دوشعر


یوسف صدیق (گیلراد)


• نیمروز بهاری
روسری‌اش را برمی دارد،
یواشکی.
آوای مو‌هایش را
تنها من می‌‌شنوم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۷ اسفند ۱٣۹٣ -  ٨ مارس ۲۰۱۵


 (۱)

نیمروز بهاری .
روسری‌اش را برمی دارد،
یواشکی.
آوای مو‌هایش را
تنها من می‌‌شنوم
و قاصدکی که می‌‌گذرد در باد.
. . .   . .
آه،‌ ای سال ها،‌
ای سال‌های اشتباه،
کاش دیکته ی بلندی بودید
که در زنگ انشا می‌‌خواندمتان؛
بچه ها حیرت زده نگاهم می‌‌کردند؛
معلم با ابری در چشمانش
می‌ گفت‌: چه قصه ی خوبی‌ !!!
و من به غلط‌هایم می‌‌خندیدم.

اسفند ۱۳۹۳ . . .

(۲)

شرابت را بنوش، رومئو !
هنگامی که زیبایی ژولیت
جهت نمای حواس ات را می‌‌رباید
و او
اولین جرعه را از نگاهت می‌‌گیرد،
شرابت را بنوش.
جهان گذراست، رومئو !
به شکسپیر گفته ام
نمایشنامه ی تازه‌ای بنویسد.

اسفند ۱۳۹۳ . . .