قوه قضائیه جمهوری اسلامی
فعال مایشاء در زمینه اخلاق و هنجارهای اجتماعی


حمید آقایی


• مقوله جدایی دین از سیاست در بسیاری از کشورها امری بدیهی و پذیرفته شده و در قوانین آنها نیز منعکس گردیده است، اما برای اعتقاد به وجود اخلاقیات سکولار و مستقل از دین و مذهب هنوز راه طولانی در پیش است، زیرا تحولات فرهنگی و تغییر و تکامل هنجارهای اجتماعی فرایند بسیار طولانی و پیچیده تر از تحولات سیاسی دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٨ اسفند ۱٣۹٣ -  ۱۹ مارس ۲۰۱۵


* اخلاقِ مبتنی بر نسبیت، انسانیت و همدلی در برابر اخلاقِ استوار بر قدرت، سنت و دگماتیسم

شاید گزاره "اخلاق سکولار" برای برخی که سکولاریسم را فقط در جدایی دین از سیاست خلاصه می کنند کمی عجیب بنظر برسد. اما واقعیت این است که اگرچه سکولاریسم یک ایدئولوژی به معنی مصطلح آن نیست، اما یک نظام فکری و روش شناخت کامل و همه جانبه را ارائه میدهد.

همانطور که حوزه عمل و مسئولیت یک حکومت دینی و یا ایدئولوژیک، مانند جمهوری اسلامی ایران، فقط محدود به حفظِ امنیت نظام حاکم، اداره امور کشور و ثبات سیاسی جامعه نمی گردد، بلکه ارگانهایش بویژه نهادها و نیروهای امنیتی و قضایی آن، فعال مایشاء در تمام عرصه های خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و بطور مشخص یکه تازه در زمینه تعیین و تحمیل هنجارها و اخلاقیات هستند (بطوریکه با قاطعیت می توان گفت که حاکمیت اخلاق اسلامی جزئی جدایی ناپذیر از حاکمیت سیاسی نظام جمهوری اسلامی است)، اخلاقیات و هنجارهای سکولاریستی نیز جز جدایی ناپذیر از اندیشه و تفکر سکولاریسم می باشند.

قوه قضائیه در یک حکومت توتالیتر ابزاری است برای سرکوب و اِعمال حاکمیت در یک پوشش ظاهرا قانونی. اما قوه قضائیه جمهوری اسلامی بسیار فراتر از این حوزه عمل می کند و علاوه بر فعال مایشا بودن در حوزه قضا و جزا، در زمینه اخلاقیات و تعیین هنجارهای اجتماعی نیز یکه تاز است. گشت های امر به معروف و نهی از منکر، ممانعت از اجرای کنسرت، حلال و حرام کردن موسیقی، بستن در ورزشگاهها بر روی بانوان و حرام و غیر شرعی اعلام کردن مراسم چهار شنبه سوری از جمله نمونه های هستند از تحمیل و اجرای اخلاقیات و هنجارهایی که مراجع رسمی این حکومت منابع مشروعیت آنها را در قران و متون دینی جستجو می نمایند. اگر در یک جامعه آزاد و مدرن اخلاقیات و هنجارهای اجتماعی را قراردادهای اجتماعی و قوانین اساسی این کشورها رقم می زنند و تعیّن می بخشند، در جمهوری اسلامی اما اخلاقیات و هنجارهای اجتماعی باید در درجه اول از دین و بطور مشخص از قران و سیره پیامبر و امامان سرچشمه گیرند.

در کشورمان با تحمیل روزانه اخلاقیات اسلامی توسط قوه قضائیه و نیروهای امنیتی آن، که هدفشان هدایت زورکی مردم به بهشت ادعایی است، عملا زندگی روزانه و این دنیایی مردم تبدیل به یک جهنم واقعی شده است. روحانیون و مراجع وابسته به ولایت فقیه صریحا اعلام کرده و می کنند که مشکل ما مادیّات و اقتصاد نیست بلکه سعادت اخرویِ مردم است. و رئیس جدید مجلس خبرگان محمد یزدی همین قوت بخور و نمیر مردم محروم را نعمتی می داند که از آن باید بعنوان وسیله ای برای آخرت استفاده کرد؛ و مقامی دیگر می گوید که در سبد (البته خالی) مصرف خانوار بیاد مسائل اخلاقی و معنوی گذاشت؛ و سرانجام مراجع تقلید قم ،یکی پس از دیگری، با شکایت از شیوع منکرات در جامعه، که موجب تضعیف نظام اسلامی می شوند، ضمن انتقاد از وزارت ارشاد اسلامی از این وزارتخانه می خواهند که به وظائف خود عمل کند.

البته جالب توجه است که حتی در همین جوامع دمکراتیک و آزاد، که از یک نظام سیاسی سکولار برخوردار هستند و قاعدتا باید قرار دادهای اجتماعی اصول و مبانی اخلاقیات و هنجارها را تشکیل دهند، شاهد هستیم که گاه اخلاقیات و هنجارهای اجتماعی مترادف با ارزشها و نرمهای مذهبی شناخته می شوند. بویژه در جوامعی که هنوز فرهنگ مذهبی حضور گسترده دارد، دیده و شنیده می شود که "چگونه یک انسان غیر مذهبی می تواند معتقد و ملزم به ارزشهای اخلاقی باشد؟" و "مگر اخلاق بدون اعتقادات مذهبی و حضور خدا امکان پذیر است؟"

علت اینکه مقوله جدایی دین از سیاست در بسیاری از این کشورها امری بدیهی و پذیرفته شده و حتی در قوانین اساسی آنها نیز منعکس گردیده است، اما در مقابل، برای اعتقاد به وجود اخلاقیات سکولار و مستقل از دین و مذهب هنوز راه طولانی و بسا دشواری در پیش است، به این واقعیت باز می گردد که تحولات فرهنگی و تغییر و تکامل هنجارهای اجتماعی فرایند بسیار طولانی و پیچیده تر از تحولات سیاسی دارند. مضاف بر اینکه جنبه تقدس و الهی بودن اخلاقیات مذهبی همواره بصورت سپر و محافظی عمل کرده و می کنند که حتی بسیاری از دولتها را وادار نموده که جایگاه ویژه ای برای مذهب قائل شوند و به خود جرات نفوذ به حریم تقدس آنها را ندهند؛ و همینکه دین در سیاست دخالت نمی کند راضی باشند. تنها در معدود کشورهای غربی، مانند فرانسه، است که برای مثال حوزه آموزش و دین نیز از یکدیگر تفکیک شده اند.   

اما واقعا چرا آن اندازه که روی دخالت مذهب در سیاست حساسیت نشان داده می شود، به موضوع مذهب و اخلاق پرداخته نمی گردد و چرا سکولاریسم با وجودی که یک نظام فکری همه جانبه است صرفا محدود به جدایی دین از سیاست می شود؟ و سوال بسیار اساسی تر این است که آیا اخلاقیات و هنجارها باید اصولا ماهیتی عرفی داشته باشند؟ و مانند سیاست، مذهب در اخلاقیات و هنجارها نیز نمی تواند و نباید دخالت نماید؟

در کادر اعتقادات دینی، جستجوی مبانی و اصول اخلاقی از طریق متون دینی و یا مطالعه روش زندگی پیامبرن صورت می گیرد. در اسلام نیز سنت و قران دو منبع اصلی برای تعیین مبانی و اصول اخلاق بحساب می آیند؛ که در این رابطه، دلایل اصلی بر صحت و ارزشمندی این اصول همانا کلام خدا و وحی بودن قران و یا معصوم بودن پیامبر و در مذهب شیعه علاوه بر دو مورد قبل عصمت امامان دوازده گانه نیز می باشند. اما همانطور که می دانیم، اصول اخلاق دینی بدلیل برخورداری از منابع الهی و یا معصومیت پیامبر و امامان نه تنها بسرعت مطلق و خدشه ناپذیر می شوند، بلکه عدم تعهد و التزام نداشتن به آنها موجب مجازات دنیوی و اخروی برای خاطیان می گردد. این نحوه برخورد با اصول اخلاقی (مطلقیت آنها از یکسو و تعاقبات عدم تعهد به آنها) باعث می شود که اخلاقیات و هنجارهایی که بدین طریق تعریف و شکل می گیرند، کارایی عمومی و طبیعی خود را از دست بدهند و تبدیل به فروع و شرایع دین، البته فقط برای دین داران واقعی، بشوند؛ در حالیکه اخلاقیات اصولا ماهیتی عرفی و اجتماعی دارند و آنگاه می توان از اخلاقیات نام برد که تمامی بخشهای یک جامعه را در بر گیرند و با زندگی روزمره همه مردم در ارتباط مستقیم باشند.

به همین دلیل می توان گفت که اصولا اخلاقیات نمی توانند جنبه دینی و الهی بخود گیرند و ماهیتا مقولاتی عرفی و زمینی اند. در این رابطه در دیکشنری وست مینستر (Westminster Dictionary of Christian Ethics) آمده است: "دین و اخلاق باید جدا از یکدیگر تعریف شوند و از نظر اصول و مبانی هیچ ارتباطی با هم ندارند. اصولا ارزشهای اخلاقی و ارزشهای دین دو سیستم کاملا مجزا و دو راهنمای عمل متفاوت ارائه می دهند". در حقیقت در کادر این نحوه نگرش به دین و اخلاق دیگر نظرات کلیشه ای که "اگر خدا وجود نداشته باشد، همه چیز امکان پذیر است و عاملی نیست که مانع از اتکاب به جرائم بشود" کاملا بی معنی می گردند.

اصولا می توان گفت که اخلاقیات باید نسبی، نرم تن و قابل نقد باشند، زیرا در غیر این صورت کارایی خود را در فرایند تحولات اجتماعی از دست می دهند. از سوی دیگر در صورتیکه مبانی و اصول اخلاقی ریشه در فطرت و منش انسان نداشته باشد و با طبیعت انسان و تکامل سازگار نباشند، یا اصولا زمینه ای برای اجرا پیدا نمی کنند و یا فقط در اثر عواملی که منشاء خارجی دارند، از جمله ترس از مجازات و گناه کار شناخته شدن توسط خداوند، مورد تبعیت قرار می گیرند.

زمانی که کتب آسمانی و سنت پیامبران مبنای تعیین و ارزشگذاری اخلاقیات کتب آسمانی شدند، دو حالت بوجود می آید که عملا در تضاد با یکدیگر قرار می گیرند. از یکسو گفته می شود که قران کلام خدا است و بنابراین مطلق و خدشه ناپذیر می باشد، از سوی دیگر زمانی که برخی از دستورالعملهای قران و سنت، از جمله زدن و زندانی کرد زن، به اسیری گرفتن و یا کشتن کفار و مشرکین، قطع دست، مجازات به مثل و سنگسار مورد انتقاد قرار می گیرند گفته می شود که این دستورالعملها مربوط به شرایط اجتماعی و فرهنگی آن دوران بوده است و قابل اجرا در دوران حاضر نمی باشند. که این خود دلیل بارزی است که قراردادهای اجتماعی و اخلاقیات برخاسته از آنها اموری کاملا نسبی و انسانی هستند که در بستر تکامل اجتماعی شکل می گیرند و متحول می شوند. در واقع اگر قران و تمامی آیات آن مطلق و ازلی اعلام شوند، باید گفت که این کتاب یکی از غیر اخلاقی ترین و خطرناک ترین کتبی است که بشریت تا کنون بخود دیده است.

گفته می شود که اگر خدایی نباشد خوب و بدهای اخلاقی جنبه قرار دادی می گیرند و ممکن است که از یک جامعه به جامعه دیگر دچار تغییر و تحول شوند که در نهایت موجب هرج ومرج اخلاقی می گردد. اما آیا واقعا چنین است؟ آیا بسیار مشکل است که انسان فرای مطلق نگری و جستجوی ارزشهای ازلی و غیر قابل تغییر، با استفاده از منطق خود، احساسات انسانی، روحیه همدردی، یکدلی و قرار دادن خود در موقعیت دیگران خوب و بد را تشخیص دهد. آنچه انسان در درجه نخست نیاز دارد خودآگاهی نسبت به شرایطی که در آن قرار دارد و کوشش در انتخاب راه میانه بین دو سر طیف خوب مطلق و بد مطلق که فقط در عالم رویا وجود دارد، می باشد.

منتقدین اخلاق سکولار نمونه هایی از رهبران و رژیم های سکولار در قرن گذشته، از جمله هیتلر، استالین و رژیم پل پت بعنوان دلیل بر مدعای خود که اگر خدا نباشد همه جنایتی امکان پذیر است می آورند. اما اگر خوب دقت کنیم، اگرچه این رژیم ها ظاهرا مذهبی نبودند، اما با پیگری اهداف ایدئولوژیک که یا بر مبنای نژاد و یا حتمیت های تاریخی تنظیم وتدوین شده بودند، جنگ و کشتار های خود را توجیه می نمودند. در حقیقت آنان نیز بیش از آنکه با سکولاریسم و اخلاق سکولار هم خانواده باشند هموند مذاهب و ادیان، که آنها نیز از فلسفه مطلق گرا و غایت اندیش برخوردار بودند، هستند. همانطور که ما روزانه در جمهوری اسلامی شاهد هستیم.

بر خلاف ادعای نظام جمهوری اسلامی و روحانیون و مراجع شیعه، تشخیص خوب و بد و انتخاب راه معقول و انسانی امری است بسیار ساده و قابل اجرا، و انسان امروز نیازمند مبانی و اصول اخلاقیِ منبعث از منابع وحی، سنت و بحث های پیچیده فقهی نمی باشد. اخلاق سکولار اخلاقی است که بر مبنای شهود و فطرت طبیعی هر انسان، منطق و علوم بشری، و مهمتر از هر چیز بر اساس خودآگاهی انسان نسبت به موقعیت دائما متحول و متغیرش در فرایند تکامل جوامع بشری شکل می گیرد. شکوفایی و اعتقادُ فزاینده به اخلاقِ سکولار در حقیقت اعلام آغاز پایان نیاز بشر به اخلاقیات دینی است. شهود، نسبیت، همدلی و منطق بشری فرمول ساده ای است که می تواند بنیان کننده و تفسیرگرهمه اخلاق سکولار باشد.

http://haghaei.blogspot.com