گله های اسب و توده ای از گوسفندان


حمید آقایی


• مقایسه ای ساده بین رهبرانی که در قرن بیستم میلادی انقلابهای سیاسی، اجتماعی و یا فرهنگی را رهبری کردند، به روشنی تفاوت رهبرانی را که آخرت اندیش بودند و از یک ایدئولوژی خاص تبعیت می کردند و اراده گرایانه قصد پیاده کردن مدل مطلوب خود را داشته اند، با رهبرانی که آغازگر یک جنبش عمیق ضد تبعیض نژادی، ضد استعماری و رهایی بخش بودند را بخوبی نشان می دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۰ فروردين ۱٣۹۴ -  ٣۰ مارس ۲۰۱۵


روانشناسان معتقدند که تنها ده در صد از ارتباطات انسانی (human communications) زبانی و کلامی هستند، و حدود نود در صد از پیامهای ما از طریق رفتارها و واکنشهای غیرکلامی منتقل می شوند. با وجود این اما، در فرهنگ، آموزش و روابط اجتماعی بیش از هر چیز بر مبادلات کلامی، نوشتاری و تقویت نیروی حافظه برای یادگیری نوشتارها و لغات تاکید می گردد. این تفاوت بارز را ما در میان حیواناتی که در رده های بالایی از مراتب تکاملی قرار دارند نیز بخوبی می توانیم مشاهده کنیم. بخش اعظم ارتباطات و مبادلات بین حیواناتی مانند اسب و یا دولفین غیر زبانی هستند و هوش و ذکاوتی که این حیوانات در فرایند تکامل کسب کرده و از خود بروز می دهند بیشتر در چهارچوب هوش عاطفی (emotional intelligence) قرار می گیرند تا هوش مغزی و عقلی.

در زمینه قدرت و نیروی حاصل از این استعداد در میان موجوداتی که گله وار زندگی می کنند، مانند اسب در دنیای وحش، مطالعاتی خانم لیندا کوهانف (Linda Kohanov) انجام داده که در کتاب وی تحت عنوان قدرت گله (the the power of the herd) آمده است. در این کتاب به مقوله رهبری (جمعی) و توانایی استفاده از هوش عاطفی در فرایند تکامل اجتماعی توجه ویژه ای شده است.

در رابطه با نحوه عملکرد هوش عاطفی در هدایت یک گله باز هم می توان به نمونه های بیشتری از دنیای حیوانات اشاره کرد. گله انبوه پرندگان را هنگام غروب آفتاب در نظر بگیرید که چه مناظر زیبا و دائما متغییری در افق و در فراز درختانی که سرانجام بر شاخه های آن، برای خواب شبانه، خواهند نشست بوجود می آورند. ما انسانها چون عادت به نظم و حرکت در یک جهت خاص کرده ایم می پنداریم که اشکالِ مزبور کاملا بی نظم و هدایت نشده اند و این پرندگان بدون یک رهبری مشخص در حال پروازند. اما در دنیایی که ارتباطات آن عمدتا بر مبنای هوش عاطفی صورت می پذیرد این اشکالِ ظاهرا بی نظم، نظم طبیعی و رهبری دست جمعی خاص خود را به نمایش می گذارند که پیامهای آن از طرق دیگری، متفاوت با مکالمات زبانی، منتقل می گردند. این پدیده را ما در گله برخی از ماهیها مانند دولفین نیز مشاهده می کنیم، که در حرکت های دسته جمعی و دائما متغییر آنها کمتر اتفاق می افتد که تک موجودی از گله جدا افتد.

در نقطه مقابل، گله ای از گوسفندان را که از لحاظ هوش عاطفی در رده های پایین تری قرار دارند، در نظر بگیرید. این گله حتما محتاج یک رهبری مشخص است که آن را به حرکت وادارد، وگرنه بر جای خود خواهد ایستاد و نمی داند که به چه سمتی حرکت خود را آغاز نماید. جهت حرکت دسته جمعی اش نیز یک سویه و یک شکل است و تک تک اعضای آن سر به پائین بدنبال جلودار خود حرکت می کنند. که البته همواره امکان دارد که گوسفندی در اثر بی توجهی شبان از گله جدا افتد.

موضوع مشترک این نمونه ها از دنیای حیوانات مقوله رهبری و هدایت دسته جمعی است که بر مبنای هوش عاطفی و هوش اجتماعی (social intelligence) می تواند صورت گیرد. اما اگر حدود نود در صد از ارتباطات ما انسانها نیز غیر کلامی هستند و انسان یکی از با هوش ترین موجودات می باشد، آیا نمی توان نتیجه گرفت که اصولا پدیده رهبری در نسل بشر نیز در درجه نخست باید پدیده ای غیرکلامی و زبانی و بعبارت دیگر بر مبنای هوش عاطفی و هوش اجتماعی باشد؟

تاریخ بشر نشان می دهد که رهبران بزرگی که سرفصل های مهمی در فرایند تکامل جامعه بشری گشوده اند، اتفاقا با استفاده از توانایی های ویژه خود که بسیار فراتر از صرفا استعدادهای کلامی و زبانی بوده اند، قادر گردیدند در جامعه تحت رهبری خود، هوشِ عاطفی، هوش اجتماعی و بدنبال آن شرایط آغاز یک جنبش اجتماعی و سپس تعادل و بالانس در فرایندهای بعدی آنرا تقویت کنند و فراهم آورند. رمز ماندگاری نام رهبرانی مانند نلسون ماندلا، مهاتما گاندی و لوتر کینگ قطعا در رهبری سیاسی مردم خود نمی باشد و پیامهای بجا مانده از آنان نیز صرفا محدود به پیامهای سیاسی و مربوط به جامعه خاصی که از آن برخاستند، نبودند.

نقش کاریزماتیک چنین رهبرانی در درجه اول بخاطر شخصیت و نوع رابطه انسانی، عاطفی و بسیار فراتر از رابطه های کلامی و نوشتاری آنها است. نقشی که آنان را در مرتبه ای کاملا متفاوت با رهبران سیاسیِ معمولی قرار می دهد. این رهبران چشم انداز و آینده ای برای جامعه بشری ارائه می دهند که تحقق آن تنها در یک فرایند طبیعی و تکاملی امکان پذیر است، فرایندی که ممکن است چندین نسل بدرازا بکشد. فرایندی که آرشیتکت آن شکل و تحقق نهایی آنرا به چشم خود نخواهد دید. جنبشی که این رهبران از خود بر جای می گذارند، جنبشی است تحول طلب که هم آوازی و هماهنگی بیشتری با ذات بشر، بعنوان یک موجود تکامل یافته و برخوردار از هوش عاطفی، دارد؛ حرکتی است که قبل از اینکه صرفا بر کلام و منطق سیاسی استوار باشد بر هوش عاطفی و اجتماعی سوار است؛ و جریان اجتماعی است که بجای اینکه بخواهد اراده گرایانه پیروان خود را گوسفند وار بسوی هدف مورد نظر خویش هدایت کند، هوش عاطفی و هوش اجتماعی مردم خود را بیدار می نمایند و آنان را بعنوان اعضای مستقل جامعه خود که نقش مستقیمی در رهبری دست جمعی دارند بر می انگیزاند. انقلابی که آنان در عواطف و احساسات مردم خود ایجاد می کنند، در عین برخورداری از یک تفکر انقلابی و نو، قرار نیست موجب یک انقلابی سیاسی برانداز و سریع و خارق العاده گردد، بلکه در عمل، حرکتی اجتماعی، فراگیر و تحول طلبی را موجب می شوند که محصولات آن بتدریج بعمل می آیند.

به این بحث همچنین می توان از منظر یک تفکر جامع و آینده نگر که در جوامع مسیحی و غربی به (cathedral thinking) معروف است نگاه کرد. در تفکر آینده نگر، همانطور که از نام آن برمی آید، چهارچوب و طرحی ارائه می شود که دامنه های آن محدود به آینده نزدیک و نسل حاضر نمی گردد. در هنگام استفاده از این گزاره، به نمونه هایی از جمله کلیسای معروف بارسلونا اشاره می شود که آنتونیو گادی آنرا طراحی کرد، اما مراحل ساخت آن بسیار طولانی تر از عمر وی شد و او نتوانست نتیجه طراحی خود را که همچنان ادامه دارد ببیند. کلیسای نتردام نیز به همین ترتیب طراحی و در یک دوره بسیار طولانی تر از عمر آرشیتکت آن بنا گردید. زیبایی و ماندگاری این آثار اما نشان می دهند که آرشیتکت آنها از یک نگرش آینده نگر و خارج از استانداردهای موجود برخوردار بوده و با شور، هوش عاطفی و نگرش آینده نگر خود توانسته چند نسل را به تحرک و همکاری وادارد تا آنرا به انجام برسانند. لئوناردو داوینچی نیز از چنین توانایی برخوردار بود.

این اصطلاح امروزه در بسیاری از زمینه های تولیدی،کاربردی و حتی آموزشی بکار گرفته می شود. به این معنی که طراحی و برنامه ریزی در زمینه های نام برده نباید صرفا محدود به یافتن پاسخ به نیازهای نسل حاضر و یا حتی نسل بعد گردند. طراح و یا نظریه پرداز آن نباید در فکر نتایج زودرس باشد، وی باید از قدرت و نگرشی انقلابی، تکاملی، الهام بخش و هوش عاطفی برخوردار باشد تا بسیاری را به همکاری و همراهی وادارد.

این طرز تفکر در برابر طرز تفکری که نتایج زودرس و سریع (quick-fix) را برای پاسخ به نیازمندی های روزانه (که معمولا مصرفی هستند) دنبال می کند قرار می گیرد. ما این دو طرز تفکر را در میان رهبران سیاسی نیز مشاهده می کنیم، از یکسو رهبرانی که قصد دارند تفکر انقلابی و بنیان برافکن خود را اراده گرایانه و سریع تحقق ببخشند؛ و از سوی دیگر رهبرانی که قبل از اینکه یک رهبر سیاسی و انقلابی باشند، یک رهبر اجتماعی هستند و بر این واقعیت آگاهند که تحولات عمیق اجتماعی و فرهنگی تلاش و کوشش همگانیِ نسلهای بیشماری را می طلبد، رهبرانی که در پی دیدن نتایج زودرس عمل خود نمی باشند؛ رهبرانی که قبل از اینکه بدنبال انقلاب سیاسی باشند تکامل اجتماعی طولانی مدت را بر مبنای هوش عاطفی، هوش اجتماعی و عقل جمعی مد نظر دارند.

کاربرد تفکر آینده نگر و جامع در جوامع انسانی به معنی تاکید بر تحول و تکامل اجتماعی بجای انقلاب سیاسی؛ پافشاری بر هوش عاطفی و هوش اجتماعی بجای تکیه صِرف بر توانایی های فردی و تقویت روحیه همکاری و همراهی بجای رقابت و پیروزی های فردی است. ما رشد و تکامل این طرز تفکر را امروزه در بسیاری از زمینه های اجتماعی و تکنولوژیکی بخوبی مشاهده می کنیم. در بازیهای دیجیتال جدیدی که امروزه طراحی می شوند، دیگر هدف، یک بازی فردی برای بدست آوردن امتیازات بیشتر که قرار است هر روز افزایش یابند نیست. در بازهای کامپیوتری جدید، جوانان از طریق اینترنت و بصورت زنده و همزمان یکدیگر را می یابند و با همکاری با هم تلاش می ورزند به هدف های منظور شده در بازی های مزبور دست یابند. در زمینه های ورزشی و چالشهای فیزیکی و روانی امروزه گروهای بسیاری از جوانان در حال شکل گیری اند که هدفشان رسیدن دسته جمعی به اهداف منظور شده در بازی های و چالشهای ورزشی و بدنی، که در شرایط سخت طبیعی صورت می گیرد، می باشد؛ و قرار نیست که یک نفر خاص برنده شود، بلکه هدف پیروزی دسته جمعی بر موانع طبیعی و دشواری هایی است که در مسیر با آن روبرو می شوند.

شاید این تصور پیش آید که ادیان، بویژه مذاهب تک خدایی و رسمی موجود که بیش از هر دین دیگری به مقوله دنیای پس از مرگ و آخرت پرداخته اند، بنوعی یک تفکر جامع و آینده نگر را ارائه می کنند. اما با توجه به ماهیت تکاملی و تحول بخش تفکر جامع و آینده نگر (با خصوصیاتی که فوقا به آن اشاره شد) باید گفت که ادیانی مانند اسلام، مسیحیت و یهودیت دقیقا بعلت آخرت گرایی و عدم توجه به فرایند تکاملی جوامع انسانی اصولا نمی توانند در زمره اندیشه های جامع و آینده نگر قرار گیرند. انسان در ادیان نامبرده، بدلیل تاکید بر عبودیت، اصالت به زندگیِ پس از مرگ و خطاکار شناخته شدنش (که نیاز به هدایت و رهبری از سوی خداوند و فرستادگانش دارد) در حقیقت جزئی از گله گوسفندانی است که باید سر به زیر بدنبال پیشرو خود راه بیفتد و حرکت کند. مضاف براینکه مشخصاتی که این ادیان برای زندگی پس از مرگ ترسیم می کنند، به هیچ وجه با قوانین تکامل طبیعی و اجتماعی خوانایی ندارند.

مقایسه ای ساده بین رهبرانی که در قرن بیستم میلادی انقلابهای سیاسی، اجتماعی و یا فرهنگی را رهبری کردند، به روشنی تفاوت رهبرانی را که آخرت اندیش بودند و از یک ایدئولوژی خاص تبعیت می کردند و اراده گرایانه قصد پیاده کردن مدل مطلوب خود را داشته اند، با رهبرانی که آغازگر یک جنبش عمیق ضد تبعیض نژادی، ضد استعماری و رهایی بخش بودند را بخوبی نشان می دهد. آیت الله خمینی از نمونه های بارز رهبرانی بود که برای آخرت، از طریق اِعمال اراده گرایانه مدل ولایت فقیه برخاست. تصور وی از مردم و پیروانش نیز تصور یک مرجع تقلید و مقلدانش بود که باید گوسفند وار بدنبال شبان خود راه بیفتند و از او اطاعت نمایند. در کادر اندیشه آخرت گرایانه او بود، که جنگ های مذهبی و شهادت در راه آن نعمت محسوب می شدند و تصور می گردید که پیروزی نهایی سرانجام از آن خدا است و هر اندازه انسانها در مسیر آن تلف شوند این پیروزی قطعی تر و سریعتر خواهد بود.

تفکرات آخرت گرای ولایت فقیه و روحانیون حاکم بر ایران، که در پی پیروزی پیروان امام دوزادهم شیعیان در جهت زمینه سازی برای ظهور او است، امروزه ابعاد بسیار خطرناک و وخیمی بخود گرفته است. این تفکر با سو استفاده از احساسات مذهبی بخشی از مردم و جوانان این مرز و بوم دائما این دروغ بزرگ را القا می نماید که هویت ایرانی همان هویت شیعی است و ما برای حفظ دیار و وطن خود باید امت خود را در مقابل همسایگان سنی خویش مسلح کنیم و به دفاع از برادران شیعی خود در منطقه برخیزیم. این تفکرِ آخرت گرا و مرگ اندیش آینده جامعه ایران را در امت شیعه برخوردار از قدرت هسته ای اما گریبانگیر فقر و تنگدستی می خواهد زیرا از این طریق، به پندار رهبران آن، یکپارچگی امت ایران بعنوان زادگاه مذهب شیعه حفظ می شود و زمینه ظهور اما م دوازدهم بهتر فراهم میگردد.

اما این یک دروغ بزرگ است که مذهب شیعه عامل وحدت و حافظ هویت ایرانی و تمامیت ارضی کشور ما بوده است. اگرچه حکومت صفوی سرزمین های ایران را با تحمیل مذهب خود ساخته شیعه متحد کرد، اما بدلیل ورود به جنگ های مذهبی با عثمانیان و دامن زدن به تضاد شیعه و سنی که از سوی آخوند های درباری تشویق می شد، عملا کشور ما را وارد دوران سیاهی از تاریخ خود نمودند، که هنوز ملت ما از آن رنج می برد . دورانی که آخرت گرایی بر جای تفکر جامع و دور اندیش، تحول طلب و تکاملی که مبتنی بر هوش عاطفی و اجتماعی انسان است، نشست و گله های اسب سرزمین پارس را تبدیل به توده ای از گوسفندانی مقلد نمود.

http://haghaei.blogspot.com