امشب کمی بخند


خسرو باقرپور


• غولِ تشنه ی غروب؛
آخرین قطره هایِ روشنِ روز را می مکد
درختان برگ هاشان را در هاشورِ باران می شویند؛
آب شُرّه می کند از شیبِ شیروانی ها؛
و گُم می شود در خمیازه ی ناودان ها ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۵ فروردين ۱٣۹۴ -  ۱۴ آوريل ۲۰۱۵



 شب در گیجی ی آسمان؛
گریبانِ روز را می گیرد
روشنایی دراز می کشد؛
در رختِخوابِ سُرخِ اُفُق
غولِ تشنه ی غروب؛
آخرین قطره هایِ روشنِ روز را می مکد.
درختان برگ هاشان را در هاشورِ باران می شویند؛
آب شُرّه می کند از شیبِ شیروانی ها؛
و گُم می شود در خمیازه ی ناودان ها
و من صدایِ "هیچ" را در سُفال هایِ سُرخ می شنوم.
دستِ من اشک هایِ تو را؛
در هوا،
پاک می کند.

صدایِ آب،
آوازِ رود،
اندوهِ نرمِ دستِ من،
در خاطراتِ شبانه ی چشمانت؛
می خوابند.
می بینی؟!
همراهِ این همه حادثه،
با سُرعت؛
روز رفته است!

من امشب در غروبِ بارانی ی چشمانت؛
شراب می نوشم.
ای عزیزِ خسته ی من امّا:
امشب تو چایِ سبز بنوش!
رها کُن روزِ رفته و غروب و باران را
روی این کاناپه ی راحت دراز بکش؛
و فیلمی را که دوست داشتی ببین
امشب کمی بخند!


تصویرِ متن: Frida Kahlo - Viva la Vida
               زنده باد زندگی. اثر: فریدا کالو