مذاکرات هسته ای و تاثیر آن بر آینده سیاسی ایران - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : اردشیر زارعی قنواتی

عنوان : این انتخاب بین جنگ و صلح است نه روحانی و مصباح
بسیاری از هموطنان ایرانی ما در طی تمام این سال های پر از ماجراهای زشت و زیبا متاسفانه به جای درک درست از روند و پروسه های سیاسی داخلی و خارجی، در جهان مرزکشی شده "خیر و شر" سیر و سیاحت می کنند. چنانچه انگار یا باید سفید دید یا سیاه در حالی که تجربه سیاسی بعد از ۳۵ سال به اثبات رسانده است که این چنین دیدگاهی همواره ره به گمراهی می برد و موجب از دست دادن فرصت های مناسب می شود. من نمی دانم بعضی از دوستان چگونه یک تحلیل را از ابتدا تا انتها می خوانند و بعد طوری موضوع را در انتقاد مطرح می کنند که که برای نویسنده مطلب آن چنان تعجب برانگیز می شود که انگشت حیرت را باید به دندان بگیرد. در این تحلیل که با همکاری دوست خوبم جناب مسعودی نوشته شده است به روشنی واقعیت دعواهای درون نظام و سرنوشت پیروزی هر کدام شرح داده شده است و اصولا موضوع نگاشتن مطلب نه توجیه مشروعیت هیچکدام از این جناح ها بوده و نه اینکه اصولا توجیه گر هر کدام از جناح بندی های موجود. این تحلیل به زبان ساده می خواهد بگوید که موضوع حل و فصل مذاکرات هسته یی را به دلیل تاثیر آن بر وضعیت معیشتی زندگی توده های مردم و هزار بلای احتمالی دیگر که در صورت عدم توافق نهایی و تشدید تحریم، انزوا و حتی خطر بروز یک جنگ را موجب می شود، باید از دیگر موضوعات مورد مناقشه تفکیک کرد. چرا این دوستان به روشنی موضع خود را در مقابل پرونده هسته یی ایران روشن بیان نمی کنند و به تئوری تشدید مناقشه و احتمال سرنگونی به بهای فلاکت کشور اذعان نمی کنند. در مقابل حل و فصل پرونده هسته یی تنها گزینه یی که وجود دارد تشدید مناقشه است که کمترین آن تشدید تحریم ها و انزوای بیشتر کشور است. هیچ گزینه سومی که مطلوب دوستانی با مدعای مردمی باشد وجود ندارد. اتفاقا برای اینکه چنین دوستانی ما را متهم به همدستی با یک جناح خاص در درون نظام اسلامی نکنند به روشنی نیات و اهداف هر دو جناح شرح داده شده است. تنها در این بین یک فاصله گذاری بین ماهیت نظام و تقسیم بندی های سیاسی درون آن با یک موضوع حساس سیاسی "هسته یی" کشور انجام گرفته است و تاثیر این وضعیت بر موقعیت سیاسی تکنوکرات های نئولیبرال و تندروهای نومحافظه کار. البته بنده در طی این سال ها این اندازه با انتقادهای منحصر به فرد جناب "جنبش شکست نخوردگان" که این بار بنده را به غلط در طبقه بندی جناح چپ ملی اسلامی قرار داده است، آشنا هستم که دیگر زحمت جواب دادن به این اتهامات را نمی دهم. در پایان از شیدا که شاید به قول خودشان با این تحلیل مشترک ما هم موافق نباشد ولی جانب انصاف را رعایت کرده است تشکر می کنم.
با سپاس بیکران اردشیر
۶۷٣۲۴ - تاریخ انتشار : ۷ فروردين ۱٣۹۴       

    از : شیدا

عنوان : حمله به یمن
در پاسخ به دوستی که نظر خودشان را ابراز کرده اند به نظر من این یک تحلیل است که ممکن است من هم با آن موافق نباشم بیانیه سیاسی نیست که این گونه واکنش نشان داده شود. نکته جالب رویدادهای یمن است که عربستان با همه توان به این کشور حمله کرده است. این موضوع را می توان در ارتباط با تحلیل فوق بررسی کرد.
۶۷٣۰۵ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۴       

    از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : تلاش جناح چپ جنبش ملی اسلامی برای بقای بیشتر جمهوری اسلامی
این نه اولین بار است نه دومین که جناح چپ جنبش ملی اسلامی ، با بد و بدتر کردن جناحهای جمهوری اسلامی ، از ترس بدتر، مردم را تشویق به حمایت از جناح بد کرده است. از خمینی ضد امپریالیست علیه بازرگان لیبرال ، از رفسنجانی اصلاح طلب علیه خامنه ای، از خاتمی علیه خامنه ای، از موسوی علیه احمدی نژاد و امروز نیز از روحانی علیه خامنه ای. اینها تلاشهای مذبوحانه اینهاست برای اینکه این رژیم را نجات بدهند. اما اصل قضیه این است که سپاه و نظامیان با تمام قدرت در حال کنترل اهرمهای اقتصادی و سیاسی هستند و بزودی با تیپ پا آخوندها را نیز از صحنه خارج خواهند کرد. شکست مذاکرات اتمی، نه به معنی فاصله گرفتن از غرب که به معنی مذاکرات مستقیم سپاه و نظامیان با غرب خواهد بود. نه قدرت گرفتن روحانی قرار است برای مردم چیزی بیاورد نه قدرتگیری نظامیان. جمهوری اسلامی برای پیشبرد دو استراتژی سیستم سرمایه در ایران روی کار آمد : اول سرکوب انقلاب و جنبش انقلابی مردم و دوم گسترش نفوذ رژیم در منطقه تحت عنوان صدور انقلاب. این استراتژی رژیم شاه بود که شکست خورد و جمهوری اسلامی روی کار آمد که این استراتژی را با نام جدید به پیش ببرد. جنبش ملی اسلامی بعنوان پادوی این رژیم ، عمل کرده و تمام تلاشش گل آلود کردن آب برای نجات این رژیم است.
۶۷۲٨٣ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۴       

    از : آشنا ...

عنوان : در همین رابطه...
"... روی کار آمدن روحانی در ایران محصول پیروزی "اصلاحات" بر "بنیاد گرائی رادیکال" نبود. در ایران هرگز انتخابات آزاد صورت نگرفته است تا مردم ایران بتوانند نظریات خویش را بیان کنند و رژیم مورد علاقه خویش را بر سر کار آورند. همین که همه این انتخابات ها دروغ بوده است ، نشانه ترس رژیم از خواست مردم و حاکی از استبداد حاکم در ایران است . در ایران فقط هواداران رژیم از همه "حقوق دموکراتیک" برخوردارند و سایر نیروهای منتقد چه، ملی، لیبرال ، مذهبی ، سوسیال دموکرات ، کمونیست ، اتحادیه
های کارگری و صنفی و... نه تنها فاقد هر گونه آزادی و حقوق دموکراتیک هستند، از هیچ امنیتی نیز برخوردار نیستند. رژیم جمهوری اسلامی یا آنها را ترور می کند، به زندان می اندازد و یا اعدام می نماید. صلاحیت نامزدهای انتخاباتی را باید کمیسیونی
متشکل از افراد مورد اعتماد رژیم بنام "شورای نگهبان" تائید کند . انتخابات در ایران، تحت نظر طبقه حاکمه ایران و باندهای پر نفوذ در قدرت، مهندسی شده است. حاکمیت ایران در اثر فشارهای خارجی و نارضائی داخلی به علت فشارهای ناشی از تحریم، بیکاری، گرانی، فساد و دزدی و... مجبور به تسلیم شده است. رژیمی که از مردمش بیش از امپریالیسم بترسد راه دیگری جز تسلیم در مقابل فشارهای امپریالیسم ندارد. رژیمی که قادر نباشد مبارزه با دشمن خارجی را با تکیه بر مردم کشورش به پیش ببرد محکوم به شکست است . ولی برای جلب مردم باید حقوق قانونی آنها را برسمیت شناخت و به آنها امکان فعالیت و بیان نظریات خویش را داد. این امری است که در ایران انجام نمی شود.
مذاکرات سری آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی از زمان احمدی نژاد، یعنی از اوایل سال ۲۰۱۱ شروع شده است و ربطی به انتخابات روحانی ندارد. این توافقات سری تنها بر سر مسئله هسته ای نیست. احتمالا بر سر یک بسته پیشنهادی است که از نظر ما شامل سیاست خارجی ایران در منطقه و جهان ، ایجاد شرایط پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی و پذیرفتن پیشنهادات اسارت آور بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی، لیبرالیزه کردن کل اقتصاد ایران با تکیه بر نظم زدائی، خصوصی سازی
منابع ملی ، حذف یارانه های دولتی، حذف همه خدمات اجتماعی و پرورش طبقه ای نیازمند نان در جامعه ایران است که حاضر باشد در بدترین شرایط تحمیلی، برای سرمایه های امپریالیستی که به ایران سرازیر می شوند ،کار کند.رژیم روحانی شرایط را برای اسارت ایران فراهم می کند. این تحمیل و فشار نیازمند سرکوب طبقه کارگر و مردم ایران است. آقای روحانی فقط اصلاحاتی انجام می دهد که پای سرمایه گذاری امپریالیستی را به ایران باز کند و بیانیه بانک جهانی را بپذیرد. این گونه اصلاحات، نظر آمریکا را نیز تامین می کند. لیکن این نوع اصلاحات،برسمیت شناختن حقوق دموکراتیک مردم را در بر نمی گیرد.
در مورد مسئله هسته ای بر اساس اسنادی که تا کنون منتشر شده است، ایران تقریبا از همه حقوق خود گذشته است. اینکه امپریالیسم آمریکا حق ایران را در مورد غنی سازی اورانیوم برسمیت شناخته است، از متن سند نتیجه نمی شود. و چنانچه چنین تفسیری مجاز باشد، تازه این امر امتیاز ایران نیست، این حق را ایران با امضای اصل قرارداد منع گسترش سلاحهای هسته ای از همان بدو امر دارا بوده و به تائید و یا عدم تائید امپریالیسم نیازی نداشته است. در این توافقنامه ایران تاسیسات هسته ای خویش را تعطیل می کند و حق نظارت بی در و پیکر و جاسوسی و جستجو در ایران را بدون نظر و نظارت و اطلاع ایران، برای جاسوسان بین المللی برسمیت می شناسد. هرگونه ادامه فعالیتهای هسته ای ایران باید با توافق آمریکا باشد. و در عوض آمریکا حق دارد از اموال غیر قانونی مصادره شده ایران بدهکاریهای ایران به سازمان ملل و یا دانشگاههای ممالک غربی را بپردازد و به نوع خرید کالاهای مورد نیاز ایراننظارت کند و حق خرید و ورود آنها را به ایران بدهد یا ندهد. در این قرارداد، ایران از حق تصمیم گیری مستقل خویش گذشته است و هر تصمیم خود را منوط به موافقت "دو جانبه" یعنی موافقت امپریالیستها کرده است.
ما روی کار آمدن آقای روحانی را سیاستی می دانیم که از سه سال قبل توسط رهبران جمهوری اسلامی و با شرکت احمدی نژاد شروع شده و اکنون باید با دست روحانی بازتاب خارجی پیدا کند که نقطه عطفی تلقی شود.این سیاست نمی توانست با دست احمدی نژاد اجراء شود.
روحانیت درخیانت ملی ید طولانی دارد. دفاع رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ازحکومت استعماری عراق و افغانستان و همکاری با امپریالیسم آمریکا در اشغال این دو کشور ودر سرکوب حنبش ضد استعماری و همینطور حمایت از براندازی رژیم لیبی ،
همه بر ضد منافع ملی مردم ایران و منطقه است. پیروی ازسیاست بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و گام گذاردن در خصوصی سازیهای کارخانجات و شرکت ملی نفت و پتروشیمی بر اساس بند ۴۴ که از یک سیاست نئولیبرالی اقتصادی نشئت می گیرد تا بتوانند بار بحرانشان را بدون نظارت به ایران منتقل کنند، همه در جهت وابسته شدن ایران است. ازاین رو برای تحقق مطالبات دموکراتیک انقلاب بهمن، برای آزادی و حقوق اولیه و بنیانی کارگران و زحمتکشان و توده ها ی تحت ستم، برای دفاع از ادامه و تضمین استقلال سیاسی ایران، انقلاب دیگری باید سامان گیرد. انقالابی که رسالت پاسخ به این وظایف انجام نشده را داراست ..."
۶۷۲۶٨ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۴