای آنکه بر خود نام انسان وایرانی نهاده ای از چه زنده ای؟ که این خفت است- زبونی است ذلت است از چه همچون بوزینگان دربند سر برآستان مکتب نیستی می نهی تا که یک روز عمری بیش زیست نمایی ؟شرمتان باد مرگتان باد که سزاوارتر از نیستی سزایتان نیست .
  کجاست آن پرچم هل من مبارز ملیت گریزان دین ابزار ؟کجاست آن پرچم مصلحین حاکمیت استبداد؟ کجایند مجتمعین نهضت آزادیخواه آزادی گریز و چه می شود آنان را که اینگونه فرورفته اند در لاک تحت شرایط ماندن سهم خواهی از تاج و تخت ؟
چه می شود که چنین زبان در دهان لب فروبر بسته و دیدگانشان ناتوان از دیدن حقیقت - چه شده به کجا خزیده اند پیروان مکتب عرفان برابری و آزادی ؟ چه شد آنان را که حال با دربند شدن مبارزی آزادیخواه و میهن پرست (کورش زعیم)در خویش وجود ابراز همدردی نیز نمی بینند ؟ کجا خرامیدند مجیز گویان زر و زور و تزویر؟کجایند آنان که با دربند شدن یکی و تنها یکی از خودشان   ادعای رسالت انسانی و آگاهی رسانی شان گوش فلک را کر نموده بود؟ کجاست آن شیخ اعتمادخواه - معتمد جلوه گر؟
 
و کجاست مصدق بزرگ تا که ببیند پویندگان راهش نیز همچون او تنها و تنها و تنهاتر از همیشه تاریخند؟
کجاست مصدق بزرگ تا که ببیند مریدان شاه و شیخ چه بر سر آزاداندیشان میهن پرست آورده اند ؟کجاست تا که ببیند پرورش یافتگان مکتب مصدق مصدقی اندیشیدند و در برابر به بند نمودن هیچ انسانی حتا دشمن خویش سکوت را جایز ندانستند و مرز انسانیت را با هر مرام و مسلکی محترم شمردند .
 
هم میهنان ما پویندگان راه مصدق بزرگ و مکتب انسانیت و میهن پرستی بر این باور بوده و هستیم که در برابر جور و ستم بر هر انسانی لب فرو نبندیم ونیزنبستیم .ما بی منت و چشم داشتی دست یاری و همدردی مان را برای کمک به هر انسان ستمدیده از حاکمیت دین دستوران دراز کردیم و آن هنگام هماره باور داشتیم که در بزنگاه ستم رفتن بر ما همچون همیشه تاریخ تنهاییم و آگاه به تنهایی ابدی خویش به گناه آن که جز به میهن و ملت به هیچ نیاندیشیده ایم .
 
و تو ای برادر هم میهن و هم اندیش- سر افراشته دار و مغرورتر از خورشید فروزان ایمان داشته باش به آغاز فصلی دگر که همرزمان تو و نژاده مردمان میهن عزیزمان دست از جان شسته تا آزادی تو و آزادیخواهان دگر از پای نخواهند نشست و سپیده را باوردارند .
 
پاینده ایران