هشت مارس روزی برای بزرگداشت برابری-هیفاء اسدی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۷ اسفند ۱٣۹٣ -  ٨ مارس ۲۰۱۵


 در میان فامیل دور و نزدیک همسالانی داشتم. با هم مدرسه را و خواندن و نوشتن الفبا را شروع کردیم. ولی آن وقت که من به کلاس دوم رفتم آنها در همان کلاس اول ماندند. با هم به کلاسهای بالاتر نرفتیم. دیگر از درس هم نپرسیدیم. دنیای من دنیای پیشرفت بود و دنیای آنها دنیای سرخوردگی و درماندگی. عمر سالهای مردودی فاصله من و آنها را بیشتر میکرد. و من همیشه برایم این سوال بود که چه شد...چرا؟
من به دبیرستان رفتم و آن دخترکان هم سالم به خانه شوهر. زمان برد تا بفهمم از آنها باهوش تر نبودم که توانستم درس بخوانم. خیلی ساده، من فارسی می دانستم و آنها نه. فاصله من و آن دختران فاصله ای به وسعت یک زبان تازه بود. زبانی که دانستنش گویا امتیازی بود در انحصار آنها که از شانس خوش یا فارس زاده شده بودند یا پدر و مادری درس خوانده داشتند. هویت طلب شدم و به دنبال یافتن هویتم و زبانم خانه پدری را به قصد دمشق ترک کردم تا آنچه را که در "خانه" نیافتم گرد جهان بیابم. با باری از تجربه استقلال و معرفت ذات به خانه برگشتم. آن تجربه استقلال و آن روزهای پرسه زدن آن دختر آزاد و بی دغدغه و پر امید در خیابان های دمشق کافی بود تا بیاموزم که فاصله من وآن دخترکان همسالم را تفاوت فرهنگی معناداری پر کرده و بزرگترین مانع بر کم کردن این فاصله باز هم زبان است. من فمینیست شدم. یک فمینیست هویت طلب. به دانشگاه رفتم، دانشگاهی که می دانستم در انتهای رویاهای بسیاری از همسالانم در پشت دیواری بلند قرار گرفته. دیواری که آجرپاره هایش خشت سنت دارند و در کوره های حرمان زبانی و فرهنگی پخته و سیاه شده اند.

این روزها اخبار دختران عرب را میشنوم که به دانشگاهها میروند، نویسنده و دکتر و معلم و مهندس میشوند...
دستم از سرزمینم کوتاه است. اما کم نمی رسد اخبار قتل زنی در فلان روستای فلاحیه یا ازدواج اجباری دختر بچه ای در آن روستای زرگان و یا شعیبیه و حمیدیه. سرزمین من اهواز و مردم عرب آن معمولا خارج از "جامعه های آماری" افتاده اند. آنجا که از قضا در نمونه ای تصادفی به حساب می آیند هم در فرضیه های منطبق بر اکثریت بر می خورند و چند جانبگی و پیچیدگی وضعیتشان در ساده سازی های "علمی" یکسان سازی میشود!
من افزایش تعداد دختران به دانشگاه رفته را نتیجه تعلق به نسلی می دانم که به جبر زمانه فارسی آموخت. توزیع فراوانی این نسل اما محدود است به چند خانواده در چند شهر کوچک و بزرگ. آماری در دست ندارم اما یک حساب سرانگشتی از آنچه بیست سال پیش بود و آنچه الان هست ثابت می کند که اکثریت دخترکان عرب هنوز هم دست و پا بسته ی همان سنتهایی هستند که محدودیتهای توسعه فرهنگی عامدانه بر ابقایشان می کوشند. هنوز هم معلمان عرب به جرم تدریس به زبان عربی برای کودکانی که فارسی نمی فهمند توبیخ میشوند, از کار برکنار میشوند و به زندان می روند. هنوز هم دختران عرب به گناه عشق به دست پدر و برادر و پسر عمو کشته میشوند و دستگاه قضایی دولت با خرسندی این جنایات را به تماشا می نشیند. هنوز هم دولت با سیاستهای زن ستیزش سعی در زنده نگاه داشتن سنتهای پوسیده جامعه مردسالار دارد تا اجازه ندهد نسل جدید، چه دختر و چه پسر چشم به جهانی نو گشاید و آزادی و برابری را تجربه کند.
هشت مارس روزی برای بزرگداشت زنان نیست که اگر بود زنان اینگونه لگد شده قوانین نوشته و نانوشته دولت و سنت نبودند. هشت مارس روزی برای بزرگداشت برابری است و این که به یاد بیاوریم و فریاد بزنیم برابری مطلق همه انسانها را فارغ از جنسیت و نژاد ودین و فرهنگی که خود را در آن تعریف می کنند.