انترناسیونالیسم پرولتاری و دفاع از آن در شرایط نبود میهن سوسیالیستی؟
علی رضا جباری (آذرنگ)
•
آیا مفهوم انتر ناسیونالیسم پرولتاری تنها به دفاع از میهن سوسیالیستی، اتحاد جماهیر شوروی، محدود می شد یا اینکه سه بخش جدا از هم، و در همان حال مرتبط با هم، داشت: دفاع از اردوگاه سوسیالیسم در برابر اردوگاه امپریالیسم، دفاع از مبارزه ی طبقه ی جهانی کارگر در مقابل دولت های حاکم در کشورهای سرمایه داری، و جنبش رهاییبخش ملی کشورهای جهان سوم در برابر کشورهای امپریالیستی؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۰ فروردين ۱٣۹۴ -
٣۰ مارس ۲۰۱۵
در بحث قلمی میان من و آقای حمید آصفی، شخص ثالثی به نام مستعار برزویه ی طبیب پا در میانی کرده و به ایراد دیدگاهی در باره ی کج فهمی من از انترناسیونالیسم پرولتاری پرداخته است و من که تا کنون به دو دلیل از جواب دادن به نوشته ی ایشان خود داری کرده ام؛ به طرح پاسخی بر سخن ایشان می پردازم. ابتدا دلایلم را برای تاخیر در پاسخگویی به ایشان می آورم: نخست اینکه، ایشان وارد بحث دو جانبه ی من با آقای حمید آصفی شده است که پاسخگویی به آن مرا به نبرد در دو جبهه می کشاند و کاری فرصت گیر و زمانبر است که مرا از پرداختن به کار در عرصه های انتخابی خودم باز می دارد. دوم اینکه، شب عید بود و خوانندگان در این روزها ترجیح می دهند به سیر و سفر و دید و بازدید با دوستان و آشنایان سر کنند و کمتر کسی فرصت می کند در میان برنامه های عیدانه ی خود به سایت های خبری هم سری بزند و به پاسخ من، مثلا به آقای برزویه ی طبیب و دیگران، بپردازد و من نیز ترجیح دادم به وظایف و برنامه های عیدانه ام بپردازم تا اینکه وارد بحث با نگارنده ی آن نقد شوم که به هر دلیل مایل است خود را در پشت نام دیگری پنهان کند و این ذهنیت را در این نگارنده پدید آورد که مخاطب و پاسخگوی چه کسی است. البته، این موضوع به خود ایشان مربوط است که چه نامی را برای قلم زدن انتخاب کند؛ اما این حق را نیز به مخاطب ایشان می دهد که بداند چه کسی او را به بحث فراخوانده است و آن شخص از چه موضعی به نقد او پرداخته است. اکنون به توصیه ی برخی از دوستان که فکر می کنند پاسخ ندادن به ایشان دلیل بر نداشتن پاسخی به دیدگاه ایشان بوده است، به نوشته ی ایشان پاسخ می گویم. ایشان در قسمتی از نقد خود نوشته است:
"در مقطع خاصی از جنبش جهانی کارگری، هسته ی مرکزی مفهوم انترناسیونالیسم، دفاع از میهن سوسیالیستی، اتحاد جماهیر شوروی، بود. این بر دو پایه ی نظری قابل تردید استوار بود. اول اینکه به دلیل وقوع انقلاب اکتبر، شوروی میهن سوسیالیستی همه ی کارگران است. و دوم اینکه تضادی بین منافع کارگران در میهن سوسیالیستی و منافع کارگران در سایر کشورها وجود ندارد."
من از آقای طبیب می پرسم: آیا مفهوم انتر ناسیونالیسم پرولتاری تنها به دفاع از میهن سوسیالیستی، اتحاد جماهیر شوروی، محدود می شد یا اینکه سه بخش جدا از هم، و در همان حال مرتبط با هم، داشت: دفاع از اردوگاه سوسیالیسم در برابر اردوگاه امپریالیسم، دفاع از مبارزه ی طبقه ی جهانی کارگر در مقابل دولت های حاکم در کشورهای سرمایه داری، و جنبش رهاییبخش ملی کشورهای جهان سوم در برابر کشورهای امپریالیستی؟ بی تردید تا آنجا که من می دانم حالت دوم درست است که آقای طبیب، خواسته یا ناخواسته، تنها این مفهوم را به دفاع از میهن سوسیالیستی محدود کرده است. به باور من همپیوندی احزاب کمونیست و کارگری جهانی و بلوک کشورهای سوسیالیستی، به رهبری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، نیز در پاسخ به این سه وجه انترناسیونالیسم پرولتاری شکل گرفته و تا اوایل دهه ی آخر سده ی بیستم تداوم یافته است و هم اکنون که بلوک کشورهای سوسیالیستی و اتحاد شوروی دستخوش فروپاشی شده اند نیز، این همپیوندی در دو وجه دیگر ادامه می پذیرد. حال ببینیم از چه روآ قای (برزویه) طبیب پایه ی نظری مفهوم خود ساخته اش در باره ی انترناسیونالیسم پرولتاری را قابل تردید دانسته است. عقل سلیم در این واقعیت تردیدی روا نمی دارد که عنصر پیشگام (نهاد) پس از ظهور در رابطه ی جدلی حق دارد و می تواند مبدا و مرکز اشاعه ی دیدگاههای خود باشد و ان را در مقیاس حیطه ی شمول خود رهبری کند و این کاری بود که بی هیچ تردید اتحاد شوروی به مثابه ی نهاد در برخوردی جدلی با برابرنهاد امپریالیسم می بایست انجام می داد و انجام نیز داد. در این نیز تردیدی نیست که بر پایه ی مفهوم واقعی انترناسیونالیسم، آنطور که احزاب کمونیست و کارگری جهان درک می کردند و می کنند، منافع نه فقط طبقه ی کارگر اتحاد شوروی و کشورهای بلوک کشورهای سوسیالیستی، بلکه طبقه ی جهانی کارگرِ به طور اعم، با یکدیگر همپیوند بوده است و من نمی دانم آقای طبیب چگونه و با استناد به کدام ماخذ دو زمینه ی تردید را که در این عبارات مطرح است به پیش کشیده است؟ نکته ای دیگر را لازم است در اینجا بیفزایم و آن این است که نگارنده ی نقد گویا شادمان از اینکه دیگر اتحاد شوروی میهن سوسیالیستی نیست از گذشته ای یاد می کند که من نیز به همان گذشته استناد کرده ام و اکنون بر این باور نیستم که دولت جانشین اتحاد شوروی هنوز هم میهن سوسیالیسم است. و نمی دانم دلیل بر بازگشت ایشان به گذشته و استناد به آن در سخن من که آن هم به درستی به گذشته باز می گردد چیست؟
نکته ی درخور توجه در ادامه ی این بحث این است که پیوند جدلی میان انترناسیونالیسم و ناسیونالیسم در زمان حضور بلوک کشورهای سوسیالیستی و اتحاد شوروی در پهنه ی جهانی مطرح بود و هنوز هم مطرح است و در اصلِ راهبر به آن تغییری ایجاد نشده است. به باور سوسیالیستها که من نمی دانم منتقد تا چه اندازه سوسیالیست و به اصول سوسیالیسم باورمند است تا زمان جهانی شدن اندیشه و عمل سوسیالیسم نیز چنین خواهد بود. براین اساس، تا زمانی که این جهانی شدن رخ ننماید هر سوسیالیست هم انترناسیونالیست و هم ناسیونالیست است و تنها چیزی که با گذشت زمان تغییر می کند نسبت این دو وجه جدل، با توجه به شرایط معّین تاریخی، است.
پاسخ به پرسش بعدی آقای طبیب، از زبان نمایندگان اندیشه ی سرمایه داری ملی، نیز در همین سطرها نهفته است. آقایان هوادار اندیشه ی "دمکراسی ملی" نیز همین پرسش را مطرح می کنند. به باور من حزب کمونیست و کارگری نمی تواند ناسیونالیست باشد و انترناسیونالیست نباشد و خلاف این فرض نیز درست است.
در جمله های بعد منتقد در باره ی رابطه ی کوزیچکین، دولت انگلیس، ماجرای انتقال اسناد حزب توده ی ایران به پاکستان، تسلیم آن به حبیب اله عسکر او لادی مسلمان، و چگونگی انتقال اسناد حزب توده ی ایران به دیپلمات شوروی می نویسد:
"... فرض کنیم که آقای کوزیچکین اسرار حزب توده ی ایران را به آقای عسکر اولادی فروخت. ولی سوال اینجاست که آقای کوزیچکین چرا باید به اسرار حزب توده ی ایران دسترسی داشته باشد که تازه بتواند انها را بفروشد؟ اگر حزب توده ی ایران تنها نفوذ معنوی بر صفوف انقلاب داشت و بنا بر این قادر به دستیابی به هیچ سّری نبود که بتواند آن را به روسها انتقال بدهد یا ندهد، رابطه ی حزب حاکم بر شوروی با حزب توده ی ایران نیز باید چنین می بود. و بنابراین، هیچ مقام روسی نمی بایست به اسرار حزب دسترسی می داشت تا آنها را به عسکراولادی بفروشد یا نفروشد. آیا از این دفاعیه ی آقای آذرنگ نمی توان نتیجه گرفت که نفوذ حزب و مقامات شوروی در حزب توده ی ایران نفوذی غیرمعنوی بوده است؟ آیا این نشان نمی دهد که به فرض صحت ماجرای فروش اسرار حزب توده توسط یک مقام روس رابطه ی حزب و روسها انحرافی از رابطه انترناسیونالیستی بود؟.... "
پاسخ این است که در محدوده ی همپیوندی احزاب کمونیستی و کارگری آگاهی یک حزب از اسرار حزب دیگر انحراف از انترناسیونالیسم نیست. توده ای ها همان قدر از اسرار حزب کمونیست شوروی، لهستان، چکسلواکی و... آگاه بودند که آنها از اسرار حزب توده ی ایران آگاهی داشتند و تنها تفاوت موجود میان آن احزاب و حزب توده ی ایران این بود که آنها احزاب علنی بودند و حزب توده ی ایران، بنا به ماهیت تعارض ایدئولژیک با هیئت حاکم ایران، گاه ناچار به پنهان نگه داشتن اسرار حزبی بود و این همان رابطه ای است که سرانجام پس از انتقال اسناد به عسکر اولادی افشا شد. اینکه چرا همه افراد حزب کمونیست اتحاد شوروی، ازجمله آن دیپلمات خریداری شده ی روسی می بایست از اسراری که دولت ایران از انها آگاه نیست آگاه باشند و آیا روی این اعتماد در نگهداری اسناد احزاب می بایست انقدر حساب باز می شد یانه، درخور توجه است و بی تردید می بایست دقتی افزونتر در این زمینه ها انجام می گرفت. اما نسبت دادن این شیوه ی برخورد به مصداق جاسوسی به باور من اشتباه محض و گویای درک نادرست مفهوم همپیوندی احزاب کمونیست و کارگری و مفهوم واقعی انترناسیو نالیسم پرولتاری است. چنین تعارض ایدئولویک میان هیئت حاکم ایران و حزب توده ی ایران، میان حزب توده ی ایران و احزاب کمونیست و کارگری به طور اعم و "حزب کمونیست اتحاد شوروی" به طور اخص وجود نداشته است که حزب توده ی ایران را وادار به حفظ اسرار خود در رابطه با آن احزاب کند. هرچند که حزب توده ی ایران به رعایت روابط مبتنی بر اتحاد و انتقاد با هیئت حاکم ایران پایبند بود، اما این رابطه با انقلاب مردم ایران و نمایندگان ان بود و نه در رابطه با ایدئولژی هیئت حاکم.
سپس آقای طبیب به مسئله ی نفت شمال اشاره کرده و از جمله نوشته است:
"خیلی عالی است. بنابراین، یکی از دلایل فروپاشی شوروی حاتم بخشی های این دولت بوده است. حالا سوال این است که این چگونه رابطه ی انترناسیونالیستی است که موجب واپس ماندگی اقتصادی است و درعین حال در مقوله ی روابط اقتصادی بر مبنای منافع متقابل نیز می تواند قرار گیرد؟ ظاهرا از نظر ایشان منافعی برای طرف شوروی وجود نداشته و نتیجه ضرری بوده است که موجب واپس ماندگی اقتصادی شده است. نه خیر آقای محترم. یکی از دلایلی که موجب واپس ماندگی اقتصاد شوروی شد شرکت این کشور در مسابقه ی تسلیحاتی و به ویژه مسابقه ی تسلیحات اتمی بود."
و بعد پرسشهایی را در همین را بطه مطرح می کند که من در پاسخم به آنها اشاره خواهم کرد.
بله آقای طبیب، واقعا هم عالی است! با جوان سرو کار ندارید. درمقابل شما کسی نشسته است که بی اغراق و بدون خودستایی نزدیک به ۵۰ سال از عمرش را در وادیی که شما وارد آن شده اید گام زده است. بر این باورم که جوانی نیز عیب نیست و منشا بارآوری های بسیار است؛ اما از تجربه ی پیران نیز نباید غافل شد. من به موقع خود در باره ی دلایل فروپاشی اتحاد شوروی و بلوک کشورهای سوسیالیستی نیز نوشته های بسیار عرضه کرده ام که اکنون به دلیل کمی مجال بحث نمی خواهم همه ی انها را بازگویم. اما تا آنجا که به موضوع بحث مربوط است می کوشم به طرح دوباره ی انها بپردازم.
یکی از دلایل واپس ماندگی اقتصادی شوروی شتاباندن روند انترناسیونالیسم پرولتاری به هدف کوتاهتر کردن زمان نبرد میان دو وجه تضاد موجود در پهنه ی بین المللی بود. شوروی ها بر این گمان بودند که ناتوانیشان از همگام ساختن جهان سوم با خود و با انقلاب جهانی موجب ادامه ی برتری امپریالیست ها و باقی ماندن این کشورها در مدار امپریالیسم خواهد بود. وبه همین دلیل می کوشیدند به هر شکل که شده کمک هایی به کشورهای جهان سوم، به عنوان یکی از سه وجه بالقوه ی انترناسیونالیسم پرولتاری برسانند و این کار نه تنها می توانست به سود آن کشورها تمام شود، بلکه سرانجام به سود کشور خودشان نیز بود؛ به عبارت دیگر، منافع متقابل کشورهای جهان سوم و کشور شوروی و بلوک کشورهای سوسیالیستی را دربر داشت. اما اینکه شما در باره ی مسابقه ی تسلیحاتی سخن به میان آورده اید نیز درست است و در ادامه ی همین بحث مطرح است. بله. مسابقه ی تسلیحاتی وجود داشت. می بایست نیز وجود داشته باشد. دلیل این موضوع این است که ایالات متحد آمریکا یک بار سلاح هسته ای را در رویارویی با کشوری که سلاح هسته ای نداشت، یعنی در هیروشیما و ناکازاکی ژاپن و در جریان جنگ جهانی دوم به کار برده بود. و اکنون چه دلیلی داشت که آن را در رویارویی با دشمن طبقاتی جهانی خود به کار نبرد؟ اما اینکه اتحاد شوروی هم از ذخیره ی سلاحهای هسته ای خود در رویارویی با کارگر آمریکایی استفاده می کرد یانه پرسشی است که از کم آگاهی منتقد از مفهوم انترناسیونالیسم پرولتاری سرچشمه می گیرد. پاسخ این است: نه. دولت شوروی دولت آمریکا نبود که به چنین اقدامی دست بزند؛ اما، اینکه پا به پای آمریکا در مسابقه ی تسلیحات هسته ای شرکت کرد، دلیل این موضوع ناگزیزیش از حفظ موازنه ی قوا درهمه ی زمینه ها، از جمله مسابقه ی تسلیحات هسته ای و فضایی، بود که به حق یکی از دلایل اصلی فروپاشی اتحاد شوروی و بلوک شرق نیز بود. در تلاشهای اتحاد شوروی در زمینه ی آماده سازی زمینه ی خلع سلاح هسته ای در قالب پیمانهای سالت، از جمله سالت ۲، نیز تردید نمی توان کرد. مذاکرات مربوط به سلاح هسته ای تقریبا به طور دائم میان آمریکا و شوروی در جریان بود؛ هرچند که به نتیجه ی مطلوب پایانی خود نرسید.
سپس آقای طبیب، پس از چیدن مقدمه ای، می گوید:
"آیا ماندن در کنار مردم شیوه ی احزاب انترناسیولیست بوده است؟ آیا به هنگامی که تمام مردم اروپا حاضر بودند جان خود را در راه میهن در جنگ دوم جهانی نثار کنند، رزا لوکزامبورگ به امید افزایش نفوذ معنوی چپ در کنار این مردم باقی ماند؟ یا بر خلاف نظر مردم به افشای امپریا لیستی بودن جنگ پرداخت؟ ممکن است استدلال شود که فرق بسیاری است بین جنگیدن برای قیصر آلمان، و مبارزه برای سرنگونی شاه. ولی مگرنه مسئله ی مردم ما درآن مقطع مسئله ی انقلاب دمکراتیک ملی بود؟ در ملی بودن این مبارزه حرفی نیست؛ اما آیا این مبارزه مبارزه ای دمکراتیک نیز بود؟... ."
و درهمین راستا مسئله ی در آمیختن وجه ملی و وجه "دمکراتیک" انقلاب بهمن در دیدگاه حزب توده ی ایران و فدا کردن یکی به پای دیگری را به میان می آورد.
پاسخ من این است: نخست اینکه، به ظاهر منتقد محترم به اشتباه جنگ دوم را به جای جنگ اول جهانی آورده است. دوم اینکه، به واقع نیز مقایسه ی رژیم قیصر آلمان و نظام اسلامی ایران قیاس مع الفارق است.مقایسه ی یکی از مراکز مسلم امپریالیسم جهانی و کشوری که مردم آن برای نفی نفوذ یک مرکز دیگر امپریالیسم جهانی و دست پروردگان ان می جنگیدند را چه می توان نام نهاد؟ بی تردید انقلاب مردم ایران انقلابی ملی و دمکراتیک بود که "نبرد که بر که" میان جریان انقلابی دمکراتیک ان و جریان وابسته و انحصاری آن جریان داشت؛ و مردم به طور عمده همراستا با جناحی بودند که، خواسته یا ناخواسته و دانسته یا نادانسته، هدفهای ملی- دمکراتیک را رهبری می کرد و از قضا ضدامپریالیستی نیز بود. حال، بگذریم که سرانجام نیروهای وابسته و انحصاری این انقلاب شکوهمند را قبضه کردند و نیروهای ملی- دمکراتیک را در مقطعی از زمان واپس راندند؛ اما، حتی از آن پس نیز تعارض میان این دو نیرو، یعنی "نبرد که بر که" ادامه یافت و هم اکنون به مراحلی حادتر از پیش رسیده است. بی تردید در سرآغاز انقلاب، و پیش از حمله ی مستقیم به عناصر عمده ی نیروی محرکه ی آن، حرکت مردم حرکتی انقلابی- دمکراتیک بود که کارگران، دهقانان، اقشار میانی، زنان، جوانان، و دیگر نیروهای بالقوه ی دمکراتیسم ملی و انقلابی در ان سهیم بودند و نیروی محرکه ی آن را تشکیل می دادند. بی تردید در شیوه ی پذیرش قوای حاکم اشتباهاتی در کار بوده که بعدها عمده نیروی چپ، از جمله حزب توده ی ایران و سازمان فداییان خلق ایران – اکثریت، به انتقاد از خود در باره ی این موضوع پرداختند و وجه انتقاد را در رفتار خود نسبت به گذشته برتری بخشیدند.
سر انجام، آقای طبیب در باره ی مغلطه ی من داد سخن داده و باز همان جمله ها را که من در سطرهای پیش نوشته ام به انها پاسخ دادم تکرار کرده است. و من فکر می کنم بازگشت به آن تطویل کلام باشد. من یادآور می شوم که خواهم کوشید به هیچ سخن مکرر، پس از این، چه از سوی آقای آصفی، یا آقای طبیب یا هرکس دیگر عرضه شود، پاسخ ندهم؛ زیرا هم تصدیع وقت ایشان و خوانندگان و هم به معنی در غلتیدن به بحتهای مکرر و بی حاصل است؛ اما اگر سخنان تازه و قابل تعمقی در رابطه با این گفت و شنودها مطرح شود، بی تردید و با کمال میل پاسخگو خواهم بود.
شاد باشید!
|