روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۴ فروردين ۱٣۹۴ -  ۱٣ آوريل ۲۰۱۵


«یاد آن روزها به خیر!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می خوانید؛صبح دیروز آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در همایش «بانوی انقلاب» که به منظور تجلیل از مقام و خدمات همسر مرحومه حضرت امام(ره) برپا شده بود، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره آن بانوی پرهیزگار به مسائلی بیرون از موضوع همایش اشاره داشتند که هر چند قلم زدن به انتقاد از اظهارات ایشان خوشایند نیست ولی از آنجا که پای ارزش های انقلاب در میان است، عبور بی تفاوت از کنار آنچه گفته اند نیز بایسته به نظر نمی رسد:
۱- آقای هاشمی می فرمایند: «در سال ٨۴ یک موی بدنم راضی نبود کاندیدا شوم. چرا که دولت آقای خاتمی بود و من گفتم نمی آیم، همسر امام مرا خواست و به من گفت: امام این انقلاب را به دست شماها سپردند. آیا شما می دانید اینها چه کسانی هستند؟ همین صحبت های همسر امام سبب شد من قبول کنم و پذیرفتم.» درباره این بخش از اظهارات ایشان پرسش هایی هست؛
الف: چرا جناب هاشمی رفسنجانی در نقل خاطرات و مسائل گذشته به درگذشتگان استناد می کنند که پی بردن به صحت و سقم آن نیازمند دسترسی به آنان است و این دسترسی امکان پذیر نیست؟ آقای هاشمی پیش از این هم از قول حضرت امام(ره) نقل کرده بودند که آن بزرگوار مخالف شعار مرگ بر آمریکا بوده اند! که البته آثار مکتوب و مضبوط حضرت امام (ره) با آنچه آقای هاشمی به آن حضرت نسبت داده اند کاملا مغایر و متضاد است. در اظهارات دیروز هم سخنانی را به همسر امام نسبت داده اند که مراجعه و پرس و جو از آن مرحومه نیز امکان پذیر نمی باشد!
ب: فرموده اند همسر امام(ره) به ایشان گفته اند: «حضرت امام(ره) این انقلاب را به دست شماها سپردند. آیا شما می دانید اینها چه کسانی هستند؟ همین صحبت همسر امام سبب شد من قبول کردم و پذیرفتم.» به یقین آقای هاشمی اطلاع دارند که در انتخابات ریاست جمهوری سال ٨۴ علاوه بر آقای هاشمی، آقایان علی لاریجانی، محسن رضایی، مهدی کروبی، مصطفی معین، محمدباقر قالیباف، محمود احمدی نژاد و محسن مهرعلیزاده نامزد بودند. و جای این سوال است که آیا همسر مرحومه امام(ره) هیچیک از نامزدهای یاد شده را لایق ریاست جمهوری نمی دانستند؟! و با بیان «آیا شما می دانید اینها چه کسانی هستند»؟! آنان را تحقیر کرده اند؟! این برخورد از سوی بانوی، پرهیزگاری نظیر همسر حضرت امام(ره) باور کردنی نیست.
ج: با توجه به اینکه آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ٨۴ موفق به کسب آراء مردم نشده و از رقیب خود شکست خورده بود، پیشنهاد منتسب به همسر حضرت امام(ره) را چگونه باید تفسیر کرد؟ آیا مقصود همسر امام راحل(ره) از توصیه به نامزدی آقای هاشمی در انتخابات ٨۴ این بوده است که ناکامی ایشان در کسب آراء مردم را به نمایش بگذارند؟! این برداشت که با بخش دیگر توصیه همسر امام به آقای هاشمی مغایرت دارد. آنجا که به نقل از آن مرحومه آورده اند؛ «امام این انقلاب را به دست شماها سپردند»!
۲- آقای رفسنجانی در سخنان دیروز خود، نقل قول غیرقابل قبول دیگری نیز به حضرت امام(ره) نسبت داده و گفته اند؛ «امام به این نتیجه رسید که باید تا قبل از خودشان جنگ را تمام کنند. البته گفتند جام زهر را نوشیدم. اما دو سه ماه پس از جنگ به خود من گفتند که جام زهر برای من شیرین شد»! در این باره گفتنی است که؛
الف: این روزها برخی از پژوهشگران تاریخ معاصر با استناد به رخدادها و اسناد سال های پایانی جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹٨ از سوی امام(ره)، نتیجه می گیرند که جناب هاشمی رفسنجانی در زمینه سازی برای پذیرش قطعنامه و به تعبیر حضرت امام «نوشیدن جام زهر» نقش ویژه و موثری داشته است. که بدون قضاوت درباره آن و با اعتقاد به اینکه همه تصمیم های حضرت امام(ره) ریشه الهی داشته و با مصلحت اندیشی برای اسلام و انقلاب اتخاذ شده بود. به نظر می رسد آقای هاشمی با انتساب این جمله به امام راحل که «دو سه ماه پس از جنگ به خود من گفتند جام زهر برای من شیرین شد»! در پی رفع اتهام از خود بوده اند.
ب: سخن مورد اشاره آقای هاشمی در متن و محتوای خود این مضمون را نیز القاء می کند که اگرچه پذیرش قطعنامه برای امام راحل(ره) به منزله نوشیدن جام زهر بوده است ولی تلاش آقای هاشمی در زمینه سازی برای پذیرش آن- بخوانید جام زهر- از دوراندیشی و درایت بیشتر ایشان نسبت به حضرت امام(ره) حکایت می کند! و حاکی از آن است که حضرت امام(ره) چند ماه بعد از نوشیدن جام زهر به درایت آقای هاشمی پی برده و - به قول ایشان- متوجه شیرینی و حلاوت آن شده اند!
ج: و اما؛ نگران کننده تر از دو نکته یاد شده آن که؛ این روزها یک جریان سیاسی نه چندان ناشناخته، اصرار دارد و به دهها زبان و بیان، برای مردم و نظام اسلامی در تقابل با آمریکا نسخه تسلیم می پیچد و این توهم را در شیپور فریب می دمد که برخورداری از آینده روشن و از جمله گشایش اقتصادی فقط در گرو تن دادن به خواسته های آمریکا و متحدانش است! و توصیه می کند که در چالش هسته ای چاره ای جز کوتاه آمدن و دست کشیدن از این فناوری نیست و یا در منطقه نیز نباید با حمایت از جنبش های مقاومت آمریکا و اسرائیل و رژیم های دست نشانده را در مقابل خود داشته باشیم! که درباره ذلت آور بودن این دیدگاه و سرانجام فاجعه آمیز آن، یعنی تبدیل ایران اسلامی به کشوری فقیر و ضعیف و بی آینده، گزارش های مستندی داشته ایم و نیازی به تکرار آن نیست اما، جریان مورد اشاره در پاسخ به این پرسش که چرا باید به ذلت در مقابل دشمنان خونریز و غارتگر تن بدهیم؟ اعلام می کند که این کوتاه آمدن در مقابل دشمن و تن دادن به خواسته های آمریکا و متحدانش چیزی شبیه نوشیدن جام زهر از سوی امام(ره) است که چاره ای جز آن نیست!
با توجه به دیدگاه مورد اشاره آیا این توهم در ذهن مخاطبان شکل نمی گیرد که آقای هاشمی -خدای نخواسته- قصد دارد نتیجه کوتاه آمدن در مقابل دشمن را «شیرین» معرفی کند؟! بگذریم از این واقعیت که اساسا مقایسه پذیرش قطعنامه با تن دادن به ذلت در برابر دشمن قیاس مع الفارق است. آیا حضرت امام(ره) بعد از پذیرش قطعنامه از مقابله با آمریکا و متحدانش دست کشیدند؟! یا با صراحت و اصرار بیشتری بر آن تأکید ورزیدند؟! و...
٣- آقای هاشمی می گوید؛ «آدم های خشکه مقدس، جاهل و نادان نیز هستند که معتقدند امروز همه مصیبت این است که چند زن بدحجاب در خیابان باشد. بله این مصیبت است و این زنها باید حداقل حجاب اسلامی را داشته باشند اما، مسئله این است که بقیه مسائل مانند زندان ها، ظلم ها، سرکوب ها و حق هایی که از مردم ضایع می شود چه می شود؟» در این باره نیز گفتنی است؛
الف: بدیهی است که به قول ایشان، خانم ها باید حداقل حجاب اسلامی را داشته باشند و باز هم به قول ایشان، بدحجابی فقط یکی از مشکلات است. ولی چه کسی این مسئله را اصلی ترین مشکل قلمداد کرده است؟! و اما، باید از آقای هاشمی پرسید آیا حضرتعالی نبودید که روز ۱۲ اردیبهشت ۶۵ در خطبه نماز جمعه تهران، پیشنهاد می کردید خانم های بدحجاب باید به اردوگاه های بازسازی منتقل بشوند و فرموده بودید این خانم ها باید خودشان در اردوگاه ها کار کنند و مخارج خویش را تأمین کنند زیرا اکثرا از قشر مرفه هستند و با پول های بادآورده که خودشان یا شوهرانشان دزدیده اند زندگی می کنند و...!!
جناب هاشمی! حالا یک بار دیگر سخنان دیروزتان را مرور بفرمائید!
ب: در حالی که دشمنان بیرونی با تحریف واقعیات، جمهوری اسلامی را به حق کشی و سرکوب و ظلم به مردم و زندانیان متهم می کنند! آقای هاشمی بر این توهمات و فضاسازی های کاذب، تاکید می ورزد و البته حتی یک نمونه نیز برای ادعاهای خود ارائه نمی کند.
ج: فرموده اند مسائل زندان ها، ظلم ها سرکوب ها و حق هایی که از مردم ضایع می شود چه می شود؟ که با عرض پوزش باید گفت؛ آیا دریافت رشوه های چندین میلیون دلاری از شرکت های نفتی بیگانه برای حراج بیت المال و به نفع بیگانگان ظلم به ملت نیست؟ آیا درخواست از بیگانگان برای افزایش تحریم ها علیه ایران، پایمال کردن حق ملت نیست؟ آیا همراهی با مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس در فتنه ٨٨ و دمیدن در اتهام تقلب، همسویی با دشمنان و ضایع کردن حق ملت نیست؟! اگر موارد یاد شده مصداق، ظلم و حق کشی و... نیست، پس چیست؟! و باید پرسید؛ بازداشت و رسیدگی به جرایم یاد شده ظلم و حق کشی است یا نادیده گرفتن آن؟!
و بالاخره یاد آن روزها به خیر که مواضع و عملکرد انقلابی آقای هاشمی رفسنجانی و حضور پرشور ایشان در جبهه ها و... خشم دشمنان ایران اسلامی و رضایت توده های مردم پاکباخته را در پی داشت. امید آن که اردوگاه پیشین خود را ترک نکند.

جمهوری اسلامی:آتش تروریسم در مجاورت انبار باروت ارتجاع
«آتش تروریسم در مجاورت انبار باروت ارتجاع»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛گروه های تروریستی بدون حمایت و پشتوانه حامیان خود هرگز قادر به ادامه حیات شوم و فعالیت های ضدانسانی شان نیستند، همانگونه که انگل ها بدون محیط مساعد، امکان بقا و دوام ندارند.
گروه های تروریستی که از چند سال قبل و دقیقاً بعد از پیدایش جریان بیداری اسلامی در کشورهای عربی برای تخریب و منحرف کردن این حرکت همچون انگل در منطقه ایجاد شدند، اکنون همچنان به حیات ننگین خود ادامه می دهند در حالی که حامیان و پدر خوانده های معنوی، سیاسی و اقتصادی آنها مدعی هستند که در قالب ائتلاف ضد تروریسم در منطقه مشغول مبارزه علیه افراط گرایی و تروریسم می باشند.
مجله آمریکایی «فارین پالیسی» اخیراً فاش کرده درحالی که واشنگتن مدعی مبارزه علیه گروه تروریستی داعش است و چرخش هایی را نیز پس از شکست سیاست هایش در سرنگونی رژیم سوریه بروز داده، صدها افسر آمریکایی را جهت آموزش مخالفان سوریه موسوم به ارتش آزاد، به خاورمیانه اعزام کرده که در کشورهایی مثل اردن، ترکیه و عربستان مستقر شده اند.
گزارش این مجله نشان می دهد این افسران از یگان پنجم نیروهای ویژه ارتش آمریکا هستند و فرماندهی آنها را سرهنگ «جان بریتان» برعهده دارد که پیش از این فرمانده نیروهای ویژه دلتا بوده است.
اطلاعات فاش شده توسط این مجله معتبر سیاسی آمریکایی به خوبی دست مقامات آمریکایی را در مقابل ملتها رو می کند و ادعای آنها مبنی بر محوریت تلاش بین المللی برای مبارزه با تروریسم را برملا می سازد و ثابت می کند که چند چهره بودن و ریاکاری در ذات حامیان تروریسم است و آنها علیرغم آنکه وانمود می کنند در مقابل تروریسم و افراط گرایی قرار داشته و عامل صلح و ثبات جهانی هستند، حامیان اصلی تروریسم بوده و از این ابزار برای پیشبرد اهداف شوم خود در منطقه استفاده می کنند، همانگونه که یک روزنامه چاپ ترکیه فاش کرد چندین پایگاه آموزش گروه های افراطی و تروریستی در این کشور وجود دارد که همچنان به فعالیت خود برای آموزش نیروهای باصطلاح جهادی خارجی ادامه داده و برای اعزام به سوریه، عراق و دیگر کشورهای منطقه آماده می کند. افشای خبر جعل ۱۰۰ هزار گذرنامه در ترکیه برای اعزام تروریست ها به سوریه و عراق نیز تایید دیگری بر دوگانگی چهره حامیان افراط گرایی و مدعیان حضور در جبهه ائتلاف ضد تروریسم است که سران برخی کشورهای منطقه اکنون در پشت این نقاب، چهره واقعی خود را پنهان کرده اند.
اشتباهات استراتژیک کشورهایی که به نمایندگی از آمریکا برای سلطه بر منطقه و جلوگیری از مقاومت ملت ها اقدام می کنند هرگز از چشمان تیزبین مردم مسلمان منطقه پوشیده نمی ماند و پرده های تزویر و ریا نیز نمی تواند آنرا بپوشاند. سیاست های آنکارا در قبال سوریه که تاکنون به کشته شدن ده ها هزار نفر و آوارگی میلیون ها زن وکودک سوری انجامیده، حاصل موضع گیری هائی است که دولت ترکیه با این امید که در صورت براندازی دولت بشار اسد، دولتی همسو را در سوریه روی کار خواهد آورد، آغاز شد اما اندکی بعد و پس از مشخص شدن ناتوانی گروه های معارض مورد حمایت غرب، جهان عرب و ترکیه از گروه هایی همچون «ارتش آزاد» در مقابله با دولت دمشق، حمایت آنها متوجه گروه های تروریست افراطی همچون «جبهه النصره» و «داعش» شد که با قدرت گیری گروه های تروریستی اکنون به بزرگترین چالش امنیتی منطقه تبدیل شده اند.
اکنون بیش از هر زمان دیگری مشخص شده که مدعیان ائتلاف علیه داعش که خود از بانیان و حامیان آن بودند، به هیچ اصلی پایبند نبوده و صرفاً به دنبال توسعه قدرت و نفوذ منطقه ای خود هستند و فرقی نمی کند که این امر از طریق حمایت از تروریسم باشد یا مبارزه نمایشی با آن، کما اینکه حرکت نمایشی ادعای مبارزه با داعش در عراق و سوریه و بمباران مواضع این گروهک تروریستی صرفاً در حد چند روز اول بود و سپس همان هم به دست فراموشی سپرده شد و اکنون در قالب ایجاد اجماع برای حمایت از حمله رژیم سعودی به یمن و همکاری با گروه های تکفیری و القاعده در این کشور دنبال می شود.
اکنون نیز رژیم سعودی به عنوان مجری نقشه های غرب در یمن با بمباران هوایی مناطق مسکونی و زیرساخت های اقتصادی این کشور و با تشکیل ائتلاف تکفیری – سلفی به جنایت علیه ملت یمن ادامه می دهد و راه را برای توحش، قانون شکنی، افراطی گری و تروریسم باز می کند.
پدرخوانده های تروریسم از بازی شوم و بدفرجام با آتش و آتش افکنی در منطقه و کشورهای همسایه قطعاً سودی نخواهند برد و دود این شرارت پیش از همه به چشم خود آنها خواهد رفت. قطعاً همانگونه که آنها در سوریه و عراق موفق به تحقق اهداف خود نشدند، در یمن نیز که به داشتن مردمانی سخت کوش، مقاوم و سلطه ناپذیر مشهور است، نخواهند توانست کاری از پیش ببرند. آنها این بار آتش تروریسم را در جایی برافروخته اند که دامن خودشان را نیز خواهد گرفت و انبارهای باروتی را که سالها آمریکائیها با پول نفت مسلمانان در منطقه ذخیره کرده بودند، شعله ور خواهد کرد، شعله ای که قطعاً موجودیت ارتجاع عرب و در راس آنها آل سعود را خواهد سوزاند.

سیاست روز:باج گیری السیسی
«باج گیری السیسی»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم علی تتماج است که در آن می خوانید؛نزدیک به سه هفته است که عربستان حملات گسترده ای به یمن داشته که نتیجه آن قتل عام زنان و کودکان بی گناهی است که یمنی بودن تنها جرم آنان است. عربستان در حالی به نسل کشی ادامه می دهد که یک نکته مهم در این تجاوزگری مشاهده می شود و آن اقدامات مصر است. السیسی رئیس جمهور مصر از همان روزهای ابتدای جنگ در کنار ریاض قرار گرفته و در این حملات مشارکت داشته است. حال این سوال مطرح است که چرا مصر چنین رویکردی در پیش گرفته در حالی که متحدان ریاض به عنوان قاتلان بشریت منفور جهانیان هستند.؟ این رویکرد چنان بوده که در جنگی روانی برای تضعیف روحیه مردم یمن برخی منابع سعودی گفتند که صدقی صبحی وزیر دفاع مصر در سفر به عربستان که پس از سفر وی به پاکستان صورت گرفت، بر آمادگی قاهره برای انجام هر کاری جهت موفقیت در یورش زمینی به یمن تاکید کرد.
در باب دلایل رویکرد مصر به حضور در جنگ یمن دیدگاه های متعددی مطرح است از جمله اینکه مصر به دنبال کسب رهبری نظامی کشورهای عربی است. در همین حال اهداف سیاسی و مالی را نیز باید برای السیسی در نظر گرفت. در حالی افکار عمومی به یمن معطوف شده است که دیروز دادگاه جنایی قاهره حکم اعدام «محمد بدیع» رهبر اخوان المسلمین و دوازده نفر از رهبران این گروه را تأیید کرد. شبکه خبری «العربیه»، گزارش داد که ۳۷ نفر از رهبران اخوان المسلمین نیز به صورت غیابی به حبس ابد محکوم شدند. مسائل مالی بعد دیگر انتظارات عربستان را تشکیل می دهد.
بعد از توافق کشورهای عربی بر ایجاد نیروی نظامی مشترک عربی و حمله ائتلاف کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به رهبری عربستان به خاک یمن، گزارش های رسانه ای حاکی است که «عبدالفتاح السیسی» رئیس جمهور مصر ۲۰۰ میلیارد دلار برای حل مشکلات اقتصادی مصر رشوه خواسته تا بتواند به گفته خود مردم مصر را برای مشارکت در حمله نظامی علیه یمن راضی کند. روزنامه «القدس العربی»، ضمن گزارش این خبر اعلام کرد که به نظر می رسد فراهم کردن مطالبات السیسی گزینه قابل انتخاب نیست و باید از سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به ویژه امارات و عربستان اجرا شود. دریافت کمک های تسلیحاتی از آمریکا بعد دیگری از این اقدامات است.
سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا گفت، این وزارتخانه به عنوان بخشی از همکاری اش با مصر در زمینه مقابله با تروریسم، فروش چندین فروند موشک به قاهره به ارزش ۵۷ میلیون دلار را تصویب کرد. به هر تقدیر حضور السیسی در جنگ یمن، بیش از هر چیز باج گیری از عربستان و آمریکا است تا شاید بتواند به تثبیت قدرت بپردازد در حالی که در میان کشورهای عربی نیز به دنبال کسب پرستیز و جایگاهی به عنوان تامین کننده امنیت آنها است.

وطن امروز:«نگران»ی هایمان را خواهیم گفت
«نگرانی هایمان را خواهیم گفت»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم سیده آزاده امامی است که ر آن می خوانید؛ در زمانه‎ محرومیت از ظهور حضرت ربیع‎الأنام، آقای من! بهار برای ما با طلوع روی ماه شما تحویل می‎شود و قبله‎نمای قلب‎های ما به سمت چشم‎های شما جهت می‎گیرد و گام‎های ما به همان راهی می‎رود که شما نشانه‎گذاری فرموده‎اید...
فرمودید امسال سال «همدلی و همزبانی» «دولت و ملت» باشد؛ سمعاً و طاعتا! ما که از صبح روز ۱۴خرداد ۶٨ لبیک‎مان را گفته‎ایم و هر روز و هر آن میثاق‎مان را تجدید کرده‎ایم؛ مثلا همین صبح روز ۲۵ خرداد ۹۲ که به دولتی که رأی ندادیم تبریک گفتیم و برایش آرزوی توفیق کردیم، هم خودمان هم منتخبان‎مان به انتخاب هموطنان‎مان تمکین کردیم و دولت منتخب را به رسمیت شناختیم اگرچه با حداقلی‎ترین حدنصاب قانونی، چه اینکه همین حدنصاب حداقلی قانونی بود و قانون برای ما حجت. ما پایبندی‎ به مردم‎سالاری و رأی اکثریت- اگرچه در نازل‎ترین سطح- را به رخ آنهایی کشیدیم که سال‎ها هیاهوی غوغاسالارانه‎شان در تعلق خاطر به دموکراسی و رأی اکثریت گوش فلک را کر کرده بود اما آنجا که کار به آزمون عیار ادعای ایشان رسید نانجیبانه از تمکین به رأی نجومی ملت سر باز زدند و زیر میز بازی زدند و دروغ کثیف تقلب ساز کردند و آوردند بر سر مملکت آنچه یکی قصه دارد پر آب چشم! که مردم‎سالاری برای ما جاده یک‎طرفه‎ای نیست که تنها وقتی نام منتخب ما از صندوق بیرون بیاید به آن تمسک جوییم و آن را حاصل رعایت «حق‎الناس» بدانیم، ما همیشه بر این مدار بوده و هستیم، چه پیروزی از آن ما باشد، چه از آن رقیب! همیشه بر این مداریم و از رویکردهای مزورانه مبرا!
ما به دولت تبریک گفتیم و برایش آرزوی توفیق کردیم و سوگند خوردیم مادام که در راستای حفظ آرمان‎های انقلاب و دستاوردهای غرورآفرین ملی گام بردارد و هنجارهای ارزشی و اعتقادی نظام را محترم شمارد تمام‎قد به حمایتش قد علم کنیم که در نگاه ما هر دولتی- خواه منتخب یا غیرمنتخب ما- دولت نظام اسلامی است و ذیل نظام اسلامی تعریف می‎شود و لاجرم توفیق یا خدای‎ناکرده عدم توفیق آن به پای نظام نوشته خواهد شد و از آنجا که دلبستگی ما اولاً و بالذات اصل نظام است به مقتضای آن و به قدر طاقت و توان در توفیق دولت می‎کوشیم و برایش آرزوی توفیق داریم. بر خلاف آنها که «صرفاً» دولت برای شان موضوعیت دارد و همه توجه‎شان معطوف دولت است- البته نه هر دولتی!- و چه بسا سر آن دارند که دولت را در «تقابل» با نظام تعریف کنند و نه «ذیل» نظام و کار ویژه‎ای از دولت انتظار دارند که به موجب آن به نحوی آرام و نامحسوس به خدشه در آرمان‎های نظام بینجامد، چنانکه در دوره‎هایی به صراحت شاهد این رویکردها بوده‎ایم!
خدای بزرگ گواه است که موفقیت دولت، هر دولتی که باشد، البته مشروط به همان شرط اساسی التزام به آرمان‎های انقلاب و صیانت از دستاوردهای انقلاب، آرزوی ماست، حتی بیشتر از آنان که در ظاهر تظاهر به حمایت از دولت می‎کنند، که دولت برای ما دولتِ نظام است! این اصلاً اقتضای اصولگرایی ماست که حتی حمایت و کمک کنیم به دولتی که به او رأی نداده‎ایم اگر مراعات «اصول» را بکند و از آن‎سو حمایت و رأی و تایید خود را پس بگیریم از دولتی که مراعات «اصول» را نمی‎کند! آقای من! این را از خود شما آموخته‎ایم که «چک سفید امضا» به کسی نمی‎دهیم و مجبور نیستیم ذیل خلاف‎ها و خدای‎ناکرده خیانت‎های کسی را امضا کنیم و خود را متعهد به کسی بدانیم، که «اصول» برای ما ملاک است نه «اشخاص»؛ به مقتضای همین نگاه اصیل اصولگرایانه بود که مدعی کج‎روی‎های مردی شدیم که روزی خودمان به قدرتش رسانده بودیم! تعارف که نداریم، «اصول» برای ما ملاک است و حق و وجدان و این از افتخارات ما «اصولگرایان» است، به عکس آنها که لب فروبسته‎اند از تقبیح و طرد بستگان و وابستگانی که به صراحت در برابر آرمان‎های نظام قد برافراشته و در مقابل اصل نظام شمشیر از رو بستند و خیال‎ها داشتند، که بحمدالله رویای شان کابوس شد!
ما به دولت تبریک گفتیم و برایش آرزوی توفیق کردیم اما آقای من! رویکردهای فرهنگی دولت «نگران»مان کرد؛ «نگران» شدیم وقتی دیدیم هنجارهای فرهنگی و ارزش‎های اعتقادی آنگونه که باید وجهه همت مسوولان نیست! «نگران» شدیم وقتی دیدیم هجمه به باورهای الهی ما شدت گرفته است و کسی برنمی‎آشوبد! «نگران» شدیم وقتی دیدیم مبانی اعتقادی و ارزشی نظام خدشه‎دار می‎شود آن‎هم در دولتی که رئیسش ردای «روحانیت» بر تن دارد! «نگران» شدیم وقتی شما از اوضاع فرهنگی کشور ابراز «نگران»ی فرمودید و چندان که باید گلایه شما جدی گرفته نشد و شما مکرر در مکرر هشدار دادید! «نگران» شدیم وقتی...
آقای من! نگاه‎های خوش‎بینانه دولت به آن‎سوی مرزها «نگران»مان کرد؛ «نگران» شدیم وقتی تفاوت‎های نجومی «آنچه مرقوم داشته‎اند» را با «آنچه رقم زده‎اند» دیدیم! «نگران» شدیم وقتی شانه‎به‎شانه رفتن «فرزندان انقلاب» را با ‎عمال شیطان دیدیم آن‎هم در اوج روزهای هجمه به ساحت قدسی پیامبر اسلام(ص)! «نگران» شدیم وقتی قهقهه‎های آقایان را با عجوزه بزک کرده شیطان دیدیم! «نگران» شدیم وقتی...
«نگران» شدیم و «نگران»ی‎هایمان را گفتیم اما آقایان مرحمت فرموده حوالت «به جهنم» دادند، «کم‎سواد» و «بی‎دین» و «بی‎قانون» و «حسود» و «جیب‎بر» و... خطاب‎مان کردند! اینکه دلیل «نگران»ی ما جیب خودمان بود، یا نگران به ثمن بخس دادن دستاورد دانشمندان شهید این سرزمین بودیم را خدا می‎داند و همین‎که خدا می‎داند کافی است که به حق داوری کند میان ما در روز واپسین و آنجاست که آنها که خلاف گفته‎اند در محضر حضرت حق شرمسار و سرافکنده خواهند شد! اما خدا گواه است که ما حتی «نگران» آن بودیم که «دست چدنی» پنهان زیر «دستکش مخملین»، انگشت‎های آقایان را خرد نکند! خدا گواه است ما دلسوزانه «نگران» همین مردان مذاکره هستیم که نام و نشان نیک‎ از ایشان برای آیندگان به یادگار بماند! خدا گواه است ترغیب دولت به آزمودن راه‎های دیگر از سر «نگران»ی ماست که مباد در صورت بن‎بست بودن این تنها راهِ برگزیده دستش در محضر ملت خالی بماند و...! اما آقایان الطاف‎شان! نسبت به ما بی‎کران بود و هر روز در انتظار لطفی! دیگر از جانب ایشان بوده و هستیم...!
آقای من! ما «نگران» آن «نگاه عقیم»ی هستیم که دیده به بیرون از مرزها دوخته و بر ظرفیت‎ها و امکانات بی‎کران بومی چشم پوشیده و بر آن است که از این نمد کلاهی برای ملت تواند ساخت اما غافل از آنکه با چنین نگاهی صرفاً کلاهی بر سر دولت و ملت خواهد رفت!
«نگران» آن «تدبیر»ی هستیم که همه تخم‎مرغ‎های شانسش را در سبد پوسیده «امید» به دشمن گذاشته است، دشمنی که نه حتی به سابقه دیرینه کینه‎ورزی و عهدشکنی که به خدعه و خلف وعده همین «توافق»! اخیرش صدای خود این حضرات را هم درآورده است!
«نگران» روی دیگر سکه «شعار» این «سال‎ها» هستیم؛ اینکه «حماسه سیاسی» و «عزم ملی» در سال‎های گذشته به همت «ملت» تمام و کمال محقق شد اما سهم «دولت» که «حماسه اقتصادی» و «مدیریت جهادی» بود آن‎گونه که باید و انتظار می‎رفت، ادا نشد! اینکه «ملت» پیشگام و تازان، هفت شهر انجام وظیفه‎اش را رفته است و «دولت» هنوز اندر خم یک کوچه مانده است. از این است که بی آنکه نیاز به غیب‎گویی و رمالی داشته باشیم تکلیف شعار امسال هم پیشاپیش برای مان معلوم است!
«نگران»یم اما آنجا هم کار دولت بر مدار «تدبیر» بوده باشد صمیمانه «تقدیر» کرده‎ایم، شاهدش حمایت تمام‎عیار ما از شاگرد اول کابینه است که حتی هدف تیرهای ناجوانمردانه برخی مدعیان حامی دولت نیز واقع شد، یا حمایت از «سرهنگ»های کابینه که کارشان را خوب بلدند، یا...
آقای من! ما «نگران»یم و «نگران»ی‎هایمان را خواهیم گفت که خود شما ما را از «بی‎تفاوتی» برحذر داشته‎اید.
آقای من! ما «نگران»یم اما از دولت مادام که در راستای حفظ آرمان‎های انقلاب و دستاوردهای غرورآفرین ملی گام بردارد و هنجارهای ارزشی و اعتقادی نظام را محترم شمارد، حمایت می‎کنیم و برای توفیقش دعا...
که از روز نخست گفته‎ایم «لبیک یا خامنه‎ای»...

حمایت:حبس زدایی بر زمین نماند
«حبس زدایی بر زمین نماند»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم ابوالفضل ابوترابی است که در آن می خوانید؛یکی از معضلاتی که در رابطه با محکومین به زندان همواره مورد توجه کارشناسان قضایی و اجتماعی قرار داشته است، آسیب های متعددی است که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، این گروه از افراد جامعه و یا اطرافیان آنها را تحت تاثیر خود قرار می دهد. تبعاتی چون آشنایی زندانی با جرائم دیگر، فشارهای مختلف بر خانواده زندانی و هزینه های بالای نگهداری زندانیان این خواسته را در میان برخی مسئولین شکل داده است که تا حد امکان مجازات زندان کاهش یافته و مجازات های دیگر، جایگزین گردد. به طور خلاصه می توان طراحی مجازات های جایگزین را به دلیل این چهار موضوع ذکر کرد:
۱- کاهش تعداد زندانیان ۲- کاهش هزینه نگهداری از زندانیان ٣- تلاش برای نگهداری کانون خانواده ۴- تلاش برای بهتر شدن فرد مجرم مهمترین دلیلی که امروزه باعث تراکم جمعیت کیفری زندان شده است حبس محوربودن قوانین است. خارج شدن از وضعیت موجود و کاهش جمعیت کیفری زندان و اصلاح قوانین کیفری و هم چنین حقوقی با محوریت حبس زدایی (خواه از طریق حذف مجازات زندان و جایگزین کردن مجازات های دیگر و خواه با کاهش مجازات زندان در موارد مقرر) امری غیرقابل اجتناب است.در حقوق کیفری کشورمان مجازات حبس، مجازاتی غالب است که برای اکثر اعمال و افعال مجرمانه پیش بینی شده است. طبق گزارش ارائه شده توسط دفتر بررسی های حقوقی مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در حقوق کیفری ایران، حدود ۱۲۰۰ عنوان مجرمانه وجود دارد که برای ۴۰۰ مورد از آنها مجازات حبس پیش بینی شده است و نتیجه آن این است که در هر ۵۴ ثانیه یک نفر به زندان می رود و زندان های کشور ۴ تا ۶ برابر ظرفیت خود زندانی جای داده اند.از کیفرهای جایگزین به عنوان مجازات های بینابین نیز یاد می شود. در این میان تدابیر جایگزین به دو بخش: "پیش از محاکمه" و "پس از محاکمه" تقسیم می شوند.
همواره بخش مهمی از جمعیت زندان ها را زندانیان منتظر محاکمه و بازداشت موقت تشکیل می دهند. براساس توصیه بسیاری از دست اندرکاران نظام کیفری، به بازداشت موقت باید به عنوان آخرین حربه نگریسته شود و فقط زمانی مورد استفاده قرار گیرد که ضروری، معقول و قانونی باشد. جانشین های بازداشت موقت نیز باید تا حد امکان در ابتدای مراحل تشریفات مورد استفاده قرار گیرند. جانشین های بازداشت پیش از محاکمه دارای انواع متعدد است. برخی تدابیری که می تواند در این راستا مورد استفاده قرار گیرند عبارتند از: اقامت در نقطه معین و یا ممنوعیت از رفتن به مناطقی که بازپرس مشخص می کند، حاضرشدن در زمان های معین در نزد مقامات قضایی، توقیف گذرنامه، بازداشتن از رانندگی و تحویل دادن گواهی نامه، مانع شدن از ملاقات با افرادی که بازپرس تعیین می کند، مسدودکردن حساب بانکی، فراهم کردن وثیقه، ممنوعیت اشتغال به حرفه ای معین و لغو پروانه. بدیهی است که این امر و کاهش موارد بازداشت موقت نقش بسیار مهمی در کاهش بار نظام عدالت کیفری و زندان ها خواهد داشت.
از جایگزین های پس از محاکمه نیز به تدابیری چون نظام نیمه آزادی، نگهداری در موسسه های خارج از زندان، کیفرهای پایان هفته، مرخصی از زندان برای کارکردن در خارج از زندان، حبس در منزل، تعلیق مجازات اعم از ساده و مراقبتی، تبدیل مجازات، خدمات عام المنفعه و ... اشاره کرد. تمام موارد ذکر شده، نیازمند بررسی های دقیق است که مواردی از آن در حال بررسی و تدوین و برخی دیگر در مرحله تصویب هستند. از جمله قوانینی که در مجلس شورای اسلامی در مرحله تصویب قرار دارند می توان به این موارد اشاره کرد: ۱- اصلاح قانون نحوه محکومیت های مالی که در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید و برای اظهار نظر به شورای نگهبان فرستاده شده است، لایحه ای که سال هاست بسیاری از زندانیان جرائم مالی چشم انتظار تبدیل شدن آن به قانون بودند. با وضع این قانون حدود ۱٣ هزار نفر از مجازات زندان معاف می شوند. از جهت تاریخی قانون نحوه اجرای محکومیّت های مالی گذشته ای طولانی دارد.
پیش از انقلاب، آخرین قانونی که در این زمینه تصویب شد به سال ۱٣۵۲بر می گردد که براساس آن کسانی که به پرداخت مالی محکومیت پیدا می کردند در صورتی که توان پرداخت دیون خود را نداشتند محبوس نمی شدند. در واقع این قانون حبس را در قبال تخلفات مالی منع می کرد. این وضعیت تا سال ۱٣۷۷ ادامه داشت تا آنکه در این سال قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی در این زمینه به تصویب رسید وهنوز هم در حال اجراست. عمده آنچه در این قانون ملحوظ نظر مقنن قرار گرفته آن است که بدهکاران یا محکومان مالی باید حبس بشوند تا یا اعسار خود را اثبات کنند یا اینکه دین خود را بپردازند. با اصلاح قانون نحوه محکومیت های مالی، همانگونه که ذکر شد، ایده مقام معظم رهبری در مورد کاهش مجازات حبس تا حدودی جنبه عینیت به خود خواهد گرفت.
۲- طرح دیگری که در حال حاضر در کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی در حال بررسی است، طرح اصلاح قانون چک است. بر اساس این قانون، تنها به افراد واجد شرایط و با لحاظ صلاحیت های سختگیرانه تر دسته چک اعطاء می شود تا از تبعات آن کاسته شود. در این طرح هر دو جنبه کیفری و حقوقی چک مورد توجه قرار گرفته است و چنانچه این طرح به تصویب برسد فرایند دادرسی از چک برگشتی حذف می شود . فردی که چک برگشتی در دست دارد می تواند به دادگاه مراجعه کرده و اجرائیه بگیرد. این اجرائیه هم باید ظرف ۱۰ روز به فرد متخلف ابلاغ شود و اگر در حساب صاحب حساب موجودی نبود، بانک می تواند از حساب های دیگر این فرد برداشت کند. در این طرح برای چک سقف تعیین شده و این سقف اعتبار با رنگ بندی متفاوت مشخص شده است. از سوی دیگر افراد زیادی در کشور چک های الکترونیک دارند که قوانینی نیز برای این چک ها در نظر گرفته شده است. توجه و همت قانونگذاران بر همکاری با ارکان قضایی کشور برای کاهش مشکلاتی است که در این برهه، نیاز آن بیش از پیش احساس می شود و آن عبارت است از «کاهش عناوین مجرمانه» مشمول مجازات حبس. امری که به سلامت روانی و اجتماعی جامعه کمک شایانی می نماید و آثار مفید آن بر خانواده هایی که خواه ناخواه در مسیر این معضلات قرار گرفته اند، نمایان خواهد گردید.

آفرینش:لزوم تقویت عقلانیت در رفتار اجتماعی
«لزوم تقویت عقلانیت در رفتار اجتماعی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛شاید فراز و فرود های فراوان سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ، موجب ایجاد و تقویت احساسات در عملکرد ما ایرانی ها گردیده باشد.
البته این موضوع در برخی موارد توانسته موجب انگیزه و تحول در افراد شود تا با توسل به احساسات، اقدامات و تصمیمات بزرگی در تحقق ارزش های شکل گیرد.اما این روش به تنهایی نمی تواند پاسخگوی نیازها و مشکلات امروز باشد. احساسات نیازمند عنصری با ارزش به نام "عقلانیت" است.
باید نگرش ها و نحوه تصمیم گیری های جمعی و فردی را بر محور عقلانیت قرار داد و در طول مسیر و در راستای عملی شدن خواسته های عقلانی، احساسات را نیز مکمل آن کنیم تا موجب تسریع دستیابی به چشم اندازهای بلندمدت و نیازهای کوتاه مدت شد.
برای روشن شدن بحث می توان به دو اتفاق اخیر در موضوع هسته ای و اتفاقات رخ داده در فرودگاه جده اشاره کرد و آفت احساسی عملکردن در این زمینه را مورد بررسی قرار داد.
درمسئله هسته ای باتوجه به نوع عملکرد مخالفان و موافقان مذاکرات، مشاهده کردیم که چگونه این موضوع عاملی برای خوشحالی و دلگیری عده ای شد و در پی آن طرفین واکنش های فراوانی را از خود بروز دادند.
به زعم مخالفان مذاکرات اخیر، ما بسیاری از امتیازها را به طرف آمریکایی دادیم و...، اما اگر قرار بر احساساتی عمل کردن بود، مردم آمریکا چرا به خوشحالی نپرداختند؟! قصدمان توبیخ خوشحالی مردم نیست، چرا که آنها در انتظار گشایشی عزتمند برای رهایی کشور از زیر بار مشکلات مختلف هستند.
اما این بروز احساسات فراوان است که بعضاً ممکن است موجب ایجاد تنش میان گروه های سیاسی و طرفداران آنها گردد.
از سوی دیگردر ماجرای حادثه فرودگاه جده، که تمام ایرانیان را متاثر و ناراحت کرد، موج هایی از احساسات ضد سعودی در فضای مجازی قوت گرفت که اکثراً به اهانت و توهین نیز گرایش پیدا کرد.
قصد کوچک جلوه دادن اقدام غیراخلاقی طرف عربستانی را نداریم، اما جوشش احساسات ضد عربی در این چند روز به قدری افزایش یافته بود که ما حتی در عرصه ورزش فوتبال درجام باشگاه های آسیا نیز شاهد آنها بودیم. احساسی برخورد کردن ما با این جریان به آنجا کشید که از نوع لباس های تیم های عربی تا نوع خوشحالی بازیکنان آنها، مورد اعتراض قرار گرفت و شایعات فراوانی در فضای مجازی برای آنها درست شد، که جز نفرت و خشونت طلبی حاصل دیگری نداشته است.
درحالی که نه لباس تیم عربستانی(النصر) بابت ضدیت با ایرانیان بود و نه خوشحالی پس ازگل ناصرالشمیرانی، القا کننده معنا و مفهوم خاصی بود!.
متاسفانه درادامه این فضاسازی ها اصل ماجرا و دفاع از حقوق تضییع شده هموطنانمان کمرنگ شد و به جای آن جنگ روانی و غیرسازنده میان ایران و اعراب تقویت گردید.
مسلماً اعتراض هدفمند وهمه جانبه از سوی مسولان و جامعه در محکومیت خاطیان ، موجب توجه افکار عمومی جهان بر نا امنی اجتماعی و اخلاقی در حکومت آل سعود خواهد شد، اما احساساتی شدن در چنین مواردی، صرفا افراطی گری را تقویت خواهد کرد و موجب تنش های داخلی و خارجی برای کشور خواهد شد. متاسفانه این رویه در سایر وجوه زندگی ما نیز دیده می شود و همواره برای خودمان و کشور هزینه های فراوانی داشته است. اما در روی دیگرسکه می توان اعتراضات خود را در قالب تجمع های اعتراضی و با طمأنیه خاص اخلاقی از مجاری قانونی و رسانه های بین المللی مطرح کنیم و از نتایج بهتری برخوردار شویم.

آرمان:سایه سنگین پول های کثیف
«سایه سنگین پول های کثیف»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم سیدجلال ساداتیان است که در آن می خوانید؛سیاست و اقتصاد چنان در هم تنیده اند که گویی در رزم و پیکاری دائمی اند و گاه و بیگاه بر هم مسلط می شوند؛ اینجاست که قطب پیروز آثار خود را بر قطب مغلوب نمایان می سازد. در دوره های مختلف شاهد چنین مجادلاتی بودیم و ظهور این پدیده در مصداقی عینی با پول کثیف قابل توجه است به نحوی که درآمدهای نامشروعی چون قاچاق مواد مخدر یا پول های به اصطلاح زیرمیزی وارد عرصه اقتصاد و سیاست شده و از طریق پولشویی رد ورودشان پاک می شود؛ این پول های ناسالم موجب تورم در بخشی از اقتصاد شده و گرانی را به دنبال دارد ضمن آنکه به دلیل اخلاقی با این فرض که خیلی از افراد می توانند وارد چنین عرصه ای شوند تبدیل به یک رویه خواهد شد و این حداقل های اثرگذاری پول های کثیف بر اقتصاد است و نتایج مشابهی نیز به دنبال دارد مانند اختلاس های بزرگی که در چند سال گذشته اتفاق افتاده است؛ از سویی باید به اهداف ورود پول کثیف نیز توجه داشت که به قصد کدام فرد یا گروه صورت گرفته و به میزان همین اهداف قابل مقایسه است که آثار خود را بر جامعه خواهد گذاشت.
ضمن آنکه تولید پول های کثیف در شرایط و با عقبه ای صورت می گیرد و گروه هایی تن به هر رذالتی می دهند و جامعه ای را دچار فساد می کنند؛ چه بسا درآمد ناشی از فروش مواد مخدر میلیون ها فرد را درگیر فساد کرده و به تبع آن چه افرادی سلامت خود، خانواده و اجتماع خویش را در مصرف مواد افیونی به باد فنا می دهند، حال تصور کنید درآمد چنین تجارت کثیفی وارد اقتصاد و سیاست شود؛ چه عوارضی به وجود می آید؟ قطعا با به جریان انداختن این پول، اقتصاد و دیگر عرصه ها دچار مخاطرات شدیدی می شود. در نگاهی دیگر ورود پول های کثیف به انتخابات و سیاست ردپاهای پاک نشدنی خواهد گذاشت؛ مانند حمایت مالی بی حد و حصر از برخی کاندیداها؛ با این فرض صاحبان پول هایی که از طریق رانت و زیرپا گذاشتن اخلاق و حتی سوءاستفاده از قدرت به دست آمده برای حفظ منافع خود و دائمی کردن آنها دست به هر اقدامی می زنند. این جریان در پارلمان های آمریکا و هند قابل رویت است.
در مصداق دیگر می توان از نامه ای گفت که معاون اول دولت سابق در آن به کمک مالی به ۱۷۰کاندیدای نمایندگی مجلس اشاره کرد و از تبعات آن بر تصمیم سازی ها، قانونگذاری ها و در مواردی مهم تر گفت که تا مدت ها برطرف نمی شود و می توان آثار دسته جات و مدیرانی را که دست نشانده قدرت و پول های آلوده بودند را شاهد بود که چگونه در دستان عدالت اسیر شدند اما نباید فراموش کرد برخی همفکرانشان برای حفظ پشتیبانان و صاحبان اموال ناپاک از دست زدن به هیچ اقدام قانونی و غیرقانونی ابایی ندارند.

شرق:اهداف عربستان در حمله به یمن
«اهداف عربستان در حمله به یمن»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سید محمد صادق خرازی است که در آن می خوانید؛تاریخ تکرار می شود. روزگاری پادشاه یمن از ایران درخواست کرد که برای مقابله با حملات اقوام وحشی به کمک دولت و ملت یمن رود. ایران سیف بن ذی یزن را برای کمک به یمن فرستاد و در آن زمان ساختار قدرت، دولت و حاکمیت یمن به گونه ای شد که این ملت بزرگ توانست در برابر حملات اقوام وحشی مقاومت بومی کند. دیری نپایید تا بزرگان و علمای برجسته زیدی مذهب و شافعی مکتب از ایران به یمن رفتند و باب علم و معرفت و حکمت را در این سرزمین بنا نهادند، بنابراین در صعده، مأرب، صنعا، عمران، البیضاء، جوف، محویت، حضرموت و ذمار مردم علاقه زیادی به فرهنگ و تمدن ایران داشته و دارند. اگر بخواهم راجع به تاریخ و تمدن و فرهنگ ملت یمن مطلبی بنویسم، مثنوی هفتادمن کاغذ می شود و به همین دلیل تنها به بحران اخیر این کشور یعنی تجاوز عربستان سعودی می پردازم. اما واقعیت این ماجرا چیست؟ چیستی و چرایی حمله سعودی ها به یمن را چگونه باید تحلیل و تفسیر کرد.
اگر کمی واقع بینانه به مسائل منطقه نگاه کنیم، درخواهیم یافت مهم ترین عنصر تلخی که منطقه خلیج فارس تا دریای عدن و دریای سرخ را تهدید می کند، تندروی و رادیکالیسم بنیادی است که عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، بحرین از یک سو و ترکیه و مصر از سوی دیگر بر آن دامن زده و می زنند. تاریخ نیم قرن اخیر به ما می آموزد بی ثباتی گاه وبیگاه، عامل مستقیم دخالت قدرت های فرامنطقه را رقم زده است و همه عوامل حکایت از این نکته دارد که عربستان، قدرت های دیگر و نقش آشکار و پنهان اسرائیل در منطقه دست به ریسک بزرگی زده اند که یقینا از آن نمی توانند سربلند بیرون بیایند.
تاریخ در منطقه خاورمیانه نشان داده است که میلشیای مردم بنیاد در برابر ارتش های متعارف و بدون پشتوانه مردمی از قدرت تأثیرگذاری ویژه ای برخوردار بوده است. مجاهدان افغانی در مواجهه با قدرت استعمار شوروی پیروز شدند. حزب الله در جنگ ۳۳روزه در مقابل یکی از ارتش های مخوف جهان پیروز شد. ارتش اسرائیل در فضایی به مساحت ۳۴۰کیلومترمربع نتوانست حزب الله را شکست دهد و شکست مفتضحانه ای را پذیرفت و ننگ آن بر پیشانی این رژیم باقی ماند. در روز دوم حمله اسرائیل به جنوب لبنان، رایس، وزیر خارجه وقت ایالات متحده در برابر رسانه های جهان اعلام کرد که نه مذاکره و نه گفت وگو و نه توقف حملات، فقط وفقط خلع سلاح حزب الله.
در روز بیست وپنجم و بیست وششم حمله اسرائیل، آمریکا، اروپا و برخی کشورهای منطقه به طور مستقیم و غیرمستقیم شروع به تماس با دولتین لبنان، سوریه و ایران گرفتند که راه حلی برای توقف حملات و استقرار آتش بس، به دست آورند. دوشب قبل از پذیرش آتش بس، اسرائیلی ها به التماس دول اروپایی و آمریکا افتادند که بتوانند از دست نیروهای مقاومت حزب الله رهایی یابند. اگر حزب الله می خواست، می توانست بیش از هزارنفر از نیروهای بی روحیه اسرائیلی را نابود کند.
اکنون حمله عربستان سعودی واقعه و فاجعه دیگری برای این کشور پدید آورده است. انصارالله یک جمعیت چندمیلیونی از زیدیه، شافعی ها و دیگر مردان و زنان یمن است که درعین حالی که قرن هاست زندگی و همزیستی بسیار خوبی با هم داشته اند، اینک در برابر متجاوزان خارجی متحد شده اند. انصارالله و همه حوثی ها و مجاهدین یمنی جمعیتی چندمیلیونی دارند که به همه ادوات نظامی و جنگ افزارها نیز مجهزند. بخش عمده ای از امکانات ارتش اینک در اختیار ارتش انصارالله است. اسرائیل در منطقه محدود ۳۴ کیلومتری نتوانست پیروز شود و در برابر حزب الله شکست خورد؛ مطمئنا عربستان سعودی در منطقه ۱۵۰ هزار کیلومترمربعی در مرزهای خود با انصارالله شکست جدی خواهد خورد.
زیرا ارتش عربستان فاقد سیستم آفندی بومی است. همه آگاه هستند که سعودی، ارتشی اجاره ای و عاریتی دارد و نیروهای هوایی متجاوزان از پدیده طیاره ها و خلبانان چند کشور تشکیل شده و برای قتل عام مردم مظلوم و بی پناه یمن کمر بسته اند. برای نیروی زمینی چنین ارتشی که در پی اجاره ارتش پاکستان و مصر هستند و هنوز هم موفق نشده اند نمی توان پیروزی و موفقیتی را پیش بینی کرد. السیسی، رئیس دولت کودتا در مصر درخواست چندین میلیارددلار کرده و پاکستان هرگونه پیوستن به نیروی زمینی را تاکنون رد کرده است. از طرفی یک ارتش اجاره ای چگونه می تواند در برابر ارتش ایدئولوژیک انصارالله و قاطبه نیروهای یمنی با قدرت عمل رفتار کند.
سرنوشت این تجاوز محتوم و مشخص است که نیروهای سعودی و متحدان، آینده نه چندان بلندی را در انتظار خواهند کشید.
پرسش مهمی در پیش روی ما قرار گرفته است، که چرا عربستان دست به چنین عمل خام و عجیب و در عین حال با ریسک بالایی زده است؟ در حالی که تا شب درگذشت ملک عبدالله، حوثی ها و انصارالله میهمان ویژه دولت عربستان بودند و آنها در بحث جانشینی و وضعیت آینده یمن به مذاکره پرداخته بودند. با مرگ پادشاه چه اتفاقی رخ داده است که عربستان رویکرد مذاکره، حل وفصل منطقی و گفت وگو را به جنگ و حمله و تجاوز تغییر داده است.
اختلافات سران عربستان سعودی به گونه ای است که بین نایف با بن سلمان در راستای حملات هوایی-زمینی اختلافات جدی فاحش وجود دارد و نیروهای آمریکایی به حکمیت و مدیریت این اختلاف ها پرداخته اند. موقعیت فعلی عربستان سعودی نشان می دهد این رژیم قادر به تأمین و سیادت بر جهان پیرامونی خود نیست و نتوانسته سیطره بر نحله ها و جنبش های مقاومت و انقلابی پیدا کند و هرگونه وسوسه و پیشنهاد آنان توسط حوثی ها رد شده است. سعودی ها در دو جبهه با بحران جدی در افکارعمومی جهان روبه رو هستند: حمایت از القاعده و داعش در خارج از مرزها و در داخل با پدیده های بحران مشروعیت حکام جدید که به صورت جدی پدیدار شده و نسل جوان دیگری که قیادت و سیادت یک خانواده بر سرشت و سرنوشت کشوری چون عربستان را برنمی تابند ساختار قدرت و دولت در این کشور را با بحران مشروعیت روبه رو کرده است.
آنها تصورشان این است که درگیرشدن در جنگ یمن می تواند دوباره وحدت ملی در حاکمیت و خاندان سعودی پدید آورد. مدت هاست قدرت نمایی سعودی ها نه تنها بحران افزایی منطقه ای داشته بلکه چنین اقداماتی در سیاست خارجی عربستان بحران به همراه داشته است. مدت هاست استراتژیست های منطقه ای هرگونه بحران امنیت در منطقه را به مثابه ایجاد امنیت داخلی تعبیر و تفسیر و حتی در مورد القاعده تجربه کرده اند. سیستم امنیتی عربستان سال هاست با حمایت از القاعده و هم اینک داعش از منطقه امنیت زدایی کرده است و در یک توافق نانوشته با تروریسم عربی در محیط داخلی خود امنیت را فراهم آورده اند. در اینجا بحث یک جنگ جدی مطرح است. دیگر نمی توان ناامنی را در بیرون منطقه توسعه داد و در درون با پول های خود امن زندگی کرد. امنیت مقوله ای بهم پیوسته است. امنیت سازی کاذب همانند دولت سازی های مصنوعی به زودی تبدیل به ضدامنیت و تهدید می شود.

ابتکار:تلاش سعودی ها برای بازی دوقطبی در منطقه
تلاش سعودی ها برای بازی دوقطبی در منطقه»عنوان رمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی روزبهانی است که در آن می خوانید؛سعود الفیصل وزیر امور خارجه عربستان می گوید که ما در یمن با ایران نمی جنگیم. اما افکار عمومی منطقه، از حمله سعودی ها و بمباران مردم یمن برداشت دیگری دارند. وقتی شاه جدید سعودی بعد از مرگ ملک عبدالله بر تخت سلطنت تکیه زد تصور عمومی این بود که عربستان از تنش های منطقه ای خود کم کند و حضور ملک سلمان و جابجایی ها در بین آل سعود، فرصتی برای احیای روابط عربستان با برخی از کشورهای منطقه بویژه ایران ایجاد می کند. اما با آغاز حملات موسوم به “طوفان کوبنده”، چهره جدیدی از ملک سلمان به نمایش در آمد.ریاض تا اینجا تنها به حمله نظامی بسنده نکرده است و از این آب گل آلود برای خود یک میدان بازی ترسیم کرده است.
به شکلی که از یک سو حمایت آمریکایی ها را دارد و از طرف دیگر به یارگیری در منطقه می پردازد. اما درک این بازی سیاسی سعودی ها و نتایج آن قابل تامل است. این پرجنب و جوشی عربستان برای اهمیت دادن به حمله نظامی خود به کشوری همچون یمن مسیری است که ریاض برای سوق دادن منطقه به سمت دو قطبی شدن در پیش گرفته است. مسیری که بازیگران خارج منطقه خاورمیانه بیش از همه از آن سود خواهند برد.
ریاض در حمله به یمن و تحرکات دیپلماتیک اخیر خود نشان داده است که تلاش می کند جبهه متحدی را در پشتیبانی از خود بسیج کند. جبهه ای که مصر، پاکستان، ترکیه و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس را در بر می گیرد. هرچند که در عمل این کشورها برخی واقعیت ها را به سعودی ها متذکر شدند. همچون پاکستان که برخلاف ادعای ریاض در حمله نظامی به یمن با آنها همراه نشد و رسما اعلام بی طرفی کرد. با این حال عربستان توانست خط دفاعی هرچند ضعیفی را برای خود ترسیم کند. اما این دقیقا بازی پرآشوبی است که ابرقدرتهای خارجی برای آن میدان داری می کنند؛ خاورمیانه ای دوقطبی با محوریت ایران و عربستان. از طرفی بعد از تفاهم ایران و شش قدرت جهانی سعودیها نگرانی بیشتری از گسترش قدرت ایران یافته اند. هرچند که ایران تلاش می کند از این تنش به دور باشد اما سعودیها همواره مسیر متفاوتی را در پیش گرفته اند و با برافروختن آتش جنگ در نقاط مختلف منطقه، بر دامنه اختلافات اعم از قومی و مذهبی افزوده اند.
دو قطبی شدن بازی ای فرسایشی است که هیچ گاه به جنگ رو در رو نمی انجامد ولی همواره ترس و تلاش برای یارگیری و افزایش قدرت نظامی را در پی دارد. بازی ای که باب میل دو ابرقدرت روسیه و آمریکاست چرا که در پی این طناب کشی سیاسی بنابر امکانات دو قطب نوعی تعادل و ثبات در منطقه حاکم می شود. اما جنس این تعادل به گونه ای است که منفعت آن به خارج از منطقه و به ابرقدرتها می رسد و فشار روانی و فرسایش امکانات برای کشورهای خاورمیانه باقی می ماند. با این وصف سعودیها نشان داده اند که به عواقب این بازی پر تنش و هزینه توجهی ندارند و فقط می خواهند قدرت نظامی خود را به رخ بکشند حتی اگر این مسئله موجب ظلم به مردم کشورهای دیگر شود. از این رو ضروری است که ایران مسیر صلح را در پیش بگیرد و به لحاظ روانی و سیاسی نیز وارد این بازی دو قطبی نشود. در این راستا گسترش همکاری و مناسبات منطقه ای در سطوح مختلف با کشورهای همسایه در راستای جلوگیری از دو قطبی شدن برای ایران ضروری است. این تحرک دیپلماتیک باید کشورهای حاشیه خلیج فارس از جمله امارات متحده عربی، کویت و قطر را نیز شامل شود چرا که آنها در سالهای اخیر نشان داده اند همچون گذشته پدرخواندگی سعودیها را قبول ندارند و خواهان ثبات منطقه هستند. نکته مهم دیگر جلوگیری از واکنش های منفی افکار عمومی ملتها نسبت به یکدیگر است چرا که این خود زمینه رویارویی های بزرگتر را فراهم می کند.

مردم سالاری:گسترش شادی نیاز امروز جامعه ایرانی
«گسترش شادی نیاز امروز جامعه ایرانی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علیرضا شاکری است که در آن می خوانید؛هر از گاهی وقوع یک اتفاق خوشایند و عکس العمل آن در سطح جامعه نشان داده است که مردم ایران چقدر مشتاق و تشنه شادی و نشاط هستند. این موضوع را از زاویه ای دیگر هم می توان مورد بررسی قرار داد ؛ اینکه در مقایسه با حوادث حزن انگیز، اثر این شادی ها به مراتب کمتر بوده و بیش از چند روز در زندگی شان بروز ندارد و زود محو می شود. مثلا سال گذشته دیدیم که فوت یک خواننده محبوب پاپ هم غم بیشتر و هم پایایی بیشتری را در میان جامعه - خصوصا قشر جوان- داشت و به این ترتیب می توان نتیجه گرفت که گویی مردم با غمگین بودن بیشتر مانوسند تا شاد ماندن . از سوی دیگرآمارهای موسسات خارجی در رابطه با شادی و رتبه بندی کشور ها نمی تواند به طور کامل نشان دهنده رتبه واقعی ایران در زمینه شادی و نشاط باشد و نبود آمار مشخص در این رابطه (با توجه به فاکتور هایی از قبیل داشتن هدف، سلامتی جسمی، امنیت مالی، داشتن روابط اجتماعی مطمئن و رضایت از اجتماع و البته فاکتور هایی متناسب با ساختار های بومی جامعه) باعث شود که امکان برنامه ریزی مناسب و دقیق برای بهبود میزان شاخص های نشاط در جامعه امکان پذیر نباشد اما مسلم آن است که باید برای این موضوع کاری کرد.
بی تردید افراد شاد، جامعه پرنشاط تری می سازند که البته این تاثیر متقابل است. شادی و نشاط در جامعه محرک بسیار قوی و بالایی برای مشارکت موثر و سازنده مردم در فعالیت های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است و باعث شکوفایی و تعالی یک جامعه خواهد شد. اصولا انسان های شادتر زندگی طولانی تر و موثر تری دارند، ثروت بیشتری می آفرینند و شهروندان بهتری هستند، برای خود و جامعه خودشان مفیدترند و به جای اینکه تهدیدی برای جامعه محسوب شوند باعث ثبات و شکوفایی آن می شوند. همچنین بی حوصلگی جمعی در جامعه یکی از خطراتی است که باعث توقف رشد در همه زمینه ها می گردد و خود زمینه ساز بروز بی اخلاقی های اجتماعی و حتی بالا رفتن آمار جرم و جنایت است. بنابراین پرداختن به مساله شادی و نشاط در کشور به عنوان یکی از ارکان مهم سبک زندگی و با توجه به ظرفیت بالایی که در کشور برای ایجاد نشاط وجود دارد بسیار ضروری بوده و حتی می تواند یک مساله استراتژیک برای دولت باشد و به همین دلیل باید مورد پایش و دقت مستمر و مداوم قرار گیرد.
از میان موارد متعددی که می توان برای ارتقاء سطح رضایت مندی و نشاط در جامعه در نظر داشت می توان به بهبود شاخص های عدالت اجتماعی و اقتصادی، بهبود وضعیت اشتغال و همچنین کنترل تورم و جلوگیری از رکود اشاره کرد و از آنجا که این شاخص ها ارتباط مستقیمی با نشاط اجتماعی و فردی مردم دارند، اهمیت پایش و برنامه ریزی برای هر کدام از این ها بیشتر می شود. بدیهی است همدلی و تلاش مضاعف دولت و کل مردم در راستای رونق اقتصاد و کنترل شاخص فلاکت و ارتقاء سطح مشارکت های اقتصادی و مدنی و سیاسی و فرهنگی نقش بسزایی در تحقق این امر دارد. علاوه بر این موارد کارهای آسان تر و کم هزینه تر اما بسیار با اهمیت و حیاتی هم هستند که می توانند به بالا بردن احساس رضایتمندی و شادی در جامعه کمک کنند که از آن جمله می توان به آموزش سبک زندگی، بهبود نوع نگرش به زندگی در جامعه، برنامه های مربوط به بخش سلامت و ورزش، توسعه صنعت گردشگری و گسترش برنامه های هنری و ... اشاره کرد. همچنین ضروری است به اعمال یا افکاری که به غمگین بودن و بی حوصلگی جامعه دامن می زند، تنها در حد نیاز و بی هیچ افراطی پرداخته شود. به عنوان مثال باید شدیدا مراقبت شود که شعائر مذهبی در عزاداری ها خلاصه نشود و همچنین باید از لغو غیر قانونی برنامه ها از جمله کنسرت های دارای مجوزهای قانونی که می تواند به افزایش نشاط در جامعه کمک کنند، پرهیز شود.
در پایان لازم است تاکید شود که مساله شادی و نشاط در جامعه ارتباط مستقیم و متقابلی با رونق اقتصادی، عدالت اجتماعی، افزایش مشارکت مدنی و سیاسی و همچنین بهبود سبک زندگی جامعه دارد. شادی و نشاط در جامعه را می توان در کنار شاخص هایی مانند شاخص فلاکت، میزان فقر و عدالت اجتماعی، میزان اعتماد به جامعه و ... به عنوان یکی از شاخص های مهم و قابل توجه در امنیت کشور برشمرد. لذا جا دارد سازمان هایی که ماموریت آنها مطالعات استراتژیک و ارائه آمار و راهکار به دولت و سایر نهادها و ارگان های مسئول می باشد به جد بر روی چرایی پائین بودن سطح شادی و نشاط در جامعه و همچنین چگونگی ایجاد و بسط قانونمدارانه آن در تمام سطوح جامعه مطالعات کافی و دقیق انجام داده و آنها را به عمل در آورند.

دنیای اقتصاد:زمان مناسب تغییر سود بانکی
«زمان مناسب تغییر سود بانکی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم رضا بوستانی - پویا جبل عاملی است که در آن می خوانید؛اگرچه مقامات اقتصادی بر آن هستند تا نرخ سود سیستم بانکی را هر چه سریع تر پایین آورند و به نظر می رسد تا حدی نیز در این مورد موفق بوده اند، اما کاهش نرخ سود می تواند تاثیر منفی ملموسی بر هدف دیگر سیاست گذار بگذارد و آن هم احیای نظام تک نرخی ارز است. متاسفانه از زمان آغاز به کار دولت کنونی و با وجود رویکردهای قابل تقدیر در دیگر حوزه های اقتصادی، در مورد بازار ارز و نظام دونرخی حساسیت کمتری وجود داشته است و این گونه به نظر می رسد که دولت با وجودی که فرصت اصلاح این عرصه را داشته است، به خاطر آنکه انتقادات بیشتری را متوجه سیاست های خود نکند، حاضر شده با این کژی بزرگ در یکی از اساسی ترین بازارهایش به کار خویش ادامه دهد اما:
۱- به نظر می رسد خسران نظام دونرخی ارز برای بسیاری قابل اغماض است، ولی زیان این وضعیت در تخصیص غیر بهینه منابع است و هر اقتصاددانی می داند که ضرری بالاتر از این در اقتصاد وجود ندارد. وقتی بهای ارز در بازار تعیین شود، تخصیص بر مبنای مکانیسم عرضه و تقاضا انجام می شود؛ اما نرخ دولتی به معنی آن است که این مقامات سیاسی هستند که تعیین می کنند، منابع چگونه تخصیص یابد. این نه اراده مردم و عوامل بازار که اراده دولت است که تعیین می کند ارز برای کدام کالاها و به چه میزان تقسیم شود. با توجه به گستردگی روابط تجاری ایران، تورشی محدود در قیمت ارز بر طیف وسیعی از قیمت ها تاثیر خواهد داشت و تخصیص منابع به طور چشمگیری دستخوش تغییر می شود؛ بنابراین احیای نظام تک نرخی گامی در جهت تخصیص بهینه منابع است و این به معنای آن است که اقتصاد با منابع یکسان تولید بیشتری خواهد داشت و این خود یعنی رشد اقتصادی بالاتر.
۲- اگرچه برخی بر این نظرند که با وجود تحریم های گسترده، شرایط ما آن چنان خاص است که دلار دولتی قابل واریز در فلان کشور با بهمان کشور متفاوت است و در نتیجه قیمت هایشان هم باید فرق کند. اما این دلیل باعث آن نیست که نظام تک نرخی قابلیت احیا نداشته باشد. وقتی دولت نرخ بازار را بپذیرد، آن گاه نرخ خود را با توجه به هزینه های دیرکرد و نقل و انتقال می تواند به همان میزان به متقاضی ارائه دهد. مثلا امروز نرخ بازار٣٣۰۰ تومان است و دولت هزینه ارائه ارز به مشتری را ۱۰ درصد برآورد می کند؛ بنابراین با بیان آنکه نرخ بازار ٣٣۰۰ تومان است، با توجه به هزینه های ذکر شده، ٣۰۰۰ تومان برای هر دلار دریافت می کند و مابقی آن هم هزینه ای خواهد بود که متقاضی باید به طور ضمنی یا آشکار بپردازد. به عبارت دیگر شرایط ارزی کشور و فرآیند بوروکراتیک عرضه ارز مانعی برای اجرای نظام تک نرخی نیست.
٣- تاخیر در احیای نظام تک نرخی برای اقتصاد ما خسران دو چندان تر از بند اول را دارد. به جز تداوم ناکارآیی، به علت وجود تورم، سیاست گذار باید اجازه تعدیل رو به بالای نرخ ارز در بازار را دهد، اما تا عدم احیای نظام تک نرخی برای فاصله نیفتادن بین نرخ دولتی و آزاد، از این کار دست می شوید. به این شکل هر روز که احیای نظام تک نرخی به درازا می کشد، این صنایع و تولید داخل است که قدرت رقابت پذیری خود را به دلیل تورم از دست می دهد. این کانال دیگر، ضد تولید بودن نظام دونرخی است.
۴- اکنون که به واسطه نرخ سود واقعی بالا ثبات بر بازارهای عمده اقتصاد حاکم شده، لازم است یکسان سازی نرخ ارز در اولویت اجرا قرار گیرد. اگر بانک مرکزی نرخ سود در سیستم بانکی را کاهش دهد، جذابیت نگهداری پول داخلی در مقایسه با ارز کاهش می یابد. اگر پس از کاهش نرخ های سود، یکسان سازی اجرا شود، با توجه به بازده بالاتر نگهداری ارز ممکن است سفته بازان برای هجوم به بازار ارز تشویق شوند. در این شرایط اجرای یکسان سازی ممکن است منجر به نوسانات ناخواسته در اقتصاد شود و هزینه هایی بر کارگزاران اقتصادی تحمیل نماید. در نتیجه اجرای یکسان سازی باید مقدم بر کاهش نرخ سود بانکی باشد. اگرچه تردید بر این ادعا وجود دارد که کاهش نرخ سود موجب تقویت تولید در ایران می شود، ولی بدون شک یکسان سازی نرخ ارز با توجه به تضمین تخصیص بهینه منابع حتما به بهبود رقابت پذیری و تقویت تولید منجر می شود.
۵- از زمان اجرای نظام دونرخی، محیط اقتصادی تغییرات زیادی را تجربه کرده است: کاهش نرخ تورم، نرخ سود واقعی مثبت و بهبود روابط بین المللی. همه این موارد باعث می شود ضرورت نگهداری نظام ارزی موجود مرتفع شود. نظام دونرخی تنها در دوره ای کوتاه مدت قابل توجیه بود که اقتصاد زمان لازم برای تطابق با شرایط جدید بعد از تحریم را نداشت، اما با گذشته سه سال از نظام چندنرخی به همراه شرایط اقتصادی مناسب تر باعث می شود دیگر منفعتی در ادامه این سیستم نباشد و هزینه های آن ناشی از برهم زدن تخصیص منابع بسیار چشمگیرتر باشد. ضمن آنکه نباید از یاد برد که اگر به دنبال جذب سرمایه خارجی در دوره پساتحریم هستیم یکی از ویژگی های اقتصادی کشور باید نظام تک نرخی باشد. هر سرمایه گذاری می داند که اقتصادهای با نظام چندنرخی، در شرایط استثنایی هستند که با ریسک های مختلف دست و پنجه نرم می کنند. ایران باید از این لیست محدود بیرون آید.
سیاست گذاران باید از خود بپرسند اگر امروز و با وجود شرایط باثبات و روند نزولی تورم، نتوان به نظام تک نرخی دست یافت، پس دیگر چه زمانی می توان آن را اجرا کرد؟ بالاتر از آن، آیا تاکید بر کاهش نرخ سود که هم می تواند فشار نزولی بر تورم را کاهش دهد و هم دژ مستحکم ثبات بازارها را تحلیل می برد، نمی تواند شرایط را برای احیای نظام تک نرخی سخت تر کند؟ پس چرا ابتدا نظام تک نرخی را احیا نکنیم و بعد شرایط نرخ سود را نسنجیم؟ 

جام حم آنلاین