آرزو را می جَوَم...


ویدا فرهودی


• رفتی و با دوریت دائم مدارا می کنم
آرزو را می جَوَم در خویش و معنا می کنم

گوش کن در من هوای جستجویی سرکش است
عاقبت می یابمت، با وَهم سودا می کنم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۰ فروردين ۱٣۹۴ -  ۹ آوريل ۲۰۱۵


 
رفتی و با دوریت دائم مدارا می کنم
آرزو را می جَوَم در خویش و معنا می کنم

گوش کن در من هوای جستجویی سرکش است
عاقبت می یابمت، با وَهم سودا می کنم

چون که دنیا در دل بی طاقتم تاریک شد
در گذار از زندگی ترکت به دنیا می کنم

رفته ای یا آن که من ببریدم از تو بی هوا
هر چه بوده بعد از این تنها تماشا می کنم

سینه را آکنده بینی گر زغم آهی مکش
با دریغ گمشده بنگر محابا می کنم

رفتم اما هستی ام انبوهی از پویندگی است
رفته ای یا رفته ام ؟ حل معما می کنم

زندگی ما را ربود از " تا ابد پایندگی "
هر چه بر ما می رود تفسیر یغما می کنم

ابتدای بودنت با گل شکفتن شد قرین
در بهاران زین خزان بس پرسش اما می کنم

سال ها بگذشته از روز شروع عاشقی
آن شراب کهنه را یک جرعه تنها می کنم

می بگو از روزگار رفته مان حرفی بزن
ور نه فاشش بی ملال از هر چه پروا می کنم

تا مگر بی نوبت آید روز دیداری ز نو
مثل رویا فرصتی، شادی مهیا می کنم

خواب را می پرورم شاید ببینم روی تو
ور نشد با پرتوی ازآن مدارا می کنم

ویدا فرهودی
بهار١٣٩٤