پیروزی "دموکرات"ها در آمریکا و پیشنهاد رفراندوم در ایران


الف. ع. خ


• اپوزیسیون دموکرات و شفاف ایرانی بهتر است از یک طرف، دیالوگ بین ایران و آمریکا را از این وضعیت شعارگونه و دهن پرکن! به در آورده و به مفاهیم ِجاری خصلتی کمی و اندازه پذیر بدهد، و از طرف دیگر به منافع آمریکا و سایر کشورهای ذینفع نیز توجه نشان دهد. برای تغییر در وضعیت کنونی ایران و آمریکا ضرورت دارد که بر منطق ده هزار ایرانی فائق آمده و با منطق پنجاه هزار آمریکایی، وارد گفتگو و معامله شویم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۰ آبان ۱٣٨۵ -  ۱۱ نوامبر ۲۰۰۶


بی شک "منافع ملی آمریکا" در نزد سیاستمداران آمریکایی چه دموکرات و چه جمهوری خواه ، کمیتی مشخص و قابل اندازه گیری است. میان سیاست مداران آمریکایی در پاسخ به این سوال که "منافع ملی آمریکا" چیست؟ اختلاف چندانی وجود ندارد، بلکه آنچه که مورد اختلاف می تواند باشد، "روشی" است که برای کسب آن منافع پیگیری می شود. این قاعده بر خلاف نظام های استبدادی نظیر ایران در تمامی نظام های دموکراتیک بین احزاب رقیب صادق است. در نظام های استبدادی مفهوم "منافع ملی" همواره در قالب شعارهای کلی و غیرکمی، مطرح و مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
نا گفته نماند،"منافع ملی" و به تبع ِآن "سیاست ورزی" در کشوری همچون آمریکا با نظامی سرمایه داری، بی تاثیر از منافع شرکتها و صاحبان سرمایه ها نیست. اگر چه مفهوم "منافع ملی" در کشورهای سرمایه داری، به منافع شرکت ها و صاحبان سرمایه تقلیل می یابد، اما همین مفهوم تقلیل یافته، مفهومی کاملا کمی و "قابل اندازه گیری" است. به اعتبارهمین مفهوم "قابل اندازه گیری" از "منافع ملی"، کلیه روش ها و عملکردها امکان نقد و ارزیابی پیدا خواهند کرد.  
درکشورهایی نظیر ایران، مفهوم "منافع ملی" نه تنها به منافع گروهای خاص و مشکوک! تقلیل می یابد، بلکه در قالب مفاهیم کلی همچون "دفاع از اسلام و مسلمانان"، دفاع از مستضعفان جهان، حفظ "عزت اسلامی" و نظایر آن که به هیچ وجه مفاهیمی قابل اندازه گیری نیستند، نمود و ظهورمی یابد، بی تردید چنین شعارهایی هرگز قابل نقد و ارزیابی نیستند، چرا که بدون داشتن معیار مشخص، نمی توان عملکردها را سنجید؟
***
اکنون بسیاری از کارشناسان علت اصلی پیروزی "دموکرات ها" بر "جمهوری خواهان" درانتخابات اخیر آمریکا را شکست سیاست خارجی دولت بوش در قبال خاورمیانه، خصوصا عراق می دانند، با توجه به اینکه   دموکرات ها تاکنون برنامه عملی مشخصی به عنوان جایگزین برنامه های دولت بوش در خاورمیانه از خود ارائه نداده اند. سوال این است که چه تفاوتی در روش "دموکرات" ها و نهایتا چه نتایجی از اقدامات متفاوت آنها در خاورمیانه متصوراست؟
همانطور که قبلا گفته شد، در نزد سیاست مداران آمریکا چه دموکرات چه جمهوری خواه "منافع ملی آمریکا" یک کمیت مشخص و اندازه پذیراست، و این کمیت در علم سیاست با ابزارهای دیپلماسی پیگیری می شود، تصمیم و عمل پیرامون مسئله ای ملی، سیاسی و دیپلماتیک، با شعار انتخاباتی و رقابت های حزبی به هیچ وجه قابل جمع نیست، در کدام انتخابات گذشته آمریکا، هر یک از طرفین دموکرات و جمهوری خواه برای پیگیری منافع آمریکا در جهان برنامه عملی مشخصی را هنگام رقابت های انتخاباتی ارائه داده اند؟ دیپلماسی اجازه "بازی روباز" در سیاست خارجی را به هیچ سیاستمدار و یا شهروندی نمی دهد.
آنها همواره نتایج بدست آمده را تحت هر شرایطی، در تصمیم گیری های آینده   خود مد نظر قرار داده و به کار بسته اند، حتی زمانی که با زبانی دیپلماتیک، آنها را پیروزی یا شکست خوانده اند و ما نیز آن را باور و تکرارکرده ایم!
آینده نشان خواهد داد که دموکرات ها در خاورمیانه هرآنچه را پیگیری می کنند که جمهوری خواهان در گذشته به دنبال آن بودند، البته شاید اینبار با زبانی متفاوت! همانطور که می دانیم "اهداف"، برنامه می خواهند و برنامه ها، اطلاعات! و آنچه که در خاورمیانه مورد هدف است، دموکرات و جمهوری خواه نمی شناسد. چرا که منابع اطلاعاتی آنها در خاورمیانه و نهایتا اطلاعات آنها از خاورمیانه یکی است، بدین ترتیب اهداف آنها نیز قطعا یکی خواهد بود.
به عنوان یک ایرانی و یا یک خاورمیانه ای! اگر تصور کنیم، با آمدن دموکرات ها، تغییری در مصادیق ِ"منافع ملی آمریکا" بوجود خواهد آمد و نهایتا تغییری در شیوه ها رخ خواهد نمود، سخت در اشتباه هستیم، بلکه قبل از هر چیز ضرورت دارد، "اپوزیسیون ایرانی" به شکل وزنه ای غیر قابل انکار در آمده و به عنوان "نماینده اصلی ایرانیان" به جای نماینده دروغین آنان یعنی "جمهوری اسلامی"، خود را برای گفتگو و مذاکره به طرف آمریکایی و نهایتا "منافع آمریکایی" تحمیل کند، و گر نه آمریکا و غرب ترجیح می دهد مانند همیشه با جناح بندی های دروغین داخل حاکمیت فعلی "بازی جمهوری اسلامی" را تا چندی دیگر ادامه دهد!
عمده ترین مسئله ای که می تواند از یک طرف ایرانیان کثیری را گردهم آورد و از طرف دیگر توجه قدرت های بزرگ و ذینفع ِجهان را جلب نماید، مسئله برگزاری رفراندوم * تحت نظارت سازمان ملل متحد در ایران   است. پیشنهاد برگزاری رفراندوم تحت نظارت سازمان ملل متحد، وقتی توسط طیف وسیعی از ایرانیان مطرح گردد، نه تنها سران حزب پیروز دموکرات را با تمام ادعاهای دموکراسی طلبانه ای که دارند، مورد چالش قرار می دهد، بلکه کلیه برنامه ریزان سیاست خارجی آمریکا، و سایر کشورهای ذینفع، از جمله پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد را به چالش کشیده و در شرایط تصمیم سازی جدیدی قرار می دهد.
این موضوع، راست و دروغ ادعای کشورهای غربی، مبنی بر حمایت از دموکراسی در خاورمیانه و ایران را بیش از پیش آشکار می سازد.  
کشورهایی نظیر چین و روسیه نیزعلی رغم   مخالفتی که با چنین اقداماتی در عرصه بین المللی دارند، به دلیل داشتن منافع کلان در منطقه خاورمیانه، برای دوری این منطقه حساس از تنش و درگیری، به نظر می رسد، با رفراندوم تحت نظارت سازمان ملل در ایران مخالفتی نداشته باشند.
قطعا کاهش تنش در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه به کاهش تنش در جهان کمک خواهد کرد. با مطرح کردن "طرح ملی رفراندوم در ایران" می توان دریافت که چه قدرت هایی به کاهش تنش در خاورمیانه و نهایتا کاهش تنش در جهان اعتقاد اخلاقی دارند.
***
به این دیالوگ توجه کنید:
عسکراولادی می گوید:
«"آمریکا" دست از شرارت بر نمی دارد و نمی گذارد دو ملت ایران و آمریکا در صلح نفس بکشند»
جورج دبلیوبوش می گوید:
«ایران محور شرارت است. ملت ایران برای رسیدن به آزادی و دموکراسی   می کوشد، ما در این مبارزه همواره در کنار ملت ایران خواهیم بود»
در سخن فوق، منظورعسکراولادی از "آمریکا" را به سادگی نمی توان دریافت، تنها از طریق تجزیه منظور او از "ملت آمریکا" می توان، مفهوم "آمریکا" را در سخن او مشخص نمود. اما منظور او   از "ملت ایران" و "ملت آمریکا" را به راحتی می توان تشخیص داد، منظور او از"ملت آمریکا"، همان درصد ناچیزی از ملت آمریکاست که اکثریت سرمایه های اقتصاد آمریکا را در انحصار خود دارند و منظور از "ملت ایران" نیزهمان درصد ناچیزی از "خودی" ها هستند که اکثریت سرمایه های اقتصاد ایران را به شیوه ای دلالانه و غیر تولیدی در انحصار خود دارند. در نهایت سخن بر سر حدودا ده هزار ایرانی و احیانا پنجاه هزار آمریکایی است که از نظر عسکراولادی، ملت های ایران و آمریکا محسوب می شوند. اما آنچه که عسکراولادی بطور کلی از "آمریکا" سخن می گوید و بطور مشابه سیاست مداران آمریکایی از "ایران" سخن به میان می آورند، منظور همان اکثریت ملت آمریکا و اکثریت ملت ایران هستند که حاضر نیستند، اموراتشان از میان ِبازی های درصد کمی از مردمان دو کشور، یعنی سرمایه داران صنعتی و دلالان تجاری وابسته و"شبه مذهبی" آنان سامان یابد.
تفسیر "ایران" و "ملت ایران" از گفته های جورج بوش تنها با توجه و معیار قرار دادن "منافع ملی آمریکا" نزد او و بقیه آن پنجاه هزار آمریکایی قابل سنجش است. "منافع ملی آمریکا" و "منافع ملی ایران" بیشترین تاثیر را از عملکرد همین پنجاه هزار آمریکایی و ده هزار ایرانی می گیرد. تفاوت آشکار در این است که عملکرد آن پنجاه هزار نفر آمریکایی، علی رغم ویژگی انحصاری که دارد به افزایش "منافع ملی آمریکا" کمک می کند، اما عملکرد این ده هزار ایرانی از یک طرف به "منافع ملی ایران" آسیب می زند، و از طرف دیگر، به دلیل وابستگی به تولیدات نظام سرمایه داری، به منافع آن پنجاه هزار آمریکایی و در نهایت به "منافع ملی آمریکا" کمک می رساند.
یعنی حاکمیت امثال عسکراولادی بر سرنوشت سیاسی و اقتصادی ایران، برای سودرسانی به "منافع ملی آمریکا"، از وضوح بیشتری برای آنان برخوردار است. اما این موضوع با حاکمیت افرادی همچون دکتر ناصر زرافشان یا دکتر عباس امیر انتظام بر سرنوشت ایران، برای آمریکایی ها، با ریسک بیشتر و وضوح کمتری همراه است.   
اپوزیسیون دموکرات و شفاف ایرانی بهتر است از یک طرف، دیالوگ بین ایران و آمریکا را از این وضعیت شعارگونه و دهن پرکن! به در آورده و به مفاهیم ِجاری خصلتی کمی و اندازه پذیر بدهد، و از طرف دیگر به منافع آمریکا و سایر کشورهای ذینفع نیز توجه نشان دهد. برای تغییر در وضعیت کنونی ایران و آمریکا ضرورت دارد که بر منطق ده هزار ایرانی فائق آمده و با منطق پنجاه هزار آمریکایی، وارد گفتگو و معامله شویم.
 
---------------------------------------------
طرح رفراندوم قبلا توسط گروهی از مبارزان ایرانی از جمله دکتر ناصر زرافشان و اخیرا نیز توسط   دکترعباس امیرانتظام مطرح گردیده است.