جنگ جهانی ِ در پیش
آتش بس در لبنان طرح ریزی حمله به ایران را متوقف نساخت!


یورگن السر - مترجم: ناهید جعفرپور


• خشن ترین فراکسیون دیوان سالاری آمریکا یعنی نئوکان ها در زمان رئیس جمهور بوش روز به روز قدرت بیشتری گرفته و برنامه دمکراتیزه کردن کل جهان را از طریق جنگ های کنونی فرموله نموده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۷ آبان ۱٣٨۵ -  ٨ نوامبر ۲۰۰۶


دولت آنگلا مرکل اعلام نمود که تصمیم گرفته شده از سوی مجلس آلمان مبنی بر استقرار ارتش آلمان در لبنان چه به لحاظ برنامه ای و چه زمانی محدود می باشد. با وجود اینکه منطقه میان نوار غزه و خلیج فارس در آتش قرار دارد اما نخست وزیر آلمان با خوشحالی اعلام می کند که: "در خاورمیانه آتش بس برقرار شده است". همچنین وزیر خارجه آلمان والتر اشتاین مایر اعلام می کند که: "من مطمئنم که در آینده اروپا فاکتوری است برای صلح، همچنین در خاورمیانه".
به واقع هم حمله اسرائیل به لبنان تنها پیش درآمدی بود برای قتل عامی گسترده ترـ در هر حال این خود خواست و تصمیم طراحان جنگ در واشنگتن است.
سیمور هرش ژورنالیست آمریکائی   که شکنجه گاه های زندان ابوقریب را افشا نمود، بعد از مصاحبه های فراوان با سیاستمداران و سران ارتش آمریکا توجه همه را به این مسئله جلب می کند که حمله اسرائیل به لبنان بعنوان انعکاس آینه ایست برای آنچه که آمریکا برای ایران خواب دیده است.1
 
به هر رو این آخرین نمایش ناموفق ماند و با وجود شدت حمله های هوائی، حزب الله از لحاظ نظامی ضعیف نگشت. از سوی دیگراما این شکست، جنگ طلبان پنتاگون را هم ناامید و دلسرد نکرد. بر خلاف سخنان هرش برخی از افسران بخش فرماندهی نیروی نظامی آمریکا اعلام ناراحتی نموده بودند که دیوان سالاری بوش   این جنگ بمب ها را بیش از قد و قواره اش   ارزش گذاری نموده بود. هرش می نویسد: "زمانی که دودها محو شدند آنها ادعا خواهند نمود که این جنگ یک موفقیت بوده است و آنها برای حمله به ایران از قوت و قدرت کافی برخوردارند.
در هر حال تدارکات برای حمله به ایران در حال انجامند. تنها سئوال در این است که چه کسی قدم بعدی را بر می دارد. اواخر اوت اورشلیم پست گزارش داد که: "مقامات ارشد دولت اسرائیل وضعیت را درست بمانند 30 سال پیش می بینند. یعنی زمانی که جهان تلاش نمود هیتلر را آرام کند. حال اسرائیل باید خود دست بکار شود تا بتواند بدینوسیله حداقل روند برنامه اتمی ایران را آهسته تر سازد".
اوائل سپتامبر یاکوب اردی وزیر اسرائیل اعلام نمود که حمله نظامی بر علیه ایران حتمی است. وی همچنین گفت که این تصمیم حتما در مدت زمان ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش به اجرا درخواهد آمد. هفته گذشته اورشلیم پست از قول یکی از افسران ارشد اسرائیل اعلام نمود که فرماندهی ارتش اسرائیل از زمان آغاز آتش بس در لبنان مرکز ثقل طرح های خویش را بر روی ایران متمرکز نموده است. برگشت میشائیل لدن یکی از خشن ترین ماموران امنیتی ارتش آمریکا در شرایط فعلی به مفهوم گسترده شدن جنگ در خاورمیانه است.   ایدن می نویسد: "حتی اگر اسرائیل می توانست حمله ای استثنائی را در لبنان انجام دهد و تمامی تروریست های حزب الله را بقتل رساند باز هم این به مفهوم یک وقت کشی بود".
اسرائیل نمی تواند تنها حزب الله ی را که در لبنان می جنگد نابود کند همانطور که ما هم نتوانستیم با جنگمان افغانستان و عراق را تغییر دهیم. برای از بین بردن حزب الله احتیاج به تغییر رژیم در دمشق است. امنیت در عراق و افغانستان احتیاج به تغییر رژیم در دمشق و ایران دارد. لبنان، غزه، عراق و افغانستان جنگ هائی جدا از هم نیستند. 2   
چگونه می توان از جنگی منطقه ای صحبت نمود در حالیکه دامنه جبهه اش در حدود 4000 کیلومتر از دریای میانه تا پای هیمالیا کشیده می شود؟
 
خشن ترین فراکسیون دیوان سالاری آمریکا یعنی نئوکان ها در زمان رئیس جمهور بوش روز به روز قدرت بیشتری گرفت و برنامه دمکراتیزه کردن کل جهان را از طریق جنگ های کنونی فرموله نمود.
بله از زمان صعود مشکلات عراق تا جنگ لبنان ستاره کاخ سفید در حال سقوط بود تا اینکه حملات اسرائیل شروع شد. "پایان انقلاب بوش" اسم مقاله ای است که در ماه یولی و اوت در پرنفوذ ترین نشریه استراتژیکی "فوریگن آفرس" چاپ شده بود. در این مقاله آمده است که: "در حالیکه بوش در احساس خوش انقلاب خود بسر می برد اما این انقلاب مدتهاست که به پایان رسیده است". یک چنین مقاله ای هم در روزنامه تایمز شماره 17 یولی آمده است. در آنجا نوشته شده: "پایان دیپلماسی کابوئی". همچنین یکی از روسای نئوکان یعنی ویلیام کریستول در ماه مه 2006 در مجله اش "د ـ   وکلی   استاندارد" شکایت دارد که بسیاری در دولت   آمریکا دیگر به دکترین بوش اعتقادی ندارند و برای اجرای آن تلاش نمی کنند".   
نئوکان ها برای اینکه برنامه بوش را نجات دهند آس اسرائیل را رو کردند. استپان اسنیگوسکی سیاست دان آمریکائی می گوید: "اما جنگ لبنان بی توجه به پایانش یک "وین وین سیتویشن" رابرای مقاصد بعدی تصویر نمود. موفقیت اسرائیل دعوتی می بود برای خاتمه دادن به مشکل ایران ضعیف شده   و شکست اسرائیل خط تاکید بر تهدید مستقیمی کشید که ایران و اسلامی های رادیکال شکل داده اند".
  اورشلیم از سال 2000 خود را برای جنگ لبنان آماده کرده بود. اما تصمیم برای حمله آنطور که بنظر می رسد همین اواخر گرفته شد. در زمان تدارک این جنگ اشتباهات بسیاری از سوی ارتش اسرائیل رخ داد که بدنبال خود موجی از اعتراضات بر   علیه فرماندهان ارتش را بدنبال داشت. مثلا تاریخ شروع حملات می بایست 17 و 18 یونی باشد درست زمانی که انستیتوی "آمریکن   انترپرایز" یکی از چهره های معروف نئوکان ها را به یک کنفرانس در کلورادو دعوت نمود. در آنجا دیک چنی از جمله کسانی را که ملاقات نمود نخست وزیر اسبق و چهره معروف حزب لیکود یعنی بنیامین نتانجاهو بود. مسلما برای حمله به لبنان توجیهاتی هم طرح ریزی شده بود اما دقیقا ربوده شدن دو سرباز اسرائیلی   توسط حزب الله توجیه بسیار خوبی برای حمله بود. امین هوتایت ژنرال اسبق ارتش لبنان که در سال 2000 مسئول تعیین خط آبی میان لبنان و اسرائیل بود ادعا کرده است که سربازان در مناطق زیر نفوذ دولت لبنان اسیر شده اند. در واقع در جاده ای که 120 کیلومتر درون خاک لبنان قرار دارد. وی در مصاحبه با روزنامه یومیه گاردین می گوید: "در آنجا هیچگونه سیم خارداری یا علامتی وجود ندارد و حزب الله هم آنها را داخل مرز لبنان دستگیر نموده است و به هیچ وجه از مرزهای اسرائیل گذر ننموده است. آن منطقه منطقه ای غیرمسکونی و جنگلی است که تنها به درد سربازان حزب الله می خورد. البته ما آن جاده را هم اکنون بسته ایم".
از همان آغاز واشنگتن برای پیشبرد اهدافش از اسرائیل استفاده نمود. رسانه های اسرائیلی نوشته اند که آمریکائی ها از اسرائیل خواستند که حملات هوائی اش را تا کشور همسایه لبنان یعنی سوریه گسترش دهد. 3
  آوی پریمور سفیر اسبق اسرائیل در برلین در پروتکلش یک چنین مشاهده مشابهی را ارائه داده است و گفته است که این آمریکائیها بودند که از مذاکرات اسرائیل برسر بلندی های جولان جلوگیری کردند. زیرا که آنها سوریه را می خواهند ایزوله کنند و رژیم اسد را سرنگون کنند. 4
  در تاریخ 28 یولی بوش اعلام نمود که ملاقاتی با بلر نخست وزیر بریتانیا خواهد داشت: موضوع دیگر بر سر لبنان نیست. (......) من فکر می کنم حزب الله زیر پوشش ایران است".وزیر امور خارجه آمریکا خانم ریس قبل از این مذاکره اعلام نموده بود که جنگ لبنان و اسرائیل دردهای زایمان یک خاورمیانه جدید است. کریستول در روزنامه "ویکلی استاندارد در مقاله ای تحت نام "این جنگ ماست" می نویسد: "آمریکا باید بر علیه خشونت اتمی ایران وارد عمل نظامی شود. وی می نویسد برای چه باید منتظر نشست؟ بلکه باید با یک حمله نظامی تاسیسات نظامی ایران را از بین برد. جان پود هورتز پسر نئوکان معروف نورمن پودهورتز این سکوت آمریکا را به باد انتقاد گرفته و می گوید که آمریکا و اسرائیل باید در این جنگ ضد ترور کوشاتر باشند. وی در ادامه می گوید: "آیا می توان در جنگی برنده شد زمانی که یکی از طرفین جنگ این چنین خودش را محدود می کند؟". وی در آخر می گوید آیا آمریکا و بریتانیا می توانستند در جنگ جهانی دوم پیروز شوند اگر این دو کشور حاضر نبودند درسدنر را بمب باران کنند و یا روی هیروشیما و ناکازاکی بمب اتم بیاندازند؟".5
 
این منطق مسلما از مغز دیوانه ها و جانی ها بیرون می آید و نظر تنها یک نفر هم نیست. خود رئیس جمهور آمریکا هم این چنین می اندیشد. برای اثبات این ادعا به نامه ژنرال ارشد آمریکا به کاخ سفید در بهار 2006 نگاه می کنیم. در این نامه آمده است: "آنها بر علیه فرمانده کل شان که می خواهد در صورت حمله به ایران از تسلیحات اتمی استفاده کند اعتراض می نمودند و تهدید به عدم اجرای این دستور کردند". پودهورتز در اینجا می گوید در صورت یک هیروشیمای دوم و یا درسدنر دوم کسانی که به آنها حمله می شود هم پاسخ را با حمله متقابل می دهند. در اینجا نقش حزب الله بسیار مهم است. مهمترین ارتش آمریکا در خاورمیانه یعنی ارتش اسرائیل اینبار بشدت مورد حمله قرار می گیرد بخصوص این بار تل آویو مرکز حمله خواهد بود و این خود دلیل خشونت اسرائیل است ".
با وجود هفته ها حملات شدید اسرائیل اما سازمان های زیر زمینی خنثی نشدند. انهدام غالب جاده ها و پل های مسیر سوریه توانست نیروی آنها را ضعیف کند. اگر که لشگر اتحادیه اروپا مرزهای لبنان را کنترل کنند تا از قاچاق اسلحه از راه های آبی جلوگیری شود آنزمان امکانات دیگر هم قطع خواهد شد. از همه مهمتر جلوی یک کار باید گرفته شود و آنهم این است که رهبری ایران هنوز بهترین اسلحه اش را رو نکرده است. برای این کار حزب الله به اندازه کافی مورد اعتماد ایران نیست. اما در صورت حمله آمریکا به ایران از آن استفاده می کند و دقیقا ارتش آلمان و سایر کشور های اتحادیه اروپا این وظیفه را دارند که از آن جلوگیری کنند. قطعنامه 1701 به آنها این اجازه را می دهد که این کار را کنند و ارتش آنها را بطوری اتوماتیک شریک ارتش آمریکا در جبهه جنوب در جنگ آینده می سازد. در این صورت پس کسی دیگر نباید از اینکه حزب الله مقابله به مثل می کند شکایت نماید.
 
درست بعد از حمله اسرائیل به لبنان نوت گینگ ریش دمکرات صاحب نفوذ آمریکائی گفت که او قصد دارد برای انتخابات ریاست جمهوری سال 2008 خود را کاندید نماید: "ما   در آغاز آن چیزی قرار داریم که من از آن بعنوان جنگ جهانی سوم نام می برم و متاسفانه بوروکراسی ما به اندازه کافی در این رابطه عکس العمل و موضعی درست ندارد. این خود جنگی 58 ساله برای نابودی اسرائیل است (...)". وی همچنین در سخنرانی دیگر خود از کره شمالی، ایران، سازمان های تروریستی مختلف، ونزوئلا و کوبا برای اثبات ابعاد گسترده این خطر نام برد.
اینکه افسران آمریکائی از ضرورت یک جنگ جهانی جدید صحبت می کنند را درست بعد از 11 سپتامبر 2001 می توانستیم مشاهده کنیم.
 
برای اولین بار الیوت کوهن در تاریخ 20 نوامبر 2001 در وال استریت ژورنال از این واژه استفاده نمود: "جنگ جهانی سوم". کوهن در زمان بوش پدر در پنتاگون مسئول اولین تحقیق رسمی در باره جنگ 1991 عراق بود. این مسئله را پود هوریتس در تاریخ فوریه 2002 مجددا با ارائه مدارکی در مجله " کومنتری" مطرح نمود و نوشت: همانطوری که ایالات متحده آمریکا در جنگ جهانی دوم قدرت های فاشیستی را شکست داد امروز هم همین امر صادق است و باید کشورهای عربی را اشغال نمود و دمکراسی را در آن کشور ها پیاده نمود". کمی بعد از علنی شدن این مقاله بوش پسر در سخنرانی اش در تاریخ آخر ژانویه 2002 برای اولین بار از "محورهای شر" صحبت نمود و از کشورهائی با رژیم های متفاوت که به این محورهای شر تعلق دارند چون کره شمالی و ایران و عراق نام برد. این سخنرانی توسط   داوید فروم تنظیم شده بود که بعدا وی و ریچارد پرله مشاور پنتاگون آنرا بصورت کتابی منتشر نمودند. در این کتاب آنها خیلی صریح اعلام می نمایند که مسئله بر سر اسلام نیست بلکه مسئله بر سر هر آن چیزی است که در خاورمیانه وجود دارد که در مقابل اهداف آمریکا قرار می گیرد از مذهبیون افراطی گرفته تا سنی ها و شیعیان و کمونیست ها و حتی فاشیست ها و...
 
نئوکان چه می کند؟ آمریکائی ها یوگسلاوی را منهدم نمودند به افغانستان و عراق حمله کردند. در افغانستان جنگ گسترش پیدا نمود و در عراق هیچگاه به پایان نرسید در واقع آنها هیچ موفقیتی بدست نیاوردند اما با این وجود می خواهند جنگ هائی جدید   را آغاز کنند. حتی عاملان امپریالیستی چون زیبگینو برژینسکی، هنری کسینجر و گئورگ سوروس که همه چیز بودند بجز فرشته صلح آنها هم به این وحشی گری ها پشت نموده و آمریکا را از گسترش نظامیگری حذر می دهند. زیرا که نه تنها ظرفیت ارتش آمریکا به پایان خود رسیده و ارتش خسته شده است بلکه اندازه قروض آمریکا پایانی ندارد. در هر حال با این حال و روز آمریکا هیچ فتحی صورت نخواهد پذیرفت. اما دولت بوش بدنبال منافع مالی اقتصادی دیگری چون طلای سیاه است. مثلا اگر ما به قیمت نفت توجه کنیم   می بینیم که: در آغاز این عصر قیمت هر بشکه نفت خام 20 دلار بود در حالیکه بعد از حمله های بوش به این کشور ها قیمت هر بشکه   نفت خام تا 3 برابر و نیم صعود نمود.
 
یکی از نئوکان های ماکیاولی بنام لدن می نویسد: "نام ما خالق انهدام و ویرانی است. انهدام در جامعه خودمان و در خارج از کشور. ما هر روز نظم قدیم را در هم می شکنیم (...) دشمنان ما همیشه از این انرژی و خلاقیت ما که رسوم (حال این رسوم هرچه که می خواهد باشد) آنها را به مخاطره می اندازد تنفر داشته اند".
 
اما شاید برای این سخنان جنون آمیز هم توضیحی وجود داشته باشد به این صورت که هر چه جهان بخصوص جهان اسلام دچار هرج و مرج شود به همان اندازه هم قیمت نقت صعود می کند. در حالیکه صنعت بخصوص صنایع آمریکائی از این مسئله رنج می برند، بخش های نفتی از این ماجرا سود می برند. این بخش های نفتی به دولت آمریکا تسلط دارند: خود بوش از این بخش برمیخیزد. چنی مدتهای طولانی رئیس کنسرن هالی بورتون بود و رومزفلد و پرله با وجود اینکه سرمایه شان را از استخراح طلای سیاه کاسب نمی شوند اما بعنوان سرمایه گذاران در بخش تسلیحاتی به پول کثیف این استراتژی هرج و مرج وابسته اند و می خواهند تنها با آتش زدن جهان جیب های خود را پر سازند.
 
پشت پرده:   نئوکان ها: اهداف و افراد
برخلاف محافظه کاران سنتی که خواهان دوری از جار و جنجال بودند، محافظه کاران جدید (نئو کان یا نئولیبرال) طرفدار حمله های نظامی جهانی هستند.   چپ های قدیمی سال های 60 که دچار انشعابات پی در پی شده بودند در سال های 70 در حزب جمهوری خواهان جمع شدند و در زمان حکومت ریگان و بوش پدر در پست های کلیدی دیوان سالاری آمریکا مشغول به کار شدند. از اواسط سال های 90 آنها نقشه رسیدن به مرکز قدرت را در سر می پرورانند.
 
مغز های دارودسته برک از سال 1996 استراتژی خشونت باری را برای خاورمیانه دنبال می کنند. از این رو آنها به نخست وزیر اسبق اسرائیل بنجامین ناتان یاهو پیشنهاد نمودند که سیاست اسلو را که در باره اش با فلسطینی ها در حال مذاکره بودند کنار بگذارد و در منطقه سیاست نظامی را دنبال کند: در ابتدا می بایست هدف این استراتژی مهم تغییر رژیم در عراق باشد و در مرحله دوم به مشکلات لبنان و سوریه و ایران پرداخته شود. سوریه می بایست از لبنان رانده شود و دست آخر اسرائیل به کمک آمریکا حمله نظامی به لبنان را به انجام رساند و در شمال لبنان به مرزهای حزب الله وارد شده و بعد از پیروزی ایران و سوریه را بعنوان مسئولین اصلی هرج و مرج مورد حمله قرار دهد. در هر حال در تجربه عملی هم ما شاهد بودیم که وقایع خاورمیانه هم درهمین مسیر سمت و سو داشت.
 
در مدارک "بازسازی قدرت دفاعی آمریکا: استراتژی ها، ذخایر برای عصر جدید" که در سال 2000 در 80 صفحه تنظیم گردید آمده است که "آمریکا با تمامی ابزاری که در خدمت دارد و در نهایت از طریق نظامی باید در سرتا سر جهان رهبریت خویش را به اثبات رساند". همچنین در این مدارک آمده است که "ارتش می باید در آسیای مرکزی و خاورمیانه پایگاه های نظامی آمریکا را برقرار سازد و این پایگاه ها باید از این توانائی برخوردار باشند که همزمان در جبهه های متفاوت به جنگند و پیروز شوند".
این مدارک در باره طرحی است که برای "آمریکای نوین قرن حاضر" از سوی مهم ترین سازمان نئوکان (پ ان آ س) که در سال 1997 تاسیس شد، نوشته و علنی شد. از کسانی که این طرح را پشتیبانی و امضا نمودند می توان از ویلیام کریستول و ریچارد پرله و همچنین دیک چنی و پاول ولفویتز رئیس بانک جهانی، دوگلاس فایت بعنوان مرد شماره دو پنتاگون، لویس لوبی رئیس دفتر چنی و سالم خلیل زاد سفیر افغانستان و سفیر سازمان ملل متحد جان ار بولتون نام برد.   10 نفر از 18 چهره مهم پشتیبان این طرح در دولت بوش پسر صاحب منصبند و در شغل های کلیدی بسر می برند و در تصمیم گیری های دولت بوش نقش تعیین کننده دارند از همه مهمتر تمامی تصمیمات پنتاگون از زیر نظر این اشخاص می گذرد. در حزب دمکرات ها سناتور اسبق کنگره آمریکا جوزپ لیبرمن و نوت گینگریش اسب های ترویای نئوکان ها می باشند.
  
منبع: Jungewelt Oktober2006
 
ماخذ ها:
1 Seymour M. Hersh, Watching Lebanon, The New Yorker, 21.08.2006
2 Michael Ledeen, The Real War … one more time, National Review Online, 14.08.2006
3 Hans-Christian Rößler, Eingeschränkte Möglichkeiten, Frankfurter Allgemeine Zeitung, 1.9.2006
4 Avi Primor, Wege aus der Klemme, FAZ, 29.08.2006
5 John Podhoretz, Too Nice to Win?, New York Post 26.7.2006