نرمش قهرمانانه در برابر جنبش سبز - علاءالدین فتح راضی
در حاشیه ی توافق نامه مقدماتی هسته ای



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۰ فروردين ۱٣۹۴ -  ۱۹ آوريل ۲۰۱۵


دستیابی به انرژی معطوف به سلاح هسته‌ای از ابتدا بعنوان برگ برنده برای چانه زنی با قدرت‌های بزرگ در جهان از سوی حکام جمهوری اسلامی مطرح گردید تا موجودیت خود را تثبیت نماید و مانع دخالت آنها در موارد اخلال موازین حقوق بشر در داخل ایران گردد. جریان انرژی هسته‌ای را هم خود حکومت برملا کرد و با این ادعای مسخره احمدی نژاد شروع شد که گفت متخصص هسته‌ای وی دختردانش آموزی است که در آشپزخانه انرژی هسته‌ای تولید کرده ست و زمانیکه پرزیدنت بوش گفت که اعتنائی به حرف‌های او درباره تدارکات هسته ای ایران ندارد و مسئله وی اخلال حقوق بشر در ایران ست، احمدی نژاد مسئله غنی سازی هشت گرم اورانیوم را مطرح کرد. لابد اگر بوش بیشتر اعلام بی اعتنائی میکرد احمدی نژاد اعلام می نمود که بمب اتمی هم ساخته است. چنین افشاگری هائی از سوی حکومتی که در تلاش برای ساختن بمب اتمی است البته که بسیار غریب می نمود.
بعدها که این معرکه گیری اتمی ابعاد گسترده‌ای یافت و به چاه ویلی در اقتصاد ایران تبدیل گردید که صدها میلیارد دلار پول بی زبان مردم را بکام خود فرو میبرد قاچاقچی‌ها و مفتخورها از چهارگوشه ایران و جهان براین خوان یغما دست گشودند که معروف ترینشان ولادمیر پوتین رئیس دولت مافیا درروسیه بود. محافل اسلحه سازان آمریکا نیز با همپالکی‌های اسرائیلی شان ازین قافله عقب نماندند و می خواستند که برنامه حمله به ایران در دستور روز سیاست آمریکا قرار گیرد. تحریم ها هم که معرکه را حسابی داغ کرد و همه دست اندرکاران سیاسی در داخل و خارج سعی میکردند هریک ازین نمد، کلاهی برای خود دست و پا کنند. کار دیگر از مسائل صرفا اقتصادی گذشته بود بطوریکه نتان یاهو با توسل به نقاشی‌هائی که به پوسترهای کلاس درس میمانست سعی میکرد کنگره آمریکا را برای مقابله با ایران متقاعد نماید و با افاضات سخیف درباره قدرت هسته‌ای ایران برای آن مزنده و تاریخ معین میکرد که همواره دروغ از آب درمیآمد.
این وضعیت بر جرات و جسارت ولی فقیه جمهوری اسلامی می افزود بطوریکه رودرروئی نظامی را مفری برای برون رفت از وضعیت آچمز حکومت خود میدید. او و رئیس جمهور دست نشانده‍ی اش، احمدی‌نژاد بسیار کوشیدند تا با ارعاب و تهدید به تحریک حکومت‌های غربی و در راس آنها آمریکا بپردازند چراکه تصور میکردند که در فردای حملات هرچند محدود آمریکا واسرائیل خواهند توانست به بسیج توده‌های مردم بپردازند، همان اتفاقی که در جنگ هشت ساله رویداد و ازین رو خمینی آنرا رحمت الهی نامید. برای خامنه‌ای نیز حکومت بر ویرانه‌ای چون افغانستان با ورد و دعا و آب دهن مبارکه بسیار ساده تر از حل معضلات و مشکلات کشوری پهناور با اقتصادی پیچیده چون ایران امروز بود. ولی اینبارحکومت اوباما که دست آنها را خوانده بود با خود داری دربرابر تحریکات عوامل رژیم اسلامی و نیز با پیشگیری از حمله هوائی اسرائیل این بهانه را ازآنها گرفت و در عوض بر شدت تحریم ها ونظارت بی گذشت و جدی برآنها افزود و در نهایت ولی فقیه را بپای میز مذاکره کشانید.
از منظر داخلی نیزاین جنبش سبز پدید آمده در سال ١٣٨٤بود که همه پیش بینی‌های ولی فقیه را نقش برآب کرد و به او فهمانید که درصورت مداخله نظامی، هیچ امیدی به حمایت مردم نمیتواند داشته باشد. ازین رو از سودای مقابله با آمریکا و غرب چشم پوشید و به نرمش قهرمانانه تن در داد و روشن ست که هرچند حسن روحانی با رای میلیونی توده‌های مردم روی کار آمد ولی بدون حمایت ولایت فقیه این امر ممکن بنظر نمیرسید. تائید کاندیدهائی از اصلاح طلبان و سرانجام عدم ائـتلاف در میان کاندیداهای اصول گرا نشانه قدرت گرفتن جریان اصلاح طلبی و نیز تمکین کامل خامنه ای به مشارکت مردم ناراضی در امر انتخابات بود. نرمش قهرمانانه ای که درین راستا بوجود آمد سرانجام به توافق نامه هسته ای لوزان انجامید که برای کاستن از تاثیر ضربه ای آن در زمینه سیاست داخلی به تفاهم نامه تعبیر گردید.
بدینسان شرایطی را که جنبش سبز پدید آورد برگ برنده هسته ای رژیم را بضد خود بدل نمود و امتیازی را که میرفت دست حکومت اسلامی را در سرکوب مردم ایران باز گذارد با اجبار خامنه ای بتوسل به نیروهای اصلاح طلب برای حل مسئله هسته ای نقش برآب شد و برخلاف نقشه‍ی قبلی، موجودیت این نیروها را تثبیت نمود وموقعیت آنها را در مبارزه با عوامل سرکوبگر رژیم تقویت کرد. بطوریکه اصول گرایان نه تنها قدرت سلب دولت روحانی را دیگر از دست دادند که ناگزیرشده اند در انتخابات پیش رو سر تسلیم در برابر اصلاح طلب ها فرود آورند و این از ابراز تمایل روحانی به آغاز مقدمات انتخابات مجلس پیداست.
توده های مردم در سال ٩٢ با درک درست از شرایط موجود و با توجه به امکاناتی که عوامل داخلی و خارجی بوجود آورده بود انتخابات را باردیگر به تریبونی برای ابراز خواسته های خود بکار گرفتند و نشان دادند که جنبش سبز نه تنها از بین نرفته بلکه از همان نقطه‌ای که در ١٣٨٤ فروکش کرده بود دوباره شعله بر میکشد.
جنبش های اجتماعی بر مبنای ضرورت و خواست مبرم توده ها برای انجام تغییرات مشخص یا برای مقاومت در برابر برخی تغییرات و یا با هدف لغو این تغییرات بوجود می آیند و تا برآورد این خواسته های مبرم ادامه مییابند هرچند ممکن است اشکال مختلف بخود بگیرند و یا حتی به جنبش های دیگری فرا برویند. جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی نمونه ای ازین جنبش هائی اجتماعی بود که پس از گذشت نزدیک به یک قرن با استفاده از فرصت داخلی و نیز جهانی که فراهم آمده بود ببار نشست و آفریقای جنوبی از بند آپارتاید آزاد گردید.
جنبش سبز در سال ١٣٨٤ نیز در ادامه‍ی جنبش هائی در تاریخ معاصر ایران بوجود آمد که هر یک مطالبات مشخصی را تعقیب می نمودند: جنبش تنباکو در سال ١٢٧٥خواستار استقلال کشوراز استعمارگران گردید. جنبش مشروطه که بدنبال آن پدید آمد خواست آزادی سیاسی از سلطه پادشاهان مطلق العنان را به شعار استقلال افزود. قرارداد ١٩١٩ وثوق الدوله که ایران را تحت الحمایه انگلیس قرارمی داد با جنبش هائی چون جنبش جنگل در گیلان، جنبش کلنل محمد تقی پسیان در خراسان و جنبش شیخ محمد خیابانی درآذربایجان١ بازتاب یافت و به چالش کشیده شد. ولی با کودتای سوم اسفند و با روی کار آمدن سلسله‍ی پهلوی این قرارداد بدست عوامل داخلی برقرارگردید٢. جنبش ملی کردن صنعت نفت هم که سعی در بازگرداندن استقلال کشور داشت با کودتای ٢٨ مرداد ناکام ماند.
انقلاب ١٣٥٧ برمحور همان دو شعار "استقلال و آزادی" که قدمتی صد ساله داشتند شکل گرفت ولی با توجه به رهبری آن توسط بازاریان که آنها را روحانیت و عوامل مذهبی نمایندگی میکرد خواست "جمهوری اسلامی" بر آن دوافزوده شد که از همان ابتدا تعبیرهای متفاوتی از آن صورت میگرفت که گفته های متناقض خمینی در پاریس و تهران شاهد این مدعاست. ولی جنبش سبزسعی در پایان دادن به این تناقضات نمود و شعار "جمهوری ایرانی" را جایگزین آن نمود: "استقلال، آزادی، جمهوری ایران" و "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران." مفهوم آزادی نیز هرازگاهی با شعار "مرگ بر دیکتاتور" جلوه مشخص تری بخود میگیرفت و اثرات و تتبعات مختلفی نیز داشت. برای مثال شعار "مرگ بر دیکتاتور" درمراسم خاکسپاری آیت الله طاهری در اصفهان زنگ خطری بود برای خامنه ای تا به نرمش قهرمانانه تن در دهد که با پذیرش خواست مردم برای انتخاب روحانی شروع شد وبه توافق مقدماتی برای مسئله هسته ای انجامید.
در عین حال اقشار و طبقات مختلف یک جامعه میتوانند جنبش های دیگری را در حاشیه٣ جنبش عمومی مردم یک جامعه بوجود آورند که خواسته‌های مبرم آنها را در دستور کار خود قرار میدهد که جنبش زنان ایران، جنبش جنگل در گیلان، جنبش ١٥ خرداد سال ٤٢ و نیز جنبش سیاهکل را میتوان بعنوان نمونه نام برد. این جنبش‌های حاشیه‌ای باشکال گوناگون، چه مثبت و چه منفی در روند جنبش عمومی مردم تاثیر میگذارند و سرنوشت خود آنها نیز در ادامه جنبش عمومی رقم میخورد. برای نمونه، تاثیر پانزده خرداد را در شکل گیری جمهوری اسلامی شاهد بوده ایم و یا میدانیم تحقق اهداف جنبش زنان تنها در یک حکومت دمکراتیک قابل تصورست. جنبش سیاهکل هم که هرچند برنامه ای سوسیالیستی را در دستور کار خود داشت با سیاسی کردن کل جامعه و با شکست جو ارعاب و وحشت توانست به هدفی که جزنی مشخص کرده بود برسد که عبارت از به چالش کشیدن دیکتاتوری شاه بود. و نیز شاهد بودیم که چگونه دار و دسته‍ی خمینی از نام و شمایل قربانیان مبارزه مسلحانه مجاهدین در در طول انقلاب ٥٧ استفاده میکرد و آنها را بعنوان شهیدان خودشان جا میزد.
نسیم سکولاریسم که درپهنه‍ی متشنج و پرتب و تاب منطقه خاورمیانه وزیدن گرفته ست درهرکشور بشکلی و مطابق با ساختار سیاسی آن بپیش میرود: در کشورهای عربی که بهارآن زبانزد همه است تا ترکیه لائیک و ایران اسلامی، همه جا مردم باین نتیجه واحد دست یافته‌اند که برای پایان دادن به تشنجات مذهبی و قومی چاره‌ای جز سکولاریسم وجود ندارد. برهمین استنتاج استوارست بپاخیزی میلیون‌ها مردمی که بی مهابا و ترس از نیروهای سرکوب به خیابان ها میریزند و برعلیه دیکتاتورهای زمانه شعار میدهند، هرچند عواقب این جنبش‌ها درهر کشوری متفاوت ست. در ایران نیز جمعی از روشنفکران خارج جنبشی با عنوان "سکولار دمکراسی" را درادامه جنبش سبز براه انداخته اند که ابتدا با نام سکولارهای سبز پای بمیدان گذارد. این باصطلاح "جنبش" دراصل کاریکاتوری از جنبش‌های حاشیه‌ای بشمار میآید که تنها ساخته و پرداخته ذهن این روشنفکران بوده و برپایه حرکت توده مردم بوجود نیامده ست. آنها خواسته‌های خود را بعنوان حرکت مردم درعالم واقعیت جا میزنند و یا حرکت‌های توده‌ای را براساس خواسته‌های خود تعبیر و تفسیر میکنند. ازین راه تشکیلاتی که درست میکنند بعنوان جنبش جا میزنند و یا در جهت ایجاد چنین "جنبش‌هائی" فعالیت میکنند. انگیزه اینکارمیتواند جهت دادن به خواسته های جنبش سبز باشد. ولی در عمل بیش از آنکه گامی به پیش باشد گام های بسیاری بعقب است. چراکه بی اعتبارکردن مقوله‌های سیاسی همچون حزب و تشکیلات، جبهه و جنبش، گرهی از مبارزه واقعی اپوزیسیون نخواهد گشود. اپوزیسیون خارج باید بداند که تمهیداتی چون تغییر نام تشکیلات نمیتواند جایگزین حرکت های توده مردم در خیابان باشد و در نهایت روی کاغذ باقی خواهد ماند و کاری صورت نخواهد داد.٤
نهایت اینکه توافق نامه هسته ای لوزان دستآورد دیگر جنبش سبز است. این توافق نامه گذشته از امتیازاتی چون کوتاه کردن دست آنهائیکه رویای حمله نظامی به ایران را داشته و دارند و یا گشایش اقتصادی در جامعه ایران، سنگ بزرگی را از پیش پای مبارزان در داخل ایران برمیدارد، همچون پایان جنگ هشت ساله که در آن خمینی جام زهر را سرکشید.
بدینسان جنبش سبز که نقطه عطفی درعملکرد سیاسی جمهوری اسلامی پدید آورده ست ظاهرا میرود که طلیعه دار جمهوری دوم ایران باشد و شاید سوم، اگر جمهوری جنگل را نیز در نظر آوریم.
www.hamraahaan.com

پانویس ها:

١. غیرازدو جنبش یاد شده که برای احیای مطالبات انقلاب مشروطیت بوجود آمده بودند و مقابله با مهره های بازمانده از ارتجاع پیش از مشروطه را در نظر داشتند، جنبش شیخ محمد خیابانی درآذربایجان در مخالفت با بند مشخصی از قرارداد وثوق الدوله برپا گردید و ازین رو جنبش آزادیستان نام گرفت. ماجرا ازین قرار بود: محمد امین رسولزاده، از چهره های برجسته انقلاب مشروطه ، پس از ترک ایران و در گرما گرم انقلاب اکتبر درروسیه، درسال ١٩١٨ برپائی حکومت آذربایجان را در شهر گنجه اعلام نمود که پس از فتح باکو توسط ارتش عثمانی تحت قیمومت دولت عثمانی درآمد. قوای عثمانی پس انعقاد معاهده‍ی صلح برست لیتوفسک میان حکومت شوروی و دولت آلمان که متحد دولت عثمانی درجنگ جهانی اول بود مجبور به ترک قفقاز گردید و حکومت آذربایجان با ورود ارتش انگلیس بفرماندهی ژنرال تامسون به باکو که بازمانده قوای دنستروپل برای کمک به ارتش سفید تزاری بود قیمومت دولت انگستان را پذیرفت ولی بخاطر تهدید حکومت شوروی همواره بدنبال شناسائی خود از سوی دولت‌های متفقین بود که در قصر ورسای در فرانسه گرد آمده بودند تا تکلیف مسائل بازمانده از شکست آلمان و عثمانی را در جنگ مشخص کنند و تجزیه دولت روسیه از آن جمله بود. کنفرانس صلح ورسای تصمیم داشت که اداره اجزاء جدا شده ازامپراطوری روسیه را بکشورهای اروپائی مختلف واگذار کند و این میان بخش‌هائی از قفقاز که شامل حکومت آذربایجان نیز میشد به دولت ایتالیا اخصاص یافته بود. در چنین شرایطی نمایندگان آذربایجان که برای درخواست شناسائی حکومت خود به کنفرانس ورسای اعزام شده بودند با دو پیشنهاد مشخص روبرو شدند. اولین پیشنهاد از سوی ویلسون رئیس جمهورآمریکا مطرح شد و آن عبارت از تلفیق سه بخش گرجی، آذربایجانی و ارمنی منطقه قفقاز در حکومتی همچون فدراسیون ماوراء قفقاز بود که پیشتر بوجود آمده بود ولی در اثـناء انعقاد معاهده‍ی برست لیتوفسک تجزیه شده و سه حکومت گرجستان، آذربایجان و ارمنستان از دل آن بیرون آمده بود و از همین رو چنین پیشنهادی امکان موفقیتی نداشت. دومین پیشنهاد از سوی هیئت انگلیس بسرپرستی نخست وزیر لوید جرج مطرح گردید که در صورت پذیرش قرارداد ١٩١٩ و تحت الحمایه شدن ایران از سوی دولت انگلیس، حکومت آذربایجان در قفقاز میتوانست با الحاق به ایران بصورت خودمختار اداره شود. این قرارداد که که با بپاخاستن یکپارچه مردم ایران لغو گردید بازتاب خود را در جنبش شیخ محمد خیابانی یافت که بخاطر ابرازتنفر و جدائی خود از آنچه که در قفقاز با عنوان حکومت آذربایجان تشکیل شده بود خود را جنبش آزادیستان نامید. البته با ورود ارتش سرخ به باکو و ایجاد جمهوری سوسیالیستی آذربایجان همه این برنامه ها نقش بر آب شد.

٢. قرارداد ١٩١٩ میلادی که با تطمیع وثوق الدوله، نخست وزیر وقت ایران و دولت انگلستان امضاء شده بود بعلت عدم امضاء آن توسط احمد شاه و عدم تصویب آن از سوی مجلس شورای ملی در عمل ملغی گردید. این قرارداد براساس طرحی که توسط لرد کرزن سیاستمدار کهنه کار انگلیس تهیه شده بود نظام مستشاری را در ایران برقرار می ساخت و سیستم نظامی و مالی کشور تحت اختیار مستشاران انگلیسی قرار میگرفت و ازین راه انگلستان موفق میشد با هزینه دولت ایران منافع استعماری خود را حفظ کرده، ایران را به مستعمره خود تبدیل سازد. کودتای سوم اسفند ١٢٩٩در عمل همه خواسته های قرارداد را اعمال نمود و مستشاران انگلیسی را در وزارتخانه های جنگ و دارائی بکار گماشت. دولت برآمده از کودتا در سال ١٩٣٣ میلادی (١٣١٢ شمسی)، قردادی نیز در زمینه نفت با دولت انگلیس منعقد نمود که ظاهرا بقصد تجدید نظر در قرارداد ٦٠ ساله دارسی بود که در زمان مظفرالدین شاه بسته شده بود ولی در عمل امتیازات بیشتری به طرف انگلیسی میداد از جمله حق حکمیت و نیز ادامه قرارداد بمدت ٦٠ سال دیگر. در سال ١٩٤٩میلادی (١٣٢٨شمسی) الحاقیه ای براین قرارداد ضمیمه گردید که به قرارداد گس – گلشائیان معروف است و زمینه ای شد برای مخالفت دکترمصدق و آغاز جنبش ملی شدن صنعت نفت.

٣. این جنبش‌های حاشیه‌ای Marginal که شانس بدست آوردن قدرت سیاسی را در شرایط موجود ندارند فارغ ازینکه مبارزه به سود کدام نیروی سیاسی اصلی تـمام شود تغییرشرایط موجود را هدف خود قرار میدهند تا بتوانند در مبارزه سیاسی شرکت فعال داشته باشند.

٤. ظاهرا قرارنیست اپوزیسیون خارج از اشتباهات گذشته پند بگیرد. تشکیل جنبش در اصل تخم لقی بود که بنیانگذاران جنبش جمهوریخواهان دمکرات و لائیک (جدل) در دهان مبارزین اپوزیسیون خارج شکستند. حال آنکه جنبش‌ها از طریق حرکت توده‌های مردم بوجود میآیند و شکل می گیرند. این جنبش‌ها را می‌توان جهت داد، رهبری وهدایت کرد ولی نمیتوان آنها را ازهیچ بوجود آورد و خلق نمود. اینچنین بود که ج. د. ل. راه به جائی نبرد و با وجود داشتـن تئوریسین‌های شناخته شده و بازمانده از انقلاب ٥٧، تنها توانست به رژیم های سلطنتی و اسلامی "نه" بگوید ولی هرگز نتوانست در باره هیچ یک از موارد مشخص رژیم آینده ایران به توافقی هرچند کوچک دست یابد: دمکراتیک بودن را برای رد سلطنت مطرح نمود و لائیک بودن را در مخالفت با اسلامی بودن رژیم فعلی. ولی نتوانست با طرح موارد اثباتی، همچون حل مسئله ملی در ایران، جایگزینی برای رژیم فعلی مطرح سازد و ازین‌رو ازهم پاشید. پذیرش فدرالیسم از سوی سکولار دمکرات ها برای حل مسئله‍ی ملی در مقایسه با جدلی ها گامی به پیش بشمار میآید هرچند که گام هائی بسیاری عقب نشسته‌اند. از سوئی چنان تعبیر بی در و پیکری از دمکراسی بدست داده اند که سلطنت طلب ها را هم دربرمیگیرد و این بمعنای انکار ضمنی جمهوریت خواهی جنبش است و ازسوی دیگر با برداشتی تنگ نظرانه از دمکراسی، وحدت جنبش سبز را زیر سئوال می برد چراکه میکوشد ماهیت دینی جنبش سبز را از آن بذوداید. همین تاکید آنها برسکولاریسم باعث تفرقه درصفوف جنبش سبز میشود که شامل بسیاری از اصلاح طلبان اسلامی نیز هست. ظاهرا سکولار دمکرات ها درک درستی از رابطه میان سکولاریسم و دمکراسی ندارند و درک آنها از دمکراسی محدود به حق رای همگانی و حکومت اکثریت ست. حال آنکه دمکراسی امروزه چیزی جز برقراری حقوق شهروندی نیست که دراعلامیه جهانی حقوق بشر آمده ست. ازین رو پذیرش سکولاریسم لازمه‍ی دمکراسی است وعدم پذیرش آن، تفوق این یا آن دین و مذهب برسایرین را ایجابب میکند که راه را برجدال میان مذاهب یک کشورمیگشاید. برعکس سکولاریسم با پذیرش همه عقاید وافکار یک جامعه شامل تمامی ادیان و مذاهب راه را برتعامل میان آنها میگشاید. ازین رو میتوان سکولار بود ولی دمکرات نبود ولی نمیتوان ادعای دمکرات بودن داشت ولی سکولار نبود.