آنچه که میتواند در انتظار رژیم اسلامی ایران باشد - منصور راستانی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٣ ارديبهشت ۱٣۹۴ -
۲٣ آوريل ۲۰۱۵
سیاست های خارجی کشورهای قدرتمند جهانی متناسب با احتیاجات هر زمان, طرح و پیگیری میشوند. از نمونه های چنین سیاست بازی ها را میتوان در دوران جنگ سرد و لزوم ایجاد کمربند سبز در کنار مرز اتحاد جماهیر شوروی سابق که به استقرار حکومت اسلامی در ایران منجر گردید نام برد. پرزیدنت بوش پدر در نطق خود در جلسه مشترک کنگره امریکا و سنا, در آغاز دوران پس از جنگ سرد, بیان داشت که از این دوران مشکل, یک نظم نوین جهانی در آستانه ظهور است. عصر جدید آزاد از تهدید ترور, در دستیابی به عدالت قوی تر و امن تر, در تلاش برای صلح, عصری که در آن ملت های جهان، شرق و غرب، شمال و جنوب، می توانند در شکوفایی وهماهنگی, زندگی کنند. پس از سقوط کمونیسم, سیستم کاپیتالیسم جهانگیر شد. سیستم کاپیتالیسم سالم بر پایه رقابت سالم و آزاد استوار است, رقابت آزاد نیاز به برقراری آزادی و دمکراسی دارد, آزادی و دمکراسی محتاج فضائی هستند که دارای امنیت باشد. چون کاپیتالیسم گلوبال شده است, امنیت نیز باید جهانی شود. بدین ترتیب فروزه های آزادی, دمکراسی, و امنیت که لازمه برقراری یک سیستم کاپیتالیسم سالم و موفق هستند, جمعا میتوانند هسته مشترک عناصر شکل پذیر درمقاصد ژئوپولیتیک کشورهای قدرتمند جهانی را در هر گوشه کره خاکی تشکیل دهند.
بالانس قدرت منطقه ای
دیوید راکفلر گفته بود که ما در آستانه یک تحول جهانی هستیم, تنها چیزی که لازم داریم یک بحران بزرگ درخور و بجا است, و ملت ها نظم نوین جهانی را قبول خواهند کرد. عصر جدید آزاد از تهدید ترور که بوش پدر, ۲۵ سال پیش, وعده آنرا در یک نظم نوین جهانی میدهد, بخودی خود صورت نمیگیرد. روند سیاست خارجی امریکا در بیش از دو دهه گذشته نشان از آن دارد که این کشور جهت پیاده کردن مقاصد ژئوپلیتیک خود در خاورمیانه در صدد ایجاد تغیرات مرزی در نقشه جغرافیایی منطقه بوده است. ساکنین کشورهای این منطقه را اکثریت مسلمانان سنی و اقلیت شیعه تشکیل میدهند. پرزیدنت بوش پسر با حمله به عراق در سال ۲۰۰۳, نه تنها صدام حسین و حکومتش را که مانع رشد شیعه بود از بین می برد بلکه عراق را در اختیار رژیم شیعه اسلامی ایران قرارمیدهد. در ماه آپریل سال ۲۰۰۶ نخست وزیر منتخب عراق ابراهیم الجعفری به اتهام طرفداری از سیاسیون سنی و کرد در پارلمان, مجبور به کناره گیری از پست خود میشود. در همان ماه اداره سیا امریکا با مشارکت نزدیک خود در گزینش نخست وزیر جانشین, از میان چهار کاندیدا و توجه به توصیه قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس رژیم ایران, نوری ال مالکی را که حدود هشت سال از زندگی در تبعید خود را در تهران گذرانده بود بعنوان نخست وزیرعراق بر میگزیند. بعبارت دیگر دخالت ملایان ایران درعراق جنبه رسمیت پیدا میکند. این سیاست زائل کردن توانمندی یک فرقه (سنی) و توان بخشیدن به نیروی فرقه دیگر (شیعه) چیزی جز بالانس قدرت در منطقه نیست, که میتواند در راستای استراتژی دراز مدت امریکا عمل کرده باشد. محبوبیت جورج بوش پسر, در دوره دوم ریاست جمهوری او, در میان مردم امریکا, بدلایل افکار عمومی ضد جنگ بطور کلی و تحمیل هزینه های سنگین جانی و مالی ناشی از پیامدهای جنگ عراق بخصوص, سیر نزولی را آغاز میکند و از ۹۰% در سال ۲۰۰۱ به ۲۵% در سال ۲۰۰۸, زمان بحران افتصادی امریکا, میرسد, مردی که زمانی خود را پرزیدنت جنگ مینامید در آخرین سال ریاست جمهوری خود بصورت یک شخص منفعل کاخ سفید را ترک میکند.
پس از دوران بوش پسر و آغاز ریاست جمهوری پرزیدنت اوباما, استراتژی دراز مدت امریکا در منطقه خاور میانه همچنان به قوت خود باقی میماند. او در همان ابتدای ورود به کاخ سفید در سال ۲۰۰۹ شاهد سرکوب شدید حرکت آزادی خواهی خود جوش مردم ایران توسط رژیم جنایتکار ملایان بود, و جهانیان همگی شاهد بودند که او از کنار این سرکوب, بی تفاوت میگذرد, مزید بر آن او دست دوستی اش را بسوی ملایان دراز میکند. حتی بهنگام دوره دوم انتخابات عراق در سال ۲۰۱۰ با وجود آنکه ایاد علوی رهبر حزب العراقیه با اختلاف دو کرسی پارلمانی بیشتر از حریف خود نوری ال مالکی, اکثریت آرا را از آن خود میکند اوباما پشتیبانی خود را از نوری ال مالکی, دست نشانده رژیم اسلامی ایران, که رای اکثریت را بدست نیاورده بود اعلام میدارد, و بدنیوسیله نوری ال مالکی برای بار دوم بر مصدر صدارت مینشیند تا سیاست جداسازی و تفکیک گرایی شیعه از سنی, دیکته شده توسط ملایان در ایران, را درعراق دنبال کند. کار در اینجا خاتمه پیدا نمیکند و ایجاد بالانس بین فرقه های مذهبی ادامه میابد, امریکا برنامه های سازندگی پس از دوره جنگ در عراق را ناتمام گذارده و نیروی های خود را از آن کشور بیرون میراند تا وسیله تطمیع هر چه بیشتر رژیم شیعه اسلامی ایران به دخالت کامل در آن کشور فراهم گردد.
مستعد جنگ ساختن منطقه
در سال ۲۰۱۱ آزادیخواهان سوریه علیه حکومت خونخوار اسد قیام میکنند و کشتار و خونریزی آغاز میگردد, یکسال بعد امریکا طی یک برنامه سری, گروهی از شورشیان سوریه را تعلیم نظامی میدهد و آنها را راهی میدان جنگ در سوریه میکند, بسیار زود معلوم میگردد که آنها به گروهای تروریستی بنیاد گران اسلامی پیوسته اند. چند سالی میگذرد و کشتار در سوریه به نهایت خود میرسد, در این میان امریکا که دارای بودجه نظامی برابر با جمع کل بودجه های نظامی ۹ کشورغربی قدرتمند بعد از خود میباشد سکوت اختیار کرده ولی در برابر اعتراضات شدید آورگان جنگی سوریه مجبور میگردد که رل صلیب سرخ دررساندن امداد های دارویی و خوراکی به آواره گان را بازی کند. ادامه سکوت امریکا چراغ سبزی میشود برای عوامل غیرلیبرال دولتی در منطقه مانند جمهوری شیعه اسلامی ایران و ایادی حزب الهی اش در لبنان, وغیر دولتی ها همچون بنیاد گران اسلامی سنی از گروه های مختلف, تا فرصت کافی جهت ادغام شدن در جنگ سوریه را بدست آورند. و چون منافع ایدیولوزیکی این نیروها در تضاد با یکدیگرهستند, ضمن پیکار با دولت غیر لیبرال سوریه, در گیر نبرد با یکدیگر نیزمیشوند و جنگ فرقه ای را بوجود میاورند. سکوت ۴ سال غرب در برابر فاجعه جنگ در سوریه, فرصت کافی برای نیروی های غیرلیبرال را فراهم آورده تا منطقه را شخم زده و آنرا مستعد جنگ نمایند. کمکهای لجستیکی و استراتزیکی توسط نظام های پشتیبان این نیروها به آنها موجب میشود که دامنه جنگ محلی را به یک جنگ فراگیر در منطقه تبدیل نمایند.
تضعیف نیروهای غیرلیبرال
راه اندازی جنگ بین عوامل غیر لیبرال موجب میشود که نیروهای خطرناک بنیاد گرای اسلامی وعوامل تهدید ترور از بسترهای منفعل خود بیدار آمده و بگونه فعال به صف شورشیان بپیوندند و به شدت جنگ بیافزایند. از نمونه این دسته نیروها, گروه اسلامی داعش را میتوان نام برد که با حمایت لجستیکی و استراتژیکی فرقه های سنی ناراضی از حکومت شیعه عراق خیلی سریع رشد کرده و توانسته اند با عملیات تروریسی بخش بزرگی از سوریه و عراق را به تصرف خود در آورند. اکنون سالهاست که ناظران بین المللی شاهد جنگ فرقه ای شیعه در برابر سنی و بالعکس و سنی بر ضد سنی در منطقه هستند, آنها تماشاگر ویران شدن آبادی ها و نابودی انسانیت هستند ولی سکوت اختیار کرده اند. این سیاست سکوت از طرف دنیای غرب, بویژه امریکا میتواند ترفندی باشد هر چند غیر منطقی ولی موقت در گذر از ترور و تباهی برای پیاده کردن یک استراتژی دراز مدت در رسیدن به صلح و امنیت پا برجا واستوار. هرچه شدت جنگ بین فرقه های مذهبی افزایش میابد تلفات جانی ناشی ازآن, در هر دو طرف بازیگران جنگ افزوده میگردد. چنین پیامد منتج از رو در رو قرار دادن عوامل واپسگرای اسلامی در برابرهمدیگر, همانا نتیجه بکارگیری سیاست تضعیف نیروهای غیرلیبرال است توسط خود نیروها.
سیاست تماشا-کن-و-کاری-نکن امریکا که در بطن استراتژی دراز مدت آن نهفته است, متعاقبا دست جمهوری اسلامی را باز میگذارد تا میدان دخالت حکومت خود را به درون مرزهای یمن وسعت دهد و با حمایت خود از شورش حوتی ها در آن کشور نیروی های طرفدار خود را در آنجا مستقر نماید و بدین ترتیب کشورهای موتلفه عربی وارد جنگ میشوند که البته مورد تأیید امریکا نیز قرار میگیرد. هر چند گزارش های جسته و گریخته حاکی از قطع بمباران های هوائی نیروهای موتلفه عربی است ولی کارشناسان سیاسی و نظامی بر این عقیده هستند که جنگ در یمن به این آسانی ها پایان پذیر نیست. با توجه به موقیعت استراتژیکی راه های آبی مسیر کشتیهای نفتی در دریای قرمز (احمر) وخلیج عدن, بحران کنونی در یمن موجب میشود که توجه غرب از عراق کاسته و به این قسمت از منطقه خاور میانه متمرکز گردد. و این خود موجب میشود که دست گروه داعش که اکنون در حال مبارزه برای پس گرفتن بزرگترین استان عراق, ال انبار, میباشد بازتر شود. اگر داعش موفق شود که این استان را تصرف کند میتواند در آینده نه چندان دور به شهرهای نزدیک آن چون کربلا و نجف که مقابر امامان شیعه را در بر دارد حمله برده و آنجا را مورد تهاجم خود قرار دهد. که در اینصورت با سپاه قدس رژیم ایران و یا شاخه آن, لشگر بدر, روبرو خواهد شد, که میتواند سرآغاز یک جنگ چریکی و سهمگین را رقم زند, و پای گروه داعش را به مرزهای ایران باز کند. جنگی که در یمن میگذرد آمیزه ای از رزم های متعارف و تروریستی است و پتانسیل آنرا دارد که به مرزهای کشورهای بیشماری بویژه طرفین اصلی این جنگ, عربستان سعودی و ایران نیز سرایت کند. این درگیریها میتواند بصورت متعارف صورت پذیرد و نیروهای نظامی دو کشورو یا نیروهای نیابتی شان را در برابرهم قرار دهد, از طرفی دیگر هر دو کشور میتوانند نیروهای تروریستی خود را, القاعده از سوی عربستان وشبه نظامیان شیعه از سوی ملایان ایران, به مرزهای یکدیگر بفرستند. در هرحالت, نهایت این در گیری ها میتواند کل منطقه را در بحران بزرگ فرو برد که در آنصورت ریسک های ژیو پولیتیکی شگرفی را برای غرب بهمراه خواهد داشت, و دیر یا زود بهانه دیر-هنگام لازم برای امریکا و ناتو جهت دخالت های نظامی در منطقه را فراهم نماید. باز گذاشتن دست رژیم ایران جهت دخالت آشکار در کشورهای منطقه, خود میتواند قستمی ازهمان استراتژی بکار گرفته شده امریکا در امتداد تضعیف نیروهای غیرلیبرال بحساب آید, بعبارت دیگر با مشغول نگاه داشتن نیروی های رزمی رژیم در چند جبهه, میتواند از قدرت متمرکز آن بکاهد و آنرا تا حد امکان ضعیف و فرسوده نماید.
امریکا, قرارداد هسته ای, و ملایان ایران
در سال ۲۰۰۲ سایت مخفی دستگاهای سانتریفیوژ در حال ساختمان رژیم در نطنز برملا میشود. پس از حمله نظامی امریکا به عراق در زمان ریاست جمهوری بوش پسر در سال ۲۰۰۳, رژیم ملایان در ایران از بیم آنکه ایران هدف حمله احتمالی بعدی امریکا باشد, با تقاضای گروه ۳ کشورهای اروپایی موافقت کرده و برنامه های هسته ای خود را متوقف میسازد, ولی در اواسط سال ۲۰۰۴ چند ماه قبل از انتخابات ریاست جهموری امریکا, مهر وموم های سایت در دست ساختمان نطنز را, که توسط آژانس بین المللی انرژی اتمی (آی.ا.ای.ا.) نصب شده بود, برمیدارد و مجددا به کار ساختمانی سایت غنی سازی خود ادامه میدهد. در سال ۲۰۰۶ رژیم ایران اولین غنی سازی اورانیوم خود را انجام میدهد, و در همین سال مورد تحریم های شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار میگیرد. در سال ۲۰۱۳ امریکا یک رشته مذاکرات سری با نمایندگان رژیم در عمان برگزار میکند که نهایتا به قرار داد موقت بین رژیم و گره ۵+۱ منتهی میگردد. در سال ۲۰۱۵, بیش از یک دهه تلاشهای دیپلماتیکی توسط گروه های ۳ و ۵+۱ برای حل معضل هسته ای ایران سرانجام یک موافقت نامه جامع هسته ای غیر الزام آور معروف به " طرح اقدام جامع مشترک" حاصل میگردد که رژیم را در ازای کاهش بعضی از تحریم های بین المللی ملزم به تعلیق بسیاری از مشخصه های برنامه های اتمی خود میکند. طبق تحولات اخیر که ما بین کاخ سفید و اعضای کنگره امریکا در جریان گرفته است این موافقت نامه, قبل از هر نوع امضاء, بایستی به تصویب کنگره امریکا برسد.
دو مشخصه کلیدی و مسئله ساز این قراداد مربوط به نحوه برداشتن تحریمها و اجازه بازرسی از سایت های نظامی رژیم عنوان میشود. حکومت اسلامی در ایران به لحاظ اقتصاد ورشکسته اش خود را نیازمند به بستن قرار داد میبیند و لازم میداند که تحریمها بلافاصله پس از امضای قرارداد یکجا برداشته شوند, در حالیکه از نظر گره ۵+۱ تحریمهایی که بصورت قانون در نیامده اند تنها بصورت شرطی, مورد تعلیق موقت قرار گرفته وتنها پس از دوره درست سنجی میتوانند برداشته شوند. از طرف دیگر رژیم به این نکته واقف است که موفقیت قراداد هسته ای میتواند دربی را که برای مدت سه دهه بسته شده بر روی تمدن غرب بویژه امریکا باز گشاید. رژیم میداند که نهایتا در زمان مناسب, مسائل دیگر از قبیل حقوق بشر, مداخله در کشورهای همسایه, و حمایت از تروریسم در چهار چوب مذاکرات هسته ای در حال انجام, مورد توجه قرار خواهد گرفت و از این مورد بیمناک است چون پیامد های آن را مغایر ساختار ایدولوژیکی نظام خود میداند, چون در مقدمه قانون اساسی رژیم صریحا بر صدور انقلاب اسلامی ایران تآکید شده است. بهمین دلیل رژیم درانتخاب راه درست, خود را بر سر دو راهی میبیند که هیچکدام سرانجام روشنی را ارائه نمیدهند. در نهایت احتمال بسیار دارد که رژیم مجبور به استفاده از سیاست همیشگی خود, "از این ستون به آن ستون فرج است", شود و مطابق معمول تا آنجا که میتواند وقت بخرد و از پولهایی که در اثر برداشتن تحریم ها بطور ماهانه به او پرداخت میشود تا آنجا که میتواند بهره ببرد. و یا زیر بار امضاء قراداد برود و مطابق با مفاد آن عمل نماید, ولی نهایتا اگر به نقطه ای برسد که موجودیت خود را در خطر ببیند, مثلا درصورتیکه ادامه مذاکرات بر سر مطالب دیگر از قبیل امور نظامی و مسائل حقوق بشری و امثال آن متمرکز گردد, شروع به نقض تعهدات خود کند و در آنصورت حتی میتواند خود را از قید معاهده " ان.پی.تی." رهائی دهد.
نفوذ به قلمرو دشمنان دمکراسی
پرزیدنت اوباما در مورد قرارداد هسته ای ایران گفته است که این معامله بر اساس اعتماد نیست, بلکه بر اساس درستی سنجی بی سابقه ای است که قسمتی از آن شامل نیرومند ترین, مداخله آمیزترین, و شفاف ترین روشهای بازرسی در تاریخ مذاکرات هسته ای است. فکت شیت قرداد هسته ای ایران, صادر شده توسط وزارت امور خارجه امریکا, خواستار حق بررسی کلیه سایتهای مشکوک و یا اتهامات وارده در مورد فعالیت های مخفیانه در هر نقطه ای از کشور شده است. رژیم ملایان اعلام کرده است که به بازرسان بین المللی اجازه دسترسی به پایگاه های نظامی را نخواهند داد. این در حالی است که وزیر امور خارجه امریکا, جان کری میگوید که هرگونه قراداد با ایران شامل بازرسی بین المللی بدون محدودیت خواهد بود. در صورتیکه این قراداد امضاء شود, گروه ۵+۱ و در رأس آن امریکا در بازرسی های فشرده و مداوم از ایران میتوانند عوامل و تکنولژی های جاسوسی هوشمند خود را در پهنای کشورایران بگسترانند و در مدت کمتر از یکسال اطلاعات لازم از مراکز هسته ای و استراتژیکی رژیم را بدست آورند. امریکا با استفاده از این فرایند توانسته است که بدرون نیروهای غیر لیبرال و دشمن دمکراسی نفوذ کند واطلاعات رزم-ترفندی لازم را, که میتوانند در تصمیم گیری های استراتژیک و لاجستیک آینده بکار میآیند, اخذ و ضبط نماید.
روش ساکت و دوستانه چند ساله اوباما درارتباط با رژیم اسلامی ایران برای کسب اعتماد بنفس ملایان جهت نفوذ به قلمرو آنها مرا یاد داستان "تروی" که فیلم سینمایی پرخرج آن نیز با شرکت برد پیت ساخته شد میاندازد. آیا اوباما در حال ساختن اسب تروژان است؟ اسب تروژان داستانی است از جنگ تروژان درباره "ترفند اعتماد به نفس" که یونانی ها بکار گرفتند تا وارد شهر ساحلی "تروی" شوندو جنگ را ببرند. پس از محاصره بی نتیجه شهر تروی بمدت ۱۰ سال, یونانی ها یک اسب چوبی بزرگ غول پیکر ساختند و تعدادی از مردان خود را در آن پنهان کردند. یونانی ها که کشتیهای خود را در ساحل داشتند, وانمود کردند که ساحل را ترک میکنند و به کشور خود برمیگردند. تروژان ها (اهالی تروی) اسب را بعنوان غنیمت جنگی و نشانه پیروزی بداخل شهرشان کشاندند. شب هنگام که اهالی تروی در خواب بسر میبردند جنگجویان یونانی از اسب بیرون آمدند و دروازه شهر را برای قشون یونانی, که شبانه به ساحل برگشته بودند, گشودند. یونانی ها وارد شهر تروی شدند و آنجا را نابود کردند و جنگ را به پایان بردند.
شاید قرداد هسته ای اوباما همان اسب تروژان باشد برای نفوذ به قلمرو نیروی های غیرلیبرال و دشمنان دمکراسی. شاید استراتژی بیش از دو دهه گذشته امریکا در منطقه خاورمیانه بخصوص در ارتباط با رژیم ایران درجهت جامه عمل پوشاندن به همان وعده هائی باشد که رییس جمهور امریکا در سال ۱۹۹۰ در نطق خود, برای پدید آوردن یک نظم نوین جهانی نوید آنها را میداد, عصر جدید, آزاد از تهدید ترور, مملو از صلح, امنیت, و آزادی.
منصور راستانی, پی.اچ.دی.
|