پس از تفاهم هسته ای


حسن پویا


• در اکثر مطالعات نو سازی اقتصادی – سیاسی کشورهای در حال توسعه مهمترین عامل برگشت پذیری، توسعه فساد در درون حکومت و مردم بوده است. فساد عمدتاً از مسئولان کشور شروع شده است زیرا منابع قدرت و ثروت را در دست دارند و سپس در اوج آن به سطوح مختلف مردم رواج یافته است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۵ فروردين ۱٣۹۴ -  ۱۴ آوريل ۲۰۱۵


مقدمه

پس از انقلاب اسلامی سال ۵۷ رخداد های مهمی چون گروگانها و جنگ در کارنامه جمهوری اسلامی بوده است که با استقبال خوب روبرو شده اند و در پایان با ضرر و زیان همه جانبه پایان یافته اند . در سده اخیر نیز دوران مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت را به همین منوال داشته ایم.

خوشحالی مردم و نخبگان وجه مشترک همه موارد فوق بوده است، ولی سیر نتایج ملموس نهایی چندان بهینه نبوده است. اکنون تفاهم هسته ای بوقوع پیوسته است و چنین نگرانی همچنان در میان آینده نگران وجود دارد. تجارب کشورهای در حال توسعه با طیف وسیعی از روشهای اجرای توسعه از دیکتاتوری تا دمکراتیک حاوی دستاوردهای مهمی هستند. و نظام بین المللی با توجه به سرمایه گذاری توسط بانک جهانی و صندوق بین المللی پول همگی نگران برگشت پذیری آنها بوده اند.

در این مقاله به دو عامل مهم درونی و بیرونی نا پایداری توسعه و بازگشت پذیری آن پرداخته میشود و باعث امیدواری خواهد بود که برای دوران توسعه پسا هسته ای هر چه زودتر بیشتر مقالات منتشر شود تا در زمینه جذب کارشناسان و مشاوران برای این دوران فراهم شود و منافع ملی محور قرار گیرد.

دو عامل مهم برگشت پذیری توسعه

عامل درونی – فساد
در اکثر مطالعات نو سازی اقتصادی – سیاسی کشورهای در حال توسعه مهمترین عامل برگشت پذیری، توسعه فساد در درون حکومت و مردم بوده است. فساد عمدتاً از مسئولان کشور شروع شده است زیرا منابع قدرت و ثروت را در دست دارند و سپس در اوج آن به سطوح مختلف مردم رواج یافته است.
شبکه قدرت و دانش که بهم تنیده است به امور غالب گفتمان روز جامعه پیوند خورده است و گفتمان غالب به عنوان مد روز و نرم جامعه به دور از قبح آن توسعه می یابد. فساد که در شروع انقلاب امری بسیار نکوهیده بوده از زمان شروع سازندگی ظهور کرد و عامل ایدئولوژیک حکومت توانایی نکوهش آنرا دیگر نداشت و زمینه های رشد فساد فراهم شد.
بطوریکه در دوران دولتهای پساسازندگی و اصلاحات به اوج رسید و به شبکه گفتمان غالب اجتماع رسوخ کرد. دولت حذف یارانه ها که مسئولیت اجرای تئوری شوک درمانی را به منظور حذف یارانه ها بخصوص انرژی را داشت در دور دوم دولت خود بنا به دلایلی قصد حاکمیت جامع بر عوامل فرهنگی، اقتصادی سیاسی و ملی را داشت و بهترین روش آنرا بهم ریختگی سازماندهی و نظم کنترلی در نهادها و تخلیه منابه مالی و ملی و در اختیار گرفتن آن به عنوان عامل قدرت می دانست. سپس با توسل به عامل فرهنگی – مذهبی قوی تر از ولایت فقیه با بسیج مردم در قالب نهادهای هیئتی و نوحه خوانی به تجمیع ثروت و قدرت پرداخت.
غالب شدن این گفتمان در کشور باعث توسعه این فرهنگ در جامعه شد و عموم مردم ورود به شبکه بهم تنیده فساد را به عنوان یک نرم و عادت اجتماعی پذیرفتند.
مبارزان قبل از انقلاب و نسل اول انقلاب عموماً به خارج رفته و یا درگیر زندگی شدند و اقشار مذهبی تجرد اندیش حکومتی با توجیه فساد و با استفاده از قدرت به غارت منابع و منابع ملی پرداختند و آنرا به گفتمان غالب جامعه تنبدیل ساختند.

عامل بیرونی – تنظیم روابط بین المللی
از زمان مشروطه تاکنون رسوخ و نفوذ دول خارجی در کشور یک نرم بوده است و عموم پدیده ها در رخدادها به آنها برگشت داده میشده است. در دوران انقلاب اسلامی این عامل به دشمن ایدئو لوژیک تبدیل شد و به تدریج به تئوری توطئه تبدیل شد. تفکر دن کیشوتی از دنیای مدرن با وجه غالب گفتمان توطئه یکی از موانع اصلی تنظیم روابط درست با دنیای مدرن بوده است. طبیعی است که هر کشوری به نفع منافع خود از روابط بین المللی بازی می کند و از همه ابزار های سیاسی – اقتصادی – فرهنگی و اطلاعاتی برای توسعه آن استفاده می کند ولی این به معنای قطع رابطه با دنیا نیست بلکه شناخت این شبکه بهم تنیده قدرت و نحوه تنظیم رابطه و استراتژی با آن در راستای منافع ملی از ارکان مهم توسعه کشور است.
در دنیای فعلی مرزهای فیزیکی با دنیای مجازی و مولتی مدیا بهم ریخته شده است و تاثیر گذاری و تاثیرپذیری ملت ها امری اجتناب ناپذیر است. روابط سیاسی – اقتصادی – فرهنگی باید در جار چوب منافع ملی، منطقه ای، قاره ای و جهانی تنظیم شود و از سایر منابع و دانش جهانی به نفع منافع ملی بهره جست.

طرح موضوع: ضرورت دیرینه شناسی و تبار شناسی فساد
در این قسمت قصد بررسی و تحلیل فساد نیست بلکه صرفاً به طرح موضوع بعلت اهمیت آن پرداخته میشود و در قسمت بعدی راهکاری ارائه خواهد شد. جهت شناخت هر پدیده باید روش شناسی جامعی بکار برد تا ابعاد پدیده تا حد ممکن بررسی شود تا به راهکار خوب برسد، لذا از نظر مبنائی به طرح این روش پرداخته میشود تا نگرش تازه تر برای بررسی پدیده فساد به جریان بیفتد.
برای تحلیل هر پدیده باید به شرایط زمان، مکان، جغرافیا، فرهنگ، زبان و حالات و تجارب افراد جامعه توجه داشت.
و برای دریافت هر چه بهتر آن نیاز به انسان شناسی، نشانه شناسی، معنا شناسی، زبان شناسی، هنر و ادبیات، ارتباط گفتمان، هرمنوتیک، تبار شناسی واژه ها و غیره دارد.

سامان دانائی
۱- ماقبل کلاسیک: همسانی، مشابهت سازی، نظام یک بعدی نشانه، تمثیل
۲- دوران کلاسیک: اصل تمیز و تفکیک، مباینت، مغایرت، انفراد، تنافر، "بازنمایی" و شروع جدایی تاریخ و علم
۳- دوران مدرن: انسان به عنوان معرفت شناسی

دوران زبان شناسی
۱- دوران ماقبل کلاسیک: پیوند امور بین پدیده‌ها (مشابهت)، عدم امتیاز بین دیدنی و خواندنی، ابراز مشابهت سازی، بیان صرف اندیشه.
۲- دوران کلاسیک: رواج تفسیر و تاویل، بررسی دستور زبان، الویت دادن به زبان زیرا ابزار باز نمایی بود، زبان بیان کننده و تحلیل اندیشه بود، زبان واحد تفکر شد و لذا باز نمایی انتزاعی شد، پیوند بین زبان و معنا، دانش تبار شناسی واژه‌ها غایت اصلی بود، گزاره زیر بنای حوزه زبان شناسی (مناسبت میان مبتدا و خبر)، نشانه‌های فعلی در مسیر تکوینی تبدیل به گفتمان شد.
۳- دوران مدرن: گذار از دستور زبان به تبار شناسی واژه‌ها، جایگزینی مغایرت بر این همانی، تحلیل به جای تمثیل و عرصه تفاوتها / چالشها / ناموزونی‌ها به جای تقارن / بداهت / وحدت و کمال ، توجه به بعد تاریخی در زبان شناسی ، تغییر در فرآیند زبان شناسی ( مانند تغییر در ارگانیسم در فرایند تاریخ و زمان ) ، ورود زبان شناسی به پژوهش در مورد دودمان ، ریشه زبان و تاریخ تکوین ، تسری اصول و مبانی تکامل به زبان شناسی.
تأویل
بررسی رابطه " ذهن – عین " یا " سوبژه – ابژه " با کمک زبان شناسی و هرمنوتیک زیر بنای بحث تاویل است که به نوشته تاویل و هرمنوتیک ارجاع می شود .بعلاوه از بحث نحوه شکل گیری کلمات ، اصوات ، جملات ، قضیه‌ها ، ترجمه و تفسیر صرف نظر می شود .
تفسیر نقش انتقال معنا و مفهوم کلمات و مطالب و گفتمان را در یک زبان از یک سطح شناختی به سطحی دیگر انجان می دهد ولی تاویل برگرداندن چیزی به سوی نهایت و غایت مراد و مقصود است و به عبارت ساده به معنای کشف مراد معنای پنهان در متن است .
تاویل در روند پیشرفت علوم انسانی ، هرمنوتیک و زبان شناس به کاری " بی‌پایان " تبدیل میشود.با توجه به دانش هرمنوتیک ، تکامل زبان شناسی ، خلاقیت انسان و ساختن مستمر واقعیات توسط انسان به وسیله گفتمان ، قدرت ، دانش و ایجاد شکوفایی دائمی، کار تاویل نیز دائمی ، نسبی و بی‌پایان می شود . هر چه بیشتر در تاویل پیش می رویم تاویل به مثابه تاویل محو می شود و شاید محو خود تاویل گر را در پی داشته باشد . (گشودگی ساختاری و باز تاویل به تدریج کشف شد ) تاویل همواره به پیش می رود و هرگز ثابت نمی ماند.
ولی مسئله تاویل به این حد باقی نماند و ناتمامی ذات تاویل ریشه‌های هرمنوتیک مدرن را تشکیل می دهد . تاویل در ریشه به این بر می گردد که در واقع همه چیز خود تاویل است و هر نشانه تاویلی است از نشانه‌های دیگر . بعلاوه هیچ امر مورد تاویلی نیست که قبلا تاویلگر نبوده باشد .
شاید تقدم تاویل نسبت به نشانه‌ها مهمترین نکته در هرمنوتیک مدرن باشد . زیرا نشانه‌ها تاویلی هستند که سعی می کنند خود را توجیه کنند .
از دیگر ویژگی‌های هرمنوتیک جدید این است که تاویل مجبور است که تا بی‌نهایت خود را تاویل کند یعنی همواره باید از سر گرفته شود . بعلاوه " چه کسی " این تاویل را طرح کرده است تاویل می شود و اصل تاویل چیزی جز تاویل گر نیست . و تاویل باز باید همواره خویش را تاویل کند و نمی تواند به خود باز نگردد ( معنای لغوی اصلی تاویل ).
زمان تاویل یک زمان دورانی است در حالیکه نشانه‌ها زبان انقضاست و زبان خطی است . این زمان تاویل دورانی مجبور است دوباره از همان جایی بگذردکه از آن عبور کرده است .
بنابراین تاویل یعنی اعتقاد به اینکه چیزی جز تاویلها وجود ندارد و ویژگی هرمنوتیک این است که در خودش پیچیده است و به قلمرو زبان در هم می آمیزد.

انسان جدید
با فروپاشی شبکه باز نمایی و باز گشایی تاویل ، انسانی پدیدار شد که هم فاعل شناسنده دانش
(هرمنوتیک ، زبان ، گفتمان) و هم موضوع شناخت ، هم عالم بود و هم معلوم .
انسان جدید را " خداوند معرفت " می آفریند و اوست که می تواند با گسترش آگاهی خویش به ساحت علم و دانایی دسترس یابد . انسان با بیدار شدن " از خواب جزم اندیشی" خود را زنده کرد و گسترش داد ولی در گفتمان جدید کرانمند نیز شده است . یعنی هم فاعل شناسنده است و هم موضوع شناخت و در همین محدوده قابل شناخت است و در جامعه ، فرهنگ ، تاریخ ، زبان و طبیعت جولان می دهدو از طرف دیگر به قلمرو استعلایی نیز می اندیشد و این همان انسان جهانی است .
لذا در نگرش جدید به انسان او خود جهان را می سازد. انسان با آگاهی و علومی که خود می آفریند، جهان مستمرجدیدی خلق می کند و در این فضای گفتمانی به قدرت و دانش و لذت و سر خوشی و شکوفایی می رسد .همه این عوامل تنیده در هم ( ماتریسی) در این جغرافیا بهم نقش دارند .

ساختار گفتمان
زبان به صورت شبکه ای انسان و جامعه را در برگرفته است. تاریخ، دین، فرهنگ، سیاست و امور اجتماعی در زبان جاری است و تاثیر زبان در حیات انسان و ملت ها بسیار مهم است.
دولتها به صورت نظام راهبردی سیاسی و ایجاد شبکه انضباط، رسانه ها و نهادها حوزه های دیگر تجلی زبان هستند و در زندگی انسان نقش دارند. ا گر چه حوزه های مختلف ممکن است بازنمایی کننده واقعیات نباشند ولی بوسیله زبان به ارتباط و برقراری رابطه و ایجاد گفتمان می پردازند. لذا کاربرد زبان به هر شکلی جنبه رابطه ای و اجتماعی دارد .
با هر تغییر در انسان یا اجتماع، نظام اجتماعی و سیاسی تغییر می کند و تغییرات فرهنگی بوجود می آورد و دانش های جدیدی ساخته می شود. زبان و فرهنگ نیز در این راستا تغییر می کنند .گفتمان موضوع و مفهومی است که زبان را با امور اجتماعی متصل می کند. ولی در مجموعه ارتباط، زبان ، گفتمان و امور اجتماعی ( قدرت و دانش ) نگرشهای مختلفی شکل گرفته است و به یک مورد یا مجموعه ترکیبی از آنها اصالت داده اند و به مرور تاریخی ، گفتمان به یک بحث جدید و کامل یافته تبدیل شده است . نگرشهای گفتمانی متعددی در حوزه های زبان شناسی و فلسفه و اندیشه سیاسی ایجاد شده است که بعضاً در این اواخر با مفهوم قدرت و سیاست پیوند خورده است . اخیرا ً در دوران پسا ساختار گرائی سوال مهمی مطرح شده است که " قدرت چگونه جاری میشود؟ " جواب نگرشها به این مفهوم، دیدگاههای متفاوتی را در یک طیف اندیشه ای شکل داده است. در حال حاضر مفاهیم قدرت ، زبان و گفتمان و نوع ارتباط آنها از بحثهای مهم پسا ساختار گرائی در دوران مدرن و پست مدرن است.

نگرش به قدرت در پسا ساختار گرائی بسیار جالب و مهم است و قدرت را از حالت " فرمانده – فرمانبر" خارج کرده و به یک " نظام انضباطی شبکه ای " در کلیت اجتماع بسط داده است . در حالت اول قدرت از نوع پادشاهان و دیکتاتورها می باشد ولی درحالت دوم قدرت همزمان همه اجتماع را به صورت یک کلیت یکپارچه در کنترل خود می گیرد. در نگاه اول قدرت در دست سوژه(فاعل انسان)است ولی در نگاه دوم قدرت در تملک طبقه یا دولت یا فرمانروای خاصی نیست بلکه قدرت از اجتماع عوامل غیر شخصی مانند نهادها، هنجارها ، مقررات ، قوانین و گفتمانها ساخته می شود .
این دیدگاه در اوج خود توسط میشل فوکو مطرح شد و معتقد بود که قدرت باید از دو گانگی طبقه ای دیدن در آید و در سطح جامعه به صورت راهبردهای فن آوری سیاسی نگریسته شود.
این دیدگاه از قدرت بسیار تاثیر گذار در بحثهای گفتمان بوده است و سنجش آنها در گفتمانهای مختلف بامعیار
-       مشروعیت
-       خرد جمعی
می باشد.
در صورت توسعه قدرت در پیکره اجتماع و کسب مشروعیت مورد تائید خردجمعی، علوم و دانش انسانی نیز توسعه می یابد و باعث سر خوشی و استعلاء انسان و جامعه را فراهم می سازد
لذا زبان ، گفتمان ، قدرت و دانش پیوندی تنگاتنگ دارند و نحوه ارتباط آنها طیفی از نگرشهای متفاوت را بوجود آورده است .
گفتمان : قدرت و معرفت
میشل فوکواز یک طرف با دوری از فاعل قدرت ، نقش سرکوب و یا نقش اقتصادی دادن به قدرت از یک طرف و نزدیکی به توسعه قدرت در سطح پیکره اجتماع از طرف دیگر ، تحول بزرگ در بسط گفتمان داده است .
جهت اینکه این بحث مبنائی بهتر باز شود به مسئله قدرت و معرفت و رابطه آنها پرداخته می شود زیرا یک نکته محوری در طول بحث گفتمان است .
او می گوید قدرت و معرفت مستقیماً بر یکدیگر اثر می گذارند و هیچ رابطه قدرتی نیست که حوزه ای از معرفت همبسته خود را ایجاد نکند و هیچ معرفتی نیست که در ان واحد ایجاد کننده روابط قدرت نباشد .
قدرت در نگاه فوکو یک نهاد، ساختار یا فرد نیست بلکه یک امر غیر سوژه ایی ( فاعلی ) پیچیده و چند گانه روابط نیروئی گسترده در سطح اجتماع است .
فوکو پنج نکته را مورد رابطه قدرت و معرفت مطرح می کند:
۱- تحلیل قدرت باید بر مبنای فنون که در نهادها تجلی یافته است باشد نه بر اشکال متمرکز و مشروع قدرت.
۲- تحلیل قدرت باید به اعمال قدرت، حوزه کاربرد قدرت و آثار و نتایج آن بپردازد نه به امور مربوط به تملک یا قصد قدرت .
٣- قدرت ثروت و اهرم و مایملک یک فرد، گروه یا طبقه نیست بلکه در پیکره اجتماع به صورت شبکه عمل می کند. افراد هم محصول و نتیجه قدرت هستند و هم از عناصر پیکر قدرت .
۴- قدرت باید از سطوح خرد آغاز شود و نه از سطح کلان مانند دولت ، حکومت . آغاز قدرت از سطوح خرد باعث می شود که تاریخ ها ، فنون و تاکتیک های خاص قدرت کشف شوند و دانش های انسانی توسعه یابند .
۵- جهت پروراندن فهم دولت از قدرت باید به سازو کارها ، فنون و رویه های قدرت توجه کرد و سودمندی آنها را در شرایط مختلف مد نظر قرار داد.
بنابراین اعمال قدرت باعث میشود قالبهائی خلق کند که معرفت در آنها شکل گیرد.
فوکو در تمامی آثار خود به دنبال تبار شناسی انسان مدرن به منزله واقعیتی تاریخی و فرهنگی بوده است . ولی در دیرینه شناسی(بایگانی شناسی) با استفاده از تحلیل گفتمان ، تحلیلی بایگانی شناسانه از شرایط امکان پیدایش علوم انسانی ارائه می دهد و می گوید در عصر روشنگری انسان موضوع دانش قرار می گیرد. لذا او به دنبال قواعد گفتمانی نهفته در دانش بود .
هدف فوکو از مطالعه دیرینه شناسی (بایگانی شناسی) یا مطالعه بایگانی یا آرشیو، احکامی( کنش گفتمان) است که در یک عصر و جامعه خاص رایج هستند .لذا او گفتمان را مجموعه ای از احکام در یک عصر زمانی که متعلق به یک قالب گفتمانی مشترک باشند می داند.
منظور فوکو از حکم ، کنش گفتمانی است و هر حکمی می توان در یک زمان به عنوان کنش گفتاری جدی در اجتماع مطرح شود.
هر حکم تنهادر متن واقعی خودش که مرکب از سایر احکام است فهمیده می شود و در نظر گیری بستر آن نیز مهم است .
آرشیو و بایگانی متشکل از احکام هستند و در حقیقت نظام حاکم بر شیوه سخن گفتن و اندیشیدن در دوره های تاریخی خاصی هستند. فوکو پس از تدوین انسان شناسی مدرن در بایگانی شناسی (دیرینه شناسی ) به تبار شناسی(پس از ۱۹۷۰ ) و به مسائل اجتماعی روی آورد و در این مقطع بحث قدرت را مطرح کرد و قدرت را با دانش و علوم انسانی پیوند زد .
در حقیقت او در تبار شناسی به دنبال جایگاه انسان مدرن در درون شبکه قدرت و دانش و نحوه سوژه و ابژه شدن او بود .
دانش بر پایه حقیقتی ثابت نیست ، بلکه محصول قدرت و روابط قدرت است و در واقع حقیقت بر ساخته گفتمان است .
قدرت در دید فوکو صرفاً سر کوب گر نیست بلکه نیروئی مولد است که سازنده گفتمان ، دانش و ذهن هاست . باید قدرت را به منزله شبکه مولد در نظر گرفت که در کل پیکره اجتماع جاری و ساری است و این معنای از قدرت بسیار بسیار فراتر از نقش منفی سرکوب قدرت است .
قدرت از نظر فوکو وقتی مولد است، کل جهان اجتماعی و شیوه های فهم ما از جهان و سخن گفتن ما در باره جهان را تولید می کند ولی قدرت وقتی انقیاد آور است که به واسطه انضباط ، کنترل کل امور روزمره و زندگی انسانها رابا اعمال مقررات دقیق بعهده دارد و در کلیت بدن انسان رسوخ می کند و در رفتار انسان اثر می گذارد .
فوکو از قدرت تعریف " قدرت مشرف بر حیات "یا قدرت بیولوژیک (bio- power) را ارائه می دهد که عبارتست از :
۱- نقش تنظیم فزاینده در همه حوزه ها و امور زندگی به بهانه پیشبرد رفاه فرد و جامعه .
۲- در دیدگاه تبار شناسی ، این نظم طوری اعمال میشود که هیچکس هدایت آنرا در دست ندارد .
٣- همه افراد اجتماع در شبکه آن گرفتار هستند .
۴- هدف آن افزایش قدرت است .
این قدرت همه جانبه انضباطی و کنترلی به صورت شبکه ای در اجتماع:
۱-   بدون فاعل است
۲-   نیت مند و هدف مند
می باشد .
جا دارد جهت درک بهتر روشهای تبار شناسی و دیرینه شناسی (بایگانی شناسی) به تفاوتهای آنها اشاره کرد :
۱- بایگانی شناسی صرفاً در پی توصیف خنثی گفتمانهاست ولی تبارشناسی آسیب شناسی می کند و مشکل ارائه می دهد .
۲- بایگانی شناسی وارد ارزشهای حقیقت ، دانش ، معنا و قدرت نمیشود ولی تبار شناسی وارد مسئله شده و قدرت را موله دانش ، حقیقت و معنا می داند .
٣- بایگانی شناسی در مطالعه گفتمان به بنیاد و قاعده مندی آن می پردازد ولی در تبار شناسی بررسی تاریخی چگونگی ساخت دانش ، گفتمان و حوزه های معرفت ، قدرت و هدایت را بررسی می کند .
لذا به نظر می رسد که در بایگانی شناسی تعین بخشی کاهش و در تبار شناسی تعین بخشی افزایش می یابد و بنحوی حوزه های گفتمانی به بایگانی شناسی و حوزه های غیر گفتمانی به تبار شناسی می رسد .
قدرت مولد و انقیاد آور در سوژه ( انسان ) نیز اثر دارد و او را به ترتیب منقادنظام بودن ، کنترل و وابستگی بر او می افکند و از طرف دیگر مقید خود بودن به علت آگاهی و خود شناسی است .

میشل فوکو با توجه به دستآوردهای نظریه پارادیم توماس کوهن از روش دیرینه شناسی به تبار شناسی می رسد و با طرح انسان به عنوان موضوع و انسان به عنوان فاعل شناسی به بررسی رابطه و تعامل میان دانش و قدرت و قدرت معطوف به حیات می پردازد و در این چار چوب به تبار شناسی وژه هائی چون جرم ، جنسیت ، انسان ( تن ) ، زندان ، تنبیه ، مراقبت و نظارت می پردازد و به چگونگی شکل گیری انواع علوم پزشکی ، روانشناسی و جرم شناسی در رابطه با انسان می پردازد و سپس با طرح تکنولوژی انظباطی و تکنولوژی نظارت در شبکه بهم تنیده اجتماع در چار چوب قدرت و دانش می پردازد و بررسی عمیق هر واژه را با روش تبار شناسی عمق می بخشد .
مهمترین رکن دستآورد او بیان رابطه دانش و قدرت ( توانائی انسان ) است و با طرح تکنولوژیهای سیاسی به بررسی کردارهای خرد که توسط انسان شکل می گیرد می رود .
قدرت به نهاد های سیاسی محدود نیست و نقش مستقیم " مولدی " ایفائ می کند . و چند جهته است و هم از بالا به پایین و هم از پایین به بالا عمل می کند . تکنولوژی سیاسی در همه نهادهای مدنی ( مانند مدارس ، بیمارستانها، زندانها ، محیط
کار و غیره ) تجلی می یابند و وقتی تکنولوژی انظباطی ( تنبیه ، مراقبت ، نظارت ) میان این نهادها رابطه برقرار می کند ، تکنولوژی انظباطی واقعاً موثر واقع میشود .
سلطه جوهر قدرت نیست بلکه قدرت هم بر طبقه مسلط و هم بر طبقه تحت سلطه اعمال می شود .
فوکو طرح جرمی بنتهام برای ایجاد " جامعه سراسر بین " را به عنوان مثالی برای تکنولوژی انظباطی طرح می کند و چگونگی عملکرد قدرت را به صورت ساختار شبکه بهم تنیده روشن می کند .
انسان در این جامعه به صورت شبکه انظباطی معماری شده ایی موضوع اطلاعات است و هیچ گاه فاعل ارتباط نیست و به طور مستمر و پایان ناپذیر و سراسری تحت مراقبت است . این قدرت شبکه ای مستمر انظباط بخش و بی نام است و اگر جامعه سراسر بین " به طور کاملی عمل کند ، تقریباً هر گونه خشونت داخلی از بین خواهد رفت . انسانها در این شبکه تکنولوژی انظباطی به مرور زمان به نگهبان خود تبدیل می شوند . این جامعه صرفاً فن بسیار کار آمد و هوشمندانه ای برای نظارت بر افراد نیست بلکه آزمایشگاهی برای تغییر حال آنها نیز است که توسط دانش ، قدرت و نظارت صورت می گیرد .
نظام سراسر بین نمادی از قدرت نیست بلکه در دوران خود حامل تغییر خود و دارای نوعی شفافیت است و کار آن افزایش کنترل است . این قدرت به شیوه ای مطلق و به تنهایی ( مانند زمان پادشاهان ) بر دیگران اعمال می کند ، واگذار نمیشود و همه کسانی که قدرت را اعمال می کنند و یا در معرض آن هستند گرفتار آن هستند .
بنابراین نظام سراسر بین ، تکنولوژی نمونه ای برای قدرت انظباطی است که ویژگیهای آن تضمین کارایی بسط و گسترش قدرت ، تامین امکان کاربرد قدرت با نیروی کار محدود و با کمترین هزینه ، اعمال انظباط بر افراد با حداقل زور و اجبار آشکار در عملکرد قدرت در دوران مدرن تا زمانیکه این شبکه بهم تنیده قدرت و دانش در انحصار مطلق کسی نیست و در جهت رفاه عمومی و منافع عمومی عمل می کند می تواند جامعه را بهنجار نماید . پایه شروع این روند وجود قانون و ابزارهای ساختار مدنی جهت اجرای آن است .

راهکار ها
بعد درونی – روش مبارزه با فساد
با توجه به بحث قبلی ضرورت دارد اندشمندان و کارشناسان جامعه به " تبارشناسی فساد " در ایران پرداخته اند و ابعاد روش شکل گیری و روش حذف آنرا بررسی نمایند . این روند بسیار طولانی است ولی رمز توسعه متوازن موفق و برگشت ناپذیر است که باید بر پایه های زیر استوار شود :
۱-قانون اساسی
توسعه قانون اساسی توسط همگان به روش توسعه قدرت و دانش و تکنولوژیهای مراقبت و انضباطی به صورت شبکه اجتماعی بهم تنیده بطوریکه هیچکس یا نهاد خاصی به طور مطلق بر آن تسلط نیاید و همه نهادها بنحوی در این شبکه به صورت نظارتی عمل نمایند .
در اینجا ساختار شعار " مشارکت مردمی " روشن می شود که بصورت ساده گرایانه در قالب بسیج عمومی در ادوار مختلف به صورت تکراری ازبالا ، دستوری ، شعاری ، نماز جمعه ، بیانیه ای ، تحمیلی و غیره می باشد مورد توجه نیست بلکه شبکه بهم تنیده قدرت و دانش به وسیله تکنولوژی انضباطی در کل جامعه می باشد .

تدوین استراتژی فرهنگی
دولتمردان و مردم همگی باید تغییر فرهنگی را مبنا قرار داده و به عنوان یک ضرورت برای توسعه موفق بپذیرند .
جهت این امر نیاز به چند چیز است :
تدوین یک استراتژی فرهنگی که هویت جدید ملی را پایه گذاری نماید
تدوین اخلاق فرهنگی به نحوی که عموم مردم را حول منافع ملی بسیج کند و از طرح مواردی که عموم مردم را شامل نشود و باعث خودی – ناخودی شود بشدت پرهیز کرد .
تدریس این فرهنگ اخلاقی در همه سطوح و نهادها
موضوع اخلاق غایت کنش انسان است ، راه و روش زندگی را نشان می دهد ، مسئله رفتاری است ، رعایت حق دیگران است و شفقت و همدردی می طلبد .
رعایت احترام ، ضرر نرساندن به دیگران و عشق ورزی به همه چیز و همه کس بخصوص منافع ملی یک منش پایه ای و فرا گیر برای همه افراد جامعه است .
پس از جنگ جهانی دوم ژاپن به بازیابی استراتژی فرهنگی – اخلاقی مدرن تری دست زد و نتیجه آن را همگان مشاهده می کنند . اخلاق سامورائی قدیمی باید مجدداً باز خوانی می شدند تا دنیای مدرن ژاپن را بسازد .
وحدت سیاسی برای ژاپن یک اصل بوده است و در هر دورانی این وحدت سیاسی را با توجه به یک نظام اخلاقی فرا گیر تدوین کرده اند .
سامورائی قدیم جنگجویان نظام فئودالیسم بودند که از طریق جنگ آوری وفاداری و شرافت خود را به نظام نشان می دادند .فاز جدید اخلاق سامورائی مستحکم کردن نظام دولتی جدید و خروج از فاز فئودالی و ایجاد وحدت سیاسی بوده است . لذا سامورائی تبدیل به بوردکراتهای خدمتگزار دولت برای صلح و پایداری می شوند و شهر نشین می شوند و از نظر جسمی و فکری کارکنان وفادار و با شرافت دولت می شوندو باید با روحیه مقاومت و وحدت ملی با اعتماد به نفس کامل فوری به نفع ملی تصمیم گیری کنند و خود را فدای آن نماید .
این استراتژی فرهنگی از تلفیق سه نوع اخلاق ، کنفوسیم ، بودیسم و شمیتویسم با اخذ مفاهیم ازاطاعت ، تسلط بر خویشتن و وفاداری از هر یک به ترتیب تدوین شده است .
در صورتیکه اصول فوق رعایت نشود شرم می کند ( شرم درفرهنگ غربی وارد نشده است) و حس شرمساری با حس وفاداری مکمل هم هستند . شرمساری باعث میشود داوری دیگران و نظام اجتماعی در مورد عملکردش مهم قلمداد شود .
سامورائی جدید باید منظم ، درستکار ، صادق ، وظیفه شناس ، وامداردر مقابل منافع ملی ، وفادار ، حق شناس ، با ادب ریا، متین ، عادل و با شرافت باشد .
سامورائی جدید نباید نه در ضیافت باشد و نه درریاضت بلکه همواره ، در فراست و کیاست باشد .
با توجه به مثال فوق اندیشمندان و جامعه شناسان باید متناسب فرهنگ ایرانی و ملی که مردم را در بر می گیرد ، پایه ای و حداقلها را در برداشته باشد ، عدم خشنونت باشد ، الزام به زندگی در کثرت داشته باشد ، پذیرش دیگری و احترام به دیگری داشته باشد ، تحمیلی نباشد،
قدرت تعامل و مدارا دشته باشد ، شجاعت پذیر باشد ، با ترس مبارزه نماید ، رقابت مسالمت آمیز ایجاد نماید ، همه فرصتها را به طور برابر برای همه فراهم نماید ، خودی – غیر خودی ننماید ، سلطه پذیری وافقی نماید .

۲- بعد بیرونی – تنظیم روابط بین المللی
جامعه جهانی بجای " جهانی شدن " بعظاً به سمت " جهانی سازی " رو آورده است . اگر چه در درون خود بطور نسبی شبکه بهم تنیده قدرت و دانش را توسعه می دهد و سعی دارد جامعه خود را بهنجار سازد ولی بعلت مشکلات خاصی که دارد نابهنجاری خود را به خارج از خود منتقل می کند .

مشکلات روابط جهانی
با روند جهانی شدن در دهه اخیر با دو رویداد مواجه هستیم :
۱- وخامت اوضاع اقتصادی عمدتاً کشورهای مدرن
۲- بروز جنبشهای آوانگارد ومردمی
به طور خلاصه مشکلات حاصل از روند جهانی شدن را می توان به صورت زیر خلاصه کرد :
· آزادی بازار و حذف مرزها و گردش آزاد جهانی سرمایه
· کوچک شدن دولتها، کاهش نقش دولتها، کاهش خدمات عمومی ، افزایش بیکاری ، و سپردن ارائه خدمات به مردم به شرکتهای خصوصی و بازار
· انتقال بیشتر هزینه ها به صورت مالیات بر مردم و یا افزایش سقف بازنشستگی که در حقیقت کاهش خدمات به مردم است .
· تهدید اقشار فقیر و کاهش قشر متوسط و جدایی در اقشار اجتماعی
· عدم امکان برابر برای همه جهت دسترسی به اطلاعات در رسیدن به قدرت ( کاهش دمکراسی ) و فرصتها
· کاهش توان نظام سیاسی دمکراتیک
· جدائی اقشار در قشر بندی اجتماعی که به صورت نا برابری عمودی ( داخل قشر بندی اجتماع ) و نا برابری افقی ( فرهنگی ) بروز کرده است .
· طرح و برنامه سیاست جهانی توسط صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی بنحوی آمرانه است و یا کاملاً متناسب با شرایط ملی ، فرهنگی و اقتصادی کشورهای در حال توسعه نیست و طرحهای تعدیل اقتصادی کم و بیش منجر به جدایی اقشار اجتماعی بر ضد جنبشهای مردمی و یا افزایش بدهیها دولتهاشده است . (بیشتر در کشور های در حال توسعه )از طرف دیگر جنبشهای مردمی که بعلت عدم برابری انسانی و اقتصادی شروع شده اند در دو سطح می توان آنرا بررسی کرد :
۱- در سطح کشورهای مدرن علیرغم استفاده از شبکه مجازی و کارناوالهای اجتماعی هنوز قدرت اثر گذاری و تغییر در ساختارهای قدرت را ندارند .
۲- در سطح کشورهای غیر مدرن در صورتیکه سرکوب نشوند، پس از پیروزی در خلاء دمکراسی و ساختارهای مدنی قرار می گیرند و متاسفانه کشورهای مدرن بجای کمک جهت رفع این خلاء ها بیشتر تلاش برای تقویت نیروهای غیر دمکراتیک می نمایند . بعلاوه کشورهای مدرن بعضاً جهت صدور دمکراسی متوسل به زور و بر هم زدن نظم سنتی نظام سلطه در این کشورها می کنند و لذا تضاد نهفته بین اقشار ، فرهنگها ، مذاهب مختلف در فضای جدید متجلی می شوند و خشونت جامعه را فرا می گیرد تا مردم خسته و نیاز به امنیت را حس نمایند و راه حل پذیرش یک نظام غیر دمکراتیک ( مذهبی یا سکولار) دیگر را بپذیرند .
دریچه انسان مدرن هرمنوتیکی به جهان
در نهادهاو ساختارهای بین المللی موارد زیر حداقل به صورت مبنا پذیرفته شده است .
۱- آزادی ، دمکراسی و آزاد اندیشی
۲- گفتمان : درک تمایزات و مشترکات ، رقابت و همکاری در قالب گفتگوی انتقادی
٣- تحمل بالا و مدارا
۴- پذیرش و احترام به دیگری
در روند جهانی شدن پدیده گفتمان به سطح مذاکرات آمرانه در جهت تحکیم اصول جهانی شدن بدون توجه به " دیگری " انجام میشود . لذا تنشها و جنبشهای آوانگارد مردمی رشد یافته است و تاکنون راه حل مناسبی جهت احترام و ارتقاء آنها به سطح یک ساختار دمکراتیک ارائه نشده است .
ریشه این تفکر در دوری از مشابهت ها، تشدید تفاوتها، عدم رعایت دمکراسی و عدم گفتمان برابر همراه با احترام است . زیرا بازار به خود واگذاشته شده است و برابری اقتصادی و به تبع آن برابری اجتماعی در حال خدشه دار شدن است . چون در روند جهانی شدن – بخصوص پس از فرو پاشی بلوک شرق- که توسط کشورهای مدرن غربی اجرا می شود بدیل دیگری وجود ندارد ، این نگرش موجه شده است که بعلت عدم وجود راه حل دیگر هر گونه برخورد آمرانه که به دور از ساختار انسان مدرن است ، موجه است .
با حذف " دیگری " و گفتمان نابرابرانه امکان برقراری ساختارهای مدنی دمکراتیک نخواهد بود. بکار گیری ابزار و امکانات مدرن که در روند تاریخ مدرنیسم برای بشر ایجاد شده است به شکل نا برابر در مذاکرات به صورت اهرم فشار و تلاش جهت حذف دیگران حتی در ظاهر دمکراتیک به دور از ساختار معنای انسان مدرن است .
از سوی دیگر جوامع غیر مدرن و سنتی بعلت محدود نگری ، اصالت ذاتی به سنت ، نفی مدرنیته ، عدم اعتقاد به انسان تأویل گرای آزاد ، محروم کردن خود از دستاوردهای بشری ، نگاه خشک ، متحجرانه و شکلی به مذهب ، سنتها و رسوم و ترویج آنها تحت نظام تئو کراسی و سلطه ، مبارزه با مدرنیته و یزرگنمائی مسائل منفی جوامع مدرن که بعلت آزادی رواج یافته است ، دشمن تراشی و دشمن هراسی و بسیاری روشهای دیگر دست به بدیل سازی مقابل جوامع مدرن زده که در حقیقت عکس العملی به گفتمان آمرانه جوامع مدرن است .
هر دو طرف به نفی دیگری پرداخته و از فرصت استفاده از مشابهاتها دوری می گزینند و روی تفاوتها تکیه می کنند و به دنبال قبول یکدیگر ، گفتمان آزادانه و استفاده از فرصتهای دیگری نیستند .
یکی از علل بروز بنیاد گرائی مذهبی ، عدم نقش و مشارکت مردم در فرآیند دمکراسی و ایجاد ساختارهای مدنی است و بعضاً فرصتهابه دست بنیاد گرائی می افتد .
دریچه ای به انسان هرمنوتیکی مدرن
با اصالت به معناگرائی و تأ ویل مدرن که انسان را به شکوفایی و ساختن هستی خویش وا می دارد ، انسان مدرن متولد می شودو انسان مدرن در گفتمان با " دیگری " تحولات اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی را تعمیق می کند و ساختار مدنی مدرن محصول این نگرش و تعامل خواهد بود . جوامع مذهبی باید در تأویل متون خود و نگرش به مدرنیته به صورت جدی تجدید نظر نمایند و موارد زیر بررسی نمایند :
· تأویل فقط به کمک قواعد دستور زبان کافی نیست بلکه باید وارد واژه شناسی، زبان شناسی معنایی ، ساختار روایتها، گفتمان و هرمنوتیک شد و پیوندی با روابط جهانی برقرار کرد .
گفتمان وقتی به اجتماع پیوند خورد و با قدرت ( توانایی اراده انسان ) و دانش در قالب شبکه بهم تنیده و پیچیده اجتماعی وارد شد نظام معنایی انسان مدرن را ایجاد خواهد کرد .
· خود را از دستاوردهای بشری محروم نکنند . توسعه ، تکثیر و فرآیند شکوفایی در تعامل با مدرنیته و تحولات اجتماعی و اقتصادی صورت می گیرد.
· عبور و دوری از مفاهیم کلامی و فقهی در تأویل کتب مقدس و ورود به زبان شناسی معنایی ، گفتمان و تأویل انسان گرایانه.
· اعتقاد به اینکه در مذاهب همه کار کردها وجود دارد، فرد را بی نیاز از گفتمان می کند و این نفی دستاوردهای بشری است .
· عدم انحصار مذاهب در قشر خاص ، زیرا باعث انحصاری شدن فکر و عقل ، تحمیق مردم و سلطه بر آنها خواهد شد .
· کار کرد حداقل مذهب می بایست عدم آزار به دیگران و عشق و علاقه به دیگران باشد و اگر نگرشی به دور از این در جهان عمل نماید انسان و انسانیت را نفی کرده است .
· پذیرش تکثر گرائئ در خوانش های دینی ، زیرا تأویل انسانهاحاوی این ویژگیهاست و هیچکس نمی تواند مدعی خوانش مطلق متون و پیامها باشد .

در درک از متن به معنا در قالب شرایط ، افق زمانی و کمک زبان شناسی مدرن و علم هرمنوتیک وارد شوند و متن را وارد عرصه زندگی نمایند .
· استفاده همزمان از سه روش:
۱-    خوانش زمینه ای ( یا تاریخی ، دیرینه شناسی ، بینش تاریخی)
۲-    خوانش معنایی متن ( یا مقطعی ، تبار شناسی ، پارادیمی)
٣-    خوانش هرمنوتیکی ( مدرن )
جهت دستیابی خرد و کلان به ویژگی پدیده ها، رخدادها و روابط اجتماعی.

لذا دولت ملی بر اساس مطالبی که در قبل آمد باید سعی نماید در چار چوب منافع ملی ، منطقه ای و جهانی به تنش زدائی پرداخته با رعایت صلح طلبی و همزیستی مسالمت آمیز به بهره گیری حداکثر از امکانات جهانی در راستای توسعه متوازن و برگشت ناپذیر حرکت نماید و باید مردم خود را توجیه نماید که این کار دراز مدت و برای نسلهای آینده است و حداقل برای یک نسل از خود گذشتگی لازم   است .
بحث تفاهم هسته ای با همه نواقص آن در این شرایط حاصل دستآوردهای مردم و شعارهای جنبش سبز است که به پرهیز از جنگ درحال حاضر انجامیده است و می تواند پایه گذار تنش زدائی در روابط بین المللی و توسعه شود . اگر چه توانایی و عزم در نظام حکومتی اندک است ولی حس ضرورت تغییر وظیفه هر انسان فعال ، شجاع و خواهان تغییر است .

پاورقی
به سایت World Survey و انواع کتب در مورد نوسازی سیاسی – اقتصادی مراجعه شود
REVERSIBILITY
CORRUPTION
SHOCK THERAPY   به کتاب و نوشتارهای مکتب شیکا گر مراجعه شود
منظور امام زمان است
به نوشته " قرآن ، گفتار یا نوشتار " از نویسنده در سایت جرس ۱۰ اسفند ۱٣۹۱ مراجعه شود .
فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک ، میشل فوکو ، نوشته هیوبرت درنیوس وپل رابلینو ، ترجمه حسین بشیریه ، مشر نی ، ۱٣۷۹
به مقاله " هرمنوتیک ، نظام تآویل و روابط اجتماعی " از نویسنده در سایت جرس ، قسمت اندیشه مراجعه شود .