آقای پورمندی و خورشت قیمه!


برزویه طبیب


• این همهٔ طرف های درگیر چه کسانی هستند؟ ایا جامعه مدنی و مردم نیز طرفی از این طرف های درگیر هستند؟ البته که هستند! ولی تنها به عنوان سیاهی لشگری که قرار است بسیج شوند و برنامه ای را که محافل اقتصادی! بخوان صاحبان زر، و محافل امنیتی، بخوان صاحبان زور، و روحانیت، بخوان صاحبان تزویر را با شیوه کجدار و مریز راضی کند، پیش ببرند. این روحی است که بقول اقای پورمندی قرار است در کالبد جامعه مدنی توسط سید خندان دمیده شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۹ اسفند ۱٣۹٣ -  ۱۰ مارس ۲۰۱۵


تاریخ تحولات اجتماعی، همیشه عرصه کشمکش نیروی تغییرات بنیادی، و نیروی تعدیلات غیرریشه ای بوده است. در تمام دوران های رقابت این دو نیرو برای زدن مهر خویش بر تحولاتی که اینده ملت ها را رقم میزنند، استدلالات مشابهی از هر دو طرف، برای اقناع ذهن ملت ها عنوان شده است. نیروی تعدیل، همیشه تکرار کرده است که بیایید واقع بین باشیم، لشکر ما قلیل، سلاح ما کند، و خصم ما شقی است. اگر بیش از انچه میتوانیم بدست اوریم، ارزو کنیم، ممکن است از چاله درامده و به چاه افتیم.این نیرو همیشه خود را در چاله میبیند. او هرگز در چاه نبوده است. برای او هرگز پیش نیامده است تصور کندکه بالاتر از سیاهی، رنگی نیست. او همیشه از اینده هراسان است.
اکنون میهنی که قرار بود، مادری مهربان برای تسکین الام ما باشد، شکنجه گاهی است که کودکانش در کوره های آجرپزی خشت میزنند، مادرانش به کارتن خوابی خو میکنند، جوانانش در قعر چاه نومیدی از هر آینده ای عمر میگذرانند، و مردانش، عرق شرمندگی زن و فرزند را از چهره خویش نمیتوانند پاک کنند، و برای کهنسالانش جز اه دلخستگی چیزی باقی نمانده است.
در این وضعیت ناامید، که حتی هوای تنفسی این مردم، به غبار آلوده است، امید نیز،شعله ور میشود. فلان کارگر بافقی اعتصاب میکند، فلان پرستار به تجمع اعتراضی می پیوندد. فلان معلم، به حق پایمال شده خویش اعتراض میکند. و چون خورشید در روز روشن، اشکار میشود که عزت نفس این مردم از بین نرفته است، که انها مرده های متحرک، نیستند.
در این چنین لحظه ای است که اقای پورمندی، بجای دیدن این خورشید فروزان، به پروستات رهبر جمهوری اسلامی خیره شده است، و به نتیجه رشد بیماری او فکر میکند، و دنبال گزینه ای با پروستات سالم، برای جانشینی است.
او مینویسد «نمی توان با قطعیت گفت که بود یا نبود خامنه ای، کدام یک می تواند در بازتعریف مناسبات میان مراکز فوق الذکر، به سود سهم بیشتر برای جامعه مدنی، عمل کند. اما هر چه هست، به احتمال قریب به یقیین او در این روند سهم و نقشی نخواهد داشت و رقابت این مراکز بر سر تصاحب سهم بیشتر در دروان بعد از خامنه ای، مدتی است که آغاز شده است. در این ماراتون نفسگیر و پرخطر، اگر مناسبات و درگیری ها به خوبی مدیریت نشود، چه بسا که کش و قوس میان مردم، روحانیت، پاسداران و طبقه سرمایه داران نوکیسه، از کنترل خارج شود و کشور در بحرانی بزرگ و ویرانگر فرو رود». او نگران از کنترل خارج شدن کش و قوس میان مردم و بالادست های جامعه است. بد نیست از ایشان بپرسیم که کنترل این کش و قوس، تاکنون دست چه کسی بوده است؟ آیا این روحانیت و پاسداران و طبقه سرمایه دار و نوکیسه ها نیستند که کنترل این کش و قوس را در دست دارند؟ آیا ایشان نگران از دست رفتن این کنترل است؟ ممکن است که جواب بگیریم که ترس ایشان از دخالت خارجی و سوریه شدن ایران است. ولی اگر چنین فکر کنیم به خطا رفته ایم زیرا ایشان نقش مثبتی برای بسترسازی فشارهای خارجی در تغییر رنگ بخشی از حاکمیت از سیاه به بنفش قایل هستند و نوشته اند که «جنبش سبز از جمله محصول این تغییر تناسب قوا بود. این جنبش اگر چه در زمینه ابطال نتایج انتخابات و فرستادن موسوی به کاخ ریاست جمهوری ناکام ماند، اما فصل جدیدی در حیات سیاسی کشور گشود و خود موجد تعادل قوای جدیدی شد. تعادلی که استقرار حاکمیت یکدست اقتدارگرا را ناممکن ساخت و بر بستر فشار بین المللی، زمینه عقب نشینی رهبری نظام و برآمد ائتلاف بنفش را فراهم کرد.» بنابر این متحیر می شویم که هراس او از خارج شدن کنترل این کش و قوس، که جز از طریق سرکوب بیرحمانه اعمال نمیشود، انگیزه این نگارش بوده است، یا ایشان سودای دیگری در سر دارند؟ چند سطر بعد معلوم میشود که ایشان در پی تاسیس شرکت سهامی ال کاپون، جامعه مدنی و شرکا به سبک ایتالیایی نیز، هستند. و مینویسند «این واقعیت که رییس جمهور روحانی، وظیفه اصلی خود را تسهیل عقب نشینی رهبری نظام در اصلی ترین عرصه های هویتی- حیثیتی جمهوری اسلامی و به تعبیری، "خوراندن جام زهر" به خامنه ای، قرار داده، بیانگر آن است که روند عبور کشور و جمهوری اسلامی از دیکتاتوری ولایی- نظامی به جامعه و نظامی متکثر آغاز شده است و دیر یا زود، مراکز اصلی ثروت و قدرت، ناچار به دیدن واقعیت های اجتماعی، نقش و جایگاه مردم و افکار عمومی و بازتعریف مناسبات فی مابین بر پایه پذیرش موجودیت یکدیگر خواهند شد که نتیجه محتمل تر آن نوعی همزیستی ایتالیایی میان محافل قدرتمند مافیایی- نظامی- امنیتی، روحانیت و جامعه مدنی خواهد بود.» بنابراین تحلیل ایشان از واقعیت های موجود جامعه، ایشان را به این کشف بزرگ رسانده است که جامعه مدنی میتواند شریک خوبی برای مافیای حاکم باشد. جالب اینجاست که ایشان توضیح نمیدهند که اگر مردم و جامعه مدنی نیز شریک این دزدان شوند، پس چه کسی نقش دزدزده را برعهده خواهد داشت؟ چطور است بحرین را بچاپیم؟
پس از اینهمه صغرا و کبرا، ایشان بالاخره به یاد نیروهای آزادیخواه هم می افتند و مینویسند «برای نیروهای آزادیخواه کشور، فرجام ممکن و مطلوب بحران جانشینی می تواند تعطیل ولایت فقیه و انتقال همه قدرت به نهادهای عرفی جمهوری اسلامی باشد». توجه شود که نهادهای عرفی جمهوری اسلامی مورد نظر ایشان است، و خدای نکرده ایشان فرجام ممکن و مطلوبی از نوع سکولار را در مخیله خویش هم نمیتوانند تصور کنند. هرچه باشد جمهوری اسلامی چاله ای است که ایشان نمیخواهند روزی روزگاری از این چاله بیرون بیایند، زیرا ایشان معتقدند که بلافاصله در چاه خواهند افتاد.
ایشان ادامه میدهند «این فرجام، اگر صرفا کمیت نیروها ملاک داوری باشد، دست یافتنی به نظر می رسد، اما پراکندگی و بی برنامگی اپوزیسیون جمهوریخواه و ناتوانی مدعیانی نظیر شورای هماهنگی راه سبز، در شکستن حصر و برآمد مجدد جنبش سبز، ضعف های کیفی چشمگیری را به نمایش می گذارند. بر بستر سرمایه چشمگیر جنبش سبز و جامعه دیجیتال و نسبتا هوشیار ایران که به ایفای نقش تعیین کننده در دقیقه نود بازی عادت کرده و همواره از روزنه هایی پیش بینی ناپذیر وارد صحنه میشود، شاید بتوان به این ضعف ها غلبه کرد، اگر... اگر اراده ای درخور فراهم آید. »
ولی بدیهی است که این اگر!از نظر ایشان تامدتها پس از خارج شدن خامنه ای از معادله قدرت، هنوز به صورت اگر! باقی خواهد ماند. بنابراین ایشان بدنبال جانشین مناسب برای رهبر، هستند و این اگر! باری بر دوش ایشان نیست. ایشان عنوان میکنند که «تا آن زمان اما، نقش منحصر به فرد خاتمی و نیاز نظام به او، شاید در چشم انداز آتی، فرصتی مغتنم برای نیروهای تحول طلب و آزادیخواه هم فراهم آورد و جان تازه ای به جامعه مدنی بدمد. آیا می توان در ایجاد این فرصت سهیم شد؟» روشن میشود که از نظر ایشان پراکندگی اپوزیسیون، مشکل اصلی است، ولی مسٔله ایشان غلبه بر این پراکندگی نیست، ایشان کارهای مهمتری دارند، سهیم شدن در ایجاد فرصت طلایی! کدام فرصت؟ فرصت تاسیس شرکت سهامی الکاپون، جامعه مدنی، و شرکا
ولی چرا ایشان اقای خاتمی را در نظر دارند؟ زیرا معتقدند که «سید محمد خاتمی ظاهرا تنها شخصیتی است که از بسیاری از ویژگی های لازم برای ایفای نقش رهبری روند عبور نظام از این مرحله حیاتی برخوردار است. او که روحانی و آیت الله زاده ای مورد احترام حوزه هاست، میتواند به رغم پاره ای دلخوری ها، با توجه به ترس و نگرانی مراجع نسبت به آینده خود، حمایت آنها را جلب کند. در وفاداری خاتمی به نظام و فلسفه مداراگرایانه اش که شامل حال نظامی- امنیتی ها نیز خواهد شد، تردیدی وجود ندارد. شیوه کجدار و مریز او می تواند محافل اقتصادی را نیز امیدوار نگهدارد و مهمتر از همه، او با فاصله زیاد نسبت به بقیه، در کنار موسوی، محبوبترین شخصیت سیاسی کشور است و می تواند مردم را در دفاع از برنامه ای که همه طرف های درگیر را راضی می کند، بسیج نماید» این همهٔ طرف های درگیر چه کسانی هستند؟ ایا جامعه مدنی و مردم نیز طرفی از این طرف های درگیر هستند؟ البته که هستند! ولی تنها به عنوان سیاهی لشگری که قرار است بسیج شوند و برنامه ای را که محافل اقتصادی! بخوان صاحبان زر، و محافل امنیتی، بخوان صاحبان زور، و روحانیت، بخوان صاحبان تزویر را با شیوه کجدار و مریز راضی کند، پیش ببرند. این روحی است که بقول اقای پورمندی قرار است در کالبد جامعه مدنی توسط سید خندان دمیده شود. از چنین ملودرام تدوین شده ای خوشتان نمی اید؟ معلوم میشود که شما اشپزی بلد نیستید، و نمیدانید که بقول ان کامنت گذار، ذیل مقاله ایشان، قیمه را با گوشت درست میکنند، که مخصوصا گوشت خون الود کودکان کوره اجرپزی خوشمزه تر است.