روشفنکر فمینیست متعهد
گایاتری اسپیواک،ترجمه: لیلا اسدی


• آنچه که قویا به ذهنم می رسد این است که در بسیاری از روش هایی که به عنوان فمینیسم به رسمیت می شناسیم تا به عنوان ورودمان در کار فمینیستی عملی کنیم، ما باید هنجارهای سوسیالیستی را فرض بگیریم، که در درون سرمایه داری نوشته شده اند، به این دلیل که به معنای معکوس کردن کاربرد سرمایه سرمایه داری در جهت استفاده های سوسیالیستی است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۱ اسفند ۱٣۹٣ -  ۱۲ مارس ۲۰۱۵



گایاتری اسپیواک، استاد دانشگاه کلمبیا در آمریکا، نظریه پرداز ادبی، فیلسوفِ فمینیستِ هندی تبار و بنیانگذار موسسه ادبیات تطبیقی و جامعه است. ۱ در میان آثار و نوشته های متعدد، شهرت اسپیواک بیشتر از همه مدیون مقاله معروفش با عنوان «آیا فرودست می تواند سخن بگوید؟»۲ (Can the Subaltern Speak?)‌ است. در این مقاله اسپیواک با بحث در مورد دینامیک قدرت و نژاد به رسم ساتی در هند اشاره می کند؛ رسمی که طی آن زنانِ مردانی که فوت می کردند، همراه با آنها سوزانده می شدند. او می گوید که همه ما از طریق تاریخ نگاری های وابسته به استعمار انگلیس و یا رهبران هندو شنیده ایم که چطور رسم خودسوزی، زنان هندی را سرکوب می کرده است اما هیچ وقت از زبان زنانی که این رسم را اجرا می کرده اند، حرفی نشنیده ایم. استدلال او این است که حوزه آکادمیک غربی تجربیات فرودستان را از طریق سیستم بازنمایی (Representation) مخدوش می کند یا نادیده می انگارد. ترجمه ارزشمند او از کتاب دریدا، فیلسوف فرانسوی، با مقدمه بسیار عمیقی که بر آن نوشت شهرتش را دو چندان کرد. اثر مهم دیگر او «انتقاد از خرد پساکلنیالیستی» ٣ (A Critique of Postcolonial Reason) است که طی آن استدلال می کند که چطور فیلسوفان مهم غربی نظیر کانت و هگل نه تنها صدای فرودستان را در آثارشان حذف کردند بلکه فعالانه مانع شدند تا غیراروپاییان موقعیت یک سوژه انسانی کامل را داشته باشند. اسپیواک خود را یک فمینیست مارکسیست ساختارشکن می نامد و زبانش زبانی فلسفی و پر از اصطلاحات و واژه هایی است که نه تنها ترجمه آنها به فارسی بسیار سخت است بلکه برای فهم آنها بیشتر باید به بررسی های دیگران از آثارش رجوع کرد. متن حاضر ترجمه بخش هایی از سخنرانی بلند او در دانشگاه کلمبیا با عنوان تعین فمینیستی است که در آن به تعهد اجتماعی روشنفکر فمینیست و چالش های آن اشاره می کند. آنچه اسپیواک در این خلاصه کوتاه می گوید لزوم همراهی تعین فمینیستی معرفتی مبتنی بر شناخت ساختارها همراه با تعهد کنشگری اجتماعی و سیاسی یک روشنفکر فمینیست است.

                                                                      ***
چطور در شغل حقوق بگیر خود، فمینیست هستم و این فمینیست بودن من چه نوع تعهد و روشنفکری است؟ به نظرم می رسد که اولین موضوع ورود ما در بحث فمینیسم این باشد که ما چگونه (حتی ناخواسته) انتخاب می کنیم تا از خودمان حمایت کنیم به این دلیل که با این شیوه حمایت می توانیم به تحلیل فمینیستی دنیای خارج از خودمان هم مشغول شویم. من اغلب فکر می کنم که فمینیسم در استخوان های من است اما باید پرسید چه نوع فمینیستی؟ اگر من تنها در صفحات نوشته های شما تعمق کنم، قادر به سخن گفتن درباره تعهدات اجتماعی به عنوان یک فمینیست نخواهم بود. وقتی به تعهد اجتماعی می رسیم، تکرار می کنم که باید به این فکر کنید که چطور انتخاب کرده اید که به حمایت از خود برخیزید. برای این که بر خلاف نظر شما، بسته به این که چطور انتخاب کرده اید، شما خود را در یک چرخش انتزاعی سرمایه و انعکاس کنش هایتان وارد می کنید که در تعهد شما تعیین کننده است.
وقتی به فمینیسم در استخوان هایم فکر می کنم، در وهله اول مادرم به ذهنم خطور می کند و بعد از او خاطرات به یاد مانده از مادربزرگهایم که متشکل از داستان هایی هستند که در خانواده ام روایت شده اند. اگر سرمایه، قوی ترین نوع کنشگری به سمت مدرنیته از قرن هفدهم تاکنون بوده باشد، هنگامی که اشکال حکمرانی و بازرگانی سابق به شیوه سرمایه داری تولید تغییر کرد در این مرحله من با یک اعتبار کنش گری قدیمی تر هم که همان هنجار دگرجنس گرا باروری ۴(reproductive heteronormativity) باشد متوقف می شوم. بگذارید بگوییم که تعهد فمینیستی حول این دو موضوع درونی شده سرمایه داری به عنوان مدرنیته و دگرجنس گرا باروری به عنوان مهمترین ابزار ضبط سرمایه، در حرکت است.
شغل، انتخاب یک شیوه زندگی است اما مانند بسیاری از افراد «متعهد» من هم همانند دیگران کاری دارم که خارج از محدوده این انتخاب است، این مشغولیت۲۰ ساله من، آموزش حداکثری در مناطق عقب افتاده غرب بنگال است. در ابتدا گفتم که وقتی از روشنفکر فمینیست صحبت می کنیم، ابزارسازی از شغل حقوق بگیری برای متناسب سازی شغلِ واقعی شاید خیلی هوشمندانه نباشد. ما باید با ورود در اصطلاحات به رابطه یا فقدان رابطه میان دو شغل فکر کنیم. اگر رابطه این دو شغل برای ابزارسازی است، پس من فکر می کنم که اغلب تمایل به انکار نقش اجتماعی بزرگتری وجود دارد که یک فرد به طور ناخواسته انتخاب کرده است. این فرض بر یک شغل حقوق بگیری همانقدر اعمال می شود که به یک شغل فئودالی مانند ازدواج هم می رسد. اجازه بدهید که به دقت از طریق معنای «آزادی انتخاب» فکر کنیم.
آزادی انتخاب همان چیزی است که برای مردمی که از لحاظ نژاد، طبقه و جنسیت نادیده گرفته شده اند، انکار می شود. وقتی از طریق آزادی انتخاب سخت تلاش می کنیم تا بهترین زیرساختار اجتماعی و سیاسی ممکن را بسازیم، نمی توانیم در کنش گری مان، آزادی انتخاب را به عنوان یک فرصت مورد مطالبه نادیده بگیریم. اما آزادی از سرکوب که تعبیر به آزادی انتخاب هم می شود، نمی تواند فی نفسه خودش یک هدف باشد. ما باید به خاطر بسپاریم که هدف آزادی برای توانایی فهم این است که، یک آزادی انتخاب سیاسی، اجتماعی و قانونی، قضایی محقق شده باید به افراد اجازه دهد تا درک کنند که این مفهوم یا استعاره از آزادی انتخاب-در برداشت از مدرنیته ای که عمیقا با سرمایه داری پیونده خورده- به عنوان جستجوی شادی تحریف شده است. دریغا که در حوزه شغل حفظ شده و شغل ناخواسته انتخاب شده مان است که ما در واقع در زندگی مان محدودیت های آزادی بیان را اجرا می کنیم و این همان جایی است که حقیقت تعهد ما نهفته است. سازش و مصالحه تقلیل ناپذیر باید به ما بیشتر در مورد تعهدمان بگوید تا کنش گری پایدار مبتنی بر حداکثر سازش به منظور دست یابی به حداقل کنش گری.
من فکر می کنم که روابط اولیه بین دانشگاه کلمبیا – مرکز فعالیت دانشگاهی من- و روستایی که در آن کار کنش گری می کنم ( که البته به معنای یک ابزارسازی اقتصادی شغل اول است) به گونه ای متحول شده است که کار من در روستا کار فکری ام را در دانشگاه تغذیه می کند. تنها شاهد من این است که اگرچه من با این شغل حقوق بگیری، درون محدودیت ها، شخصا بسیار مورد احترام هستم اما از نظر سازمانی پروژه های من علنا حمایت نشده اند. یعنی این که تعهد من به کار حقوق بگیری ام با کار دیگری تعین یافته که خارج از ارتباط من با نهاد دانشگاه است. من نمی توانم بیشتر از این در اثبات اعتبار آن جلو بروم.
با این وجود همچنان دارم این یادداشت را به سرعت قبل از این که چمدانم را ببندم تا سوار قطاری شوم که به روستای محل کارم می رود، می نویسم. آنچه که قویا به ذهنم می رسد این است که در بسیاری از روش هایی که به عنوان فمینیسم به رسمیت می شناسیم تا به عنوان ورودمان در کار فمینیستی عملی کنیم، ما باید هنجارهای سوسیالیستی را فرض بگیریم، که در درون سرمایه داری نوشته شده اند، به این دلیل که به معنای معکوس کردن کاربرد سرمایه سرمایه داری در جهت استفاده های سوسیالیستی است. جایی که کنشی از معکوس کردن- کاردبرد سرمایه- و توسعه سرمایه داری مشهود نیست مگر به عنوان قربانی دوردست (remote victim) جامعه مدنی بین المللی امروزه این وظیفه را به عهده گرفته است که من آن را به عنوان کارآفرینان اخلاقی خود گزین (Self-selected) در بسیاری از موقعیت ها تعبیر می کنم. این افراد مطمئن هستند که روش های جبران مشکلات جنسیتی می تواند بر حسب پدیده جنسیتی کردن مشکل و در قالب اصطلاحات کلی مقرر شده توسط روشهای مستندسازی حاکمیت جهانی محاسبه شود، هر واحدی که در جلسات مقدماتی بر سر آن مبارزه شده، هر چیزی که به ساده ترین وجه فهم و درک می شود در حد ارائه یک پاورپوینت یا در برنامه های مدیریت دانش و تصمیماتی که منطقی گرفته می شوند تا این که صرفا مبتنی بر تعهد باشند. کنش معکوس کردن کاربرد سرمایه یک نوع خاص از کنش ضد سرمایه‌داری است که مشابه فعالیت های کارآفرینی نیست وقتی که اغلب وابسته به بودجه شرکتی اند، خوشحال اند، و به عنوان جایگزینی برای سوسیالیسم بیش فعال مدنظر اینجا به کار می روند. در حالی که یک درک عمیق و آرام زبان که باید با دسترسی به زیرساختهای فرهنگی همراه شود تا تغییر واقعی بلند مدت را فراهم سازد، به شدت در این برنامه ها غایب است. اجازه بدهید بگویم که تمایز میان حل مسئله و یک چینش دوباره غیراجباری خواست ها (میان پزشکان بدون مرز و مراقبت های بهداشتی اولیه) اغلب در این موارد نادیده گرفته می شود. این نوع تعهد فمینیستی ابدا فمینیستی نیست اگر روشنفکر را شخصی در نظر بگیریم که شرایط موجود را قبل از انتخاب متقاعدترین ابزار برای حل یک مسئله، تحلیل می کند. مسئله ای که به عنوان یک مورد (case) ساخته شده با تامل در شبکه ایجاد شده توسط مردم و در یک سطح کاملا متفاوت در جامعه سرمایه داری، مورد تحلیل قرار می گیرد.
در این شرایط در روستایی در شرق هند که خیلی مرکز توجه هم هست، حداقل ( مشکل دیگر این است که ما تمایل داریم خیلی سریع به خاطر ایجاد اتحادهای بین المللی جامعه مدنی با فمینیسمِ فئودال خیرخواه جنوب جهانی، هرچیزی را تعمیم بدهیم)، دیدگاه حل مسئله می تواند بر موارد بسیار مشهود خشونت خانگی اعمال شود. اما بدون پیگیری حداکثری، با توجه به همه زیرساخت های پدرسالارانه ای که در کشور، مناطق محلی و دولت هست، و مهمتر از همه بدون یک درگیری واقعی با مشکلات که با یادگیری عمیق زبان همراه باشد و نیز چشم پوشی از ادعای داشتن همه جواب ها با وجود ساختارهای تثبیت شده هزاران ساله احساس و خواست ها، هیچ چیزی پایدار نخواهد بود مخصوصا وقتی که این فمینیست ها محل را ترک می کنند چون باید از آنجا بروند. همچنان که در مورد بهداشت و آموزش الگوهای جنسیتی، ما بیشتر از بزرگترها باید بچه ها را درگیر کنیم اگر بر آن هستیم که الگوهای رفتار جنسیتی درونی شده را زیر و رو کنیم، همزمان که این الگوها دگرگون می شوند خواست ها یا تمایلات نیز باید چینش دوباره ای داشته باشند تا امکان تصویر و ایجاد یک دولت دموکراتیک فراهم شود. حتی اینجا باید دوباره پرسید که یک روشنفکر دارای تعهد اجتماعی باید چه تلاش های دیگری بکند و به یاد داشته باشد که تغییر واقعی باید معرفتی باشد (مرتبط با دانش و میزان اعتبار آن) به جای یک تغییر صرفا معرفت شناسانه(مطالعه یا تئوری دانش)، تغییری که باید با تقویت تعین معرفتی و اخلاقی در خانه و در همان شرایط دردناک پرورش فرزند همراه باشد. شرایطی که عمیقا در درس های هزاران ساله آپارتاید طبقاتی و شکاف جنسیتی ریشه دارد و آشکارا مسئله او، او، او، او، او، او، (مرد است) که باید حل شود. با این حال باید گفت که آپارتاید طبقاتی بیشتر از شکاف جنسیتی فلج کننده است. همچنان که وقتی وارد یک طبقه متوسط روستایی می شوید، چهره زشت تری از خودش را نشانتان می دهد.
بنابراین از منظر شرح حال نویسی اعتراف آمیز خود به جای برگزیدن یک شیوه دستورالعملی اجازه بدهید تا بگویم که در کلان شهرها، مواجه شدن با نوعی از فمینیسم که خود در میدان مبارزه با نیروهای متعددی روبرو هستند مانند برتری طلبی مردانه ۵(Pallogocenterism) پسا فمینیسم درونی شده اخیر، جنبش های همجنس گرای جریان غالب که در حال بازتولید ریخت شناسی همجنس گرا هنجاری باروری هستند، تداوم مبارزات قانونی حقوقی و مقابله با جامعه بین المللی جهانی که بر مبنای رویکرد جنسیتی- خیرخواهانه بدون هیچ تحلیلی پیش می روند و با فئودالیته جنوب جهانی متحد شده اند؛ من ایستاده ام بر یک زمین روستایی، وضعیتی که در آن کار با زنان بسیار خوشایند است – اما واکنش دلچسب آنها نمی تواند سندی برای موفقیت های این دلمشغولی باشد – و بنابراین با توجه به زمان و تجربه ناشی از اشتباهات مکرر برای این که برابری انسانی هنوز مشابهت انسانی تصور می شود که درک آن بسیار آسان است. تعهد فمینیستی ام به یک لحظه تعیین کننده قبل از فعال شدن می رسد، لحظه ای که کودکان دختر و پسر بتوانند به سادگی یاد بگیرند که مثل هم و متفاوت باشند از هیچ شروع کرده اند از طریق واژن یا آلت جنسی مردانه، با واژن یا آلت جنسی مردانه به دنیا آمده اند و هر دو با سینه مادر تغذیه شده اند اما با مکر و حیله و با خشونت فیزیکی و رام و مطیع بودن نابود شده اند.
من همینجا باید حرفهایم را تمام کنم که اگر چمدانم را نبندم قطار را از دست خواهم داد. این سفرهای مرتب ۱۰ روزه کار پر استرسی است که با کار حقوق بگیری و دوره سخنرانی هایی همراه است که مستلزم سفر است. لذت می برم از این که با فقدان رسمیت مالی از دیگر سو اعتبار پیدا می کنم—هیچ چیزی به من نمی رسد مگر نامه نگاری های مرتبط با اداره مالیات آمریکا. اجازه بدهید با آنچه که باید تولید می کردم، پایان دهم. این که من می توانستم حداقل هزینه های سفرم را از درآمدم و مخارج روزمره ام کم کنم که از طرف اداره مالیات خواسته شد تا هر سال مورد بازخواست و حسابرسی قرار نگیرم.

۱ - english.columbia.edu

۲ - www.mcgill.ca/files/crclaw-discourse/Can_the_Subaltern_Speak.pdf

٣ - A Critique of Postcolonial Reason, Gayatri Chakravorty Spivak, Harvard University Press, June ۲٨,۱۹۹۹.

۴ - Reproductive Heteronormativity عبارتی است که اسپیواک در نوشته های خود به کرات به آن اشاره می کند به معنای این که: دگرجنس گرا بودن و باروری امری است معمول اما در واقع هنجاری است که جامعه از طریق ساختارهای قانونی، مذهبی، ساختارهای تأثیرگذار، ساختارهای سرزمینی و هر چیز دیگری به تولید آن می پردازد. این هنجار ممکن است در هر گوشه و کناری باشد اما چیزی نیست که از میان برود (۲۰۰۷:۱۹٣) دوجنس گرا باروری در واقع امری پیشینی هم بر سرمایه داری و هم بر سوسیالیسم است و استعمار را تثبیت می کند تا آنجایی که حتی هم استعمارگر و ملی گرایان ضد استعمار از آن به عنوان ابزاری برای برنامه های خود استفاده می کنند. تعریف فوق برگرفته از کتاب زیر است:

Hegemony and Heteronormativity: Revisiting The Political in Queer Politics, edited by Dr. Antke Engle, Dr. Maria do Mar Castro Varela, Prof Nikita Shawan Ashegate, Publishing Ltd, Dec ۱٨, ۲۰۱۲.

۵ - این عبارت به نام دریدا سکه خورده است که اشاره به رجحان و برتری مردانه در ساخت معنا دارد. یعنی قرار دادن نقطه نظر مردانه یا فالوس در کانون هر چیز که در تعریف جهان نقش ایفا می کند. برای توضیحات بیشتر رجوع کنید به:

Derrida and Feminism, Recasting the Question of Woman, edited by Ellen K.Feder, Mary C. Rawlinson, Emily Zakin, Psychology Press, ۱۹۹۷.

منبع: پلهایی برای زنان