خلیفه گری شیعی و سنی آینه ی تمام نمای یکدیگر، ضد مردمی و جنگ طلبند
نقدی بر مقاله ی «یمن، فرصت طلایی دیگری برای داعش و القاعده»
امیرهوشنگ اطیابی
•
هرچند مطالب درست و مشروحی با قلمی روان و توانا در مورد منازعات منطقه ای در این مقاله مطرح شده است، اما در اینجا آنچه در مورد نقش رژیم ایران نوشته شده موضوع اصلی نقد است. قبل از هرچیز جای تاسف است که هنوز به ناچار باید به نقد چنین دیدگاه هایی درمیان بخش مهمی از روشنفکران ایرانی، که جای پایی هم درجریان های چپ داشته اند، پرداخت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٣ فروردين ۱٣۹۴ -
۲ آوريل ۲۰۱۵
* نقدی بر مقاله ی «یمن، فرصت طلایی دیگری برای داعش و القاعده» نوشته ی رضا فانی یزدی (1)
هرچند مطالب درست و مشروحی با قلمی روان و توانا در مورد منازعات منطقه ای در این مقاله مطرح شده است، اما در اینجا آنچه در مورد نقش رژیم ایران نوشته شده موضوع اصلی نقد است. قبل از هرچیز جای تاسف است که هنوز به ناچار باید به نقد چنین دیدگاه هایی درمیان بخش مهمی از روشنفکران ایرانی، که جای پایی هم درجریان های چپ داشته اند، پرداخت.
جهت مقاله جانبداری از عملیات و نقش رژیم ایران در یک سوی منازعه در منطقه است. نتیجه منطقی این می شود که بهتر است مردم منطقه در یک سوی جبهه و همسو با جنایتکاران و غارتگران مافیایی حاکم بر ایران به رهبری ولایت مطلقه قرار گیرند چون در سوی دیگر رژیم های ارتجاعی ای پدیدآورنده ی داعش و القاعده به رهبری حاکمان عربستان قرار دارند. هرچند که می توان گفت که رژیم حاکم بر ایران کم تر از عربستان و برخی متحدینش ارتجاعی است اما سوال اینست که آیا رژیم ولایت مطلقه با توسعه طلبی های سوداگرانه اش برای تشکیل امپراطوری جهانی شیعه مترقی است- بخصوص که سیاست خارجی یک رژیم ادامه ی سیاست های داخلی آن است؟ این سمت و سوی مقاله، جانبداری از یک سوی منازعه ای مذهبی، ناسالم، سوداگرانه و برای کسب هژمونی سیاسی-نظامی-اقتصادی در منطقه است. نتیجه ی چنین سمت گیری هایی یعنی دامن زدن به جنگ های پنهان و آشکار نیابتی و ضدمردمی در منطقه، هم جهت با سوداگری های سرمایه ی بین المللی و انحصارات تسلیحاتی در تداوم نظامی کردن و ویرانی هر چه بیشتر خاورمیانه و کشتار و آورگی بیش از پیش مردم است.
جای تاسف و دردمندی است که منافع ملی مردم ایران با منافع رژیمی جنایتکار، غارتگر، توسعه طلب و ارتجاعی توسط انسانی فرهیخته تلویحن همسان می شود چنانکه ایشان می نویسند:
«... اقدامات حکومت ایران در مقابله با تروریسم افراطی کنونی چه در کوتاه مدت و چه در درازمدت "به نفع مردم ما و تمامی منطقه" [!] بوده و "در خدمت صلح" [!] در این منطقه است و باید از آن دفاع کرد.
ما ایرانی ها نباید با "کوته بینی" [!]، آینده یک "ایران قدرتمند" [! شیعی- ولایت فقیهی؟] در منطقه را به دلیل مخالفت کنونی خود با نظام اسلامی در ایران تاخت زده و به فروکاهی "قدرت ملی کشور" [! در واقع قدرت شیعه ی ولایت فقیهی؟] رضایت دهیم.»
نمی توان آنچه را مقاله از رژیم عربستان و متحدانش توصیف کرده در وجه عمومی آن تایید نکرد. اینجا هم هدف این نیست که آنچه در توصیف این سوی منازعه در مقاله آمده تکرار شود چون علاوه برآن دستگاه تبلیغاتی عریض و طویل رژیم که از چپِ چپ تا راستِ راست در آن با کمال آزادی در این زمینه و زمینه های ضدامریکایی-اسرائیلی می توانند هم بنویسند و هم سخنوری کنند بدون آنکه از خط قرمزِ نقدِ رژیم عبور کنند.
همچنین این دیدگاه مقاله که «این جنگ میان بلوک های سیاسی قدرت برای پیشبرد سیاست های درازمدت آنهاست.» کاملا درست است. اما اینجا بحث بر سر ماهیت این بلوک های قدرت است که در عملکرد، شیوه ها و رفتار ارتجاعی خویش تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند و تاریخ عملکرد رژیم کنونی ایران در سه دهه ی اخیر که بر جسم، جان و روان مردم ما نقش بسته است گواه آن است. و اینجاست که رسالت اصلی همه ی فعالین سیاسی و روشنفکران پرداختن به آنچه درکشورمان می گذرد، در جهت منافع ملی، است نه آنچه در کشور عربستان و متحدینش می گذرد.
رژیم ولایت مطلقه در ایران بزرگترین خدمات را در زمینه ی این رقابت های ناسالم منطقه ای، به آتش کشیدن منطقه، تخریب روند توسعه ی ملی و منطقه ای خواه نا خواه در راستای تحقق برنامه ها، اهداف و آرزوی های امپراطوری سرمایه انجام داده است. این ها شاید برای یادآوری به نویسنده ی مقاله و آن ها که هنوز در سیاست های یکی دوساله ی پس از انقلاب به خواب مانده اند و با ذره بین به دنبال جناح های مترقی در دستگاه ولایت مطلقه می گردند تا بتوان سیاست اتحاد و انتقاد با آن ها را دنبال کرد شاید بد نباشد تا معیار مقایسه ای با رژیم ارتجاعی عربستان هم به دست دهد:
• تداوم جنگ ایران و عراق برای هشت سال همراه با خرید مخفیانه ی اسلحه از اسرائیل و امریکا و رد همه ی پیشنهاد های صلح تا آستانه ی ورشکستگی کشور؛
• ایجاد مراکز آموزش های نظامی-عقیدتی برای مسلمانان سراسر جهان توسط سپاه پاسداران و روحانیت حاکم (مراکز سپاه قدس)؛ ارسال اسلحه و مستشار برای گروه های مسلح مسلمان در در کشورهای دیگر؛
• شرکت و پشتیبانی در عملیات برعلیه حکومت افغانستان در دهه ی هشتاد میلادی در اتحاد با همه ی مجاهدین اسلامی (بعدها القاعده، طالبان و ده ها گروه تروریستی دیگر) تجهیز شده توسط همین اتحاد علیه استقلال مردم یمن؛
• اعزام نیروهای ویژه ی سپاه به بوسنی هرزه گوین و شرکت در عملیان فروپاشی یوگوسلاوی؛
• استقبال، شرکت و همکاری در عملیات امریکا و ناتو برای اشغال عراق و افغانستان و سرنگونی رژیم های این دو کشور؛
• انجام، حمایت و پشتیبانی از عملیات تروریستی هم در کشور و هم در سراسر جهان (بمب گذاری برعلیه مراکز یهودیان ازجمله آمیا در آرژانتین، ترور رهبران کرد در دو نوبت، بمب گذاری ها و گروگان گیری ها در لبنان و عربستان، ایجاد شورش در مراسم حج،...)؛
• سرکوب ها و کشتارهای سراسری نیروهای دگراندیش در دهه ی شصت و قتل عام هزاران زندانی سیاسی، قتل های زنجیره ای، ترور مخالفین در سراسر دنیا (بیش از صد و سی مورد)، نقض فاحش حقوق ملی و مدنی در کشور، سرکوب خونین جنبش اصلاحات و جنبش سبز، نابود کردن مغول وار همه ی نهادهای مدنی؛ سیاست خارجی رژیم درواقع تداوم همین عملکرد است؛
• دنبال کردن فاجعه بار برنامه ی پنهانی نظامی-امنیتی اتمی درست پس از پذیرش صلح با عراق و درنتیجه کمک به تشدید مسابقه ی تسلیحاتی و گسترش پایگاه های نظامی خارجی در منطقه و ویرانسازی زیربنای اقتصادی و محاصره ی نظامی کشور؛ کمک گرفتن از حکومت پاکستان و سرمایه داری-مافیایی روسیه و دولت کره شمالی در این زمینه؛
• تنش آفرینی های مداوم در روابط با کشورهای جهان و منطقه با نقض اصول روابط مسالمت آمیز و احترام به حق حاکمیت کشورها؛.... (2)
این فهرست را می توان ادامه داد و پرسید آیا رژیم ولایت مطلقه هم آن طور که ما آرزو می کنیم در قید منافع ملی ما هست یا صرفا هرجا منافع شیعه گری اش- آن هم با تعریف ولایت مطلقه- با منافع ملی ما همراستا شد، دم از آن می زند البته آن هم با برچسب شیعی؟ آیا همین برچسب انحصارن شیعی که در خواب هم هیچ ایرانی از آن رهایی ندارد به همان جنگ شیعه و سنی در کشور و منطقه دامن نمی زند؟
در جای دیگر مقاله می خوانیم: «جنگ قدرت در این منطقه را نباید به جنگ شیعه و سنی کاهش داد.» باید گفت که این کاهش دادن در اذهان تحلیل گران و کنشگران سیاسی رخ نمی دهد بلکه ماهیت حاکمیت و رسالتی جهانی که هریک از این دو قطب منطقه ای برای خود قائل هستند، عملکرد مذهبی شان در سراسر جهان و سربازگیری فرقه ای آن هاست که این «جنگ شیعه و سنی» را ایجاد می کند. تبدیل شدن منازعات دو قطب قدرت شیعه و سنی در منطقه به جنگ و ترور، واقعیت امروز منطقه ی ما بوده و هست. البته تا زمانیکه توده های دو سوی منازعه ماهیت این حکومت ها را تغییر دهند نه اینکه هرکدام به طرفداری از یک سو برخیزند. برای مثال کافی است به مساجدی در کشورهای غربی که بسیار دور از منطقه هم هست مراجعه کنیم تا ببینیم از کجا حمایت مالی می شوند. حامی مالی مساجد سنی دولت ها و سازمان های مذهبی عربستان، ترکیه و متحدینشان هستند و حامیان مساجد شیعه رژیم ایران است. سازمان تبلیغات اسلامی و انواع دیگری از سازمان های روحانیت حاکم که تحت سرپرستی ولایت فقیه هستند هر ساله، بدون هیچ کنترلی، صدها میلیون دلار در خارج از کشور خرج می کنند و در همه ی سفارتخانه ها حضور دارند و انجمن های فرهنگی، تبلیغی و مذهبی ایجاد کرده اند. همین کار را حکومت عربستان هم می کند. هردو رژیم از همین روابط برای سربازگیری های خود برای عملیات تروریستی و اطلاعاتی بسترسازی می کنند. کافی است به سوابق کسانی که در عملیات تروریستی رژیم در خارج شرکت داشته اند و تامین مالی مادام العمر خود و خانواده شان دقت کنیم.
در جای دیگر مقاله می خوانیم:
«علیرغم آنچه به شیعیان در این جنگ به ظاهر فرقه ای نسبت می دهند، رفتار سیاسی آنها در "هیچ کجا" [!] شاهدی بر این مدعا [!] نیست که هدف اصلی آنها در منطقه جنگ میان شیعه و سنی باشد. این البته به این معنا نباید تفسیر شود که بدرفتاری و یا تبعیض در کشورها و مناطق تحت کنترل شیعیان بر علیه مردم سنی مذهب وجود ندارد اما آنها هدف خود را جنگ شیعه و سنی تعریف نکرده اند و بدنبال چنین جنگی نیز نیستند.»
آیا این نیروهای شیعی اساسن نیاز به «تعریف» خود یا اعلام جنگ به سنی ها دارند؟ آیا ماهیت شکل گیری و عملکردشان بسیار بیش از هر اعلام جنگ یا مواضع و هر «تعریف» و توصیفی از خود به این «جنگ شیعی و سنی» کمک نکرده است؟ آیا شیعیان طرفدار رژیم ایران سنی ها، دگراندیشان و سایر مذاهب را نیز در میان صفوف خود راه می داده اند؟ آیا آموزش های عقیدتی و سیاسی شان سکولار، فرامذهبی، یا فراگیر بوده است؟ آیا مراسم، مناسک، شعارها، سرودهایشان سرشار از نمادهای شیعی و توهین به سنی ها نیست؟ آیا همین رویکرد تمامیت گرایانه ی شیعی اعلام جدایی، تحریک و دعوت به جنگ و مقابله به مثل سنی ها نبوده است؟ آیا داعش در مقابله با این عملکردهای داعشی-شیعی شکل نگرفت؟
و در جای دیگر مقاله آمده:
«نیروهای سیاسی شیعه، چه حزب الله لبنان و چه جمهوری اسلامی ایران، در سوریه به کمک حکومت حزب بعث رفته اند که "حکومتی سکولار" است و حتی در مواردی در این کشور مناطق تحت سکونت سنی نشین ها و یا مسیحی نشین را از چنگ تروریست های داعشی بدر آورده اند. یعنی شیعیان امکان "زندگی دوباره" [!] را برای مردم غیرشیعه در این مناطق فراهم آورده اند. [!] در مناطق تحت کنترل حزب الله در لبنان نیز گزارشی از قتل عام و یا کوچ دادن غیرشیعیان باشد نبوده است.»
لازم به ذکر است که حکومت سوریه گرچه وجه عمده اش سکولار است ولی فرقه ای است. برای چندین دهه رژیمِ فردی-استبدادیِ اقلیت علوی بر اکثریت سنی حاکم بوده است و همین آغازگر قیام مردم شد. در پی آن سرکوب وحشیانه ی بعدی و دخالت خارجی بین المللی موجب جنگی ویرانگر شد. اگر حزب الله و ولایت فقیه به طور نظامی در حمایت از حکومت سوریه وارد جنگ شده اند قبل از هرچیز به خاطر نزدیکی علوی ها با شیعیان و حضور قبلی در آنجا و نیاز به سوریه در مبارزه با اسرائیل بود. البته مبارزه ای با برداشتی ارتجاعی-مذهبی که تاکنون بیش از هرچیز موجب تقویت راست گرایان اسرائیل، تفرقه ی فلسطینی ها و سازمان هایی با گرایشات ارتجاعی- مذهبی شده است (البته همین درمورد حمایت از حماس هم صادق است). اما از همه تعجب آورتر موهبت «زندگی دوباره... فراهم آوردن...» برای چندمیلیون «مردم غیرشیعه» است که البته شاید منظور نویسنده ی مقاله زندگی بدوی در شهرها و روستاهای کاملن ویران شده و اردوگاه های آوره گان در کشورهای همسایه است. این مشارکت شیعیان رژیم ولایت مطلقه در همراه با رژیم سنی عربستان و متحدینش در نتایج فاجعه بار جنگ در سوریه خیلی سازنده به نظر نمی رسد (اجساد متلاشی شده ی بیش از صدها هزارتن و خانه های ویران شده ی بیش از یک میلیون نفر در اثر بمباران ها و بمب گذاری ها)!
در مورد سیاست رژیم در کردستان عراق می خوانیم:
« ایرانی ها در عراق نیز یکی از حامیان اصلی کردهای عراقی بوده اند که باز همه سنی مذهب اند و سنی بودن آنها مانعی برای کمک به آنها از طرف مقامات ایرانی نبوده است. به قول خود مقامات کرد عراقی، یکی از متحدین اصلی آنها در جنگ با القاعده و داعش نیروهای شیعه مذهب ایرانی هستند.»
داستان سیاست رژیم ایران در کردستان عراق را قبل از همه می بایست بازتاب سیاست سرکوبگرانه، وحشیانه و ضدحقوق ملی کردهای ایرانی و جلوگیری از شکل گیری هرگونه پیوندی بین آنان و حکومت خودمختار کردستان عراق و کردهای دیگر منطقه و حفظ تسلط بر حکومت عراق تفسیر کرد که سابقه ای دیرین از زمان جنگ با عراق دارد. ضمن آنکه برخی سازمان های کرد عراقی تحت حمایت رژیم ایران را خصومتی دیرین از سنی های عرب از زمان حکومت صدام حسین جدا می کند و تضاد دیرین شان با مجاهدین خلق در عراق نیز درچارچوب منافع امنیتی رژیم بوده است. از قضا این سیاست رژیم برعلیه سنی های کرد ایرانی و همچنین برعلیه سنی های عرب در عراق است.
مقاله اشاره ی هم دارد به واقعیتی مهم همراه با شکوِه و شکایت:
« تاسف آور است که بسیاری از ایرانیان نیز در کنار غیرایرانی ها، چه در زمان تجاوز نیروهای عربستان در بحرین و چه در تجاوز کنونی عربستان به یمن، "به دلیل مخالفت با حکومت جمهوری اسلامی ایران"، به توجیه رفتار تجاوزکارانه مرتجعین عرب پرداخته اند. اینان تجاوز و سرکوب مردم منطقه را به بهانه رودررویی با گسترش نفوذ شیعیان و "حکومت جمهوری اسلامی ایران" توجیه کرده و می کنند.»
البته این تعجبی ندارد که بسیاری از ایرانیان برای هر نیرویی که قدرت رژیم را محدود کند هورا بکشند تا کمی از فشار چکمه هایش بر خرخره شان کم شود؛ نه تنها برای قدرت های جهانی و منطقه ای بلکه برای بازماندگان رژیم سلطنتی که رژیم جمهوری اسلامی روسفیدشان کرده است. ایرانیانی که به دلیل سرکوب وحشیانه رژیم، هم آواره شده اند؛ هم عزیزانشان را ازدست داده اند؛ هم آزادی های مدنی، شخصی و خصوصی شان را از دست داده اند؛ هم به فقر و بدبختی افتاده اند؛ هم هیچ امکان و آزادی ای برای بلند کردن صدای اعتراضشان ندارند؛ هم هیچ سازمان سیاسی وجود ندارد که از آنان دفاع کند؛ هم روشنفکرانی دارند که خود را با رژیم ولایت فقیه تعریف می کنند نه با مردم محکوم و سرکوب شده ی ایران. همچنین جای تعجب ندارد که رسانه های بین المللی، که به راستی از هر نیروی سیاسی ایرانی طرفداران بیشتری دارند، قبله ی آمال و بیانگر خواست های ایرانیان بسیاری بشوند درحالیکه روشنفکرانی با پیشینه ی چپ به دفاع از عملکرد ارتجاعی و تشنج آفرین رژیم می پردازند.
سرمایه داری مافیایی و غارتگر حاکم دیگر در داخل مرزهای کشور نمی گنجد و مدت هاست به دنبال توسعه طلبی منطقه ای و ایجاد امپراطوری اسلامی یا بهتر بگوییم خلیفه گری شیعی است. برای قدرت حاکم، ویران و تباه کردن ایران کافی نبوده است و مدت هاست در هر جنگ منطقه ای به طور مستقیم و غیرمستقیم همراه با نیروهای بین المللی دیگر شرکت داشته است (در لبنان، سوریه، عراق، فلسطین، افغانستان، بوسنی هرزه گوین، یمن و...). واقعیت این است که در جنگ های نیابتی آشکار و پنهان در منطقه دو قطب قدرت شیعه و سنی بیش از هرچیز به گوشت دم توپ نیاز دارند و تاریخ بشر نشان داده است که هیچ انگیزه ای بهتر از تحریکات ملی-مذهبی نمی تواند ملت ها را به وحشی گری های حیوانی برعلیه یکدیگر وادارد. این کاری است که این دوقطب به طور شبانه روزی با دستگاه های تبلیغی مدرن و سنتی شان در سراسر جهان، به زبان های گوناگون، انجام داده و می دهند و صدها میلیارد دلار درآمدهای نفتی را اینگونه در جهت ویرانسازی به کار می گیرند. این در واقع هم تاکتیک و هم استراتژی اسرائیل و حامیان بین المللی اش بوده است که با ایجاد جنگ بین ملت های منطقه و کشتار و نفرت مداوم آن ها از یکدیگر حاشیه ای امن برای خود و سرمایه ی بین المللی و انحصارات تسلیحاتی ایجاد کنند.
بدنیست این سخن محمدعلی افراشته را همواره به خود یادآوری کنیم: بشکنی ای قلم، ای دست، اگر پیچی از خدمت محرومان سر.
امیر هوشنگ اطیابی
١٢ فروردین ١٣٩٤ برابر با ۱ آوریل ۲۰۱۵
1. هر آنچه دراین نقد داخل «» آمده به نقل از مقاله ی آقای فانی یزدی است. آنچه داخل [] و آنجه برای تاکید داخل "" در میان نقل قول ها آمده از نقدنویس است. برای اصل مقاله ی آقای فانی یزدی به اینجا مراجعه کنید:
www.akhbar-rooz.com
2. برای توضیحات بیشتر در مورد نقش رژیم ولایت مطلقه ی فقیه در منطقه و تغییر ماهوی آن نسبت به آنچه که در دو سه سال پس از پیروزی بود به این مقالات مراجعه کنید:
- خدمات بی رقیب رژیم جمهوری اسلامی به امپریالیسم و تناقضات چپ در مبارزه ی ضد امپریالیستی
www.akhbar-rooz.com
- مهندسی سرنوشت انقلاب ۵۷ (۱) و (٢) توافق های پنهانی امریکا و آیت الله خمینی برای انتقال قدرت با مدیریت نهضت آزادی
www.akhbar-rooz.com
www.akhbar-rooz.com
|